تصنیف آستان جانان
خواننده : محمدرضا شجریان
|
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد |
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد |
|
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد |
بر آستان جانان گر سر توان نهادن |
|
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد |
قد خمیده ما سهلت نماید اما |
|
جام می مغانه هم با مغان توان زد |
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی |
|
ماییم و کهنه دلقی کتش در آن توان زد |
درویش را نباشد برگ سرای سلطان |
|
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد |
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند |
|
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد |
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن |
|
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد |
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است |
|
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد |
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست |
|
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد |
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی |
منبع:www.osloschool.com
/ع