تأملاتي نظري و تاريخي در علل و انگيزه هاي پيدايش جريان آقاي منتظري (62)
نويسنده: دكتر سيدحميد روحاني(مورخ انقلاب اسلامي)
دکترين ماسوني در خاطرات منسوب به آقاي منتظري
آقاي منتظري در چنبره توطئه ها
...چه کسي جز اخوي از موقعيت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و کشور را به انگيزه حق و بغض هاي خطي در اختيار دوستان نزديک قرار مي داد و آتش جناح بندي بر ضد مسئولين کشور را که خواه ناخواه به تفرقه افکني منتهي مي شد مشتعل ساخت؟...
چه کسي جز ايشان با همفکري و همکاري من و دوستان ديگر با ترفندهاي مرموز و صرفا به انگيزه هاي خطي، حساسيت هاي حضرتعالي را بر ضد فرماندهي سپاه در سال 63تشديد ساخت...تا آنجا که رقابت و کشمکش با اين ارگان انقلابي به لغو ملاقات هاي فرماندهي با حضرتعالي منتهي گشت؟...
مگر همين ترفندهاي ناشيانه و مرموز، موجب نگشت که بالاخره حضرتعالي رابطه خويش با نظام را قطع بفرماييد؟
متن کامل نامه او به آقاي منتظري در پي مي آيد:
بسمه تعالي
محضر مبارک قائم مقام رهبري، حضرت آيت الله العظمي منتظري(دامت ايامه)
با سلام و درود. اميدوارم از گزند حوادث مصون بوده و در تحقق آرمان ها و اهداف متعاليه موفق باشيد.بي نهايت از گذشته هاي دور و يا نزديک خود و ناخالصي هايي که از قلم و قدم من در حوزه روابط با حضرتعالي تراويده و تحريف حقايق را موجب گشت، شرمنده و از اينکه به جاي الهام گيري از سجاياي اخلاقي و شرح صدر و ملکات روحي شما در حيطه انتساب به حضرتعالي در گردابي از ظلمات و اوهام و تنگ نظري ها غرق شده بودم، متاسفم و از اين بابت عاجزانه از محضرتان عذرخواهي کرده و پوزش مي طلبم.
در عين حال بسيار خردسند و مشعوفم که تيرگي هاي بهم تنيده جهل و تزوير ـ که زير پوشش براق يک معادله انحرافي را در حساسترين مواضع انقلاب بنيان نهاده بود و نيروهاي مخلص و تلاش گري را تسليم وادي سراي خط بازيها وآلودگي هاي سياسي نموده بود ـ در پرتو قاطعيت و تدبير حضرت امام ـ روحي فداه ـ و مساعدت حضرتعالي متلاشي گشت. لغزش ها و خبط هاي رو به رشد خطرخيزي که قداست ها و حرمتهاي قائم مقام رهبري را يدک مي کشيد واژگونه شد.
با اين حال از آن رو که برخي ريشه هاي تنومند اين خطر را مکمون در پناه شما ديده و مشاهده مي کنم، همان اوهام و انديشه هاي لغزش باري که مرا به دام تسويلات شيطاني و افراد ناخالص افکند، با قوت و استحکام و انسجام بيشتري در آقاي اخوي...وجود داشته و دارد، احساس مسئوليت مي کنم، عليرغم کژي هاي گذشته و بي لياقتي کنون خود به عنوان يک واجب شرعي النصيحه لائمه المسلمين گوشه اي از حقايق تلخ را با صراحت به محضر آن شخصيت بزرگواري که پس از مقام معظم رهبري، ملجا ميليونها انساني است که در راه اعتلاي کلمه الله از همه چيز خود گذشته اند، تقديم نمايم. اگر احيانا در بيان مطالب قلمم به گستاخي کشيده شود، معذورم دارد؛ چه آنکه صراحت را ما و همه از شما آموخته ايم به خصوص هنگامي که فراتر از شخص و شخصيت و ماوراي منافع فردي، مصالح اسلام و انقلاب و آينده رهبري مطرح باشد.
چنانچه حضرتعالي دفتر حوادث يک سال اخير را به عقب ورق زده و مقطع زماني شش ماهه اول سال 65را که با تحريک دوستان قديم خودمان، فشارهايي متوجه شما گشت را در يک محور جدا از پيگردهاي حضرت امام مدظله العالي نسبت به تخلفات من، مطالعه فرموده و بيرون از مدار شايعات و توجيه گري ها، عملکرد اخوي و من و جمعي از دوستان ديگر را ملاحظه بفرماييد، خواهيد ديد چه لغزش هاي بزرگي در حريم پاک قائم مقام رهبري شکل گرفته بود و زير پوشش موافقت و تاييد حضرتعالي دامن زده ميشد؛ که من ذيلا به قسمتهايي از آن اشاره خواهم نمود.
چه کسي جز اخوي از موقعيت خود نزد شما سوءاستفاده نمود و اخبار و گزارشات حساس انقلاب و کشور را به انگيزه حب و بغض هاي خطي در اختيار دوستان نزديک قرار ميداد و آتش جناح بندي بر ضد مسئولين کشور را که خواه ناخواه به تفرقه افکني منتهي ميشد، مشتعل ساخت؟ که تنها يک نمونه آن افشاي جريان مک فارلين است که پس از بازداشت من و به انگيزه انتقام جويي از مسئولين اجرايي کشور انجام گرفت و اطلاعات به کلي سري انقلاب را در اختيار مشتي افراد خام قرار داد که نتيجه اي جز کشتار بي رحمانه مردم بيگناه کشور در بمباران هاي هوايي نيمه دوم سال65 نداشت. چه کسي جز ايشان با هم فکري و همکاري من و دوستان ديگر با ترفندهاي مرموز و صرفا به انگيزه هاي خطي، حساسيت هاي حضرتعالي را بر ضد فرماندهي سپاه در سال 63تشديد ساخت و با چشم پوشي از فداکاري ها و ايثارگري هاي رزمندگان سلحشورمان در جبهه ها، تنها نقاط ضعف سپاه را خدمت شما گزارش نمود؛ تا آنجا که رقابت و کشمکش(1)با اين ارگان انقلابي به لغو ملاقاتهاي فرماندهي با حضرتعالي منتهي ساخت.
چه کسي جز ايشان تحت تاثير حساسيتها و تحليلهاي ذهني غلط از روند انقلاب و تحولات کشور، پندارهاي شيطاني برضد امام امت ـ روحي فداه ـ را در ذهنيت خود و انديشه اطرافيان، پرورش مي داد که نتيجه آن، گزارشات انحرافي و مکتوب من و القائات تحريف شده ايشان خدمت حضرتعالي و دامن زدن به يک تباهي بزرگ برضد روح خدا و يادگار انبيا عظام و سلاله ابراهيم ـ علي نبينا وآله عليه السلام ـ بود؟
به دنبال اين کج انديشي ها که در اکثر موارد به ديدگاههاي حضرتعالي تشبث ميشد، تحليل ايشان و ما و طيف مرتبط با بيت شما از مسائل رهبري، جنگ، اقتصاد، معادله حاکميت و...راه انحراف پيمود. چه کسي مسئول مسامحه و سهل انگاري مصلحت آميز در برابر امواج زهرآگين انتقادها و نارضايي ها ايست که دستهاي مرموز به انگيزه تفرقه افکني بين حضرتعالي و رهبري انقلاب و نظام به سوي بيت و دفتر شما هدايت مي کردند؟ و مگر همين امواج فزاينده نارضايي ها نبود که از طرق گوناگون و با لطاف الحيل توسط اخوي و ديگران به حضرتعالي منتقل ميشد. و مگر همين ترفندهاي ناشيانه و مرموز موجب نگشت که بالاخره حضرتعالي رابطه خويش را با نظام را قطع بفرماييد؟
خدا را گواه مي گيرم و آقاي اخوي نيز اگر يک لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند، شهادت خواهد داد که قطع رابطه با نظام، ره آورد مجموعه حرکتهايي بودکه ايشان با زمينه سازي ملاقات هاي خطي بزرگ نشان دادن ضعفها و کمبودهاي کشور و ارائه تحليل هاي افراطي و القائات حساب نشده و ...طي چند ماه انجام داده است. البته انکار نمي توان کرد که علاوه بر زمينه هاي اوليه که در راستاي تشخيص حضرتعالي وجود داشته، عوامل ديگري نيز موثر بوده است که چه بسا اخوي نيز ازآنها بي اطلاع بوده است؛ ولي قدر مسلم اينکه اگر ايشان نمي خواست، چنين امري تحقق نمي يافت. فراتر از اين بگويم اگر شرح صدر بي حد و مرز شما وجود نمي داشت و در سياست اغماض از لغزش ها افراط نمي فرموديد و اصرار بر انتقادهاي مداوم از نظام اجرايي کشور نمي داشتيد و در برابر افراطها و خطاهاي اخوي و ديگران عکس العمل جدي و قاطع نشان مي داديد، موج سوءاستفاده و تندروي ها و لغزش ها و بد بيني ها مهار مي گشت و در شرايطي که انقلاب اسلامي در حصار توطئه هاي استکبار جهاني قرار دارد و آتش جنگ از هر سو زبانه مي کشد. قلب نازنين امام امت روحي فداه به درد نمي آمد و حوادث کنوني روند ديگري مي يافت.
حضرت آيت الله! سوگند به ارواح مطهره شهداي جمعه خونين مکه و شهيدان انقلاب اسلامي و به خصوص شهيد محمد ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ که در بيان مطالب فوق، انگيزه اي جز رضايت حق و مصلحت اسلام و آينده رهبري را نداشته و در فضاي کاملاً آزاد و آگاه و بدون اينکه قصد تنقيض اخوي که سِمَت استادي بر من را دارد داشته باشم.
از حضرتعالي استدعا مي کنم، بدون توجه به جرايم و تخلفات من که فصل جداگانه ايست و به آقاي اخوي ارتباط ناچيزي دارد. يک بار ديگر نامه را با دقت مطالعه و قضاوت فرماييد و چنانچه مصلحت ديديد امر بفرماييد تا مفصل جريانات را خدمت شما در نامه ديگري به رشته تحرير درآورم.
ارجو من الله تعالي ان يوفقکم لمرضاته و سيدد خطاکم
والسلام عليکم و رحمت الله
مهدي هاشمي علاوه بر نامه فوق به آقاي منتظري، نامه ديگري به برادرش، آقا هادي نوشته و اينگونه پرده ها را بالا زده است.
بسمه تعالي
خدمت ذي شرافت اخوي و استاد معظم حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيدهادي هاشمي زيد عزه العالي
با تقديم گرمترين سلامهاي برادرانه، توفيق حضرتعالي را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و تحقق بخشيدن به اهداف عاليه انقلاب اسلامي در سايه خط امام ـ مدظله العالي ـ خواستارم. باري از اينکه مدتي است از فيض حضور حضرتعالي محروم گشته ام، متاسفم ولي از اينکه در اين مدت مورد الطاف خفيه الهي قرار گرفته، بسيار خرسندم. علت اصلي تصديع وقت، مطالبي است که بيان آن را در اين مقطع با ادبيات ناقص خود يک وظيفه شرعي مي دانم.
قبل از ورود به مسئله، اشعار مي دارم که حضرتعالي در طول زندگي ام علاوه بر نقش سازنده و تربيتي اخوت، نقش بارز يک معلم و استاد را داشته ايد و من همه چيز خود را مديون الطاف و عطوفتهاي بي شائبه شما دانسته و مي دانم، ولي امروز فراتر از مناسبات برادرانه و دوستانه، مصالح انقلاب اسلامي مطرح است و چنانچه در ادبيات اين حقير صراحتي خارج از انتظار، مشاهده فرموديد، معذورم بداريد. نکته اول اينکه من امروز با ديروز که در بيستم مهرماه65با شما خداحافظي کردم در يک مقياس نمي گنجد. من امروز دستخوش يک تحول و انقلاب روحي و اخلاقي گشته و بسياري از افق ها که تا ديروز برمن پوشيده مانده بود. امروز گشوده شده و در پرتو آن مسائل انقلاب و کشور و جهان را از روزنه اي مشاهده مي کنم که ديروز از آن عاجز بودم و باصطلاح اهل فن، ديروز، من براي خويشتن خويش موضوعيت قائل بودم؛ در حالي که امروز خود را در برابر عظمت بيکران رهبري انقلاب و قائم مقام معظم له و معنويت متعالي انقلاب و ملت ايثارگر لاشيء محض مي بينم. من حلاوت و شيريني که اين روزها و شبها در خلوتگاه خود با خود و خداي خود احساس مي کنم، با تمام عمرم برابري دارد و عظمتي که از بازگشت و توبه خويش از سياست بازي و موازنه بندي هاي خطي و حب و بغض هاي سياسي گذشته احساس مي کنم، با هيچ مقياسي قابل سنجش نيست.
از اين رو هيچ گونه تعصبي در دفاع از گذشته خود احساس نکرده و با صراحت گذشته ها را محکوم مي کنم.
نکته دوم: به تصور من آن تخيلات واهي که تا ديروز دامنگير ذهنيت من و شما نسبت به مسئولان کشور و انقلاب گشته بود. و مولود تنگ نظري ها، فقدان شرح صدر و جو عمل زدگي بود، يکسره محکوم کرده و اعلام مي دارم چنين پندارهاي ناشيانه، نه با واقعيت امر تطابق داشته و نه با موقعيت جنگ و توطئه هاي بين المللي که عليه انقلاب عزيز در جريان است سازگار بوده است.
علاوه براين، آنگونه تحليل ها و تصورات غلط را با معنويتي که انتظار مي رفت در مکتب فياض انقلاب لمس کنيم مطابق نمي دانم؛ چه آنکه به نظر من يکي از اهداف عاليه انقلاب پرورش انسانهايي است که قابليت ها را به فعليت رسانده و با عظمت روح و تعالي نفس به نوعي معنويت متعالي دست يابندکه حوادث و جريانات روزمره نتواند حريم کبريايي روح آنان را نسخ يا مسخ نمايد.
نکته سوم: من به عنوان کسي که اين راه را پيمود و به آخر رسانده و به اندازه کافي تلخي ها و ناکامي هاي آن را چشيده و بدام لغزش ها و انحرافات آن افتاده و اکنون به اشتباهات گذشته خود واقف گشته است. به حضرتعالي عرض مي کنم آن فضايي که ما درآن تنفس مي کرديم و جوي که به ذهنيت هاي خود حاکم ساخته بوديم، فضا و جو طبيعي و اسلامي و انقلابي نبود؛ چه آنکه تصورات ما با واقعيات روزمره انقلاب و خط مقام رهبري انقلاب مظله العالي هماهنگ و منطبق نبوده است؛ زيرا به تصور اينکه در حال خدمت به انقلاب و کشور هستيم، اسير عشق و توهماتي باطل و سخيف شده بوديم که از پي آمدها و عواقب و عمق آن غافل بوديم و هرکس به چنين جوي محصور گردد قادر به درک اشتباهات خويش نخواهد شد و اکنون من با جو تازه اي که در آن به سر مي برم، به ظلمت جو قبلي وقوف يافته ام.
نکته چهارم: اخوي عزيز گذشته ها گذشته است؛ ولي اگر جنابعالي به مصداق روايت رحم الله عبدا عرف قدره، موقعيت حساس خود را بهتر درک مي فرموديد و اگر حالت بلاتکليفي نهضت ها و ما را که منشاء اين همه گرفتاري شده زودتر مشخص مي کرديد و اگر سوءتفاهم هايي که با بعضي برادران مسئول پيش آمده بود، زودتر فيصله مي داديد و اگر جو دفتر را با شرح صدر و انفتاح سياسي ساخته بوديد و همه اقشار و جريانات و جناح ها، خود را متعلق به دفتر مي دانستيد و اگر با صراحت کامل به من نصيحت مي فرموديد که به جريانات دفتر و مدارس فقيه عاليقدر نزديک نشوم و اگر...و اگر...کار به اينجا نمي کشيد؛ اکنون که به راي العين ثمره وضعيت سابق را مشاهده نموديد، استدعا دارم گذشته ها را چراغ راه آينده خود قرار دهيد و انشاالله قرار خواهيد داد.
نکته پنجم: همانطور که خودتان بارها اشاره مي کرديد که حضرت امام ـ مدظله العالي ـ يک چهارچوب واحدي را از روز اول نهضت تاکنون براي خودشان انتخاب کرده اند وکليه مسائل انقلاب و کشور را با معيارهاي ثابت و لايتغير خويش سنجيده و مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهند، همه ماها که خود را مقلد و پيرو آن حضرت مي دانستيم، مي بايست چنين شيوه ارزنده اي را پيشه خود مي ساختيم، نه اينکه به دنبال بروز هر حادثه اي يک تحليل جديد پيدا کرده و با تحليل هاي متضاد روزانه خود را برسرچند راهي سرگردان سازيم؛ اگر عقل ما آن کشش لازم را نداشت که به اين نتيجه دست يابيم، حداقل وظيفه اي بود که به خط رهبري انقلاب تعبد داشته و ثبات قدم و استقامت در موقف را از امام عزيز مي آموختيم، تا فعل و انفعالات و مسائل مستحدثه و جزر و مدهاي سياسي نتواند ماها را به انفعال کشانده و به راه غلط سوق داده شويم.
برادر عزيزم، هنگامي که حضرت امام و فقيه عاليقدر ـ دام ظلهماالعالي ـ تاکيد مي کنند، حفظ نظام سياسي کشور واجب شرعي است، طبعا حفظ و حمايت از کساني که با تاييد مقام رهبري مسئولان اجرايي نظام شناخته شده اند(به فرض اينکه اختلاف سليقه نيز با آنان داشتيم) نيز واجب مي شود و اگر ماها در يک چهارچوب شناخته شده و مورد تاييد خط رهبري بطور ثابت قرار مي داشتيم هرگز به انفعال و تذبذب در تحليل ها و تصورات خود نمي گشتيم.
اخوي عزيز! من نمي خواهم بار اشتباهات و غلط کاريهاي خود را به دوش شما بيندازم؛ نه هرگز؛ زيرا اولا حضرتعالي از بسياري از تخلفات من بي اطلاع بوديد و ثانياً در مواردي که دلسوزانه مرا نصيحت مي کرديد، اين من بودم که در اثر غرور و تعصب نفساني به توصيه هاي شما گوش نمي دادم؛ ولي در بعضي مسائل سياسي کشور انصافاً من خود را تابع راي و تشخيص حضرتعالي مي دانستم و اين وظيفه شما بوده است که مرا بهتر راهنمايي کنيد.
نکته ششم: اخوي عزيزم! تخلفاتي که من در مصاحبه خود اعلام کردم، چه از قبل يا بعد از انقلاب يک سلسله واقعيتهايي بوده است که متاسفانه در اثر القائات شيطاني، وجود مرا فرا گرفته بوده و من نه از روي جبر و اکراه بلکه با رضايت کامل آنها را بازگو کردم؛ تا عبرتي براي ديگران چه بسا هنوز در جو گذشته ما زندگي مي کنند. باشد و در عين حال مقدمه اي براي ساختن شخصيت جديد و سالمي براي آينده گردد. در خاتمه از اينکه مصدع اوقات گرانبهاي شما گشتم پوزش طلبيده استدعا دارم سلام گرمم را خدمت فقيه عاليقدر ابلاغ فرموده و از ناحيه من از ايشان عذر خواهي بفرماييد و ضمن دعا براي حل مشکلات مسلمين و برطرف شدن گرفتاريها و پيروزي رزمندگان ايثارگر در جبهه و دوام عمر امام امت و فقيه عاليقدر، سلامي گرم به افراد خانواده ام، ام البشير و بشير و بشري و خانواده خودتان ابلاغ فرماييد و مادرمان را مخصوصا مورد محبت قرار دهيد.
والسلام علي جميع اخواننا المسلمين
پي نوشت ها :
1ـ در اصل کشمکش بوده است