نگرشي در روايات سيدحسني(3)
روايت چهارم
روي الشيخ حسن بن سليمان في كتاب منتخب البصائر هذا الخبر هكذا: حدثني الاخ الرشيد محمد بن ابراهيم بن محسن الطارآبادي انه وجد بخط ابيه الرجل الصالح ابراهيم بن محسن هذا الحديث الاتي ذكره و أراني خطه و كتبته منه و صورته الحسين بن حمدان و ساق الحديث كما مر الي قوله: لكأني انظر اليهم علي البراذين الشهب بأيديهم الحراب يتعاوون شوقاً الي الحرب كما تتعاوي الذئاب. اميرهم رجل من بني تميم يقال له شعيب بن صالح فيقبل الحسين عليه السلام فيهم….
بررسي سند
اين روايت از نظر سند، همانند روايت قبلي ـ به سبب حسين بن حمدان ـ دچار ضعف است.
بررسي متن
روايت پنجم
عن فتن السليلي بسنده: حدثنا الحسن بن علي المالكي قال: حدثنا ابو النصر علي بن حميد الرافعي قال حدثنا محمد بن الهيثم البصري قال: حدثنا سليمان بن عثماط النخعي قال: حدثنا سعيد بن طارق عن سلمة بن انس عن الاصبغ بن نباته قال خطب اميرالمؤمنين علي عليه السلام خطبة فذكر المهدي و خروج من يخرج معه و اسمائهم فقال له ابو خالد الحلبي صفه لنا يا اميرالمؤمنين. فقال علي عليه السلام: ألا انه اشبه الناس خلقاً و خلقاً و حسناً برسول الله صلي الله عليه و آله و سلم… و يلحقه الحسني في اثني عشر الفاً فيقول له أنا أحق بهذا الأمر منك. فيقول له هات علامات دالة. فيؤمي الي الطير فيسقط علي كتفه و يغرس القضيب الذي بيده فيخضر و يعشوشب. فيسلم اليه الحسني الجيش و يكون الحسني (خويي، همان، ج 3، ص 104؛ ابن طاووس، 1400: ص145، ب79).[7]
بررسي سند
چه كسي گفته اين نسخه اصل است و چه كسي گفته اين دست خط سليلي است؟ چه كسي آن را نقل كرده است؟ ميفرمايد كسي كه گفته، خود شاهد آن بوده است و اين، يعني اين كه روايت مرسل است.
از سوي ديگر سيد بن طاووس ميفرمايد: من صحت مطالب كتاب را تأييد نميكنم (ابن طاووس، 1416: ص104).[9]
2. پس از تتبعي كه انجام داديم، هيچ مطلبي دربارة ابو صالح سليلي پيدا نكرديم.
3ـ. در بخشي از سند روايت آمده است «حدثنا …» و در بخشي ديگر گفته است «عن …» يعني روايت معنعن است كه در آن، احتمال تدليس و انقطاع زياد است.
4. سلمه بن انس، ازاشخاص مجهول است.
بررسي متن
متن اين روايت نيز همانند روايت قبل است كه ما را از بررسي مجدد بينياز ميكند.
روايت ششم
حضرت مهدي وارد كوفه ميشود، در حالي كه سه پرچم ـ كنايه از سه گروه و جريان ـ در آن جا است كه با هم اختلاف دارند. آنها اختلافات را كنار ميگذارند و تابع امام ميشوند. امام، منبر ميرود و خطبه ميخواند و مردم از شدت گريه متوجه حرفهاي ايشان نميشوند و اين كلام رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است كه: «گويا ميبينم حسني و حسيني نهضت را رهبري ميكنند.» آنگاه (حسني) پرچم را به حسيني تسليم ميكند و با او بيعت ميكند.
بررسي سند
1. ابراهيم بن بنان خثعمي: وي مهمل است؛ يعني در كتب رجالي اسمي از او به ميان نيامده است.
2. عمرو بن ثابت: اگر وي همان ابوالمقدام باشد مشكلي ندارد، اما اگر غير از او باشد، مجهول است.
بررسي متن
روايت هفتم
حسني، صاحب( = حاكم )طبرستان با نيروهاي زيادي از سواره نظام و پياده نظام خروج ميكند، تا اين كه به نيشابور ميرسد و شهر را فتح كرده و آن را تقسيم ميكند. سپس به اصفهان ميآيد و بعد از آن به قم وارد ميشود و بين او و اهل قم درگيري بزرگي صورت ميگيرد كه عده زيادي كشته ميشوند و قميها شكست ميخورند. حسني اموال آنها را غارت ميكند و بچهها و زنانشان را اسير ميكند و خانه هايشان را خراب ميكند. اهل قم فرار ميكنند و به كوهي به نام وراردهار )اردهال( پناه ميبرند. حسني چهل روز شهر را اشغال ميكند. بيست نفر را ميكشد و دو نفر را به دار ميآويزد و از آن جا ميرود.
بررسي سند
مرحوم مجلسي اصلاً به سند و اين كه روايت را از كجا نقل كرده است، اشارهاي نميكند.
بررسي متن
روايت هشتم
پي نوشت ها :
[7]. روايت ديگري تقريباً با اين مضمون وجود دارد ـ كه البته كامل نيست ـ و آن را طبري در دلائل الامامة از امام صادق عليه السلام نقل كرده است. متن آن روايت با روايت فوق، تفاوتهاي زيادي دارد. (رك: معجم احديث الامام المهدي، ج 4، ص 152، ح 650).
[8]. التصنيف الثاني كتاب الفتن لابي صالح السليلي ابن احمد ابن عيسي شيخ الاحسائي تاريخ نسخه الاصل سنة سبع و ثلاثمأة بخط مصنفها في المدرسة المعروفة بالتركي في الجانب الغربي من واسط من نسخة هي الأصل علي ماحكاه من ذكره أنه شاهدها (ر.ك: الذريعة، ج4، ص189).
[9]. «انا بري من خطره لأنني أحكي ما أجده بلفظه و معناه».
[10]. در بعضي نسخ آمده است: «المعتمد».
[11]. بعد از شيخ طوسي، مرحوم عاملي نباطي بياضي در الصراط المستقيم آن را به اختصار آورده، و نيز مرحوم نيلي در منتخب الانوار المضيئه، حر عاملي در اثبات الهداة، مجلسي در بحار، كاظمي در بشارة الاسلام، اربلي در كشف الغمه، و ابنفتال در روضة الواعظين آن را نقل كردهاند.
[12]. راجع به تاريخ قم رجوع كنيد به كتاب تا ظهور، ج2، ص305 (تأليف نگارنده).
[13]. اين روايت در ص 303 نيز آمده است؛ اما قسمت مربوط به حسني در آن نيست و كافي و وسائل الشيعه نيز همين روايت را نقل كردهاند.