شخصيتحقوقى سازمانهاى بينالمللى(2)
2 - تئورى فرضى بودن (20) شخصيتحقوقى
برخى از طرفداران اين نظريه حتى براى دولت و شهر هم سرچشمه و منشا اين نظريه مكتب اصالت فرد (22) است كه در مقابل مكتب حقوق اجتماعى (مكتب اصالة الاجتماع) قرار دارد. اصل اين تفكر كه تنها براى فرد اصالت و عينيت و واقعيت قايل استبه دوران قبل از سقراط و افلاطون باز مىگردد; دورهاى كه سوفسطائيان و اپيكوريان و رواقيان افكار خود را عرضه مىداشتند.
رشد افكار فردگرايى موجب شد تا مكاتبى حقوقى نيز به وجود آيد كه هدف قواعد حقوقى را تامين آزادى فرد و احترام به شخصيت و حقوق طبيعى او اعلام نمايد. نظريه پرداز اصلى اين تئورى ساوينى حقوقدان مشهور آلمانى در قرن نوزدهم است. وى مىگويد: شخص حقوقى واقعيت و عينيتخارجى ندارد و چيزى جز يك مجاز و فرض خالص نيست.(23)
پذيرش اين نظريه نتايجى را به دنبال دارد:
اولا: اعطاى شخصيتحقوقى و سلب آن به دست مقنن و دولت است و اين دولت است كه هر زمان بخواهد شخص حقوقى را ايجاد مىكند و هر گاه بخواهد وجود اعتبارى آن را منحل مىسازد.
ثانيا: براى تحقق شخص حقوقى دولت، شناسايى امرى ضرورى است و از اين رو قطعا در باب شناسايى از نظريه تاسيسى يا ايجادى (24) پيروى مىكنند.
ثالثا: بر اساس اين نظريه اصل در شخص حقوقى عدم اهليت است و اهليت استثنا محسوب مىشود; زيرا شخص حقوقى داراى حقوقى است كه قانون براى او شناخته است و قانونگذار هم تا حدى كه مصلحتبداند شخص حقوقى را صاحب حق مىشناسد (25) .
اگر اين نظريه پذيرفته شود سازمانهاى بينالمللى شخصيتحقوقى نخواهند داشت، مگر آنكه يك مقام بينالمللى آن را به رسميتبشناسد كه چنين مقام عاليهاى در حقوق بينالملل وجود ندارد، از اينرو شناسايى كشورها را بايد به عنوان اعتبار دهنده به شخصيتحقوقى سازمانها شناخت و در حقيقت اجتماع كشورها را در قلمرو بينالمللى قدرت برتر تلقى نمود.
خلاصه آنكه مطابق اين نظريه قصد و اراده موسسان سازمان نمىتواند به آن وجود واقعى بخشد بلكه به جعل، فرض و اعتبار قدرت ديگرى نياز دارد كه در مورد سازمانها همانند كشورها در قالب شناسايى متجلى است. ولى اين نظريه غير منطقى مىنمايد چه آنكه 1 - خيالى و غير واقعى بودن شخصيتحقوقى به هيچ وجه نمىتواند شخصيتحقوقى دولت را توجيه كند، زيرا دولت نمىتواند مادام كه به وجود نيامده استبه خود شخصيتحقوقى بدهد و وقتى وجود دارد كه داراى شخصيتحقوقى است. و اين اشكال به شكل پيچيدهترى در مورد سازمانهاى بينالدولى وجود دارد چه آنكه چگونه مىتوان پذيرفت كشورهايى اجتماع نموده و با اهداف مشترك سازمانى را ايجاد كردهاند كه خيالى بيش نيست و تنها در صورتى كه قدرتى آن را فرض كند و بدان اعتبار بخشد وجود واقعى خواهد يافت و چنانكه گفتيم در عرصه بينالمللى قدرتى مافوق قدرت كشورها وجود ندارد، از اين رو به ناچار براى حل مشكل، تجمع كشورها را قدرت برتر تلقى نموده و مساله شناسايى به ايفاى نقش مىآيد و اين خود دليلى استبر اينكه اجتماع واقعيتى مستقل از اعضا دارد.
2- استدلال طرفداران اين نظريه آن است كه شخص حقوقى داراى قصد و اراده نيست، پس نمىتواند داراى حق و تكليف باشد.
در پاسخ مىتوان گفت:
اولا در اشخاص حقوقى اراده جمعى وجود دارد.
ثانيا: لازمه حق و تكليف داشتن قصد و اراده نيست، چنانكه محجوران در حقوق مدنى صاحب حق تلقى مىگردند.
3- نظريه فرضى بودن شخصيتحقوقى بيشتر يك تئورى سياسى است تا يك نظريه فلسفى و حقوقى.
به قول ريموند سالى نظريه فرضيه در شخصيتحقوقى نظريه مطلقيت است. چنين عقيدهاى وقتى در تاريخ پيدا شد كه استبداد مطلقه در سلطنتبرقرار بوده است.(26)
پس از پايان بحث از دو تئورى كه در باب شخصيتحقوقى وجود دارد بايد گفت كه ما به فرضيه واقعى بودن خصيتحقوقى باور داريم و اين نظريه را با گسترش مفهوم شخصيتحقوقى و اهميت اجتماعى آن سازگار مىدانيم، ولى اين بدان معنا نيست كه مكتب اصالة الاجتماع را نيز بپذيريم. از اين رو مناسب است كه هر چند به اجمال از اصالت و عينيت جامعه يا فرد سخن بگوييم.
در اين باب چند نظريه وجود دارد:
1- تركيب جامعه از افراد تركيب اعتبارى است، يعنى واقعا تركيبى صورت نگرفته است. جامعه وجود انتزاعى و اعتبارى دارد.
آنچه وجود اصيل و عينى و حقيقى دارد فرد است و بس.
2- جامعه مركب حقيقى همانند مركبات طبيعى است، اما مركب صناعى هست. در مركب صناعى اجزا هويتخود را از دست نمىدهند ولى استقلال اثر خود را از دست مىدهند. اين دو نظريه، نظريه اصالةالفردى هستند كه طرفداران تئورى فرضى بودن شخصيتحقوقى از آن متاثرند.
3- جامعه مركب حقيقى استبالاتر از مركبات طبيعىاست. افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماع هيچ هويت انسانى ندارند.
مطابق اين نظريه اگر انسان وجود اجتماعى نمىداشت و اگر جامعه شناسى نداشت روان شناسى فردى هم نداشت. در ميان علماى اسلامى شايد اولين فردى كه براى جامعه شخصيت، طبيعت و واقعيت قائل شده است عبدالرحمن بن خلدون تونسى است كه در مقدمه معروفش بر تاريخ به تفصيل بحث كرده است و در ميان علما و حكماى جديد اولين فردى كه در پى كشف سنن حاكم بر جماعات برآمده منتسكيوى فرانسوى دانشمند قرن هيجدهم ميلادى است. اين نظريه، اصالة الاجتماعى محض است كه تئورى واقعى بودن شخصيتحقوقى از آن متاثر است.
4- جامعه مركب حقيقى است از نوع مركبات طبيعى ولى تركيب روحها، انديشهها، عاطفهها، خواستها و ارادهها و بالاخره تركيب فرهنگى، نه تركيب تنها و اندامها.
اين تركيب خود يك نوع تركيب طبيعى مخصوص به خود است كه براى آن شبيه و نظيرى نمىتوان يافت. و در حقيقت تركيب جامعه از افراد تركيب واقعى است چون اجزاى مركب كه همان افراد اجتماعند هويت و صورت جديدى مىيابند.
اين نظريه هم فرد را اصيل مىداند و هم جامعه را، از اين نظر كه وجود اجزاى جامعه را در وجود جامعه حل شدنى نمىداند اصالة الفردى است، اما از آن جهت كه معتقد است افراد در جامعه هويت جديد مىيابند كه همان هويت جامعه است اصالة الاجتماعى است. (27)
آيات كريمه قرآن همين نظريه را تاييد مىكند. قرآن براى امتها سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قايل است. (28) بديهى است كه امت اگر وجود عينى نداشته باشد سرنوشت، فهم، شعور، طاعت و عصيان معنى ندارد.
اينها دال بر اين است كه قرآن به نوعى حيات قايل است كه حيات جمعى و اجتماعى نام دارد. (29)
قرآن كريم در عين اينكه براى جامعه طبيعت، شخصيت، عينيت، نيرو، حيات و مرگ و اجل، وجدان و طاعت و عصيان قايل است، براى فرد نيز شخصيت مستقلى قايل است و او را از نظر امكان سرپيچى از فرمان جامعه توانا مىداند. تا بدين جا از دو تئورى سخن گفتيم كه به طور عام در باب شخصيتحقوقى ابراز شده و ما آن را بر سازمانهاى بينالمللى تطبيق نموديم.
اينك از دو تئورى ديگر بحث مىكنيم كه به طور خاص پيرامون سازمانهاى بينالمللى مطرح شده است:
1- اصولا سازمانهاى بينالمللى داراى شخصيتحقوقى نيستند، اين كشورهايند كه از شخصيتحقوقى برخوردارند. تنها سازمانهايى شخصيتحقوقى دارند كه در سند تاسيس آنها ذكر شده باشد. پارهاى از حقوقدانان بينالملل تصريح كردهاند كه شخصيتحقوقى سازمان بينالمللى محدود به اهداف، حقوق، تكاليف و اختياراتى است كه در معاهده تاسيس آن ترسيم شده است. به عنوان مثال شخصيتحقوقى بينالمللى سازمان ملل متحد و نهادهاى تخصصى آن از منشور ملل متحد، معاهده مزايا و مصونيتهاى نهادهاى تخصصى - مصوب 1947 - قرارداد مزايا و مصونيتهاى ملل متحد (مصوب 1946) و قرارداد مقر منعقد شده بين سازمان ملل متحد و دولت آمريكا (مصوب 1947) قابل استنباط است.(30)
برخى از طرفداران اين ديدگاه به ذكر صريح شخصيتحقوقى در سند تاسيس اعتقاد دارند چنانكه در باب صلاحيت و اختيارات سازمانها نيز چنين مىانديشند. آقاى پير پسكاتور مىگويد: سازمانهاى بينالمللى جز در حدود اختيارات و وظايفى كه بصراحت توسط كشورهاى به وجود آورنده جهت صلاحيتهاى ضرورى در روابط بينالمللى بدانها اعطا شده اختيار ديگرى ندارند.(31)
اين نظر توسط پروفسور پل روتر در گزارشى تحت عنوان مسايل مربوط به انعقاد قراردادهاى بينالمللى فىمابين كشورها و سازمانهاى بينالمللى كه در سال 1972 به كميسيون حقوق بينالملل ارائه داده، نيز مورد تاييد قرار گرفته است. همچنين از مدافعان سر سخت اين نظريه مىتوان به آقاى هانس كلسن اشاره نمود.(32)
بعضى ديگر از صاحبان اين تئورى ذكر صريح را لازم نمىدانند بلكه بر آنند كه استفاده ضمنى كفايت مىكند، يعنى مجموعه دلايل را مىتوان ملاك احراز يك شخصيتحقوقى بينالمللى دانست، مجموعه دلايل عبارتند از: اساسنامه، قرارداد مزايا و مصونيت، قرارداد محل اقامت، اهداف سازمان و ...
عين همين تفكر در باب صلاحيت و اختيارات سازمانهاى بينالمللى نيز وجود دارد و صاحبان آن برآنند كه صلاحيت و اختيارات سازمانهاى بينالمللى فقط محدود به موارد تصريح شده در اسناد تاسيس آنها نيست، بلكه تا آنجا صلاحيت و اختيار دارند كه براى انجام اهداف و مقاصدشان ضرورى است.
از جمله طرفداران مشهور اين نظريه مىتوان به سيراستد، استد، سرمرس و خانم باستيد اشاره كرد.(33) بر اساس اين نظريه بدون ترديد سازمان ملل متحد به علت عضويت قريب به اتفاق كشورها در آن و ماهيت اهداف، اختيارات و وظايف آن، داراى شخصيتحقوقى عينى است ولى چنين امرى در مورد تمامى سازمانهاى بين المللى مصداق ندارد.(34)
2- بعد از صدور راى مشورتى سال 1949 ديوان دادگسترى بينالمللى كه بعدا بدان خواهيم پرداخت، طيف وسيعى از حقوقدانان بينالملل با الهام از آن راى اظهار داشتند كه وقتى موجودى عناصر مشكله يك شخصيت را داشته باشد، داراى شخصيتحقوقى خواهد بود و نيازى به تصريح در سند تاسيس آن نيست و در حقيقت از شخصيت واقعى و عينى برخوردار است نه تنها شخصيتى كه كشورها به آن اعطا كردهاند. (35) تفاوت اين نظر با نظريه استفاده ضمنى در همين نكته اخير استيعنى بر اساس اين نظر كشورها سازمانى را ايجاد مىكنند كه داراى شخصيتحقوقى واقعى است نه شخصيتى كه كشورها به آن اعطا كردهاند، ولى طرفداران تئورى استفاده ضمنى شخصيتحقوقى بر اين عقيدهاند كه كشورها هستند كه شخصيتحقوقى اعطا مىكنند و نيازى به ذكر صريح آن در سند تاسيس نيست،بلكهمىتوان به طور ضمنى دريافت كه قصد مؤسسين اعطاى شخصيتحقوقى بوده است.
بديهى است كه قبول اين نظريه بى اشكال نيست; چه آنكه در عالم حقوق،مقوم هر واقعه حقوقى قصد و اراده است، بنابراين تاسيس يك شخصيتحقوقى نيازمند قصد و اراده مؤسسان آن است، نهايت اين كه ما بر آنيم كه دارا بودن شخصيتحقوقى نيازى به تصريح در سند تاسيس ندارد بلكه مهم احراز اين قصد و اراده است، به هر طريق كه باشد و بهترين چيزى كه دلالتبر اين قصد مىكند عبارت است از بيان اهداف، وظايف و اختيارات.
ولى اگر اين قصد احراز نگردد هر چند مجموعه كشورها داراى يك واقعيت عينى خارجى مستقل از اعضا است، ولى نمىتوان گفت لزوما داراى شخصيتحقوقى بينالمللى است و در عرصه بينالمللى صاحب حقوقى است و تعهداتى بر عهده دارد.
پی نوشتها:
20- Fictitious theory
21- دكتر سيد على شايگان: پيشين، ص265.
22- Individualism
23- ر.ك: دكتر منوچهر مؤتمنى طباطبايى: تحولات حقوق خصوصى، مقاله شخصيتحقوقى، ص 229.
24-Constitutive theory
25- همان: ص226.
26- ر.ك: دكتر محمد جواد صفار: پيشين، ص117.
27- ر.ك: استاد مرتضى مطهرى: جامعه و تاريخ، صص 13-9.
28- علامه سيد محمد حسين طباطبايى: تفسير الميزان، ج4. ص102.
29- مرتضى مطهرى: پيشين، ص14.
30-Robert L. Bledsoe and Boczek: op. cit, p. 76.; Bindschedler R.L: international organization,General aspects Epil, 1983, vo.15, p.130.
31- به نقل از دكتر سيد باقر مير عباسى: سازمانهاى بينالمللى، جزوه درسى، پلى كپى، ص30.
32- Hans kelsen: The law of the United Nations, london stevens, 1957, p. 335
33-Encyclopedia of public international law: vol5, p168; vol6, p. 312
34-Kindted H. \"The protection of peacekeepers\" canadian yearbook of international law,1995, p.278
35-D.w. Bowett: op.cit, p.302
ادامه دارد...
/ج