نكات خواندني از برخوردهاي تربيتي امام رضا عليه السلام
امامان شيعه عليهم السلام، اسوه و الگوي فكري، اعتقادي، عملي و اخلاقي هستند و راه نجات، در پيروي از آنان است و ائمه، در تمام جهات، راي ما مقتدا و نمونه و «امام»اند، در قول و فعل، در اخلاقيات و اجتماعيات، و بالاخره در همه چيز.
به فرموده امام علي عليه السلام:
«انظُروا اهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم و اتبعوا أثرهم.(1)
از بين همه مسائل، حيات حضرت علي بن موسي الرضا عليهم االسلام و ابعاد گوناگون زندگي آن حضرت، بعد «اخلاقي» را براي بحث در اين مقال انتخاب كردهايم.
آن حضرت، از نظر بعد روحي و معنوي، معجزات و كرامات، علوم و فضايل، مباحثات كلامي با پيروان فِرق و مذاهب، شيوه برخورد با سياستمداران و دولتمردان عباسي، ارتباط تشكيلاتي با شيعه و هواداران، مسأله ولايتعهدي مأمون، برخورد با گروههاي مختلف اجتماعي، مكتب فقهي و اعتقادي، فعاليت سياسي و رهبري شيعه، و بسياري جنبههاي ديگر شايسته بررسي دقيق و گسترده است، به خصوص كه در برخي از آنها كمتر كار منسجم و دقيق و مدوني انجام گرفته است.
از مسائل اخلاقي آن حضرت هم، روي موضوعاتي همچون: عبادت، كرم و بخشش، عفو و گذشت، تفقد اصحاب و مواليان، قضا، حاجت محتاجان، شيوه مناظرهها و احتجاجهاي وي، و مكارم اخلاق ديگر ميتوان تكيه كرد.
اما آنچه براي بررسي در اين مقال انتخاب شده است، «برخوردهاي تربيتي امام رضا عليه السلام» است. به عبارت ديگر، اخلاق عملي امام در ارتباط با مردم، و برخوردهاي سازنده در اين بررسي، توجه عمده روي رفتارهاي اخلاقي آن حضرت با اشخاص است، نه سخنان و تعاليم اخلاقي آن حضرت كه در روايات منقول از وي مطرح ميباشد.
از خلق و خوي، و سيره اخلاقي آن حضرت نميتوان يك تابلو كامل و تمام عيار ارائه داد و از بوستان فضايل اخلاقي و شيوههاي تربيتي امام رضا عليه السلام طرحي جامع الأطراف تصوير و ترسيم كرد؛ زيرا يك سري از برخوردها و نكات ريز نقل نشده است. در بسياري از آنچه هم كه بيان شده، همراه با دقت لازم در نقل نبود است... اما از مجموعه آنچه نقل شده و در دست ميباشد، ميتوان گوشهاي از اين تابلو را نشان داد و گلي از اين بوستان معطر را به عنوان نمونه ارائه نمود و هديه آورد؛ زيرا نمونهها هم ميتواند آن خط كلي را نشان دهد و شاهدي بر «طرح جامع و كامل» باشد.
زبانِ عمل، زبانِ قول
از اين رو: به شيوه رفتار و «سيره اخلاقي و معاشرتي» حضرت رضا عليه السلام توجه ميكنيم تا در آيينه اخلاق تجسم يافته در رفتارش، سيماي حق و «راه رشد» را بيابيم. اين تعليم خود ائمه است كه:
«كونوا دُعاةَ الناسِ بِاعمالِكُم ولا تكونوا دعاةَ الناسِ بِالسِنَتِكُم.»(2)
و سخن علي عليه السلام كه:
«كونوا دُعاةَ النّاسِ بغَيرُ اَلسِنَتِكُم...»(3)
و بالأخره «تأديب به سيره» و «آموزشِ رفتاري» و «برخوردهاي تربيتي»(4) چيزي است كه در اين مقال در پي بررسي آنيم و نمونههايي را از سيره حضرت رضا عليه السلام ارائه خواهيم كرد.
هدفداري، در برخورد و معاشرت
وقتي ائمه، در «كلام»، اين اندازه دقت در تعبير به كار ميبرند، طبيعي است كه در برخوردهاي اجتماعي و معاشرت، دقت بيشتر داشته باشد.
گاهي در لحن كلام و طرز رفتار امام رضا عليه السلام نوعي قاطعيت و شدت عمل و برخورد صريح ديده ميشود، گاهي هم ملايمت و نرمش و انعطاف و تسامح. اين بستگي به موارد مختلف دارد.
اصولاً برخوردهاي هدفدار، از خصائص يك انسان هدفدار و اصولي است و در همه مسائل فكري، برنامهريزي، تبليغ، آموزش و تربيت، تشكيلات و ارتباطات، پيوندها، تولي و تبريها، دوستيها و دشمنيها، موافقتها و مخالفتها، مكاتبهها و خطابها، نشست و برخاست و معاشرت و حتي نگاه و احترام گذاشتن و ... او تأثير ميگذارد و همه حركات، در رابطه با آن هدف تنظيم ميشود و معني و جهت پيدا ميكند.
اگر آن اصول و مبناها را در تفكر و زندگي كسي بشناسيم، آسانتر ميتوانيم اعمال و گفتار او را تفسير و تبيين كنيم. روشن است كه هدفداري در زندگي و تحركها و رفتارها، نيازمند «دقت» است. بدون دقت، نميتوان همه سخنها و رفتارها را در رابطه با آن هدف تنظيم نمود. دقت، خمير مايه برخوردهاي مكتبي و رفتار هدفدار يك انسان است. در مورد امامان شيعه، كه معصومند و كلام و عمل و تقريرشان، به عنوان «سنت»، براي ما «حجت شرعي» و ملاك محسوب ميشود، اين دقت، بيشتر مشهود و مورد توجه است.
كلمات و تعبيرات ائمه، پاسخهايشان به سؤالات افراد، عنواني كه در خطاب به كسي انتخاب ميكنند، لحن جواب دادن، تأكيدات كلامي، احاديثي كه براي اصحاب بيان ميكنند، همه از دقت خاصي برخوردار است.
«كلام ائمه»، در مورد اشخاص گوناگون، شرايط مختلف اجتماعي، مقتضيات زمان، ظرفيت و آمادگي طرف سخن، ذهنيت موجود در سائل و مخاطب، جبهه سياسي و جناح و تيپ اجتماعي او، همه و همه در نوع كلامي كه امام معصوم در آن موارد مختلف به كار ميبرد، مؤثر است. دقتهاي شگفت ائمه در تعبيرات و لحن كلامشان جاي بسي بررسي و ملاحظه است.
وقتي ائمه، در «كلام»، اين اندازه دقت در تعبير به كار ميبرند، طبيعي است كه در برخوردهاي اجتماعي و معاشرت، دقت بيشتر داشته باشد.
گاهي در لحن كلام و طرز رفتار امام رضا عليه السلام نوعي قاطعيت و شدت عمل و برخورد صريح ديده ميشود، گاهي هم ملايمت و نرمش و انعطاف و تسامح. اين بستگي به موارد مختلف دارد.
در مورد مسائلي كه جنبه اصولي دارد و با مبناها و خط فكري و عقيده در تضاد باشد، (مثل مسائل توحيد، امامت، و ...) در اين گونه موارد، امام رضا عليه السلام سازش ناپذير، حساس، دقيق، بيگذشت و بدون اغماض است.(5) ولي در غير اين موارد اصولي و مبنايي، آن جا كه به معاشرتهاي انساني و حقوق شخصي و زمينههاي صرفاً برخوردي مربوط ميشود، اهل عفو و گذشت و اغماض و تسامح و برخورد بزرگوارانه است. اين است راز و ملاك تفاوت در برخوردهاي گوناگون آن حضرت.
برخوردهاي تربيتي و سازنده
1- ارزشگذاري براي انسان
رعايت حقوق بشر، در رفتار امام رضا عليه السلام در حد اعلاي آن بود. ذكر نمونههايي از اين گونه برخوردها مفيد است:
- راوي: ياسر، خادم امام رضا عليه السلام است: (6)
امام رضا عليه السلام به ما فرمود:
«اگر من بالاي سر شما ايستادم و شما در حال غذا خوردن بوديد، بلند نشويد، تا اين كه از غذا خوردن فارغ شويد. گاهي حضرت، يكي از ما را (براي انجام كاري) صدا ميكرد. وقتي گفته ميشد: مشغول غذا خوردن است، ميفرمود: بگذاريد تا غذايش را بخورد، بعد...»(7)
ملاحظه:آنان كه خادم، سرايدار، محافظ، دربان، دفتردار، منشي، شاگرد، وردست، همسر و ... دارند، در نحوه برخورد با اين افراد، بايد براي آنان هم «حق» قائل شوند و بدون رعايت حال آنان، از آنان كار نكشند و دنبال كارها نفرستند، و توجه داشته باشند كه گرچه آنان، از جان و دل، خدمتگزاري ميكنند و حتي گاهي آسايش و سلامت و جان خويش را در راه ديگران به خطر مياندازند، اما ارزش انساني دارند و احساسات بشري آنان و حقوقشان بايد ملاحظه و رعايت گردد، و چنين فكر نشود كه آنان خلق شده و استخدام شدهاند تا براي اينان كار كنند. نبايد ضرورتهاي اجتماعي را ملاك و مبناي تغيير ناپذير و پذيرفته شده قرار دارد.
- راوي: مردي از اهل بلخ
«همراه امام رضا عليه السلام در سفرش به خراسان بودم. روزي سفره غذايي طلبيد و همه خدمتكاران و غلامان را (از سياهان و ديگران) سر سفره جمع كرد.
گفتم: جانم به فدايت، كاش براي اينان سفرهاي جدا قرار ميدادي!
فرمود: دست بردار! (مَه) خدا يكي است، پدر و مادر همه يكي است، پاداش هم (در قيامت) به اعمال است.»(8)
- راوي: ياسر، خادم حضرت
«امام رضا عليه السلام هر گاه تنها ميشد (فارغ از كارهاي رسمي و تشريفات) تمام دور و بريهاي خود را از كوچك و بزرگ پيرامون خود جمع ميكرد، با آنان حرف ميزد، با آنان انس ميگرفت، آنان هم با وي مأنوس ميشدند. و هرگاه بر سفره مينشست، همهي كوچك و بزرگها را صدا ميكرد، حتي كارپرداز (سائس) و حجام را، و همه را بر سفرهي خويش مينشانيد...»(9)
ملاحظه: نشست و برخاست با مستضعفان و غلامان، عملاً درس برابري انسانها را دادن است، و اين كه خود را از مردم جدا نميكرد، تافته جدا بافته نميدانست و زندگي و اخلاق مردمي داشت، الهام از سيره رسول خدا بود كه چنين ميكرد.
در چشم امام رضا عليه السلام همه افراد، از نظر انساني مقام و ارزش داشتند و به آنان حرمت ميگذاشت و برابري انسانها را در حقوق ملاحظه ميكرد، از تحقير انسانها و پست شمردن آنان و توهين و استهزا، سخت جلوگيري ميكرد و شكل و شمايل و رنگ و ثروت و ... ملاك نبود، بلكه «انسان» در نظر او محترم و عزيز بود. حتي غلامان و سياهان هم مورد عنايت و توجه او بودند و با آنان هم به عنوان يك انسان رفتار ميكرد.
- حضرت رضا عليه السلام وارد حمام شد.
يكي از افراد (كه او را نميشناخت) به وي گفت: مرا كيسه بكش. حضرت شروع كرد به كيسه كشيدن او.
امام رضا عليه السلام را به آن مرد معرفي كردند. ناراحت شده شروع به عذرخواهي كرد، ولي امام رضا عليه السلام همچنان او را كيسه ميكشيد و او را دلداري ميداد. (يطيب قلبه)(10)
- مهماني كه به خانه حضرت رضا عليه السلام آمد.
شب بود. حضرت با او به گفت و گو نشسته بود كه چراغ، خراب شد. آن مرد، دست دراز كرد آن را درست كند، حضرت جلوگيري كرد و خودش اقدام به اصلاح چراغ نمود. سپس فرمود: ما قومي هستيم كه از مهمان خود كار نميكشيم.(11)
- راوي: محمد بن عبيدالله قمي
«نزد حضرت رضا عليه السلام بودم و بسيار تشنه بودم. نخواستم از حضرت آب بطلبم.
خود آن حضرت آبي طلبيد و از آن چشيد و به من داد و فرمود: اي محمد! بنوش، كه آب خنكي است. من هم نوشيدم.»(12)
ملاحظه:حديث ياد شده، هم نشاندهنده علم غيب و كرامت حضرت رضا عليه السلام است كه از حالت دروني افراد با خبر است، هم به فكر مهمان بودن و رفع حاجت او را ميرساند، و هم تواضع وي را، كه تا اين حد در پذيرايي از مهمان اهتمام ميورزد.
- راوي: يسع بن حمزه
در مجلس امام رضا عليه السلام بودم و با وي صحبت ميكردم و جمع بسياري گرد آمده بودند و از حلال و حرام، از او ميپرسيدند.
مرد بلند قد و گندمگوني آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفي كرد و اظهار نمود كه در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم كرده است و درخواست كمك كرد تا به شهرش برسد و آن مقدار را از طرف حضرت صدقه دهد.
حضرت فرمود تا بنشيند. اكثر مردم رفتند و من و دو نفر ديگر مانده بوديم و آن مرد.
حضرت رخصت خواست و به اندرون رفت و پس از زماني آمد و در را پيش كرد و دستش را از بالاي در بيرون آورد و فرمود: آن خراساني كجاست؟
گفت: من هستم، اينجا.
امام رضا عليه السلام فرمود: اين دويست دينار را بگير و خرج كن و از آن تبرك بجوي و از طرف من هم صدقه نده. بيرون برو كه همديگر را نبينيم.
وقتي بيرون رفت، سليمان (يكي از حاضران) پرسيد: فدايت شوم، بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندي؟
فرمود: از ترس اين كه مبادا خفت و خواري سؤال را در چهرهاش ببينم، به خاطر اين اداي حاجت او. آيا حديث پيامبر را نشنيدهاي كه: آن كه نيكي خود را بپوشاند، برابر با هفتاد حج است و آن كس كه سيئه را، افشا كند، خوار ميشود، و آن كه سيئه را بپوشاند آمرزيده است؟! آيا نشنيدهاي قول آن را كه گفته است:
متي آتِه يوماً لِاَطلُبَ حاجتي رَجَعتُ الي أهلي و وجهي بِمائه(13)
ملاحظه:حفظ آبروي اشخاص، و جلوگيري از احساس حقارت و خرد شدن شخصيت يك انسان نيازمند و درمانده، گرچه محتاج است، ولي انسان است و آبرو و شخصيت دارد.
2- ارشاد معنوي اصحاب
اينك مواردي از اين نمونه:
- راوي: بزنطي (احمد بن محمد بن ابي نصر البزنطي)(14)
«امام رضا عليه السلام مركبي را نزد من فرستاد، بر آن سوار شدم و به حضور آن حضرت رسيدم و شب، پيش او بودم. مقداري كه از شب گذشت، وقتي خواست برخيزد، فرمود: فكر نميكنم كه الآن بتواني به شهر برگردي!
گفتم: آري، جانم به فدايت.
فرمود: پس امشب پيش ما بمان و فردا صبح، به بركت خداي متعال برو.
گفتم: چشم، جانم به فدايت.
آن گاه به كنيزش فرمود: اي كنيز! رختخواب خودم را برايش بگستر و ملافه مرا كه در آن ميخوابم بر روي او بكش و بالش مرا زير سرش بگذار.
پيش خودم گفت: چه كسي به افتخاري كه امشب نصيب من شد دست يافته است؟ خداوند اين موقعيت و منزلت را براي من نزد امام رضا عليه السلام قرار داد كه به هيچ يك از اصحاب ما نداده است. امام، مركب خود را برايم فرستاد كه سوار شدم، و رختخواب مخصوص خويش را برايم گسترد و من در ملافه او خوابيدم و متكاي خويش را برايم نهاد. هيچ يك از اصحاب ما، به اين شرف، نايل نشده است.
در همين حال، كه امام با من نشسته بود و من در دلم اين سخنان را ميگذرانم، به من گفت: اي احمد! اميراالمؤمنين علي عليه السلام روزي به عبادت زيد بن صوحان كه مريض بود رقت، زيد، به واسطه آن به مردم فخر ميكرد. مبادا نفس تو، تو را به فخر بكشد! فروتني كن در برابر خدا (يا: به خاطر خدا فروتن باش) و به دستانش تكيه داد و بلند شد...»(15)
ملاحظه: چون ممكن بوده كه بزنطي از اين موهبت و موقعيت، دچار غرور و خودخواهي شود و به فخر آلوده گردد، امام كه از دل او خبر شد، در دم، اين تذكر را داد تا او به گناه و خودستايي و ... گرفتار نشود و سالم بماند.
شايان يادآوري است كه اين ماجرا، به شكلهاي گوناگون و عبارات مختلف و به خصوص استناد امام رضا عليه السلام به عيادت حضرت امير عليه السلام نسبت به زيد بن صوحان، يا صعصعة بن صوحان (طبق نقلهاي بيشتر) روايت شده است و به نظر ميرسد كه همه اينها يك واقعه را بازگو ميكند كه به صورتهاي مختلف نقل شده است.(16)
- راوي: احمدبن عمر حلبي
در «منا» خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و عرض كردم: ما خانواده بخشش و خوشي و نعمت بوديم. خدا همه آنها را برد، تا آن جا كه اينك محتاج كساني هستم كه به ما نيازمند بودند.
فرمود: اي احمد بن عمر! چه حال خوبي داري!
گفتم: فدايت شوم. حال من چنان بود كه خبر دادم.
فرمود: آيا دوست داري كه تو بر حالتي باشي كه اين جباران هستند و حال و وضعيت آنان را داشته باشي و دنياي پر از طلا مال تو باشد؟
گفتم: نه يا ابن رسول الله.
حضرت خنديد و فرمود: از همين جا باز ميگردي، چه كسي حالش بهتر است از تو؟ در دست تو صنعت (و هنري) است كه آن را به دنيايي پر از طلا نميفروشي، آيا بشارتت دهم؟
گفتم: آري، يا ابن رسول الله، خداوند مرا به تو و پدرانت شاد كند و ...»(17)
ملاحظه: وقتي وضع زندگي و معيشت انسان خوب نباشد، گاهي جنبههاي معنوي و ارزشهاي والا را فراموش ميكند و دنيا در نظرش جلوه ميكند. امام رضا عليه السلام براي پيشگيري از اين مسأله، احمد بن عمر را به ارزش واقعي فكر و ايمان و خط فكري و ارتباطش با اهل بيت و ... متذكر ميشود و به ياد ميآورد كه دشمنان، با همه ثروت و امكاناتي كه دارند، وقتي بيراهه ميروند، فاقد ارزش ميشوند. برعكس، ارزش، در خط فكري سالم و مكتبي است، كه بسيار ارزشمندتر از ثروت دنيا و ماديات است ... تا زرق و برق دنيا، ديده را نزند و دل را نبرد ...
3- موضعگيري در مقابل بستگان فاسد
بستگان آن حضرت هرگز نميتوانستند از خويشاوندي با او سوء استفاده كنند، چون حضرت اين اجازه و مجال را به آنان نميداد. حتي بعضي را طرد ميكرد و افشا مينمود تا امر بر مردم مشتبه نشود و مردم بدبين نشوند و خلافهاي آنان را به حساب امام نگذارند. به برخي از اين گونه برخوردها اشاره ميشود:
- راوي: ياسر، خادم آن حضرت
«زيد بن موسي، [برادر امام رضا عليه السلام] در مدينه خروج كرد دست به كشتار و آتشسوزي (در خانههاي بني عباس) زد. از اين جهت به «زيدالنار» معروف بود. مأمون كساني را پي او فرستاد. او را گرفتند و پيش مأمون آوردند. مأمون گفت: او را پيش امام رضا عليه السلام ببريد.
چون او را نزد آن حضرت آوردند، حضرت به او فرمود: اي زيد! آيا سخن سفلگان كوفه مغرورت كرده است كه گفتهاند: فاطمه عليهاالسلام چون عفاف ورزيد، خداوند، ذريه او را بر آتش حرام كرد؟ اين سخن فقط درباره حسن و حسين عليهماالسلام است. اگر خيال ميكني كه گناه كني و وارد بهشت شوي و موسي بن جعفر عليهماالسلام هم كه اطاعت خدا را كرده وارد بهشت شود، پس با اين حساب، تو نزد خدا گراميتر از موسي بن جعفر (عليهماالسلام) هستي؟! به خدا سوگند، هيچ كس به پاداش خدا نميرسد مگر با طاعت او. اگر خيال ميكني كه تو با معصيت خدا به پاداش ميرسي، گمان بدي كردهاي!...
زيد گفت: من برادر تو و پسر پدرت هستم.
حضرت فرمود: تو تا وقتي برادر مني كه خداي متعال را اطاعت كني. نوح عليه السلام به خدا عرض كرد: پسرم از خانواده من است و وعده تو راست ميباشد. خداوند فرمود: اي نوح! او از خاندان تو نيست، او عمل غيرصالح است: «يا نوح انّه ليس من اهلك انه عملٌ غير صالح» (هود /46)؛ خداوند او را به خاطر معصيتش از خاندان نوح اخراج كرد.»(18)
ملاحظه: ميبينيم كه حضرت با برادرش كه دست به ارتكاب خلاف زده، اين گونه برخورد تند ميكند تا هم موضع خود را روشن كرده باشد، هم خطاي انديشه برادر را گوشزد كند و هم «ملاك»ها را بيان نمايد. برخورد حضرت با «زيد النار» به چند صورت ديگر هم نقل شده است.(19)
- راوي: عمير بن بريد
«نزد امام رضا عليه السلام بودم. سخن از عموي آن حضرت (محمد بن جعفر) به ميان آمد و حضرت او را ياد كرد (يا: از او ياد شد).
فرمود: بر خودم عهد كردهام كه من او را سقف خانهاي سايه نيفكند؛ (يعني هرگز او را ديدار نكنم).
پيش خود گفتم: او (امام رضا عليه السلام) ما را به نيكي و صله رحم فرمان ميدهد، ولي خودش درباره عموي خود چنين ميگويد!
حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: اين، از نيكي و صله است. هر وقت كه او نزد من آيد و من به خانهاش بروم و درباره من سخناني بگويد، مردم او را (به خاطر اين ديدار و رابطه با من) تصديق ميكنند و حرفهايش را ميپذيرند، ولي اگر پيش من نيايد و من به خانه او نروم، مردم حرفهايش را نخواهند پذيرفت.»(20)
ملاحظه: در اين حديث، افزون بر كرامت حضرت رضا در دانستن آنچه در قلب عمير بن بريد گذشته، و علاوه بر اصلاح فكر و رأي او، دقت حضرت را در پيوندها و رابطهها و آثار جنبي و تأثيرات اجتماعي نوع رابطهها و رفت و آمدهايش ميرساند و همه نشان دهنده هدفداري حضرت، در همه برخوردهايش ميباشد.
4- برخورد منطقي
به اين نمونه توجه كنيد:
- راوي: محمد بن زيد رازي
«در خدمت امام رضا عليه السلام بودم، در ايامي كه مأمون او را به وليعهدي معرفي كرده بود. مردي از خوارج، در حالي كه در دستش خنجري زهرآگين بود وارد شد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند، پيش اين شخص كه مدعي است فرزند پيامبر است ميروم، او اين گونه وارد بر اين طاغوت (يعني مأمون) شده است! از او دليل كارش را خواهم پرسيد. اگر دليلي داشت كه هيچ، وگرنه مردم را از دست او (امام رضا عليه السلام) راحت خواهم كرد.
پيش امام آمد و اجازه طلبيد، امام اذن داد و فرمود: به سؤالت به اين شرط جواب ميدهم كه اگر پاسخم را پسنديدي و قانع شدي، آنچه را كه در آستين داري (= خنجر) بشكني و دور اندازي!...
آن مرد كه از خوارج بود، حيرت زده ماند، خنجر را بيرون آورد و شكست. آن گاه پرسيد: چرا به حكومت اين طاغوت داخل شدهاي، در حالي كه اينان در نظر تو كافرند و تو پسر پيامبري، چه چيز تو را به اين كار وا داشته است؟
امام رضا عليه السلام فرمود:
آيا به نظر تو اينان كافرترند، يا عزيز مصر و اهل كشور او؟ مگر نه اين كه اينان، خود را موحد ميشمارند، ولي حكام مصر، نه يكتاپرست بودند و نه خداشناس؟!
يوسف، پسر يعقوب عليه السلام، پيامبر و پسر پيامبر بود كه به عزيز مصر گفت: مرا مسؤول خزائن مملكت قرار بده ... و با فرعونها نشست و برخاست ميكرد. در حالي كه من يكي از اولاد پيامبر (نه پيامبر) و مأمون هم مرا بر اين كار، اجبار و اكراه كرده است. چرا بر من خشم ميگيري و اين را زشت ميشماري؟
آن مرد گفت:
بر تو اشكالي نيست. گواهي ميدهيم كه تو فرزند پيامبري و تو صادق هستي.»(21)
5- نظارت بر كار خادمان
- راوي: سليمان بن جعفر الجعفري
«... طبق فرموده حضرت رضا عليه السلام بنا شد شب پيش وي بمانم.
غروب هنگام، به اتفاق آن حضرت، وارد خانه شديم. حضرت، نگاهي به غلامانش كرد، كه با گِل، اسطبل چهارپايان را درست ميكردند و سياه پوستي هم كه جزء آنان نبود، مشغول به كار بود.
پرسيد: اين كيست كه با شماست؟
گفتند: به ما كمك ميكند، ما هم در آخر چيزي به او ميدهيم.
پرسيد: آيا اجرت و كارمزد او را معين كردهايد؟
گفتند: نه. هر چه بدهيم او راضي ميشود.
حضرت در حالتي غضب آلود رو به آنان حركت كرد.
گفتم: فدايت شوم، چرا خود را ناراحت ميكنيد؟
فرمود: من چند بار اينان را از اين كار نهي كردهام و گفتهام كه كسي را به كار نگيريد مگر اين كه قبلاً مزد و اجرت او را با او قرارداد ببنديد.
بدان كه: هيچ وقت كسي را بدون اجرت معين به كار نميگيري مگر اين كه اگر سه برابر اجرت هم به او بدهي، باز خيال ميكند كه كم دادهاي، ولي اگر قبلاً طي كني، و بعد همان اجرتش را بدهي، تو را خواهد ستود بر اين وفاي به عهد. و اگر يك دانه هم اضافه بدهي، آن را ميشناسد و ميداند كه زيادتر به او دادهاي (و در نظرش خواهد بود).»(22)
ملاحظه: گرچه برخي احتمال دادهاند عصبانيت امام به خاطر راه دادن افراد مشكوك به منزل بوده و جنبه سياسي داشته است، ولي به نظر ميرسد علت پرخاش و غضب امام، بيشتر آن بود كه غلامان، به حرف آن حضرت گوش نكرده بي توجهي نمودند به رغم توصيه مكرر امام در مورد تعيين مقدار دستمزد كارگر در اول كار، باز هم خودسرانه و بدون اجراي نظر امام، اقدام به چنان كاري كرده بودند و مستحق توبيخ بودند.
6- خلق و خوي والا
«هرگز نديدم كه حضرت رضا عليه السلام به احدي با كلامش جفا كند.
هرگز كلام كسي را قطع نميكرد تا از سخن، فارغ شود.
هرگز - اگر قدرت داشت - از برآوردن حاجت كسي روي بر نميگرداند.
هرگز پايش را پيش همنشين دراز نميكرد.
هرگز پيش همنشينان تكيه نميداد.
هرگز غلامان و خدمتكاران را فحش و ناسزا نميگفت.
هرگز تف نميكرد، قهقهه سر نميداد، خندهاش تبسم بود.
در خلوت و تنهايي، سفرهاش را ميگستراندد و همه غلامان، حتي دربان و كارپرداز خانه را هم بر سفره مينشانيد.
شبها كم ميخوابيد و بسيار بيدار بود. بيشتر وقتها شب را تا صبح بيدار ميماند. روزه زياد ميگرفت. هميشه در هر ماه، سه روز را - اول، وسط و آخر - روزه ميگرفت و ميفرمود: اين، روزه همه دهر است. حضرت بسيار كار خير و صدقه پنهاني داشت، و بيشتر در شبهاي تاريك...»(23)
7- چند حديث تربيتي
«من لَقي فَقيراً مُسلماً فَسَلَّمَ عَلَيهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلي الأغنياءِ لَقي الله عزّ و جلّ يَومَ القيامَةِ و هُوَ عَلَيهِ غَضبانٌ.»(24)
هر كس به يك مسلمان فقير، طوري سلام دهد كه متفاوت باشد با سلامش بر ثروتمندان، خداوند را در روز قيامت به گونهاي ملاقات ميكند كه خدا بر او خشمناك است.
2- «لا تَبذِل لِإخوانِكَ مِن نَفسِكَ ما ضَرَرهُ عَليكَ اكثرُ مِن نَفعِه لَهُم.»(25)
از خود، به اندازهاي براي برادرانت بذل مكن كه زيانش بر تو، بيش از سودش براي آنان باشد. (مايه گذاشتن از آبرو و امكانات).
3- به نقل آن حضرت از رسول خدا صلي الله عليه و آله.
«مِن حَق الضّيفِ اَن تَمشِيَ مَعَهُ فَتخرِجَهُ مِن حَريمكَ اِلي البابِ.»(26)
از جمله حقوق مهمان بر تو آن است كه (هنگام رفتنش) او را تا دم در همراهي كني.
ملاحظه: احاديث اخلاقي و تربيتي از حضرت رضا عليه السلام فراوان است، اما علت انتخاب و نقل اين چند حديث در اين بحث، آن است كه محتواي آنها، برخوردهاي عملي و شيوههاي اخلاقي و سيره رفتاري را در زندگي يك مسلمان مطرح ميسازد، نه صِرفِ تعاليم اخلاقي.
پي نوشت ها:
1- ميزان الحكمه، ج 1، ص 192.
2- حديث از امام صادق عليه السلام است. الحياة، ج 1، ص 290 .
3- كافي، ج 2، ص 78.
4- علي عليه السلام: «من نصب نفسه للناس امامً فليبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احقّ بالإجلال من معلم الناس و مؤديهم» - تأديب به سيره (نهج البلاغه، تصحيح صبحي صالح، حكمت 73؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 56.)
5- به عنوان نمونه مراجعه شود به: بحارالأنوار، ج 49، ص 14، روايات 5 و 6 و 7 در مورد امامت. همچنين ص 163، حديث 3، سخن آن حضرت با فضل بن سهل و برخوردهاي ديگر آن حضرت با اين وزير مأمون و نيز صراحتهاي آن حضرت در مباحثهها و مناظرات كلامي و تبيين مسائل حقه اعتقادي از ديدگاه اهلبيت عليهم السلام.
6- معمولاً بعضي از كساني كه به عنوان خادم و كارگزار ائمه بودند از بزرگان شيعه و صاحب معرفت و كمالات بودند كه به عنوان «خادم» در محضر ائمه به سير ميبردند و به مراجعات و كارها رسيدگي ميكردند.
7- بحار الأنوار، ج 49، ص 102، (به نقل از: كافي، ج 6، ص 298).
8- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: كافي ، ج 4، ص 23).
9- بحارالانوار: ج 49، ص 164 (به نقل از: عيون اخبارالرضا ، ج 2، ص 159).
10- بحارالانوار: ج 49، ص 99، حديث 16، (به نقل از: مناقب اين شهر آشوب).
11- بحارالانوار: ج 49، ص 102 حديث 20: (به نقل از: كافي ، ج 6، ص 283).
12- بحارالانوار: ج 49، ص 31، حديث 5، (به نقل از: عيون اخبارالرضا ، ج 2، ص 204).
13- بحارالانوار: ج 49، ص 101 (به نقل از: كافي ، ج 4، ص 24).
14- بزنطي، اهل كوفه، و يكي از اصحاب والا مقام ائمه است كه فقيهي بزرگ و راوي عظيم الشأن بود و زمان امام رضا و امام جواد عليهماالسلام را درك كرد. وي از كساني است كه به اجماع علماي شيعه، آنچه را كه به طور صحيح از او نقل ميشود معتبر ميشمارند. وي در سال 221 درگذشته است. (سفينة البحار، ج 1، ص 81).
15- بحارالانوار: ج 49، ص 36، حديث 18، (به نقل از: عيون اخبار الرضا، ، ج 2، ص 212) و مشابه اين در: مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 2، ص 427؛ رجال كشي، ص 491.
16- بنگريد به: بحارالانوار، ج 49، ص 269.
17- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 2، ص 428، به نقل از: رجال كشي؛ ص 497)
18- بحارالانوار: ج 49، ص 217، حديث 2، (به نقل از: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص234).
19- بنگريد به: بحارالانوار، ج 49، ص 221 – 216.
20- بحارالانوار، ج 49، ص 30، حديث 3 و صفحه 220، حديث 6، (به نقل از: عيون اخبار الرضا، ج 2 ، ص204).
21- بحارالانوار، ج 49، ص 55، (به نقل از: الخرائج و الجرائح، ص 245).
22- بحارالانوار، ج 49، ص 106، (به نقل از: كافي، ج 5، ص 288).
23- بحارالانوار، ج 49، ص 90، حديث 4،(به نقل از: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 184).
24- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 1، ص 299، (به نقل از: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص52 ).
25- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 2، ص 314، (به نقل از: من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 103).
26- مسند الامام الرضا عليه السلام، ج 2، ص 331، (به نقل از: عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 69).
ارسال توسط کاربر محترم:samsam