ديوان بين‎ المللي دادگستري

ديوان بين‎ المللي دادگستري نام انگليسي : International Court of Justice (ICJ) سال تاسيس: 1946 وضعيت حقوقي: ركن قضايي اصلي سازمان ملل متحد وضعيت جمهوري اسلامي ايران: عضويت در منشور ملل متحد و اساسنامه ديوان صلاحيت موضوعي: مسايل مرتبط با حقوق بين‎الملل صلاحيت شخصي: دولتها انواع صلاحيت: ترافعي و مشورتي صلاحيت زماني : نامحدود آيين رسيدگي:‌ قضايي بين المللي سازمان : 15 قاضي كه از سوي شوراي امنيت و مجمع عمومي از ميان كانديداهاي اعلام شده توسط گروه‎هاي...
شنبه، 20 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديوان بين‎ المللي دادگستري

ديوان بين‎ المللي دادگستري


 





 
نام انگليسي : International Court of Justice (ICJ)
سال تاسيس: 1946
وضعيت حقوقي: ركن قضايي اصلي سازمان ملل متحد
وضعيت جمهوري اسلامي ايران: عضويت در منشور ملل متحد و اساسنامه ديوان
صلاحيت موضوعي: مسايل مرتبط با حقوق بين‎الملل
صلاحيت شخصي: دولتها
انواع صلاحيت: ترافعي و مشورتي
صلاحيت زماني : نامحدود
آيين رسيدگي:‌ قضايي بين المللي
سازمان : 15 قاضي كه از سوي شوراي امنيت و مجمع عمومي از ميان كانديداهاي اعلام شده توسط گروه‎هاي ملي ديوان دائمي داوري انتخاب مي‎گردند.
ديوان بين‎المللي دادگستري يكي از اركان ملل متحد مي‎باشد كه بموجب منشور و اساسنامه اش فعاليت مي‎نمايد. ديوان از سال 1946 بعنوان جانشين ديوان دائمي دادگستري بين‎المللي تاسيس يافته است، البته برخلاف ديوان دائمي كه خارج از نظام جامعه ملل بود،‌ ديوان بين‎المللي دادگستري ركن قضايي اصلي ملل متحد مي‎باشد. به طور كلي وظيفه ديوان از يك طرف حل و فصل اختلافات بين دولتها بر‎اساس حقوق بين‎الملل بوده و از طرف ديگر نظرات مشورتي خويش را در خصوص مسايل حقوقي بنابه درخواست مجمع عمومي و شوراي امنيت و ساير اركان ملل متحد و آژانس‎هاي تخصصي اعلام مي‎نمايد. تاكنون ديوان مبادرت به صدور 89 راي و 25 نظريه مشورتي نموده است.
الف ـ اعضاي ديوان
ديوان متشكل از 15 قاضي است كه بنا به پيشنهاد گروه‎هاي ملي ديوان دائمي داوري از سوي مجمع عمومي و شوراي امنيت بر اساس تقسيم‎‏بندي جغرافيايي براي مدت 9 سال انتخاب مي‎گردند.
قضات مذكور از ميان افرادي انتخاب مي‎شوندكه داراي عاليترين مقام اخلاقي بوده و واجد شرايط تصدي پست‎هاي قضايي عالي دركشور خويش مي باشند و يا اينكه شهرت بسزايي در حقوق بين الملل دارا هستند. البته در انتخاب قضات نمي‎بايست صرفا به وضعيت شخصي افراد بسنده نمود،‌ بلكه در انتخاب آنها مي‎بايست در نظر داشت كه مجموعا بتوانند نماينده تمدن‎هاي بزرگ و نظامهاي حقوقي مهم جهان نيز باشند. لازم بذكر است كه در ميان قضات ديوان نمي‎بايست بيش از يك تبعه يك كشور وجود داشته باشد. همچنين چنانچه در جريان رسيدگي به قضيه‎اي هريك از اصحاب دعوي داراي قاضي متبوع خويش نباشند، مي‎توانند فردي را بعنوان قاضي اختصاصي (ad hoc) در آن قضيه معرفي نمايند. به علاوه يك فرد بعنوان منشي ديوان وجود دارد كه مسئول كارهاي اداري ديوان مي‎باشد.
ب) ‌صلاحيت ديوان:
ديوان داراي دو نوع صلاحيت ترافعي و مشورتي است. ديوان در رسيدگي‎هاي ترافعي به حل و فصل اختلافات ميان دولتها بر اساس حقوق بين‎الملل مي‎پردازد. حال اينكه در رسيدگي مشورتي بنابه درخواست مجمع عمومي و شوراي امنيت يا ساير اركان ملل متحد و آژانس‎هاي تخصصي در ارتباط با يك سئوال حقوقي نظريه مشورتي خويش كه اساسا غير الزام آور است، ‌مبادرت به صدور نظريه مشورتي مي‎كند. رضايت دولتها مبناي اصلي صلاحيت: در حقوق بين‎الملل اصل غير قابل انكاري وجود دارد كه به موجب آن هيچ دولتي ملزم به احاله اختلاف خويش با دولت ديگر به يك مرجع حل و فصل اختلاف (‌داوري يا قضايي)‌ نمي‎باشد. به عبارت ديگر بدون توافق و رضايت يك دولت نمي‎توان اختلاف موجود بين آن دولت و دولت ديگر را به يك نهاد يا مرجع قضايي يا داوري جهت تصميم گيري ارائه كرد و رضايت اصحاب دعوي پيش شرط اظهار نظر قضايي نسبت به ماهيت دعوي است.
پيشينه اين اصل به دوران اوليه تاريخ حقوق بين‎الملل باز مي‎گردد و محصول مستقيم اصل حاكميت دولتهاست. اين اصل در اساسنامه ديوان نيز تصريح شده است و مكررا‎ در رويه ديوان مورد تاييد قرار گرفته است. به طور مثال ديوان در قضيه نشست ايران و انگليس در اين خصوص بيان داشت:
« قواعد كلي مندرج د رماده 36 اساسنامه …. مبتني بر اين اصل هستند كه صلاحيت ديوان جهت رسيدگي و تصميم گيري نسبت به يك قضيه در ماهيت دعوي منوط به اراده اصحاب دعوي است. مادام اينكه اصحاب دعوي طبق ماده 36 به ديوان صلاحيت اعطاء نبخشيده‎اند،‌ ديوان فاقد اينچنين صلاحيتي خواهد بود.»
براي صلاحيت دار شدن ديوان جهت رسيدگي به اختلافات دولتها در دو مرحله مبادرت به ابراز رضايت خويش مي‎كنند. در مرحله اول با عضويت در اساسنامه و يا پذيرفتن تعهدات ناشي از اساسنامه و در مرحله دوم با پذيرش صلاحيت رسيدگي به يك موضوع از طريق صدور اعلاميه صلاحيت اجباري، پذيرش ارجاع اختلاف به ديوان در يك معاهده بين‎المللي، انعقاد موافقتنامه خاص و يا عدم ايراد صلاحيتي و اعلام مواضع ماهوي (‌صلاحيت معوق ).
صلاحيت شخصي :
به موجب اساسنامه ديوان صرفا دولتها هستند كه مي‎توانند بعنوان خواهان و يا خوانده در ديوان حاضر شوند. با اين حال يك دولت با اعمال حمايت ديپلماتيك مي‎تواند دعواي تبعه خويش را در ديوان مطرح نمايد، بشرط اينكه پيش از طرح دعوي نامبرده كليه مراحل داخلي جبران خسارت را نزد دولت خوانده دعوي طي كرده باشد. همچنين سازمانهاي بين‎المللي (‌مجمع عمومي، شوراي امنيت و ساير اركان ملل متحد و آژانس‎هاي تخصصي ) مي‎توانند از ديوان تحت شرايطي درخواست صدور نظريه مشورتي نمايند. البته ديوان در صدور نظرات مشورتي از صلاحديد برخودار بوده و در صورت وجود دلايل متقاعد كننده مي‎تواند از صدور نظريه ممانعت به عمل آورد.
صلاحيت موضوعي:
به موجب ماده 36 اساسنامه، ديوان جهت رسيدگي به موضوعات ذيل صالح به رسيدگي مي‎باشد:
1)‌ تفسير يك معاهده
2) هر مساله‎اي كه موضوع حقوق بين‎الملل باشد
3) حقيقت هر امري كه در صورت اثبات نقض يك تعهد بين‎المللي بشمار آيد.
4) نوع و ميزان غرامتي كه بايد براي نقض يك تعهد بين‎المللي پرداخت شود.
ج )‌ جايگاه ديوان در نظام حقوقي بين‎المللي:
ديوان بين‎المللي دادگستري از يك طرف يك دادگاه قضايي دائمي بين‎المللي است كه از صلاحيت عام جهت حل و فصل اختلافات بين‎المللي ميان دولتها در صورت ابراز رضايت برخوردار است و از طرف ديگر بموجب منشور و اساسنامه‎اش ركن قضايي اصلي ملل متحد (‌ماده 92 منشور و ماده 1 اساسنامه ديوان) ‌بشمار مي‎آيد. لذا ارائه هر گونه تحليل از جايگاه ديوان و نقش‎هاي مربوطه مستلزم در نظر گرفتن اين دو كارويژه ديوان است. ذيلا به برخي از نقش هاي ديوان اشاره مي گردد:
1) حل و فصل اختلافات بين‎المللي: ‌اولين وظيفه ديوان همانند هر مرجع قضايي ديگر حل و فصل اختلافات موجود ميان تابعين اصلي نظام حقوقي بين‎المللي (‌دولتها) ‌مي‎باشد.
به موجب ماده 33 منشور « طرفهاي يك اختلاف كه تداوم آن ممكن است صلح و امنيت بين‎المللي را بمخاطره افكند مي‎بايست ابتدائا از طريق مذاكره، تحقيق، ‌ميانجي‎گري، ‌سازش، ‌داوري، حل و فصل قضايي ، توسل به نهادها يا ترتيبات منطقه‎اي و يا ساير شيوه‎هاي مسالمت آميز بنابه اختيار خويش به راه حلي دست يابند.» در اين راستا ديوان بين‎المللي دادگستري از جايگاه والايي برخوردار است. ماده 36 (3) منشور از شوراي امنيت مي‎خواهد كه به هنگام توصيه در نظر داشته باشند كه اختلافات حقوقي علي الاصول مي‎بايست از سوي اطراف اختلاف به ديوان بين‎المللي دادگستري ارجاع شود.»
البته ديوان بين‎المللي دادگستري در حل و فصل اختلافات داراي محدوديت‎هايي است. اولا همانگونه كه بيان گرديد، ديوان صرفا به اختلافات بين دولتها مي‎تواند رسيدگي كند.
ثانيا اختلاف مي‎بايست حقوقي بوده و ساير اختلافات به مراجع سياسي همانند شوراي امنيت و مجمع عمومي مي‎بايست واگذار گردد.
ثالثا ديوان صرفا زماني مي‎تواند اظهار نظر قضايي كند كه نظراتش داراي فايده عملي باشد و منتج به حل اختلاف گردد. به عبارت ديگر نمي‎بايست از ماهيت انتزاعي برخوردار باشند.
2) ركن قضايي اصلي ملل متحد: همانگونه كه بيان گرديد ديوان بموجب منشور (ماده 92 منشور) و اساسنامه (ماده 1) ركن قضايي اصلي ملل متحد مي‎باشد. اين مساله موجب مي‎شود كه ديوان متفاوت از ساير دادگاه‎هاي بين‎المللي باشد. اين مساله آثار حقوقي زير را بدنبال خواهد داشت:
ـ با لحاظ اصول حقوقي قابل اعمال در دادرسي هاي بين‎المللي بويژه اصل صحت عمل قضايي ديوان، در اعمال كارويژه قضايي خويش جهت تصميم‎گيري نسبت به يك اختلاف (‌ماده 38 (1) اساسنامه) و يا ارائه نظريه مشورتي (‌ماده 96 منشور و ماده 65 (1) اساسنامه) ديوان مي‎بايست در جهت دستيابي به اهداف سازمان همكاري نموده و تلاش دارد كه به تصميمات ساير اركان اصلي جنبه اجرايي ببخشد و از رسيدن به نتيجه‎اي كه به عدم اجراي آنها منتج مي گردد، خودداري ورزد.
ـ اعمال صلاحيت از سوي ديوان محدود به محدوديتهايي است كه توسط منشور براي ساير اركان ملل متحد تعيين شده است. به عبارت ديگر همانند ساير اركان ديوان مي‎بايست اصول واهداف مذكور در مواد 1 و 2 منشور ملل متحد را رعايت نمايد.
3) تفسير منشور ملل متحـــد: منشور ملل متحد هيچ ماده‎‎اي را به تفسير خود اختصاص نداده است. در كنفرانس سانفرانسيسكو توافق گرديد كه هر ركن از سازمان ملل اختيار تفسير بخش مرتبط با وظايف خويش در منشور را برعهده داشته باشد و دولتهاي عضو نيز در تفسير بخشهايي كه در آن ذينفع هستند آزاد باشند. به عبارت ديگر هيچ اشاره‎اي به ركن صلاحيتدار تفسير منشور نگرديد. با اين حال برخي از حقوقدانان با توسل به برخي مواد منشور (‌بويژه ماده 96) معتقدند كه نقش اصلي تفسير منشور بر عهده ديوان بين‎المللي دادگستري است. ديوان مي‎تواند با ارائه نظريه مشورتي و يا در رسيدگي ترافعي مبادرت به تفسير منشور كند. اين ديدگاه به نحوي مورد تاييد مجمع عمومي قرار گرفته است.
مجمع طي قطعنامه 1947 خويش بيان مي‎داشت:
«‌ با در نظر گرفتن اين واقعيت كه ديوان بين‎المللي دادگستري ركن قضايي اصلي ملل متحد مي‎باشد ... توصيه مي‎نمايد كه اركان ملل متحد و آژانسهاي تخصصي هر از چند گاهي نكات حقوقي دشوار و مبهم در حوزه صلاحيت ديوان بين‎المللي دادگستري كه در حين انجام وظايف‎شان مطرح مي‎شوند و شامل موضوعات اصولي مي‎باشد كه مطلوب است مشخص گردند، از جمله نكات حقوقي مربوط به تفسير منشور يا سند تاسيس آژانس‎هاي تخصصي … طبق ماده 96 پاراگراف منشور به ديوان بين‎المللي دادگستري جهت صدور نظريه مشورتي ارجاع کنند.»
3) تجديد نظر نسبت به احكام ساير مراجع بين‎المللي: يكي ديگر از نقش‎هايي كه براي ديوان بين‎المللي دادگستري وجود داشته است،‌ استفاده از ديوان بعنوان دادگاه تجديد نظر در احكام ساير مراجع بين‎المللي بوده است. به هنگام تهيه منشور مورد پذيرش قرار نگرفت كه ديوان بتواند نسبت به احكام دادگاه‎هاي اداري ملل متحد از صلاحيت تجديد نظر برخوردار باشد. با اين حال اساسنامه برخي از دادگاه ها به ديوان اين چنين اجازه‎اي را داده‎اند. در اين خصوص به ماده 12 اساسنامه دادگاه اداري سازمان بين‎المللي كار و همچنين ماده 11 اساسنامه دادگاه اداري ملل متحد مي توان اشاره نمود. در كنار اين دو اساسنامه ،‌ماده 84 كنوانسيون 1944 شيكاگو نيز به دولتهاي عضو خويش اجازه مي دهد كه براي استيناف از تصميم شوراي اجرايي ايكائو از ديوان بين‎المللي دادگستري استفاده نمايند. در اين خصوص بطور مثال به قضاياي صلاحيت شوراي ايكائو در سال 1972 و سانحه هواپيمايي ايرباس در سال 1988 مي توان اشاره نمود كه دولتهاي عضو با استناد به اين ماده از تصميم شوراي اجرايي ايكائو نزد ديوان بين المللي دادگستري تجديد نظر نموده بودند.
5) توسعه حقوق بين‎الملل: ديوان بين‎المللي دادگستري بعنوان ركن قضايي اصلي ملل متحد و حافظ تماميت حقوق بين‎الملل همواره تلاش بر آن داشته است كه بر اساس حقوق قابل اعمال (‌ماده 38 اساسنامه ) ‌به فيصله اختلافات بپردازد، ‌با اين حال اين امر مانع از آن نگرديده است كه ديوان با رسيدگي به اين اختلافات و يا موضوعات حقوقي در قالب صلاحيت ترافعي يا مشورتي به توسعه حقوق بين‎الملل نپردازد. البته مي‎بايست بين‎ قانونگذاري و توسعه حقوق بين ا‎لملل از طريق اعمال و تفسير قواعد بين‎المللي قائل به تفكيك شد. اگر چه طبق اساسنامه ديوان «‌ تصميمات ديوان اثر الزام آوري فراتر از اصحاب دعوي نداشته » (ماده 59 اساسنامه) با اين حال تصميمات قضايي ديوان منبع مهمي براي تعيين حقوق بين‎الملل موجود و شناسايي قواعد عام بشمار مي آيند. اين امر به دو صورت انجام مي‎پذيرد:
اول اينكه يكي از وظايف ديوان بين المللي دادگستري شناسايي قواعد عرفي بين المللي و اعمال آنها نسبت به قضيه خاص مطروحه است. اين وظيفه موجب مي گردد كه ديوان در اولين گام مبادرت به شناسايي يك قاعده عرفي نموده و آنرا معرفي كند و با اين اقدام خويش مبادرت به توسعه حقوق بين الملل نمايد.
دوم اينكه ديوان علاوه بر معاهدات و عرف بين‎المللي مي‎تواند بر اساس اصول كلي حقوق بين‎المللي تصميم گيري نمايد. در اين حالت ديوان براي اعمال يك اصل كلي حقوقي در يك قضيه خاص مجبور خواهد بود كه به تشريح ابعاد آن اصل كلي حقوقي پرداخته و نتيجتا دامنه دانش حقوقي نسبت به آن اصل را توسعه بخشد. اين مساله بويژه زماني از اهميت بيشتري برخوردار مي‎شود كه ديوان با يك وضعيت خلاء حقوقي مواجه شود.
6) حفظ تماميت حقوق بين‎الملل: يكي از وجوه اختلاف ميان ديوان بين‎المللي دادگستري و ساير مراجع قضايي و داوري در اين است كه ديوان يك مرجع جهاني است و بدين دليل تماما در اختيار اراده اصحاب دعوي نمي‎باشد .
بقول يكي از نويسندگان « ديوان بين‎المللي دادگستري يك دادگاه داوري قرن نوزدهم نيست بلكه ركن نظام حقوقي جامعه بين‎المللي است و نه ركن اصحاب اختلاف مطروحه نزد ديوان » با اين چنين ديدگاهي بوده است كه ديوان در قضيه كانال كورفو بيان مي دارد كه « بدون ترديد وظيفه ديوان تضمين احترام به حقوق بين‎الملل است و در اين مسير حافظ اصلي بشمار مي آيد.»
اين امر موجب مي گردد كه ديوان چنانچه تشخيص دهد كه تماميت حقوق بين‎الملل بمخاطره بياافتداز فرصتهاي موجود در رسيدگي هاي ترافعي و مشورتي بهره جسته و نظرات خويش را اعلام نظر نمايد. در اين خصوص مشخصا به راي اخير ديوان در قضيه سكوهاي نفتي مي توان اشاره نمود. در حالي كه ايران به عنوان دولت خواهان در لايحه نهايي خويش از ديوان درخواست ننموده بود كه نسبت به مشروعيت اقدام ايالات متحده درحمله به سكوهاي نفتي بر اساس حقوق بين‎الملل توسل با زور بپردازد، با توجه به طرح موضوع مشروعيت حمله ايالات متحده به عراق ديوان بدين موضوع پرداخت و بعنوان مبناي قانوني براي اينكار ديوان به اهميت اين موضوع براي جامعه بين‎المللي اشاره داشت.
د – ايران و ديوان بين‎المللي دادگستري
تاكنون چهار قضيه در ديوان مطرح گرديده است كه ايران طرف آنها بوده است. (دو بار بعنوان خواهان و دوبار بعنوان خوانده)
1) قضيه نفت ايران و انگليس (1951-1952) : بدنبال تصويب قانون ملي شدن نفت در ايران در اول ماه مه 1951 بسياري از قراردادهاي نفتي با شركتهاي خارجي پيش از قانون فسخ گرديد. (‌از جمله قرارداد شركت نفت ايران و انگليس) ‌به دنبال اين قانون دولت انگليس طي دادخواستي نزد ديوان عليه ايران شكايت نمود و خواهان اعلام نقض تعهدات ايران و جبران خسارت گرديد. در مقابل ايران با اعتراض به صلاحيت ديوان خواهان صدور راي عدم صلاحيت شد. ديوان پس از بررسي استدلالات طرفين به اين نتيجه رسيد كه صلاحيت رسيدگي به موضوع را دارا نيست و از ورود به ماهيت دعوي خودداري نمود.
2) قضيه كاركنان ديپلماتيك و كنسولي ايالات متحد در تهران(1981–1979): ‌بدنبال تصرف سفارت آمريكا در تهران، ايالات متحده با استناد به كنوانسيون هاي 1961 و 1963 عليه ايران طرح دعوي نمود.
ايالات متحده معتقد بود كه دولت ايران با كوتاهي در تامين امنيت سفارت خانه وكاركنان آن تعهدات خويش بر اساس اين کنوانسيون ها را نقض نموده است. در مقابل ايران از حضور در جريان دادرسي خودداري نموده و ديوان پس از بررسي وقايع به اين نتيجه رسيد كه ايران تعهدات خويش را در قبال ايالات متحده نقض کرده است و مي‎بايست سريعا نسبت به آزادي اتباع آمريكايي و تخليه سفارت آن كشور در تهران خودداري كند . همچنين به ايالات متحد غرامت بپردازد.
3) سانحه هوايي 3 ژولاي 1988 (‌1996-1989 ): بدنبال سرنگوني هواپيمايي ايرباس جمهوري اسلامي ايران توسط ناوگان دريايي ايالات متحده درخليج فارس، ايران با استناد به كنوانسيونهاي 1944 شيكاگو و 1971 مونترال عليه آمريكا طرح دعوي نمود.
در مقابل آمريكا با اعتراض مقدماتي نسبت به صلاحيت ديوان درخواست اعلام عدم صلاحيت نمود. با اين حال پس از ثبت لوايح كتبي،‌ نمايندگان دو كشور طي نامه‎اي درتاريخ 22 فوريه 1996 به ديوان اعلام كردند كه توافق نموده‎اند، ‌رسيدگي به موضوع ادامه نيافته و موضوع خارج از ديوان حل و فصل گردد.
4) قضيه سكوهاي نفتي (2003ـ1992):‌ بدنبال حملات نظامي نيروي دريايي ايالات متحده به چهار سكوي نفتي شركت ملي نفت ايران در سالهاي 1987 و 1988 جمهوري اسلامي ايران در 2 نوامبر 1992 بموجب معاهده مودت 1955 ايران و آمريكا عليه ايالات متحده طرح دعوي نمود .
در مقابل ايالات متحده ضمن ادعاي عدم ارتباط اختلاف مطروحه از سوي ايران با عهد نامه مودت اعلام داشت كه هيچ يك از موارد مورد استناد مبنايي براي صلاحيت ديوان فراهم نمي‎آورند و از ديوان تقاضاي رد صلاحيت خويش را نمود . ديوان پس از بررسي موضوع صلاحيت درسال 1996 اعلام داشت كه بر اساس ماده x عهد نامه مودت داراي صلاحيت است. متعاقبا ايالات متحده با هدف به تاخير فاصله انداختن جريان دادرسي و متوازن ساختن ادعاهاي اصحاب دعوي در 23 ژوئن 1998 عليه جمهوري اسلامي ايران دعواي متقابلي رامطرح ساخته و مدعي گرديد كه ايران با حمله به كشتي‎ها، ‌مين‎گذاري درخليج فارس و درگيري نظامي تعهدات خويش در قبال آمريكا را نقض كرده است.
در پاسخ به اين ادعا جمهوري اسلامي ايران ضمن رد آن،‌ دعوي متقابل را قابل طرح ندانست. ديوان متعاقبا طي قراري در 10 مارس 1998 ادعاي متقابل ايالات متحده را قابل طرح دانست. ديوان پس از بررسي استدلالات اصحاب دعوي طي راي ماهوي خويش عليرغم عدم پذيرش ادعاي ايران مبني بر نقض آزادي تجارت اعلام داشت كه اقدام ايالات متحده در حمله به سكوهاي نفتي در پرتوي حقوق بين‎الملل توسل به زور بر اساس معاهده مودت قابل توجيه نيست. همچنين ديوان دعواي متقابل آمريكا را نيز نپذيرفت.
منبع:www.lawnet.ir



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما