عروسک

فرشته (بهاره رهنما)، دختري بيوه، از سوي پدر (سيروس ابراهيم زاده) و مادر فقيرش (ثريا قاسمي) بين يافتن کار و يا دادن پاسخ مثبت به خواستگاري مش رمضون (آتش تقي پور)، مغازه دار محله در فشار است. دختر خاله فرشته، ماگنوليا (ليلا اوتادي)، با يافتن کاري دريک شرکت براي فرشته و دادن لباس هاي خود به او زمينه را براي استخدام فرشته
دوشنبه، 20 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عروسک

عروسک
عروسک


 






 

خلاصه داستان
 

فرشته (بهاره رهنما)، دختري بيوه، از سوي پدر (سيروس ابراهيم زاده) و مادر فقيرش (ثريا قاسمي) بين يافتن کار و يا دادن پاسخ مثبت به خواستگاري مش رمضون (آتش تقي پور)، مغازه دار محله در فشار است. دختر خاله فرشته، ماگنوليا (ليلا اوتادي)، با يافتن کاري دريک شرکت براي فرشته و دادن لباس هاي خود به او زمينه را براي استخدام فرشته فراهم مي کند. فرشته در زمان رويارويي با مدير شرکت، خسرو خسروي (حسام نواب صفوي)، دست و پاي خود را گم مي کند و يکي از لنزهاي چشمش را نمي گذارد. خسرو با تکيه بر اين باور که در طالعش آمده که با دختري ازدواج خواهد کرد که يک چشمش آبي است و چشم ديگرش قهوه اي، از فرشته خواستگاري مي کند. خسرو که ادعا مي کند در هتلي اسکان دارد، طلب هاي پدر فرشته به مش رمضون را مي پردازد و فرشته را مدير عامل شرکت مي کند و خانواده فرشته را نيز در دو اتاق از شرکت اسکان مي دهد. خسرو به بهانه سفر خارج، فرشته را ترک مي کند. اما در حقيقت به زندان مي رود. او رئوف رئوفي کلاهبرداري است که در فاصله مرخصي هايش از زندان، براي انجام کلاهبرداري نقشه مي کشد و در اين مسير پيشکارش، عزت (عليرضا خمسه) او را همراهي مي کند. ماگنوليا به فرشته سر مي زند و پي مي برد آن ها زير نظر عزت گوشي ها و سيم کارت هاي مردم را ماهانه صد هزار تومان کرايه مي کنند. ماگنوليا با تعقيب عزت پي مي برد که رئوف با نام نادر نادري شرکتي مشابه با شرکت فرشته و با رياست زن ديگرش، شيرين (بهنوش بختياري)، پايه ريزي کرده و در آن جا گوشي و سيم کارت هاي همراه را که از شرکت ديگرش و با اجاره از مردم به دست آورده، به 50 هزار تومان زير قيمت به عده اي ديگرمي فروشد. ماگنوليا با وجود مخالفت هاي پدرش، فرامرز (جمشيد شامحمدي) که يک سرهنگ بازنشسته است، با رو در رو کردن فرشته و شيرين واقعيت را براي آن ها فاش مي کند. ماگنوليا با فريب عزت موفق مي شود که کليد گاوصندوق را از او بربايد. رئوف از زندان آزاد مي شود و سراغ دختري دانشجو به نام گندم (الهه حصاري) مي رود که به او علاقه مند است و البته براي او نيز دروغ سرِ هم مي کند. رئوف که قصد دارد با گندم از کشور خارج شود، براي برداشتن دو ميليارد پولي که از اين کلاهبرداري به دست آورده، به گاو صندوق شرکت سر مي زند. اما آن را خالي مي يابد.شيرين و فرشته نيز مردمي را که به اين دو شرکت اعتماد کرده بودند، خبرمي کنند. پليس که از پيش و با کمک پدر ماگنوليا از موضوع آگاه شده، سر مي رسد و رئوف و تمام همدستانش را دستگير مي کند. چندي بعد ماگنوليا، فرشته و شيرين يک مغازه پيتزافروشي باز مي کنند و مش رمضون نيز بار ديگر به خواستگاري فرشته مي آيد. اين در حالي است که گندم در ترياي فرودگاه هم چنان منتظر رئوف است و رئوف و عزت در زندان نقشه جديدي براي کلاهبرداري مي کشند.

ژانر
 

کمدي

درباره فيلمنامه نويس اثر
 

سيروس تسليمي: متولد 1328 در رشت. او فرزند خسرو تسليمي، مدير توليد و تهيه کننده و برادر سوسن تسليمي است. تسليمي دانش آموخته مقطع کارشناسي رشته جغرافيا از دانشگاه ملي (شهيد بهشتي کنوني) است. او فيلمنامه نويسي در سينما را از سال 1366با خبرچين (نصرت الله زمرديان، مازيار پرتو) آغاز کرد. کمينگاه (محمود کاشان / 1366)، پرنده کوچک خوشبختي (پوران درخشنده / 1366)، پرنده آهنين (علي شاه حاتمي / 1370)، پاتو زمين نذار (ايرج قادري / 1386) و خبرچين (ابراهيم وحيدزاده / 1388) فيلمنامه هايي هستند که از سيروس تسليمي جلوي دوربين رفته اند. گفتني است عروسك پيش از اين تك خال نام داشت. سيروس تسليمي پيشينه قابل توجهي نيز در زمينه بازيگري و تهيه فيلم در بدنه سينماي ايران دارد.

خوبي هاي فيلمنامه
 

عروسک همانند بسياري از فيلم هاي سينماي بدنه ايده نخستين خوبي دارد. اما خوبي فيلمنامه در حد و اندازه همين ايده باقي مي ماند. در حقيقت ايده اصلي فيلمنامه براي پرورانده شدن و گسترش بر بستري دراماتيزه از ابتدا تا پايان مجالي پيدا نمي کند. البته عروسک در مقايسه با توليدات مشابه يک برتري نسبي دارد، آن هم روايت ساده و روان داستانش در شکلي کلي است.

کاستي هاي فيلمنامه
 

بزرگ ترين مشکلي که مخاطب با داستان عروسک دارد، اين است که به راستي قهرمان اين فيلم کيست؟ داستان با فرشته آغاز مي شود و با ماگنوليا و بيشتر با رئوف ادامه پيدا مي کند و پايان داستان را هم که به ظاهر با هم دستي سه زن داستان رخ داده، در حقيقت پدر ماگنوليا رقم مي زند. اين است که تکيه مخاطب با داستان فيلم روشن نمي شود. تا نيمه هاي داستان که هويت حقيقي رئوف، فاش نشده (که البته رفتارها و ديالوگ هاي اغراق آميزش اين گمان را براي تماشاگر پديد مي آورد که او نقشه اي در سر دارد)، تماشاگري که دل به داستان مي دهد، نمي داند پايه و اساس درام اثر چيست؟ آيا بايد دغدغه اين را داشته باشد که فرشته يک چشمش را لنز گذاشته است و هر لحظه ممکن است لو برود؟! آن همه تمرکز بر اعضاي خانواده فرشته براي چيست، زماني که در پرده دوم آن ها در عمل به حاشيه رانده مي شوند و در بيشتر سکانس ها ديگر آن ها را نمي بينيم؟ در حقيقت زاويه ديد روايت در فيلمنامه عروسک مشکل دارد. به نظر مي رسد براي داستان اين فيلم زاويه ديد روايي بايد از نگاه يکي از شخصيت ها (براي نمونه فرشته، ماگنوليا و حتي رئوف) مي بود که هم غافل گيري هاي داستان درمي آمد و اندکي تأثيرگذارتر مي شد و هم اين که مخاطب تکليف خود را براي دنبال کردن يک داستان دراماتيزه با محوريت يک شخصيت مي دانست.از سويي در ميانه هاي پرده دوم فيلمنامه که دست رئوف رو مي شود و ايده کم و بيش جذاب کلاهبرداري او مي توانست موتور داستان را با سرعت بيشتري پيش ببرد، اصلاً کشمکشي ميان شخصيت اصلي پديد نمي آيد و برگ برنده فيلمنامه نويس اين مي شود که رئوف خود در پايان فريب بخورد که بسيار قابل پيش بيني است؛ به ويژه که پس از آگاهي فرشته و شيرين از ماجرا و آزادي رئوف ما ديگر زن هاي قصه را نمي بينيم و داستان را با رئوف دنبال مي کنيم. در نتيجه نخستين گماني که به ذهن مخاطب مي رسد، اين است که سه زن قصه در حال چيدن توطئه اي براي رئوف هستند. گره گشايي فيلمنامه آن هم با کمک فرامرز (پدر ماگنوليا) نيز در پيروي از همان سرِهم بندي کردن هاي معمول فيلمنامه هاي ايراني است که البته در اين جا کمي هم در ضعف در شخصيت پردازي ريشه دارد.

شخصيت ها
 

يکي از مشکلات سينماي کمدي ايران اين است که شخصيت پردازي در اهميت چندم قرار دارد و گاه چيزي به نام شخصيت در داستان هاي فيلم ها ديده نمي شود. اين مي شود که نويسندگان به شخصيت هايي عقب افتاده براي پيشبرد داستان هايشان روي مي آورند که نه تنها جذابيتي براي مخاطب امروزي ندارند، بلکه سبب دوري در او نيز مي شوند. عروسک هم از اين قاعده نانوشته جدا نيست. رئوف با اين که زرنگ ترين شخصيت فيلم است، اما خيلي آسان رودست مي خورد. شايد اگر در نيمه دوم براي يک بار هم که شده او با توطئه اي از سوي همسرانش روبه رو مي شد و آن ها را خنثي مي کرد و در ادامه در لحظه اي که فکرش را نمي کرد از آن ها رودست مي خورد، داستان در پرده مياني اش با کشمکش بيشتري روبه رو بود. فرشته، نسرين و حتي گندم هم شمايل يک تيپ دم دستي را دارند و کم هوشي شان در برابر رئوف کفر آدم را درمي آورد. ماگنوليا هم با اين که داستان را در برهه هايي پيش مي برد،اما انگيزه و هدف روشني ندارد؛ نه در زماني که براي فرشته کار جور مي کند و نه زماني که مي خواهد به فرشته کمک کند. عزت نيز با توجه به نقش و تأثير حضورش در داستان مي توانست به يک شخصيت مکمل درجه يک تبديل شود که چنين نشده و جز در سکانس ربوده شدن کليد گاوصندوق داستان به او نزديک نمي شود.

ديالوگ ها
 

عروسک بيشتر کمدي موقعيت است تا کمدي کلام. در نتيجه جنس گفت و گوهاي آن ويژگي هاي بارز و آشکاري ندارد. از ديد ديالوگ نويسي، بيشترين تمرکز فيلمنامه نويس بر ديالوگ هاي رئوف بوده که شمايل تيپيک او به عنوان يک کلاهبردار حفظ شود.

صحنه خوب فيلمنامه
 

آن جا که رئوف و همدستانش، دزدي (مهرداد فلاحتگر) را براي باز کردن گاو صندوق مي آورند، ايده بامزه اي دارد که مشابه آن را گه گاه در کارهاي ابراهيم وحيدزاده مي بينيم. دزد ابتدا با لباس معمولي نمي تواند در را باز کند و اعلام مي کند که حتماً بايد نقاب دزدي را بزند و به شکلي پنهاني و در تاريکي وارد اتاق شود که بتواند در گاو صندوق را باز کند. آن قدر انتظارمان پايين آمده که مي گوييم اي کاش حداقل از همين ايده هاي کم و بيش کميک در فيلمنامه بيشتر استفاده مي شد.

صحنه ضعيف فيلمنامه
 

صحنه هاي بي کارکرد در داستان فيلم کم نيستند. اما بخش زيادي از صحنه هايي که در خانه فرشته مي گذرند، نخستين حضور فرشته در شرکت رئوف با تکيه بر گير کردن لنز چشم در گلوي فرشته، صحنه هايي که در آن ها رئوف و گندم حضور دارند (به دليل انفعال گندم و عدم تأثيرش بر روند حرکت خط روايي) و صحنه اي را که رئوف همراه با دوستانش رقصي عربي انجام مي دهد، مي توان به عنوان نمونه هايي از صحنه هاي بي کارکرد و تزييني فيلمنامه نام برد که حتي ايده هاي کميکشان هم در نيامده است.

صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه
 

پيدا کردنش در فيلم کاري آسان نيست. فيلم وحيدزاده در مقايسه با کمدي هاي مشابه که روي پرده مي آيند و مي روند، کمتر آدم را آزار مي دهد، اما هيچ واکنشي را هم برنمي انگيزاند. فيلم بيش از اندازه خنثي است. نکته ديگر آن که وحيدزاده، اشتياق ويژه اي براي استفاده از جلوه هاي ويژه رايانه اي دارد. اما تقريباً درهيچ يک از کارهايش که از اين تمهيدات استفاده کرده، موفق نبوده است.عروسک هم در همين رديف قرار مي گيرد. صحنه اي که نواب صفوي قصد دارد خود را از پنجره پايين بيندازد، خيلي بد از کار درآمده است.

نقش فيلمنامه در فروش فيلم
 

عروسک يکي از فيلم هاي شکست خورده فصل در گيشه لقب گرفت. بي شک عدم استقبال تماشاگران از فيلم نشان مي دهد که اين قبيل داستان ها ديگر در سينماي ما جواب نمي دهند و بايد فکري به حال کيفيت فيلمنامه نويسي در سينماي بدنه کرد.

ديدگاه برخي از منتقدان و نويسندگان سينمايي درباره فيلم يا فيلمنامه
 

منتقدان و نويسندگان، عروسک را آن چنان تحويل نگرفته اند. فيلم به جشنواره سال گذشته نرسيد که بخواهد ديده شود. از سويي در زمان اکرانش هم تاکنون نقد و يادداشتي در نشريه ها و رسانه هاي تخصصي درباره آن نوشته نشده است.
فيلمنامه نويس: سيروس تسليمي، کارگردان: ابراهيم وحيدزاده، مدير فيلمبرداري: داريوش عياري، مدير صدابرداري: محمود سماک باشي، طراح صحنه و لباس: آيدين ظريف، طراح چهره پردازي: مهري شيرازي، بازيگران: حسام نواب صفوي، ليلا اوتادي، بهاره رهنما، عليرضا خمسه، بهنوش بختياري، ثريا قاسمي، سيروس ابراهيم زاده، جمشيد شاه محمدي، الهه حصاري و اسماعيل خلج، تهيه کننده: ابراهيم وحيدزاده.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط