کليد طلايي زندگي
نويسنده :هادي زواره اي
امروزه بيشتر صاحب نظران در حيطه ي روان شناسي ، روان پزشکي و حتي جامعه شناسي ، بر اين تفکر اهتمام مي ورزند که رابطه با خويش ( SELF ) ، دريچه هاي جديدي را در زمينه هاي شخصيتي ، سلامت روان ، توانايي ها و استعدادها گشوده است .
درک و کشف خويش ، پيامدهاي منفي و ويران گر را تبديل به نجات خود يا به اصطلاح پيروزي شخصيت مي نمايد ؛ ناکامي ها به کاميابي سوق پيدا مي کند ، گوشه گيري به شاد زيستن و معاشرت هدايت مي شود ، تنبلي و سستي به نيرومندي و تلاش تبديل مي گردد و اميد ، راه خود را مي يابد ، شکست ها به موفقيت ها مبدل مي شوند و تنفر ، جاي خود را به عشق و دوستي مي دهد و در نهايت ، زندگي بي هدف و متزلزل ، به نور ايمان پناه مي آورد که همه ي اينها ، در نتيجه ي شناخت خويش و کشف تصوير ذهني به دست مي آيد .
تصوري که ما از خويشتن پيدا مي کنيم ، همان تصوير ذهني ست که کل مجموعه ي آن ، از باورهاي ما ساخته شده و اين باورها همان تجارب گذشته ي ماست ؛ شکست ، پيروزي ، حقارت و رفتارهايي که ديگران با ما داشته اند ـ به خصوص در دوران کودکي ـ که از مجموعه ي اين تجربه ها ، تصويري از خويشتن ساخته ايم .
وقتي همه ي باورهاي ما وارد حيطه ي تصوير مي شوند ، به حقيقت نزديک تر مي گردند . تصوير ذهني ، بر کل اعمال ، احساسات ، رفتار و توانايي هاي ما اثر مي گذارد و به عبارتي بر اساس اين تصوير ذهني ، افراد حالات خود را نشان مي دهند . براي نمونه ، کسي که مي گويد : « من براي رنج کشيدن و بدبختي به دنيا آمده ام » هميشه درهاي رنج و غم به رويش باز است و هر قدر هم نيروي پر قدرت و شادي به سوي او بيايد ، باز هم نور ايمان را باور ندارد . بنابراين دور بسته اي که نشأت گرفته از تصاوير ذهني خوب يا بد ماست ، شخصيت و کيفيت زندگي ما را تشکيل مي دهد .
دانش آموزي که از درس رياضي وحشت دارد ، بدون تلاش براي يادگيري بهتر ، خود را شکست خورده در برابر رياضي مي بيند و همان گونه که تصور مي کند ، در پايان سال ، نمره ي مطلوبي کسب نکرده و خود را در برابر ديگران ، با تصاوير هولناک فردي حقارت شده در قابي بزرگ مشاهده مي کند ( باور به اثبات مي رسد ) . فروشنده اي که جرأت و جسارت پيشرفت فروش را در خود نمي بيند و اين تصور را غير ممکن مي پندارد، در آخر هر ماه ، فروشش کمتر مي شود زيرا هيمشه تجربه ي شکست و نااميدي ، با او همراه بوده و راه گريز و فروش بالاتر و جذب مشتري را نياموخته و براي بهتر شدن شرايط ، هيچ گونه تلاشي نکرده است .
البته تغيير در تصوير ذهني ، کار دشواري نيست و ارتباطي هم به سن و سال ندارد . براي نمونه ، فردي در سن 50 سالگي وارد دانشگاه مي شود زيرا اين تغيير را در خود ديده که مي خواهد زندگي اش را بهتر ادامه دهد . شما وقتي اقدام به تغيير تصور ذهني خود کنيد ، تفکر مثبت نيزبه همراه آن مي آيد ، همان گونه که تصوير منفي از خويش، تفکر منفي مي سازد و در اين حالت ، امکان انديشه ي نو و خلاق ، وجود نخواهد داشت .
بسياري از مردم مي گويند : « ما به اين شکل زندگي کردن ، عادت کرده ايم ؛ پدران ما هم به اين صورت زندگي مي کرده اند و تجربه نشان داده که بچه هاي مان هم بايد به هيمن شکل به زندگي خود ادامه دهند » . اين جملات ، حاکي از آن است که اين افراد ، تفکر خود را درباره ي خويش به اين دور بسته و زنجيروار براي رفتار و عادت در نظر گرفته اند .
آري ! بايد پرواز کرد و خود را رها ساخت تا زيبايي ها را شناخته و غل و زنجير ساخته شده را به راحتي گسست و به دنياي ديگري با فکر و انديشه اي جديد گام نهاد .
فروشنده اي که مي گويد : « دنيا با من سر ناسازگاري دارد ، براي همين فروش خوبي ندارم.» اگر برداشت ذهني اش تغيير يابد ، يعني تعريف از خويش را متحول سازد و با نگاهي نو با راه کارهايي جديد ، تغيير را بپذيرد و با استفاده از کلماتي مانند فروش خوب و عالي ، فروشنده ي جالب و جذاب ، سود خوب تغيير ويترين مغازه ، تغيير در فرم اجناس ، شناخت بازار کار ، کسب راه هاي معامله و تعامل با ديگران ، به باورهاي جديد برسد و باورهاي کهنه و فرسوده را از بين ببرد ، به اين اثبات مي رسد که تغيير در تصوير ذهني ، يعني تفکر مثبت و نگاهي نو به زندگي . پس تصوير ذهني ، نمونه ي بارز ناکامي ها و پيروزي هاست که تعيين کننده ي زندگي مي باشد . يک زندگي منطقي ، رضايت بخش ، واقع بينانه ، شايسته و حقيقي ، نيازمند يک تصوير ذهني مثبت از خويش است . بايد توانست آزادانه و خلاق اين تصوير ذهني مثبت از خويش است . بايد توانست آزادانه و خلاق اين تصوير را به کار گرفت تا در دنياي حقيقي ، خود را شناخته و از نقاط ضعف و قوت مان جهت نيل به اهداف ، آگاهي به دست آوريم . اين تصوير ذهني ، به ما خوشي ، سلامتي ، آرامش و امنيت مي دهد و از دلواپسي ها و ناامني ها ، محفوظ مان مي دارد .
منبع:نشريه شادکامي ،شماره 70.
درک و کشف خويش ، پيامدهاي منفي و ويران گر را تبديل به نجات خود يا به اصطلاح پيروزي شخصيت مي نمايد ؛ ناکامي ها به کاميابي سوق پيدا مي کند ، گوشه گيري به شاد زيستن و معاشرت هدايت مي شود ، تنبلي و سستي به نيرومندي و تلاش تبديل مي گردد و اميد ، راه خود را مي يابد ، شکست ها به موفقيت ها مبدل مي شوند و تنفر ، جاي خود را به عشق و دوستي مي دهد و در نهايت ، زندگي بي هدف و متزلزل ، به نور ايمان پناه مي آورد که همه ي اينها ، در نتيجه ي شناخت خويش و کشف تصوير ذهني به دست مي آيد .
تصوري که ما از خويشتن پيدا مي کنيم ، همان تصوير ذهني ست که کل مجموعه ي آن ، از باورهاي ما ساخته شده و اين باورها همان تجارب گذشته ي ماست ؛ شکست ، پيروزي ، حقارت و رفتارهايي که ديگران با ما داشته اند ـ به خصوص در دوران کودکي ـ که از مجموعه ي اين تجربه ها ، تصويري از خويشتن ساخته ايم .
وقتي همه ي باورهاي ما وارد حيطه ي تصوير مي شوند ، به حقيقت نزديک تر مي گردند . تصوير ذهني ، بر کل اعمال ، احساسات ، رفتار و توانايي هاي ما اثر مي گذارد و به عبارتي بر اساس اين تصوير ذهني ، افراد حالات خود را نشان مي دهند . براي نمونه ، کسي که مي گويد : « من براي رنج کشيدن و بدبختي به دنيا آمده ام » هميشه درهاي رنج و غم به رويش باز است و هر قدر هم نيروي پر قدرت و شادي به سوي او بيايد ، باز هم نور ايمان را باور ندارد . بنابراين دور بسته اي که نشأت گرفته از تصاوير ذهني خوب يا بد ماست ، شخصيت و کيفيت زندگي ما را تشکيل مي دهد .
دانش آموزي که از درس رياضي وحشت دارد ، بدون تلاش براي يادگيري بهتر ، خود را شکست خورده در برابر رياضي مي بيند و همان گونه که تصور مي کند ، در پايان سال ، نمره ي مطلوبي کسب نکرده و خود را در برابر ديگران ، با تصاوير هولناک فردي حقارت شده در قابي بزرگ مشاهده مي کند ( باور به اثبات مي رسد ) . فروشنده اي که جرأت و جسارت پيشرفت فروش را در خود نمي بيند و اين تصور را غير ممکن مي پندارد، در آخر هر ماه ، فروشش کمتر مي شود زيرا هيمشه تجربه ي شکست و نااميدي ، با او همراه بوده و راه گريز و فروش بالاتر و جذب مشتري را نياموخته و براي بهتر شدن شرايط ، هيچ گونه تلاشي نکرده است .
البته تغيير در تصوير ذهني ، کار دشواري نيست و ارتباطي هم به سن و سال ندارد . براي نمونه ، فردي در سن 50 سالگي وارد دانشگاه مي شود زيرا اين تغيير را در خود ديده که مي خواهد زندگي اش را بهتر ادامه دهد . شما وقتي اقدام به تغيير تصور ذهني خود کنيد ، تفکر مثبت نيزبه همراه آن مي آيد ، همان گونه که تصوير منفي از خويش، تفکر منفي مي سازد و در اين حالت ، امکان انديشه ي نو و خلاق ، وجود نخواهد داشت .
بسياري از مردم مي گويند : « ما به اين شکل زندگي کردن ، عادت کرده ايم ؛ پدران ما هم به اين صورت زندگي مي کرده اند و تجربه نشان داده که بچه هاي مان هم بايد به هيمن شکل به زندگي خود ادامه دهند » . اين جملات ، حاکي از آن است که اين افراد ، تفکر خود را درباره ي خويش به اين دور بسته و زنجيروار براي رفتار و عادت در نظر گرفته اند .
آري ! بايد پرواز کرد و خود را رها ساخت تا زيبايي ها را شناخته و غل و زنجير ساخته شده را به راحتي گسست و به دنياي ديگري با فکر و انديشه اي جديد گام نهاد .
فروشنده اي که مي گويد : « دنيا با من سر ناسازگاري دارد ، براي همين فروش خوبي ندارم.» اگر برداشت ذهني اش تغيير يابد ، يعني تعريف از خويش را متحول سازد و با نگاهي نو با راه کارهايي جديد ، تغيير را بپذيرد و با استفاده از کلماتي مانند فروش خوب و عالي ، فروشنده ي جالب و جذاب ، سود خوب تغيير ويترين مغازه ، تغيير در فرم اجناس ، شناخت بازار کار ، کسب راه هاي معامله و تعامل با ديگران ، به باورهاي جديد برسد و باورهاي کهنه و فرسوده را از بين ببرد ، به اين اثبات مي رسد که تغيير در تصوير ذهني ، يعني تفکر مثبت و نگاهي نو به زندگي . پس تصوير ذهني ، نمونه ي بارز ناکامي ها و پيروزي هاست که تعيين کننده ي زندگي مي باشد . يک زندگي منطقي ، رضايت بخش ، واقع بينانه ، شايسته و حقيقي ، نيازمند يک تصوير ذهني مثبت از خويش است . بايد توانست آزادانه و خلاق اين تصوير ذهني مثبت از خويش است . بايد توانست آزادانه و خلاق اين تصوير را به کار گرفت تا در دنياي حقيقي ، خود را شناخته و از نقاط ضعف و قوت مان جهت نيل به اهداف ، آگاهي به دست آوريم . اين تصوير ذهني ، به ما خوشي ، سلامتي ، آرامش و امنيت مي دهد و از دلواپسي ها و ناامني ها ، محفوظ مان مي دارد .
منبع:نشريه شادکامي ،شماره 70.
/ج