گروهك مسعود رجوي، امپراطوري پوشالي(1)

كتاب "مجاهدين خلق در آيينه تاريخ" سومين كتاب از مجموعه كتاب هايي است كه توسط اعضاي سابق مجاهدين روايت شده و توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است.
شنبه، 31 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گروهك مسعود رجوي، امپراطوري پوشالي(1)

گروهك مسعود رجوي، امپراطوري پوشالي(1)
گروهك مسعود رجوي، امپراطوري پوشالي(1)


 






 

چكيده:
 

كتاب "مجاهدين خلق در آيينه تاريخ" سومين كتاب از مجموعه كتاب هايي است كه توسط اعضاي سابق مجاهدين روايت شده و توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است.
اين كتاب كه اكنون گزيده اي خواندني از بخش هاي مختلف آن را به همراه برخي تصاوير و نيز نمودار ساختار سازماني اين سازمان در زير مشاهده مي كنيد، توسط علي اكبر راستگو، از اعضاي سابق سازمان مجاهدين خلق، نوشته شده است
كتاب "مجاهدين خلق در آيينه تاريخ" سومين كتاب از مجموعه كتاب هايي است كه توسط اعضاي سابق مجاهدين روايت شده و توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده است. اين كتاب كه اكنون گزيده اي خواندني از بخش هاي مختلف آن را به همراه برخي تصاوير و نيز نمودار ساختار سازماني اين سازمان در زير مشاهده مي كنيد، توسط علي اكبر راستگو نوشته شده است. علي اكبر راستگو در سال 1332 در بابل متولد شد. پس از اتمام تحصيلات دبيرستان در رشته ادبيات زبان آلماني، وارد دانشگاه تهران شد. وي بعد از دو سال رشته تحصيلي خود را رها كرد و به آلمان رفت و در رشته مهندسي ساختمان در دانشگاه "اسن" به تحصيل پرداخت و در سال 1363 موفق به اخذ مدرك فوق ليسانس گرديد.
وي در سال 1358 به انجمن هاي دانشجويان مسلمان هوادار سازمان مجاهدين خلق در آلمان پيوست و در بخش روابط خارجي شاخه بوخوم فعاليت خود را آغاز كرد. بعد از ورود سازمان به فاز تروريستي در سال 1360 و فرار تعدادي از آنها به خارج از كشور، آقاي راستگو موظف شد تا اقدامات حقوقي براي پناهندگي هواداران سازمان در آلمان را به عهده گيرد.
راستگو به همراه چند نفر از اعضاي مجاهدين خلق، سازماني را تحت عنوان "سازمان فارغ التحصيلان دموكراتيك ايران در آلمان غربي" وابسته به سازمان مجاهدين تحت پوشش شوراي ملي مقاومت تاسيس كرد. هدف اصلي اين سازمان جمع آوري كمك و اعانه از مردم آلمان بود.
بعد از انقلاب ايدئولوژيك سازمان يا ازدواج مسعود رجوي و مريم عضدانلو (رجوي)، سازماني به نام نهاد ديپلماسي تاسيس شد كه راستگو به اين سازمان منتقل شد. هدف اين سازمان تماس با مقامات كشورهاي آلمان، اتريش، سوييس و لوكزامبورك بود.
سرانجام وي در سال 1365 به بخش نظامي مجاهدين خلق در عراق منتقل شد. وي در اين دوره به بطلان سازمان پي برد و از سازمان جدا و به آلمان بازگشت و كتاب "صداي تيك تاك بمب مي آيد" را در افشاي مجاهدين خلق منتشر كرد. سازمان مجاهدين خلق ناچار شد طي اطلاعيه اي منكر وابستگي وي به سازمان شود، ولي شهرت و عضويت وي بيش از آن بود كه بشود با يك اطلاعيه آن را تكذيب كرد.
كتاب "مجاهدين خلق در آيينه تاريخ" هم كه بخش هايي از آن را در ادامه مشاهده مي كنيد، از همين نويسنده است؛گرچه بعضي از محتويات كتاب مورد تاييد ما نيست، ولي اطلاعات جالب درون سازماني وي از يك سازمان فرقه اي بسته، ارزش انتشار آن و چشم پوشي از بعضي نكات غير مقبول را داشت. به اين جهت مركز اسناد انقلاب اسلامي در راستاي تدوين منابع، اين كتاب را مناسب انتشار يافت. اين كتاب از آن جهت كه عمدتا به مسائل مجاهدين خلق پس از قبضه قدرت توسط رجوي مي پردازد بازگو كننده بسياري از حقايق تلخ تاريخي درباره فرقه رجوي مي باشد. اطلاعات بيشتر اين كتاب و ساير روايت هاي درون سازماني مجاهدين خلق را مي توانيد در سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي مشاهده كنيد. در زير گزيده اي از مطالب اين كتاب را مرور مي كنيم:
ـ فرصتطلبي مسعود رجوي و قبضه كردن رهبري سازمان مجاهدين خلق:
در دوران شقه شدن سازمان مجاهدين به دو بخش اسلامي و ماركسيستي در سال 1354، مسعود رجوي، رهبري بخش مذهبي مانده اين جريان را در زندان بر عهده گرفت. در واقع، در فاصله بين 1354 تا انقلاب اسلامي، از مجاهدين مذهبي كسي بيرون از زندان نبود. مسعود رجوي همراه با 15 نفر ديگر از اعضاي باقي مانده مجاهدين خلق، در 30 دي 1357، از زندان آزاد شد و به همراه خود از داخل زندان بخشي از اعضا را كه هنوز به مركزيت سابق مذهبي وفادار بودند به عنوان "سازمان جديد مجاهدين خلق ايران" معرفي كرد و خودش نيز به عنوان تنها بازمانده مركزيت سابق، ادعاي رهبري سازمان را كرد و مشغول سازماندهي و يادگيري شد. (1)
ـ ملاقات نمايندگان مجاهدين خلق با امام خميني در نجف:
بنابر نوشتههاي خود مجاهدين، دو تن از اعضاي اصلي اين سازمان در سالهاي 1349 و 1350 در نجف، طي چند ملاقات چند ساعته با آيتالله خميني، كوشيدند او را به حمايت از ترورها و نوع مبارزهشان وادار كنند، ولي نتوانستند موافقت وي را كسب كنند. اين دو تن حسين احمدي روحاني و تراب حقشناس بودند. (2)
ـ مجاهدين خلق، تحليل ديدگاه امام خميني و آغاز جنگ مسلحانه:
پس از به حكومت رسيدن آيتالله خميني و هرج و مرجي كه در كشور حاكم بود، فرصت طلايي براي مسعود رجوي پيش آمد تا بتواند از شور و التهاب جوانان، هم چنين از ناآگاهيها از تاريخ معاصر ايران، تاريخ اسلام، وضعيت كشورهاي سوسياليستي و تاريخچه خود سازمان مجاهدين، بهرهبرداري كرده و از ميان ايشان نيروگيري كند. اين نيروها كه اساسا در فضاي در هم و هرج و مرج اوايل حكومت اسلامي، فرصتي براي ارزيابي اوضاع و احوال و تفسير و تبيين شعارهاي مسعود رجوي نداشتند، بدون هيچ شناختي به ميدان جنگ نابرابر با حكومت اسلامي كشانده شدند.
مسعود رجوي در سال 1361، سلسله مصاحبههايي انجام داد كه تحت عنوان جمعبندي يكساله مقاومت چاپ شد. وي در اين جمعبندي به توضيح كامل اين امر ميپردازد كه مجاهدين حتي قبل از ورود آيتالله خميني به ايران، ميدانستند كه در نهايت با وي كنار نخواهند آمد و كار به جنگ مسلحانه خواهد كشيد. رجوي ميگويد: " حتي يك سال قبل از ورود [آيتالله] خميني به ايران، از روي اطلاعيههايي كه ميداد، تفكر و ماهيتش را به طور مكتوب، تحليل نموده و بر خصايص ارتجاعي او انگشت گذاشته بوديم. در اين تحليل كه بعدا خبرش در زندان به گوش ]آقاي[ رفسنجاني هم رسيد ـ آشكارا گفته بوديم كه اگر [آيتالله] خميني بيايد باز انقلاب ديگري لازم خواهد بود. رفسنجاني نيز همان جا گفته بود كه جنگ اصلي و آخري ما با مجاهدين است". (3)
ـ فرار رجوي به فرانسه، اتحاد تاكتيكي با بني صدر و ازدواج با فيروزه بنيصدر:
رجوي بعد از قدرت نمايي ميليشيايي در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژيم، از تهران فرار كرد و به فرانسه گريخت. او همه هواداران را بدون هيچ گونه واهمهاي گذاشت و فرار كرد. از طرف ديگر، رجوي هنگام فرار از ايران دو نفر را بر جاي گذاشت كه ميتوانستند براي رهبري وي در آينده، باعث دردسر شوند؛ يكي موسي خياباني و ديگري همسرش اشرف ربيعي؛ زيرا در صورت زنده ماندن موسي و اشرف، سرنوشت سازمان جور ديگري رقم ميخورد. با وجود موسي خياباني، رجوي هيچ وقت رهبر بلامنازع سازمان نميشد و از طرف ديگر رجوي عاشق دختر بنيصدر شده بود و تصميم به ازدواج با وي را در پاريس در سر ميپروراند كه ضمن آن رابطه بنيصدر را با شوراي ملي مقاومت، از اين طريق مستحكم كند. در بهمن 1360، خانه تيمي مركزيت سازمان در تهران كه موسي خياباني و اشرف ربيعي در آن بودند، مورد حمله پاسداران قرار ميگيرد، اين دو نفر كشته ميشوند و رجوي به هر دو منظورش ميرسد (4)

پي نوشت ها :
 

1- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ صفحه 25
2- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ صفحه 26
3- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ صفحات 37 و 38
4- مجاهدين خلق در آيينه تاريخ صفحات 50-49
 

منبع:مركز اسناد انقلاب اسلامي (www.irdc.ir)
ارسال توسط كاربر محترم :hasantaleb



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.