شخصيت‏حقوقى سازمانهاى بين‏المللى(2)

شخصيت‏حقوقى سازمانهاى بين‏المللى(2) نویسنده : ناصرقربان نيا 2 - تئورى فرضى بودن (20) شخصيت‏حقوقى مطابق اين نظريه شخص حقوقى وجود واقعى ندارد، بلكه وجود آن فرضى و مجازى است; زيرا شخصيت واقعى تنها متعلق به انسان است، جمعيتها، گروهها، شركتها و سازمانها از اعضاى خود جدا نيستند و اشخاص مستقلى را تشكيل نمى‏دهند. شخص حقوقى فرض و ساخته قانونگذار است و بدون دخالت و تصميم دولت ايجاد نمى‏شود. طرفداران اين نظريه بر آنند كه داشتن حق و تكليف فرع بر وجود اراده است از...
شنبه، 20 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصيت‏حقوقى سازمانهاى بين‏المللى(2)

شخصيت‏حقوقى سازمانهاى بين‏المللى(2)


 

نویسنده : ناصرقربان نيا




 

2 - تئورى فرضى بودن (20) شخصيت‏حقوقى
 

مطابق اين نظريه شخص حقوقى وجود واقعى ندارد، بلكه وجود آن فرضى و مجازى است; زيرا شخصيت واقعى تنها متعلق به انسان است، جمعيتها، گروهها، شركتها و سازمانها از اعضاى خود جدا نيستند و اشخاص مستقلى را تشكيل نمى‏دهند. شخص حقوقى فرض و ساخته قانونگذار است و بدون دخالت و تصميم دولت ايجاد نمى‏شود. طرفداران اين نظريه بر آنند كه داشتن حق و تكليف فرع بر وجود اراده است از اين رو تنها انسان است كه مى‏تواند صاحب حق و تكليف شناخته شود و شخصيت دادن به گروه و جماعتى از انسانها و اسناد حق و تكليف به آن صرف فرض و مجاز محض است. بر اين اساس وجود اشخاص حقوقى موكول به فرض قانون است، يعنى شخصيت‏حقوقى يك وجود فرضى و خيالى است كه اراده مقنن بدان حيات مى‏بخشد.
برخى از طرفداران اين نظريه حتى براى دولت و شهر هم سرچشمه و منشا اين نظريه مكتب اصالت فرد (22) است كه در مقابل مكتب حقوق اجتماعى (مكتب اصالة الاجتماع) قرار دارد. اصل اين تفكر كه تنها براى فرد اصالت و عينيت و واقعيت قايل است‏به دوران قبل از سقراط و افلاطون باز مى‏گردد; دوره‏اى كه سوفسطائيان و اپيكوريان و رواقيان افكار خود را عرضه مى‏داشتند.
رشد افكار فردگرايى موجب شد تا مكاتبى حقوقى نيز به وجود آيد كه هدف قواعد حقوقى را تامين آزادى فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعى او اعلام نمايد. نظريه پرداز اصلى اين تئورى ساوينى حقوقدان مشهور آلمانى در قرن نوزدهم است. وى مى‏گويد: شخص حقوقى واقعيت و عينيت‏خارجى ندارد و چيزى جز يك مجاز و فرض خالص نيست.(23)
پذيرش اين نظريه نتايجى را به دنبال دارد:
اولا: اعطاى شخصيت‏حقوقى و سلب آن به دست مقنن و دولت است و اين دولت است كه هر زمان بخواهد شخص حقوقى را ايجاد مى‏كند و هر گاه بخواهد وجود اعتبارى آن را منحل مى‏سازد.
ثانيا: براى تحقق شخص حقوقى دولت، شناسايى امرى ضرورى است و از اين رو قطعا در باب شناسايى از نظريه تاسيسى يا ايجادى (24) پيروى مى‏كنند.
ثالثا: بر اساس اين نظريه اصل در شخص حقوقى عدم اهليت است و اهليت استثنا محسوب مى‏شود; زيرا شخص حقوقى داراى حقوقى است كه قانون براى او شناخته است و قانونگذار هم تا حدى كه مصلحت‏بداند شخص حقوقى را صاحب حق مى‏شناسد (25) .
اگر اين نظريه پذيرفته شود سازمانهاى بين‏المللى شخصيت‏حقوقى نخواهند داشت، مگر آنكه يك مقام بين‏المللى آن را به رسميت‏بشناسد كه چنين مقام عاليه‏اى در حقوق بين‏الملل وجود ندارد، از اينرو شناسايى كشورها را بايد به عنوان اعتبار دهنده به شخصيت‏حقوقى سازمانها شناخت و در حقيقت اجتماع كشورها را در قلمرو بين‏المللى قدرت برتر تلقى نمود.
خلاصه آنكه مطابق اين نظريه قصد و اراده موسسان سازمان نمى‏تواند به آن وجود واقعى بخشد بلكه به جعل، فرض و اعتبار قدرت ديگرى نياز دارد كه در مورد سازمانها همانند كشورها در قالب شناسايى متجلى است. ولى اين نظريه غير منطقى مى‏نمايد چه آنكه 1 - خيالى و غير واقعى بودن شخصيت‏حقوقى به هيچ وجه نمى‏تواند شخصيت‏حقوقى دولت را توجيه كند، زيرا دولت نمى‏تواند مادام كه به وجود نيامده است‏به خود شخصيت‏حقوقى بدهد و وقتى وجود دارد كه داراى شخصيت‏حقوقى است. و اين اشكال به شكل پيچيده‏ترى در مورد سازمانهاى بين‏الدولى وجود دارد چه آنكه چگونه مى‏توان پذيرفت كشورهايى اجتماع نموده و با اهداف مشترك سازمانى را ايجاد كرده‏اند كه خيالى بيش نيست و تنها در صورتى كه قدرتى آن را فرض كند و بدان اعتبار بخشد وجود واقعى خواهد يافت و چنانكه گفتيم در عرصه بين‏المللى قدرتى مافوق قدرت كشورها وجود ندارد، از اين رو به ناچار براى حل مشكل، تجمع كشورها را قدرت برتر تلقى نموده و مساله شناسايى به ايفاى نقش مى‏آيد و اين خود دليلى است‏بر اينكه اجتماع واقعيتى مستقل از اعضا دارد.
2- استدلال طرفداران اين نظريه آن است كه شخص حقوقى داراى قصد و اراده نيست، پس نمى‏تواند داراى حق و تكليف باشد.
در پاسخ مى‏توان گفت:
اولا در اشخاص حقوقى اراده جمعى وجود دارد.
ثانيا: لازمه حق و تكليف داشتن قصد و اراده نيست، چنانكه محجوران در حقوق مدنى صاحب حق تلقى مى‏گردند.
3- نظريه فرضى بودن شخصيت‏حقوقى بيشتر يك تئورى سياسى است تا يك نظريه فلسفى و حقوقى.
به قول ريموند سالى نظريه فرضيه در شخصيت‏حقوقى نظريه مطلقيت است. چنين عقيده‏اى وقتى در تاريخ پيدا شد كه استبداد مطلقه در سلطنت‏برقرار بوده است.(26)
پس از پايان بحث از دو تئورى كه در باب شخصيت‏حقوقى وجود دارد بايد گفت كه ما به فرضيه واقعى بودن خصيت‏حقوقى باور داريم و اين نظريه را با گسترش مفهوم شخصيت‏حقوقى و اهميت اجتماعى آن سازگار مى‏دانيم، ولى اين بدان معنا نيست كه مكتب اصالة الاجتماع را نيز بپذيريم. از اين رو مناسب است كه هر چند به اجمال از اصالت و عينيت جامعه يا فرد سخن بگوييم.
در اين باب چند نظريه وجود دارد:
1- تركيب جامعه از افراد تركيب اعتبارى است، يعنى واقعا تركيبى صورت نگرفته است. جامعه وجود انتزاعى و اعتبارى دارد.
آنچه وجود اصيل و عينى و حقيقى دارد فرد است و بس.
2- جامعه مركب حقيقى همانند مركبات طبيعى است، اما مركب صناعى هست. در مركب صناعى اجزا هويت‏خود را از دست نمى‏دهند ولى استقلال اثر خود را از دست مى‏دهند. اين دو نظريه، نظريه اصالة‏الفردى هستند كه طرفداران تئورى فرضى بودن شخصيت‏حقوقى از آن متاثرند.
3- جامعه مركب حقيقى است‏بالاتر از مركبات طبيعىاست. افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماع هيچ هويت انسانى ندارند.
مطابق اين نظريه اگر انسان وجود اجتماعى نمى‏داشت و اگر جامعه شناسى نداشت روان شناسى فردى هم نداشت. در ميان علماى اسلامى شايد اولين فردى كه براى جامعه شخصيت، طبيعت و واقعيت قائل شده است عبدالرحمن بن خلدون تونسى است كه در مقدمه معروفش بر تاريخ به تفصيل بحث كرده است و در ميان علما و حكماى جديد اولين فردى كه در پى كشف سنن حاكم بر جماعات برآمده منتسكيوى فرانسوى دانشمند قرن هيجدهم ميلادى است. اين نظريه، اصالة الاجتماعى محض است كه تئورى واقعى بودن شخصيت‏حقوقى از آن متاثر است.
4- جامعه مركب حقيقى است از نوع مركبات طبيعى ولى تركيب روحها، انديشه‏ها، عاطفه‏ها، خواستها و اراده‏ها و بالاخره تركيب فرهنگى، نه تركيب تنها و اندامها.
اين تركيب خود يك نوع تركيب طبيعى مخصوص به خود است كه براى آن شبيه و نظيرى نمى‏توان يافت. و در حقيقت تركيب جامعه از افراد تركيب واقعى است چون اجزاى مركب كه همان افراد اجتماعند هويت و صورت جديدى مى‏يابند.
اين نظريه هم فرد را اصيل مى‏داند و هم جامعه را، از اين نظر كه وجود اجزاى جامعه را در وجود جامعه حل شدنى نمى‏داند اصالة الفردى است، اما از آن جهت كه معتقد است افراد در جامعه هويت جديد مى‏يابند كه همان هويت جامعه است اصالة الاجتماعى است. (27)
آيات كريمه قرآن همين نظريه را تاييد مى‏كند. قرآن براى امت‏ها سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قايل است. (28) بديهى است كه امت اگر وجود عينى نداشته باشد سرنوشت، فهم، شعور، طاعت و عصيان معنى ندارد.
اينها دال بر اين است كه قرآن به نوعى حيات قايل است كه حيات جمعى و اجتماعى نام دارد. (29)
قرآن كريم در عين اينكه براى جامعه طبيعت، شخصيت، عينيت، نيرو، حيات و مرگ و اجل، وجدان و طاعت و عصيان قايل است، براى فرد نيز شخصيت مستقلى قايل است و او را از نظر امكان سرپيچى از فرمان جامعه توانا مى‏داند. تا بدين جا از دو تئورى سخن گفتيم كه به طور عام در باب شخصيت‏حقوقى ابراز شده و ما آن را بر سازمانهاى بين‏المللى تطبيق نموديم.
اينك از دو تئورى ديگر بحث مى‏كنيم كه به طور خاص پيرامون سازمانهاى بين‏المللى مطرح شده است:
1- اصولا سازمانهاى بين‏المللى داراى شخصيت‏حقوقى نيستند، اين كشورهايند كه از شخصيت‏حقوقى برخوردارند. تنها سازمانهايى شخصيت‏حقوقى دارند كه در سند تاسيس آنها ذكر شده باشد. پاره‏اى از حقوقدانان بين‏الملل تصريح كرده‏اند كه شخصيت‏حقوقى سازمان بين‏المللى محدود به اهداف، حقوق، تكاليف و اختياراتى است كه در معاهده تاسيس آن ترسيم شده است. به عنوان مثال شخصيت‏حقوقى بين‏المللى سازمان ملل متحد و نهادهاى تخصصى آن از منشور ملل متحد، معاهده مزايا و مصونيت‏هاى نهادهاى تخصصى - مصوب 1947 - قرارداد مزايا و مصونيت‏هاى ملل متحد (مصوب 1946) و قرارداد مقر منعقد شده بين سازمان ملل متحد و دولت آمريكا (مصوب 1947) قابل استنباط است.(30)
برخى از طرفداران اين ديدگاه به ذكر صريح شخصيت‏حقوقى در سند تاسيس اعتقاد دارند چنانكه در باب صلاحيت و اختيارات سازمانها نيز چنين مى‏انديشند. آقاى پير پسكاتور مى‏گويد: سازمانهاى بين‏المللى جز در حدود اختيارات و وظايفى كه بصراحت توسط كشورهاى به وجود آورنده جهت صلاحيت‏هاى ضرورى در روابط بين‏المللى بدانها اعطا شده اختيار ديگرى ندارند.(31)
اين نظر توسط پروفسور پل روتر در گزارشى تحت عنوان مسايل مربوط به انعقاد قراردادهاى بين‏المللى فى‏مابين كشورها و سازمانهاى بين‏المللى كه در سال 1972 به كميسيون حقوق بين‏الملل ارائه داده، نيز مورد تاييد قرار گرفته است. همچنين از مدافعان سر سخت اين نظريه مى‏توان به آقاى هانس كلسن اشاره نمود.(32)
بعضى ديگر از صاحبان اين تئورى ذكر صريح را لازم نمى‏دانند بلكه بر آنند كه استفاده ضمنى كفايت مى‏كند، يعنى مجموعه دلايل را مى‏توان ملاك احراز يك شخصيت‏حقوقى بين‏المللى دانست، مجموعه دلايل عبارتند از: اساسنامه، قرارداد مزايا و مصونيت، قرارداد محل اقامت، اهداف سازمان و ...
عين همين تفكر در باب صلاحيت و اختيارات سازمانهاى بين‏المللى نيز وجود دارد و صاحبان آن برآنند كه صلاحيت و اختيارات سازمانهاى بين‏المللى فقط محدود به موارد تصريح شده در اسناد تاسيس آنها نيست، بلكه تا آنجا صلاحيت و اختيار دارند كه براى انجام اهداف و مقاصدشان ضرورى است.
از جمله طرفداران مشهور اين نظريه مى‏توان به سيراستد، استد، سرمرس و خانم باستيد اشاره كرد.(33) بر اساس اين نظريه بدون ترديد سازمان ملل متحد به علت عضويت قريب به اتفاق كشورها در آن و ماهيت اهداف، اختيارات و وظايف آن، داراى شخصيت‏حقوقى عينى است ولى چنين امرى در مورد تمامى سازمانهاى بين المللى مصداق ندارد.(34)
2- بعد از صدور راى مشورتى سال 1949 ديوان دادگسترى بين‏المللى كه بعدا بدان خواهيم پرداخت، طيف وسيعى از حقوقدانان بين‏الملل با الهام از آن راى اظهار داشتند كه وقتى موجودى عناصر مشكله يك شخصيت را داشته باشد، داراى شخصيت‏حقوقى خواهد بود و نيازى به تصريح در سند تاسيس آن نيست و در حقيقت از شخصيت واقعى و عينى برخوردار است نه تنها شخصيتى كه كشورها به آن اعطا كرده‏اند. (35) تفاوت اين نظر با نظريه استفاده ضمنى در همين نكته اخير است‏يعنى بر اساس اين نظر كشورها سازمانى را ايجاد مى‏كنند كه داراى شخصيت‏حقوقى واقعى است نه شخصيتى كه كشورها به آن اعطا كرده‏اند، ولى طرفداران تئورى استفاده ضمنى شخصيت‏حقوقى بر اين عقيده‏اند كه كشورها هستند كه شخصيت‏حقوقى اعطا مى‏كنند و نيازى به ذكر صريح آن در سند تاسيس نيست،بلكه‏مى‏توان به طور ضمنى دريافت كه قصد مؤسسين اعطاى شخصيت‏حقوقى بوده است.
بديهى است كه قبول اين نظريه بى اشكال نيست; چه آنكه در عالم حقوق،مقوم هر واقعه حقوقى قصد و اراده است، بنابراين تاسيس يك شخصيت‏حقوقى نيازمند قصد و اراده مؤسسان آن است، نهايت اين كه ما بر آنيم كه دارا بودن شخصيت‏حقوقى نيازى به تصريح در سند تاسيس ندارد بلكه مهم احراز اين قصد و اراده است، به هر طريق كه باشد و بهترين چيزى كه دلالت‏بر اين قصد مى‏كند عبارت است از بيان اهداف، وظايف و اختيارات.
ولى اگر اين قصد احراز نگردد هر چند مجموعه كشورها داراى يك واقعيت عينى خارجى مستقل از اعضا است، ولى نمى‏توان گفت لزوما داراى شخصيت‏حقوقى بين‏المللى است و در عرصه بين‏المللى صاحب حقوقى است و تعهداتى بر عهده دارد.

پی نوشتها:
 

20- Fictitious theory
21- دكتر سيد على شايگان: پيشين، ص‏265.
22- Individualism
23- ر.ك: دكتر منوچهر مؤتمنى طباطبايى: تحولات حقوق خصوصى، مقاله شخصيت‏حقوقى، ص 229.
24-Constitutive theory
25- همان: ص‏226.
26- ر.ك: دكتر محمد جواد صفار: پيشين، ص‏117.
27- ر.ك: استاد مرتضى مطهرى: جامعه و تاريخ، صص 13-9.
28- علامه سيد محمد حسين طباطبايى: تفسير الميزان، ج‏4. ص‏102.
29- مرتضى مطهرى: پيشين، ص‏14.
30-Robert L. Bledsoe and Boczek: op. cit, p. 76.; Bindschedler R.L: international organization,General aspects Epil, 1983, vo.15, p.130.
31- به نقل از دكتر سيد باقر مير عباسى: سازمانهاى بين‏المللى، جزوه درسى، پلى كپى، ص‏30.
32- Hans kelsen: The law of the United Nations, london stevens, 1957, p. 335
33-Encyclopedia of public international law: vol5, p168; vol6, p. 312
34-Kindted H. \"The protection of peacekeepers\" canadian yearbook of international law,1995, p.278
35-D.w. Bowett: op.cit, p.302
 

منبع:www.lawnet.ir
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط