وضعيت کلي منطقه عمليات والفجر مقدماتي (زمين -نيروهاي دشمن-نيروهاي خودي)
نویسنده: سيد يعقوب حسيني
مشخصات زمين منطقه عمليات
قبل ازآغاز عمليات مورد بحث خط تماس بين نيروهاي ايران و عراق در اين منطقه تپه هاي رملي واقع در شرق خط مرز و غرب ارتفاعات ميشداغ بود. بنابراين مبناي عمليات آفندي نيروهاي ايران از تپه هاي رملي غرب ميشداغ شروع مي گرديد. وضعيت طبيعي زمين اين منطقه بدين قرار است که در شرق، ارتفاعات ميشداغ از تنگ چزابه در جنوب تا شرق فکه در شمال در امتداد و تقريباًً به موازات خط مرز قرار گرفته است. ارتفاع اين منطقه نسبت به زمين هاي اطراف چندان زياد نيست و بلندترين نقطه آن قريب 225 متر ارتفاع دارد که با شيب ملايم به سمت شرق و غرب گسترش مي يابد اما ساختار اين ارتفاعات به صورت بريدگي هاي متناوبي است که عبور از آن را مشکل مي سازد و مشکل عبور با وجود تپه هاي رملي در غرب ارتفاعات به عمق بيش از دو کيلومتر شديدتر مي گردد به حدي که مي توان اين ارتفاع را با تپه هاي رملي غرب آن به عنوان يک مانع طبيعي سخت محسوب نمود. منطقه رملي کاملاًً بين خط مرز ايران و عراق و ارتفاعات ميشداغ قرار گرفته است. بدين جهت بعد از آن که نيروهاي متجاوز عراق از قسمت عمده مناطق اشغالي در سرزمين ايران عقب رانده شدند، به علت وجود همين منطقه رملي، نيروهاي ايران موفق نشدند نيروهاي عراق را از غرب ميشداغ تا غرب خط مرز عقب برانند يعني در حقيقت امکان اجراي نبردي در آن شرايط وجود نداشت، تا نيروهاي ايران بتوانند حمله اي درآن زمين هاي بسيار سخت اجرا کنند. از نظر محاسبات نظامي ميز مقرون به صرفه و صلاح نبود که نيرويي در آن منطقه صعب العبور درگير شود. به همين لحاظ بعد از عقب راندن نيروهاي عراقي به حوالي خط مرز دراين منطقه، نيروهاي عراقي قسمتي از منطقه اشغالي را در شرق خط مرز که جزو سرزمين ايران بود در اختيار خود نگه داشتند. به نحوي که قسمتي از جاده مرزي سراسري ايران دراين منطقه که از بستان به فکه و موسيان و دهلران متصل مي گرديد، در کنترل نيروهاي عراقي باقي ماند و نيروهاي عراق با تقويت موانع طبيعي تپه هاي رملي به وسيله موانع مصنوعي مانند ميدان هاي مين و سيم خاردار و حفر کانال هاي عريض و عميق مواضع پدافندي خود را در غرب ميشداغ مستحکم کردند، تا بتوانند با حداقل نيرو ازاين منطقه دفاع کنند. زيرا گرچه اين منطقه رملي در شرايط خشک بودن زمين تقريباًً غير قابل عبور به ويژه براي واحدهاي موتوريزه و مکانيزه مي باشد، ولي در صورت مختصر بارندگي، رملها بسيار سفت و سخت مي شوند و زمين براي خودروهاي چرخدار و شني دار قابل عبور مي شوند. نيروهاي عراقي اين شرايط جوي را نيز در نظر گرفته بودند.
مهمترين عارضه طبيعي ديگر منطقه غير از ارتفاعات ميشداغ و تپه هاي رملي غرب آن، وجود باطلاق هورالعظيم در جنوب اين منطقه مي باشد که مبناي آن از آبريز ارتفاعات حمرين در شمال شرق استان ميسان عراق شروع مي شود و به سمت جنوب گسترش مي يابد.
با آن که هورالعظيم از حوالي شهر عماره عراق تحت تأثير افزايش آب رودخانه دجله قرار مي گيرد و در خاک ايران نيز انتهاي رودخانه کرخه به آن ملحق و آب رودخانه نيز وارد آن مي شود، يک منطقه وسيع آب گير به وجود مي آيد که عرض متوسط آن در منتهي اليه شمالي بين شهر بستان در ايران و رودخانه دجله در خاک عراق بيش از 60 کيلومتر است و طول آن نيز که تا حوالي کوشک ايران ادامه دارد حدود يکصد کيلومتر مي باشد.
براثربارندگي هاي فصلي که آب رودخانه اي اين منطقه افزايش مي يابد، هورالعظيم در شمال و شرق و جنوب گسترش بيشتري پيدا مي کند و منطقه وسيع تري را غير قابل عبور مي سازد. به نحوي که در بعضي موارد حتي جاده ارتباطي مرزي ايران از بستان به طرف فکه قطع مي گردد. بنابراين در هرگونه عمليات نظامي اثرات هورالعظيم در قسمت اراضي شمال آن در خاک عراق بايستي مورد توجه قرار گيرد.
غير از دو عارضه طبيعي عمده يعني تپه هاي رملي و باطلاق هورالعظيم عارضه مهم ديگري در اين منطقه وجود ندارد مگر رودخانه دجله که آن هم خط حد غربي منطقه مورد نظر در اين عمليات بود. بنابراين زمين اصلي منطقه عمليات که در غرب تپه هاي رملي و شمال غربي باطلاق هورالعظيم قرار داشت منطقه اي است کاملاًً صاف و هموار که به نام دشت شيب مشهور مي باشد و اين منطقه در مواقع خشکي کاملاً قابل عبور و در مواقع بارندگي غير قابل عبور مي گردد.
عوارض مصنوعي غير نظامي مهم اين منطقه که به وسيله ايران يا عراق ساخته شده بود، فقط جاده هاي ارتباطي بودند که مهمترين آن ها جاده مرزي ايران از بستان به فکه و جاده ارتباطي شهر حلفائيه عراق به شهر العماره و جاده هاي طولي ارتباطي عراق به پاسگاه هاي مرزي آن کشور دراين منطقه بود اما در زمان جنگ به ويژه بعد از آنکه نيروهاي متجاوز عراق به حوالي خط مرز عقب نشيني کردند. ارتش عراق جاده هاي ارتباطي حتي به صورت آسفالته در مناطق مختلف در عرض و عمق اين منطقه احداث کرد، تا پشتيباني يگان هاي گسترش يافته در اين منطقه را امکان پذير سازد. در حالي که در آغاز عمليات والفجر مقدماتي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي به علت عدم استقرار يگاني در شرق اين منطقه هيچ گونه فعاليتي براي ايجاد جاده هاي ارتباطي انجام نداده بودند. درنتيجه هيچگونه جاده ارتباطي در سراسر اين منطقه به عرض 40 کيلومتر وجود نداشت و فقط يک جاده ارتباطي در جنوب منطقه از تنگ چزابه به طرف غرب و يک جاده ارتباطي در شمال آن از چنانه به طرف فکه وجود داشت که در سال هاي قبل از جنگ احداث شده بود. به همين جهت در بررسي و هدايت عمليات مورد بحث خواهيم ديد که يکي از مشکلترين مراحل آمادگي اين عمليات احداث جاده مواصلاتي بود.
مهمترين عوارض حساس منطقه که براي عمليات آفندي يا پدافندي نيروهاي دو طرف متخاصم ارزش تاکتيکي و استراتژيکي داشت در خاک ايران شهر بستان و سوسنگرد و ارتفاعات ميشداغ و در داخل خاک عراق شهرهاي حلفائيه و عماره وکرانه شرقي رودخانه دجله بود. هرگونه حرکات نظامي از شرق به غرب و بالعکس به منظور دستيابي به اين نقاط انجام مي گرفت. بنابراين در عمليات مورد بحث که نيروهاي ايران حالت آفندي داشتند مهمترين هدف ها شهر حلفائيه و عماره در خاک عراق بود. همان ها نيز به عنوان هدف اصلي اين نبرد انتخاب شده بودند. البته عوارض مصنوعي ديگر مانند پل ها، جاده ها، کانال ها، نهرها از نظر هدايت عمليات مورد توجه قرار گرفته بودند. زيرا کنترل يا عدم کنترل هريک از آن ها اثرات سرنوشت سازي در وصول يا عدم وصول به هدف هاي عمده استراتژيکي حلفائيه و عماره داشت که ما براي رعايت اختصار از تشريح آن ها خودداري مي کنيم.
ازخصوصيات مهم ديگر منطقه که از ديدگاه نظامي بايستي مورد توجه قرار گيرد، چگونگي ميدان ديد و تير و اختفا و پوشش زمين منطقه نبرد است. در منطقه مورد بحث به علت صاف و هموار بودن زمين در غرب خط مرز و در داخل خاک عراق هيچگونه محدوديتي براي ميدان ديد و تير واحدهاي حمله کننده يا دفاع کننده وجود نداشت. ولي خاکريزهايي که نيروهاي عراقي در تمام عرض و عمق منطقه ايجاد کرده بودند به طور مصنوعي براي ميدان ديد و تير محدوديت ايجاد شده بود و نبودن عوارض طبيعي و جنگل سبب عدم پوشش و اختفا گرديده بود.
لذا حرکت واحدهاي آفند کننده در روز با خطرات زيادي مواجه بود. به همين سبب تکيه اصلي پوشش و اختفا به عمليات شبانه بود تا با استفاده از تاريکي شب کمبود پوشش و اختفا جبران گردد.
با توجه به کلياتي که درباره زمين منطقه عمليات والفجر مقدماتي بيان شد، نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در اين عمليات مبدأ عمليات خود را در منطقه رملي غرب ارتفاعات ميشداغ قرار دادند و کرانه شرقي رودخانه دجله در حوالي شهر عماره را به عنوان مقصد نهايي عمليات انتخاب کردند. بنابراين دراين عمليات نيروهاي ايران بايستي در منطقه اي به عرض تقريباًً 40 کيلومتر و عمق حدود 60 کيلومتر پيشروي مي کردند، تا به هدف نهايي مي رسيدند. با در نظر گرفتن شرايط زمين منطقه عمليات و مواضع و موانعي که نيروهاي عراقي ايجاد کرده بودند و لزوم حمله شبانه به صورت واحد پياده نظام و نبودن جاده مواصلاتي در تپه ها رملي، حداقل در آغاز نبرد، مستلزم عبور از تپه هاي رملي به عمق حدود 10 کيلومتر و مسائل ديگر عملياتي بودند که اجراي اين عمليات را با مشکلات و خطرات بسيار سختي مواجه مي کردند که در بررسي مراحل طرح ريزي و آمادگي و هدايت عمليات خواهيم ديد همين مشکلات و خطرات، اثرات منفي خود را بر جاي گذاشتند و عمليات را با عدم موفقيت مواجه نمودند.
استعداد و گسترش نيروهاي دشمن
با توجه به اين که منطقه شرق عماره و علي غربي از نظر وضعيت طبيعي زمين يک منطقه عملياتي محسوب مي شود، گسترش يگانهاي زير امر سپاه 4 عراق در اين منطقه از مقابل معبر چيلات در شمال شرقي تا مقابل تنگ چزابه در جنوب شرقي به نحوي بود که ضمن پوشش و پدافند در مقابل تمام معابر وصولي احتمالي نيروهاي ايران، امکان تغيير مکان و تقويت و پشتيباني متقابل براي نيروهاي عراق در تمام منطقه وجود داشته باشد. براي اين منظور جاده هاي ارتباطي و مواصلاتي بسياري در عرض و عمق اين منطقه احداث شده و بعضي ازآنها آسفالت گرديده بود. به نحوي که از نظر شبکه ارتباطي جاده اي هيچ مشکلي براي تغيير مکان نيروهاي عراقي در تمام اين منطقه وجود نداشت. در صورتي که براي حرکت نيروهاي ايران وضعيت کاملاًً معکوس بود زيرا وجود موانع طبيعي و مصنوعي در مسير حرکت نيروهاي ايران مشکلات زيادي را ايجاد مي کرد. بر فرض اين که نيروهاي ايران به شبکه جاده هاي عراق دسترسي پيدا مي کردند، پيش بيني هايي که ارتش عراق ازنظر موانع و تخريب به عمل آورده بود، مي توانست در دهها نقطه جلوي پيشروي نيروهاي ايران را سد نمايد.
محورهاي عمومي پيشروي که نيروهاي ايران مي توانستند با استفاده ازآنها از ارتفاعات مرزي حمرين و ميشداغ عبور کنند و وارد دشت عماره و علي غربي شوند، به ترتيب از شمال به جنوب عبارت بود از:
محور دهلران چيلات علي غربي که از دامنه جنوب غربي ارتفاعات حمرين تا علي غربي حدود 30 کيلومتر بود و مستقيماً به شهر علي غربي عراق منتهي مي شد.
محور ربوط زبيدات علي غربي که از خط تماس نيروهاي ايران با عراق در حوالي زبيدات تا علي غربي حدود 60 کيلومتر بود.
محور سميده جبل فوقي پل رميله روي رودخانه طيب در کرانه شرقي دجله که پس از عبور از رودخانه طيب به طرف شمالغربي به سمت علي غربي و به طرف جنوب غربي به طرف شهر الکميت عراق امتداد مي يافت.
محور فکه حلفائيه عماره که تا حلفائيه حدود 40 کيلومتر از دشت غرب فکه عبور مي کرد و از حلفائيه تا عماره جاده محدود شده و از بين منطقه باتلاقي ادامه هورالعظيم مي گذشت.
محور چزابه حلفائيه عماره که تا حلفائيه حدود 35 کيلومتر در منطقه آبگير ادامه هورالعظيم و از حلفائيه به بعد در ادامه باتلاق هورالعظيم بود.
با توجه به معابر ياد شده بالا در منطقه غربي ميشداغ بين محور، فکه و حلفائيه و محور چزابه، حلفائيه اصولاًً هيچگونه محور وصولي وجود نداشت و حتي به علت وجود تپه هاي رملي در سرتاسر منطقه به طول 40 کيلومتر، کوره راهي نيز براي عبور از ميشداغ و تپه هاي رملي غرب آن وجود نداشت. تنها راه کاروان رو راه تنگ زليجان در ميان ارتفاعات ميشداغ بود که مورد استفاده اهالي بومي منطقه قرار مي گرفت. اين راه فقط براي حرکت پياده و چهارپايان مناسب بود.
گسترش نيروهاي عراقي در شرق عماره و علي غربي به نحوي بود که در مقابل حرکت احتمالي نيروهاي ايران در معابر ياد شده بتوانند مقاومت کنند. براين اساس يگان هاي سپاه 4 عراق عموماًً در مقابل 5 محور وصولي ياد شده در بالا مواضع پدافندي تهيه و آرايش و اشغال کرده بودند. چنين به نظر مي رسيد که در منطقه بين دو محور فکه حلفائيه و چزابه حلفائيه استحکامات دفاعي عراق نبايستي چندان قوي و مستحکم باشد. به همين جهت فرماندهي قرارگاه خاتم الانبياء همين منطقه را با وجود مشکلات فوق العاده اي که از نظر عبور از تپه هاي رملي وجود داشت، براي پيشروي انتخاب کرد. اما در عمل مشاهده گرديد که استحکامات نيروهاي عراقي در اين منطقه هم نيز ضعيف تر از نقاط ديگر نبود. که چگونگي آن را در بيان هدايت عمليات شرح خواهيم داد.
به نسبت حساسيت معابر وصولي ياد شده، سپاه 4 ارتش عراق لشکر 10 زرهي و تعداد زيادي از تيپهاي مستقل ديگررا در منطقه عمومي شرق علي غربي در مقابل محور چيلات، زبيدات، سميده گسترش داده بود. لشکر يک مکانيزه را با تيپهاي مستقل ديگر در مقابل محور فکه و غرب ميشداغ حلفائيه قرار داده بود. با اين گسترش تقريباًً درتمام عرض و عمق منطقه عمليات شرق عماره و علي غربي نيروهاي دفاعي کافي داشت. حتي منطقه غرب ميشداغ را نيز صعب العبور فرض نکرده و به قدرکافي مواضع و موانع در آن منطقه ايجاد کرده و يگانهاي مدافع مناسبي را البته سبکتر از نقاط ديگر استقرار داده بود.
نکته اي را که بايد مورد توجه قرار داد آن است که در منطقه اي که براي عمليات والفجر مقدماتي انتخاب شده بود، قسمت عمده اي موانع طبيعي مرزي که در داخل خاک ايران قرار دارند و شامل تپه هاي رملي مي باشند در دست نيروهاي عراقي بود. نيروهاي ايران براي ورود به دشت عراق بايستي با اجراي حمله اين تپه ها را از دست دشمن خارج مي ساختند. در نتيجه مي توان گفت امتيازات زمين منطقه کلاً در دست نيروهاي عراق بود. زمين منطقه نه تنها هيچ گونه تسهيلات قابل ملاحظه اي براي نيروهاي ما ايجاد نمي کرد، بلکه در مجموع برعليه حرکت و پيشروي نيروهاي ايران به طرف مواضع دفاعي نيروهاي دشمن بود.
نکته حائز اهميت ديگراين که نيروهاي عراق بعد از عقب نشيني به حوالي خط مرزي استحکامات بسيار قوي در تمام اين منطقه ايجاد کرده بودند. لذا صاف و هموار بودن زمين هيچگونه تسهيلات قابل ملاحظه اي براي نيروهاي ايران ايجاد نمي کرد. به ويژه اين که عمليات يگانهاي زرهي و مکانيزه در اين دشت باز و در مقابل مواضع متوالي پدافندي نيروهاي دشمن خطرات انهدامي در برداشت و فقط پياده نظام مي توانست با خطرات کمتري پيشروي کند. اما قدرت پياده نظام محدود است و در منطقه نيردي به عمق دهها کيلومتر نمي تواند نقش سرنوشت سازي ايفا نمايد. بنابراين مي توان نتيجه گيري کرد که مشخصات زمين منطقه عمليات عموماًً به نفع نيروهاي عراق بود. از نظر توان رزمي نيز نيروهاي عراق با استقرار يگانهايي با استعداد بيش از ده لشکر-بر مبناي برآورد اطلاعاتي به عمل آمده-برتري کامل نسبت به نيروهاي ايران داشتند که در جدول مقايسه نيروهاي ملاحظه خواهد شد.
آخرين موضوعي که در مورد توان رزمي نيروهاي دشمن بايد مورد توجه قرار گيرد سازماندهي منظم، آموزش کامل، تجهيز مطلوب و کنترل و فرماندهي عالي نيروهاي عراق بود که با اين عوامل مي توان عامل رواني جنگ در دل خاک عراق را نيز اضافه نمود. گرچه در برآوردهاي اطلاعاتي ستادهاي نيروهاي ايران، روحيه سربازان عراقي را خيلي ضعيف مي نگاشتند، ولي حادقل در سال سوم جنگ که نبرد به داخل خاک عراق کشيده شد، اين گونه برآورد، نتايج چندان صحيح و قابل قبول در بر نداشت وعملاً درطول چندين سال جنگ عدم صحت اين برآوردها مشخص گرديد و اين گونه حقير شمردن دشمن نتيجه مثبت براي نيروهاي ما به بار نياورد.
استعداد و گسترش نيروهاي خودي در عمليات والفجر مقدماتي
يگانهايي که براي پدافند اين منطقه در زير امر قرارگاه عملياتي قائم (عج) قرار داشتند، عبارت بودند از : تيپ يک لشکر 21 پياده، تيپ 84 مستقل، تيپ 3 لشکر 16 زرهي، تيپ 58 پياده ذوالفقار و حدود 4 گردان توپخانه غيراز توپخانه کمک مستقيم تيپها از عناصر ارتش و لشکرهاي 8 نجف اشرف، 25 کربلا، 17 علي بن ابيطالب، 14 امام حسين و تيپ قمر بني هاشم از عناصر سپاه پاسداران و بسيج مردمي.
توضيح حائزاهميت اين است که لشکرهاي سپاه پاسداران در طول عمليات محرم تيپ محسوب مي شدند، ولي بلافاصله بعد از عمليات محرم عنوان لشکر به آنها داده شد، بدون اين که استعداد رزمي آنها افزايش يابد.
يگانهاي ياد شده در4 قرارگاه و دو تيپ مستقل سازماندهي شده و در خط پدافندي منطقه قرارگاه قائم گسترش يافته بودند، به نحوي که لشکر 8 نجف در شمال منطقه در غرب منطقه عمومي موسيان دهلران، لشکر 25 کربلا در منطقه غرب ربوط، لشکر علي بن ابيطالب با تيپ يک لشکر 21 پياده در غرب چم هندي، لشکر 14 امام حسين و تيپ قمر بني هاشم و تيپ 84 پياده در شمال فکه و تيپ 3 لشکر 16 زرهي در جنوب شرقي فکه پدافند مي کردند و تيپ 85 پياده در احتياط قرارگاه قائم منظور شده بود.
در اوايل آذرماه تغييرات کلي در گسترش نيروهاي ايراني مستقر در صحنه عمليات جنوب داده شد و لشکرهاي 21 پياده و 16 زرهي نيز به منطقه عمومي عين خوش و شرق ميشداغ تغييرمکان يافتند. قرارگاه عملياتي کربلا نيزکه در منطقه اهواز مستقر بود، به منطقه عين خوش نقل مکان کرده و عنوان آن به قرارگاه خاتم الانبياء تغييرنام يافت و هدايت عمليات منطقه شرق عماره و علي غرب را مستقيماً به عهده گرفت و فعاليت آمادگي و طرحريزي براي عمليات آفندي بعدي را ازاوايل آذرماه آغاز کرد، که چگونگي آن در مطالب مربوط به طرحريزي بيان مي گردد.
در طرح عملياتي قرارگاه خاتم الانبياء که در 24 آذرماه 1361 منتشر شد، يگانهاي خودي گسترش يافته يا پيش بيني شده براي منطقه عمليات مورد بحث عبارت بودند از: تمام عناصر لشکر 21 پياده شامل 3 تيپ پياده و يک تيپ زرهي تيپ 37 زرهي، لشکر 16 زرهي، تيپ 58 پياده ذوالفقار، تيپ 84 پياده، تيپ 55 پياده هوابرد و گروه 33 توپخانه و قسمت هوانيروز از عناصر نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران و لشکرهاي 7 فجر، 27 محمد رسول الله (ص)، 31 عاشورا، 5 نصر، لشکر 8 نجف، لشکر 14 امام حسين، لشکر 17 علي بن ابيطالب، لشکر 25 کربلا، لشکر 41 ثارالله، لشکر يک قدس، لشکر 30 زرهي و تيپهاي مستقل 21 سيد الشهداء، 41 قمر بني هاشم از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران، جمع تعداد تيپهاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران احتساب هر لشکر سپاه 3 تيپ حدود 45 تيپ بود که شامل 6 تيپ پياده و 5 تيپ زرهي از عناصر ارتش و حدود 35 تيپ از عناصر سپاه پاسداران بود- با احتساب 11 لشکر و دو تيپ مجزا-.
اما نکته اي که بايد در نظر گرفت اغلب لشکرهاي سپاه پاسداران همانهايي بودند که در هنگام اجراي عمليات محرم يعني در آبانماه و کمتر از يکماه قبل از تهيه طرح عملياتي والفجر مقدماتي به نام تيپ بودند. اين تيپ ها در عمليات رمضان و محرم قسمتي از تواناييهاي خود را از دست داده بودند، ولي به ناگاه اين تصميم گرفته شد که به اين تيپها عنوان لشکر داده شود و يک رده بالاتر از لشکر نيز به نام سپاه در سازمانها منظور گردد، که براي عمليات مورد بحث 3 قرارگاه سپاه، به نام سپاه 3 صاحب الزمان، سپاه 11 قدر و سپاه 7 فجر تشکيل شد. لشکرهاي ياد شده در زير امراين قرارگاه قرار داده شدند. همين موضوع خود از مطالبي بوده که در کل عمليات والفجر مقدماتي اثرات منفي برجاي گذاشت و مورد اعتراض رئيس ستاد مشترک ارتش جمهوري اسلامي ايران قرار گرفت که در بحث طرحريزي عمليات تشريح خواهد شد. با توجه به مطالب کلي که درباره استعداد کلي نيروهاي ايران در هنگام طرحريزي عمليات والفجر مقدماتي بيان گرديد، جمع کل استعداد رزمي پيش بيني شده براي عمليات مورد بحث شامل 13 لشکر با 45 تيپ بود و با توجه به استعداد نيروهاي عراق که با استعداد حدود 10لشکربا 27 تيپ بود. توان رزمي نيروهاي ايران از نظر تعداد تيپ نزديک به دو برابر تيپهاي عراقي بود. اما آيا حقيقتاً از نظر عددي نيروهاي ايران بر نيروهاي عراقي برتري داشت يا نه، نکته مهمي است که بايستي بررسيهاي بيشتري درباره آن به عمل آيد. ولي حداقل نتايج نهايي عمليات ثابت کرد که چنين نبوده و توان رزمي نيروهاي ايران در مقايسه با نيروهاي عراق خيلي کمتر از آن بود که در قواره کاغذي سازمان منظور گرديده بود. ساده ترين شاهد مثال آنست که لشکرها و تيپهاي سپاه پاسداران عموماًً فاقد يگان توپخانه در سطح لشکر استاندارد بودند فقط هر لشکريگاني حداکثر در حد يک گردان توپخانه داشت و از نظرعنصر زرهي و مکانيزه و وسائل سنگين ديگر نيز حتي ضعيفتر از توپخانه بودند فقط يک لشکر زرهي اسمي سازماندهي شده بود که در هيچ عملياتي خاصيت وجودي آن جلوه گر نمي شد و غالباً به عنوان نيروي احتياط منظور مي گرديد.
براي ارزيابي چگونگي تشکيل و تجهيز و سازماندهي يگانهاي سپاه و بسيج مردمي مدارک لازم در دسترس ما قرار نگرفت. تنها امکان بررسي اين موضوع مصاحبه با رزمندگان بود که ما به عنوان نمونه نظريات تعدادي ازآنان را در پايان هر عمليات تحت عنوان يادداشتهايي از خاطرات رزمندگان بعداً منظور نموده ايم و سازمان کلي و يگانهاي شرکت کننده در عمليات والفجر مقدماتي را مشخص کرده ايم.
قرارگاه خاتم الانبياء که هدايت کلي صحنه عمليات خوزستان را به عهده داشت، منطقه عمليات شرق عماره و علي غربي را به دو قسمت کلي تقسيم کرد. يک قسمت از شمال فکه تا رودخانه چنگوله بود که درآن قسمت مأموريت کلي يگانهاي گسترش يافته پدافندي بود و براي اين منطقه يک قرارگاه عملياتي هدايت کننده به نام قرارگاه فجر تعيين شده بود. قسمت جنوبي منطقه از فکه تا چزابه نيز علاوه بر قرارگاه اصلي خاتم الانبياء، دو قرارگاه فرعي به نام نجف و کربلا تعيين گرديده بود. بنابراين دراين منطقه در رده بالاتر از لشکر سه رده واسطه ديگر نيز وجود داشت که عبارت بودند از: قرارگاه سپاه فجر، قرارگاه هاي نجف و کربلا و بالاخره قرارگاه خاتم الانبياء.
نکته بسيار مهم دراين قرارگاه ها عدم وحدت فرماندهي و تصميم گيري بود. زيرا قرارگاه به صورت مشترک ارتش و سپاه بودند که غالباً وحدت فکري در عمليات نداشتند و هماهنگي بين نظريات افسران و فرماندهان يگانهاي سپاه ضعيف بود و اين ضعف همچنين دررده هاي اجرائي لشکر و تيپ و گردان و گروهان وجود داشت. اين موضوع يکي از نکات بسيار مهم وجه تمايز نيروهاي عراق نسبت به نيروهاي ايران بود. زيرا همان گونه که در شرح استعداد گسترش نيروهاي عراق گفتيم قرارگاه هدايت کننده نيروهاي عراق فقط يک قرارگاه سپاه بود که 3 قرارگاه لشکر يگان اصلي اجرائي آن بود. ولي در سازمان فرماندهي نيروهاي ايران اولاً قرارگاه خاتم به صورت مشترک ارتش و سپاه بود. ثانياً در مقابل يک قرارگاه سپاه عراق نيروهاي ايران بوسيله 3 قرارگاه فرعي (نجف و کربلا و فجر) و خود قرارگاه خاتم الانبياء يعني جمعاً با 4 قرارگاه هدايت مي شدند و اين امر يکي از نکات منفي نيروهاي ايران دراين عمليات بود. زيرا اصولاًً درعمليات نظامي هر چقدر تعداد قرارگاههاي واسطه بيشتر باشد، ناهماهنگي ها و عدم وحدت زيادتر مي گردد. مگر اين که منطقه و حدود مسئوليت و مأموريت کاملاًً جدا و مستقل از همديگر باشد. به هرحال عناصر پيش بيني شده براي عمليات والفجر مقدماتي با روشي که بيان گرديد، سازمان دهي شدند و در دو منطقه عمومي در داخل منطقه عمليات يعني بين فکه و چزابه مستقر گرديدن. به نحوي که عناصر قرارگاه نجف در قسمت شمالي و قرارگاه کربلا در قسمت جنوبي منطقه نبرد متمرکز گشته و آماده براي اجراي عمليات شدند.
منبع: حسيني،سيد يعقوب ،عملیات والفجر مقدماتی،انتشارات هيئت معارف جنگ ،1389