قبل از کربلا
نويسنده: احسان رضايي
از شروع قيام امام حسين(ع) تا روز عاشورا 162 روز فاصله بود؛ اين 162 روز چگونه گذشت؟
معاويه در 15 رجب سال 60 قمري مرد. تا خبر به والي مدينه( وليد بن عتبه) برسد و او بخواهد از امام (ع) بيعت بگيرد، شده است 27 رجب. همان طور که قصه را بلديد، امام حسين(ع) بيعت نکردند و از مدينه خارج شدند و اين در 28 رجب 60 قمري بود. اگر اين روز را نقطه آغاز و روز اول قيام امام بدانيم، روز عاشورا، روز 162 قيام است.
از اين پنج ماه و خرده اي، امام حدود چهارماهش را در مکه گذراند. امام روز سوم شعبان(روز 6) به مکه وارد شد و با استفاده از شرايط خاصي که اين شهر زيارتي داشت، به سخنراني، تبليغ، فرستادن نامه به شيعيان شهرهاي مختلف، پيدا کردن متحد و ... مشغول شد. تازه در دهم رمضان( روز 43) بود که سر و کله نمايندگان شيعيان کوفه پيدا شد که نامه هايي آورده بودند. امام در 15 رمضان(روز 48) مسلم بن عقيل را براي بررسي صحت و سقم ادعاي کوفيان روانه اين شهر کرد. مسلم 20 روز بعد( روز 68) به کوفه رسيد و نامه اي به امام نوشت که 18 هزار نفر با او بيعت کرده اند. با اين حال، امام چندان عجله اي براي رفتن به کوفه نداشت و فعاليت هاي سياسي در مکه را ترجيح مي داد. امام تا قبل از کشف نقشه ترورشان در ايام حج، از مکه خارج نشدند. همين را هم بيشتر مورخان نوشته اند که براي اين بود که امام مي خواست حرمت حرم حفظ شود. خروج امام از مکه، روز 8 ذي الحجه يعني يک روز قبل از عيد قربان بود( روز 131) که از اتفاق همان روزي بود که مسلم در کوفه شهيد شد.
در فاصله 63 روز حضور مسلم در کوفه، خبر حضور مسلم به شام رسيده است، از شام به يکي از خشن ترين عوامل حکومت اموي يعني عبيدالله بن زياد دستور رسيده که از بصره به کوفه برود( ابن زياد قبلاً در بصره شيعياني را که مي خواستند مثل اهل کوفه امام را دعوت کنند، سرکوب کرده بود)، عبيدالله بن زياد( نمي دانيم دقيقاً در چه روزي) به کوفه رسيده است، مسلم را به درگيري تشويق کرده و حمله يک روزه مسلم به دارالاماره با سپاهي که مورخان تعدادش را از 4 تا 14 هزار نفر نوشته اند( روز 130) با شکست مواجه شده و مسلم شهيد شده است. روايت حرکت امام از مکه تا کربلا دقيقاً ثبت شده است، از تعداد دقيق ضربات تازيانه اي که در درگيري مختصر ابتداي حرکت امام از مکه، بين عوامل والي مکه( سعيد بن عاص) و ياران امام رخ داد، تا کليه ديدارهايي که منزل به منزل، افراد مختلف با امام داشتند. در ثعلبيه، يکي از اين منازل بين راه(روز 145) خبر شهادت مسلم به امام مي رسد. سؤال اصلي اينجاست که چرا امام بعد از شنيدن اين خبر باز هم حرکت به سمت کوفه را ادامه دادند؟ مورخان جواب اين سؤال را اين طور داده اند که امام بلافاصله بعد از شنيدن خبر، اصحابش را جمع کرد و جلسه اي مشورتي تشکيل داد. نظرها مختلف بود. نظر خود امام اين بود که کوفيان آنها را تنها خواهند گذاشت.( اخبار الطوال). علي اکبر هم مخالف رفتن به کوفه بود( لهوف)، برادران مسلم مي خواستند بروند و انتقام خون برادرشان را بگيرند(اخبار الطوال و بيشتر منابع) و بيشتر اصحاب معتقد بودند که اگر امام به کوفه برسد، وضع فرق خواهد کرد و امام مانند مسلم نيست که مردم تنهايش بگذارند( تاريخ طبري و مقتل خوارزمي). نتيجه اين مشورت، ادامه سفر بود. با اين حال امام به همراهان اجازه مي دهد که اگر مي خواهند بروند.
چهار روز بعد، در منزل شراف( روز 149) کاروان امام به سپاه هزار نفره حر رسيد که يکي از لشکرهايي بود که ابن زياد براي جلوگيري از ورود امام به کوفه، در بيابان هاي عراق مستقر کرده بود. هنوز اين تصور هست که ممکن است اين سپاه به ياري امام آمده باشد( الفتوح). حر با اينکه نمازش را پشت سر امام مي خواند اما به امام اجازه حرکت به سمت کوفه را نمي دهد. امام قصد برگشت مي کند که باز هم حر اجازه نمي دهد. او دستور دستگيري امام را دارد. نهايتاً قرار مي شود امام و سپاه حر، راه سومي را بروند که نه به کوفه برود، نه به حجاز.
در 28 ذي الحجه( روز 151) چهار نفر از شيعيان کوفه به سپاه امام مي رسند. آمدن اين افراد، در ظاهر نويد آمدن تعداد بيشتري را مي دهد. اما آنها به امام خبر مي دهند که ابن زياد تمام راه هاي خروج از شهر را بسته و فقط سپاهيان خودش مي توانند از شهر خارج شوند. حتي يکي از آنها( به نام طرماح) به امام پيشنهاد مي دهد تا تعداد دشمن بيشتر نشده با حر بجنگند و در کوهستان همان منطقه موضع دفاعي بگيرند، اما امام قبول نمي کند که قرارش با حر را نقض بکند( تاريخ طبري). دو سپاه به حرکت خودشان ادامه دادند تا در روز پنج شنبه، دوم محرم( روز 154) به صحرايي به نام نينوا رسيدند که ما امروز به آن مي گوييم کربلا.
منبع: همشهري جوان، شماره 290
معاويه در 15 رجب سال 60 قمري مرد. تا خبر به والي مدينه( وليد بن عتبه) برسد و او بخواهد از امام (ع) بيعت بگيرد، شده است 27 رجب. همان طور که قصه را بلديد، امام حسين(ع) بيعت نکردند و از مدينه خارج شدند و اين در 28 رجب 60 قمري بود. اگر اين روز را نقطه آغاز و روز اول قيام امام بدانيم، روز عاشورا، روز 162 قيام است.
از اين پنج ماه و خرده اي، امام حدود چهارماهش را در مکه گذراند. امام روز سوم شعبان(روز 6) به مکه وارد شد و با استفاده از شرايط خاصي که اين شهر زيارتي داشت، به سخنراني، تبليغ، فرستادن نامه به شيعيان شهرهاي مختلف، پيدا کردن متحد و ... مشغول شد. تازه در دهم رمضان( روز 43) بود که سر و کله نمايندگان شيعيان کوفه پيدا شد که نامه هايي آورده بودند. امام در 15 رمضان(روز 48) مسلم بن عقيل را براي بررسي صحت و سقم ادعاي کوفيان روانه اين شهر کرد. مسلم 20 روز بعد( روز 68) به کوفه رسيد و نامه اي به امام نوشت که 18 هزار نفر با او بيعت کرده اند. با اين حال، امام چندان عجله اي براي رفتن به کوفه نداشت و فعاليت هاي سياسي در مکه را ترجيح مي داد. امام تا قبل از کشف نقشه ترورشان در ايام حج، از مکه خارج نشدند. همين را هم بيشتر مورخان نوشته اند که براي اين بود که امام مي خواست حرمت حرم حفظ شود. خروج امام از مکه، روز 8 ذي الحجه يعني يک روز قبل از عيد قربان بود( روز 131) که از اتفاق همان روزي بود که مسلم در کوفه شهيد شد.
در فاصله 63 روز حضور مسلم در کوفه، خبر حضور مسلم به شام رسيده است، از شام به يکي از خشن ترين عوامل حکومت اموي يعني عبيدالله بن زياد دستور رسيده که از بصره به کوفه برود( ابن زياد قبلاً در بصره شيعياني را که مي خواستند مثل اهل کوفه امام را دعوت کنند، سرکوب کرده بود)، عبيدالله بن زياد( نمي دانيم دقيقاً در چه روزي) به کوفه رسيده است، مسلم را به درگيري تشويق کرده و حمله يک روزه مسلم به دارالاماره با سپاهي که مورخان تعدادش را از 4 تا 14 هزار نفر نوشته اند( روز 130) با شکست مواجه شده و مسلم شهيد شده است. روايت حرکت امام از مکه تا کربلا دقيقاً ثبت شده است، از تعداد دقيق ضربات تازيانه اي که در درگيري مختصر ابتداي حرکت امام از مکه، بين عوامل والي مکه( سعيد بن عاص) و ياران امام رخ داد، تا کليه ديدارهايي که منزل به منزل، افراد مختلف با امام داشتند. در ثعلبيه، يکي از اين منازل بين راه(روز 145) خبر شهادت مسلم به امام مي رسد. سؤال اصلي اينجاست که چرا امام بعد از شنيدن اين خبر باز هم حرکت به سمت کوفه را ادامه دادند؟ مورخان جواب اين سؤال را اين طور داده اند که امام بلافاصله بعد از شنيدن خبر، اصحابش را جمع کرد و جلسه اي مشورتي تشکيل داد. نظرها مختلف بود. نظر خود امام اين بود که کوفيان آنها را تنها خواهند گذاشت.( اخبار الطوال). علي اکبر هم مخالف رفتن به کوفه بود( لهوف)، برادران مسلم مي خواستند بروند و انتقام خون برادرشان را بگيرند(اخبار الطوال و بيشتر منابع) و بيشتر اصحاب معتقد بودند که اگر امام به کوفه برسد، وضع فرق خواهد کرد و امام مانند مسلم نيست که مردم تنهايش بگذارند( تاريخ طبري و مقتل خوارزمي). نتيجه اين مشورت، ادامه سفر بود. با اين حال امام به همراهان اجازه مي دهد که اگر مي خواهند بروند.
چهار روز بعد، در منزل شراف( روز 149) کاروان امام به سپاه هزار نفره حر رسيد که يکي از لشکرهايي بود که ابن زياد براي جلوگيري از ورود امام به کوفه، در بيابان هاي عراق مستقر کرده بود. هنوز اين تصور هست که ممکن است اين سپاه به ياري امام آمده باشد( الفتوح). حر با اينکه نمازش را پشت سر امام مي خواند اما به امام اجازه حرکت به سمت کوفه را نمي دهد. امام قصد برگشت مي کند که باز هم حر اجازه نمي دهد. او دستور دستگيري امام را دارد. نهايتاً قرار مي شود امام و سپاه حر، راه سومي را بروند که نه به کوفه برود، نه به حجاز.
در 28 ذي الحجه( روز 151) چهار نفر از شيعيان کوفه به سپاه امام مي رسند. آمدن اين افراد، در ظاهر نويد آمدن تعداد بيشتري را مي دهد. اما آنها به امام خبر مي دهند که ابن زياد تمام راه هاي خروج از شهر را بسته و فقط سپاهيان خودش مي توانند از شهر خارج شوند. حتي يکي از آنها( به نام طرماح) به امام پيشنهاد مي دهد تا تعداد دشمن بيشتر نشده با حر بجنگند و در کوهستان همان منطقه موضع دفاعي بگيرند، اما امام قبول نمي کند که قرارش با حر را نقض بکند( تاريخ طبري). دو سپاه به حرکت خودشان ادامه دادند تا در روز پنج شنبه، دوم محرم( روز 154) به صحرايي به نام نينوا رسيدند که ما امروز به آن مي گوييم کربلا.
منبع: همشهري جوان، شماره 290