اين پرونده جن دارد
نويسنده:محبوبه شعاعي
جن ها چه نسبتي با ما انسان ها دارند؟ دانسته هاي ما تا چه حد درباره آنها درست است؟ وکلي سوال وشبهه ديگر که شايد جواب هايش را در اين پرونده پيدا کنيد.
موضوع «جن» وجن گيري هميشه مورد توجه بوده وخيلي از مردم گول آدم هايي را خورده اند که مدعي اند با اين دنياي ناشناخته و پر رمز و راز آشنايي دارند وسراز کار اجنه در مي آورند. ما آدم ها هم که کشته ومرده سرک کشيدن در دنياهايي هستيم که ارتباطي با عالم غيب وناديده دارند تا بلکه بتوانيم گيرها وگره هايي را که در اين دنيا برايمان باز نمي شود. با موجودات نامرئي آن دنياهاي نديدني باز کنيم. اصلاً خيلي ها با همين ايده، دفتر ودستک راه انداخته اند ومردم را دنبال خودشان راه انداخته اند تا به اصطلاح با تسخير دراين عوالم، جن ها را در اختيار بگيرند ومشکلات آدم ها را حل کنند. همه اينها باعث شده که بيشتر مواقع از عالم واقع و عقايدي که در دين آمده ودرست هستند. پرت شويم توي دنيايي به نام خرافات. دنياي وهم آلودي که حق وباطلش معلوم نيست وخيلي ها از اين موضوع سوء استفاده مي کنند تا چيزهايي را به خورد فکر وعقايد ما بدهند که چيزي گيرشان بيايد. مساله «جن» هم از همين دسته است. موضوع کمتر شناخته شده اي که خيلي ها وسوسه مي شوند تا از آن سر در بياورند. پرونده پيش روي شما با استفاده از همه سروصداهاي جني اين روزها (!) سعي مي کند با استناد به منابع معتبري همچون قرآن واحاديث وکارشناسان مذهبي به تعدادي از اين سوالات وشبهه ها پاسخ بدهد ونظرات مختلف و متفاوت را کنار هم قرار دهد. تلاش همشهري جوان کامل نيست؛ اما ورودي است به اين مبحث که در آينده محققان وکارشناسان بيشتري به کمک بيايند تا ابهامات و شبهه هاي بيشتري برطرف شوند. ما مثل هميشه منتظر اين کمک هاييم!
«درخانه شان دو تا جن هست. پدروپسرند. از وقتي فهميدم اينجا جن داره ديگه پامو تا خونشون نمي ذارم. ولي هيچ کس نمي دونه، اگه از شون بپرسي، انکار مي کنن.» همين حرف ها وادعاها خوراک يک گزارش بود براي رسيدن به اينکه «جن گير، جن گير که مي گويند کيست؟» شما با يک داستان واقعي طرفيد؛ يک داستان که دو شاهد زنده والبته فضول دارد.
يک ساختمان دو طبقه چهار واحدي ويلايي؛ آپارتماني در يکي از کوچه هاي نه چندان خلوت شمال شرق تهران؛ همه آنچه از خانه جن گير مي دانيم همين است. صاحبخانه از پشت آيفون تصويري در را مي زند. حياط تا پله هاي ورودي 10قدم فاصله دارد. نماي سنگي خانه هيچ چيزي را به ذهن منتقل نمي کند، حداقل نه آن چيزي که در مورد خانه ها ي متروکه ومخوف توي ذهن آدم است! درگوشه اي از حياط باغچه گل هاي نسترن ودرکنارش لانه بزرگ وخالي يک سگ. همه جا ساکت تر ازآن است که تصور مي کرديم، اينجا واقعاً خانه يک جن گير است؟ درکه بسته مي شود، صداي پارس ممتد سگ سياهي به بزرگي يک گوساله از پشت بام وحشت را مي اندازد به جانمان. ثانيه اي بعد، صدايي که بيشتر به ناله مرده ها شبيه است پاي رفتنمان را سست مي کند! زني دزدکي از پايين پله ها سرک مي کشد وبا تکان سر، ما را به زير زمين مي خواند؛ «بيايد پايين، بيايد پايين.» با ترسي که الان ديگر تمام وجودمان را گرفته، وارد زير زمين مي شويم ودو در را پشت سر مي گذاريم. هشدار مي دهد که در را پشت سر ببنديم. اتاقي تقريباً مرتب با هالوژن هايي که به طور خوف آوري اتاق را با رنگ قرمز نور پردازي کرده اند. يک ميز وچهار صندلي ها وکاناپه، در کنار و پرده اي حائل ميان صندلي ها و کاناپه، دو آينه قدي و دو صندلي جلوي آنها که بيشتر به آرايشگاه مي ماند ولي بدون هيچ وسايل ديگري، آشپزخانه اي در ضلع شمالي اتاق وخالي از هرگونه وسيله وخانم ميانسالي با چشماني ريز که گود رفته، چهره اي مات و رنگ پريده، با نگاهي تيز وممتد، بعداز چند ثانيه دو - سه مشتري با سرهايي به زير ازاتاق خارج مي شوند وما مي مانيم وخوف بي نهايت اتاق! تا به حال همه آنچه در داستان ها از خانه هاي جن گير خوانده ايم مطابقت پيدا کرده !
«نه شغل اصلي من آرايشگري است. » وبي توجه ادامه مي دهد: « تو دو جا کار مي کني. با کسي دعوا کرده اي»، «نه»، «همين که من مي گويم درست است!». اندک مخالفتي با حرف هايش عصباني اش مي کند.
اينها را از کجا ياد گرفته ايد؟
درخواب به من الهام مي شود.
يعني چه جوري؟
يک شب درخواب اينها را ديدم واز فردايش شروع شد.
استيصال درصورتش مشخص مي شود. دستپاچگي و سکوت هاي پي در پي درمقابل رگبار سوال ها؛ «اگر هم جني باشد، نه با شما کار دارد و نه با من».
منبع:همشهري جوان 31
موضوع «جن» وجن گيري هميشه مورد توجه بوده وخيلي از مردم گول آدم هايي را خورده اند که مدعي اند با اين دنياي ناشناخته و پر رمز و راز آشنايي دارند وسراز کار اجنه در مي آورند. ما آدم ها هم که کشته ومرده سرک کشيدن در دنياهايي هستيم که ارتباطي با عالم غيب وناديده دارند تا بلکه بتوانيم گيرها وگره هايي را که در اين دنيا برايمان باز نمي شود. با موجودات نامرئي آن دنياهاي نديدني باز کنيم. اصلاً خيلي ها با همين ايده، دفتر ودستک راه انداخته اند ومردم را دنبال خودشان راه انداخته اند تا به اصطلاح با تسخير دراين عوالم، جن ها را در اختيار بگيرند ومشکلات آدم ها را حل کنند. همه اينها باعث شده که بيشتر مواقع از عالم واقع و عقايدي که در دين آمده ودرست هستند. پرت شويم توي دنيايي به نام خرافات. دنياي وهم آلودي که حق وباطلش معلوم نيست وخيلي ها از اين موضوع سوء استفاده مي کنند تا چيزهايي را به خورد فکر وعقايد ما بدهند که چيزي گيرشان بيايد. مساله «جن» هم از همين دسته است. موضوع کمتر شناخته شده اي که خيلي ها وسوسه مي شوند تا از آن سر در بياورند. پرونده پيش روي شما با استفاده از همه سروصداهاي جني اين روزها (!) سعي مي کند با استناد به منابع معتبري همچون قرآن واحاديث وکارشناسان مذهبي به تعدادي از اين سوالات وشبهه ها پاسخ بدهد ونظرات مختلف و متفاوت را کنار هم قرار دهد. تلاش همشهري جوان کامل نيست؛ اما ورودي است به اين مبحث که در آينده محققان وکارشناسان بيشتري به کمک بيايند تا ابهامات و شبهه هاي بيشتري برطرف شوند. ما مثل هميشه منتظر اين کمک هاييم!
اسرار زير زمين جني
«درخانه شان دو تا جن هست. پدروپسرند. از وقتي فهميدم اينجا جن داره ديگه پامو تا خونشون نمي ذارم. ولي هيچ کس نمي دونه، اگه از شون بپرسي، انکار مي کنن.» همين حرف ها وادعاها خوراک يک گزارش بود براي رسيدن به اينکه «جن گير، جن گير که مي گويند کيست؟» شما با يک داستان واقعي طرفيد؛ يک داستان که دو شاهد زنده والبته فضول دارد.
يک ساختمان دو طبقه چهار واحدي ويلايي؛ آپارتماني در يکي از کوچه هاي نه چندان خلوت شمال شرق تهران؛ همه آنچه از خانه جن گير مي دانيم همين است. صاحبخانه از پشت آيفون تصويري در را مي زند. حياط تا پله هاي ورودي 10قدم فاصله دارد. نماي سنگي خانه هيچ چيزي را به ذهن منتقل نمي کند، حداقل نه آن چيزي که در مورد خانه ها ي متروکه ومخوف توي ذهن آدم است! درگوشه اي از حياط باغچه گل هاي نسترن ودرکنارش لانه بزرگ وخالي يک سگ. همه جا ساکت تر ازآن است که تصور مي کرديم، اينجا واقعاً خانه يک جن گير است؟ درکه بسته مي شود، صداي پارس ممتد سگ سياهي به بزرگي يک گوساله از پشت بام وحشت را مي اندازد به جانمان. ثانيه اي بعد، صدايي که بيشتر به ناله مرده ها شبيه است پاي رفتنمان را سست مي کند! زني دزدکي از پايين پله ها سرک مي کشد وبا تکان سر، ما را به زير زمين مي خواند؛ «بيايد پايين، بيايد پايين.» با ترسي که الان ديگر تمام وجودمان را گرفته، وارد زير زمين مي شويم ودو در را پشت سر مي گذاريم. هشدار مي دهد که در را پشت سر ببنديم. اتاقي تقريباً مرتب با هالوژن هايي که به طور خوف آوري اتاق را با رنگ قرمز نور پردازي کرده اند. يک ميز وچهار صندلي ها وکاناپه، در کنار و پرده اي حائل ميان صندلي ها و کاناپه، دو آينه قدي و دو صندلي جلوي آنها که بيشتر به آرايشگاه مي ماند ولي بدون هيچ وسايل ديگري، آشپزخانه اي در ضلع شمالي اتاق وخالي از هرگونه وسيله وخانم ميانسالي با چشماني ريز که گود رفته، چهره اي مات و رنگ پريده، با نگاهي تيز وممتد، بعداز چند ثانيه دو - سه مشتري با سرهايي به زير ازاتاق خارج مي شوند وما مي مانيم وخوف بي نهايت اتاق! تا به حال همه آنچه در داستان ها از خانه هاي جن گير خوانده ايم مطابقت پيدا کرده !
کسي اينجا هست؟
«نه شغل اصلي من آرايشگري است. » وبي توجه ادامه مي دهد: « تو دو جا کار مي کني. با کسي دعوا کرده اي»، «نه»، «همين که من مي گويم درست است!». اندک مخالفتي با حرف هايش عصباني اش مي کند.
به من الهام مي شود!
اينها را از کجا ياد گرفته ايد؟
درخواب به من الهام مي شود.
يعني چه جوري؟
يک شب درخواب اينها را ديدم واز فردايش شروع شد.
با واسطه؟ به کمک شخص ديگري؟
چند وقت است اين توانايي را داري؟
يعني چه که به شما الهام مي شود.
چرا بايد بي واسطه به تو الهام بشود؟
حتماً کسي اينها را به تو مي گويد؟
خب خدا چطور با تو حرف مي زند؟ گفتي که برگزيده خدا نيستي. نکند با جني، چيزي حرف مي زني؟
وجود ندارد؟
خب مي خواهيم بدانيم چقدر بايد به حرف هاي شما استناد کنيم.
استيصال درصورتش مشخص مي شود. دستپاچگي و سکوت هاي پي در پي درمقابل رگبار سوال ها؛ «اگر هم جني باشد، نه با شما کار دارد و نه با من».
دست هاي خالي
منبع:همشهري جوان 31