استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (5)

پس از تبعيد حضرت امام، سازمانهاي امنيتي رژيم، تلاش هاي مضاعفي را براي سرکوب کردن و دستگيري مبارزان نهضت امام به کار بردند به آن اميد که شعله هاي انقلاب اسلامي را ـ که از16مهر 1341و به دنبال اعتراض عليه لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي فروزان شده بود ـ خاموش نمايند. اما با تلاش ياران امام نام خميني فراموش نشد.
چهارشنبه، 29 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (5)

استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (5)
استان گلستان از 15خرداد تا تبعيد امام خميني(ره) (5)


 

نويسنده: غلامرضا خارکوهي (تاريخ نگار انقلاب در استان گلستان)




 

7 ـ شهرباني گرگان به دنبال شهيد اندرزگو
 

پس از تبعيد حضرت امام، سازمانهاي امنيتي رژيم، تلاش هاي مضاعفي را براي سرکوب کردن و دستگيري مبارزان نهضت امام به کار بردند به آن اميد که شعله هاي انقلاب اسلامي را ـ که از16مهر 1341و به دنبال اعتراض عليه لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي فروزان شده بود ـ خاموش نمايند. اما با تلاش ياران امام نام خميني فراموش نشد.
آنان بسياري از سختي ها را به جان خريدند و تا پاي جان ايستادند تا نهضت رهايي بخش او پايدار بماند. يکي از اين رادمردان عرصه مبارزه، شهيد سيدعلي اندرزگو(1)بود که فعاليتهاي گسترده فرهنگي و سياسي او همراه با اقدامات چريکي اش، ماموران رژيم را به تنگ آورده بود. به همين دليل وقتي در اول بهمن1343، نخست وزير شاه، حسنعلي منصور به وسيله گروه «شهيد محمدبخارايي» ترور شد و چند روز بعد از دنيا رفت. تلاش رژيم براي دستگيري آقاي اندرزگو گسترده تر شد. آنها در سراسر کشور، از جمله استان گلستان به جستجوي او پرداختند؛ تا در صورت شناسايي او را دستگير و به تهران اعزام نمايند. به همين سبب سرتيپ صمديان پور، رئيس اداره اطلاعات شهرباني کشور، در43/11/20بخشنامه اي به شهرباني گرگان و چند شهر ديگر ارسال کرد.
در اين بخشنامه درباره سيدعلي اندرزگو نوشت:
با ارسال قطعه عکس نامبرده بالا که تحت تعقيب اين اداره و متواري مي باشد، خواهشمند است دستور فرماييد مامورين مربوطه نسبت به شناسايي مشاراليه اقدام، در صورت مشاهده وي را دستگير[و] به مرکز اعزام و نتيجه را گزارش نمايند.(2)
يک هفته بعد، در43/11/27، رئيس شهرباني بندرشاه(بندرترکمن) از طرف شهرباني گرگان پاسخ مي دهد که:
«طبق گزارش قسمت مربوطه، تاکنون شخص ياد شده بالا، در اين حدود مشاهده نگرديده، در اين مورد به مامورين مربوطه آموزش داده شده است»(3)
اما بر خلاف نظر ساواک، يکي ازمخفيگاههاي شهيد اندرزگو استان گلستان بود. چنانکه آقاي حاج محمد نوروزي مي گويد:
سيدعلي اندرزگو در سال 1345به گنبد آمد؛ با عمامه سفيد و با نام مستعار شيخ عباس تهراني. او در قم ساکن بود و در يکي از اتاق هاي آقاي شيخ رضا نحوي(برادر عيال بنده) کارهاي ضد رژيمي خود را انجام مي داد. ولي آقاي شيخ رضا نمي دانست او چکاره است و دو نفري براي راه گم کردن با يک تسبيح1000دانه اي با دانه هاي درشت هفته اي يکبار نيمه شب در مسجد قم حاضر مي شدند و ذکر مي گفتند. در حالي که ساواک دنبال او مي گشت، شهيد اندرزگو زماني که به گنبد آمد، جهت ديدار با تبعيدي، حضرت آيت الله مرحوم شيخ صدرالدين شيرازي(4) ـ برادر امام جمعه فعلي شيراز ـ او را به خوبي مي شناخت، ولي او را به عنوان شيخ عباس معرفي مي کرد. شهيد اندرزگو در تهران، چيذر،سکني گزيد و اسلحه هاي فراواني جمع کرده بود.
سيدعلي اندرزگو مي فرمود: رفتم خدمت آقاي راستي کاشاني، از آقاي خميني پرسيدم، ايشان گفت: من [راستي کاشاني] و آقاي زنجاني، در نجف بوديم و نزد آقاي خوئي درس مي خوانديم، آقاي خوئي دستور داد ما خودمان داراي کرسي درسي بشويم، مدتي اين کار انجام شد تا اينکه حاج آقا روح الله به نجف تبعيد شد و به ديدن او رفتيم و در درس او حاضر شديم. من[راستي کاشاني] اعلان کردم که فکر مي کردم از درس خواندن بي نياز شده ايم ولي با ورود حاج آقا روح الله فهميدم که هنوز بايد درس بخوانيم.

8 ـ دستگيري دو روحاني مبارز علي آبادي
 

در روزهاي پاياني سال1342 ـ در ماه رمضان ـ دو نفر از طلاب انقلابي شهرستان علي آباد کتول به نام هاي حجج اسلام شيخ علي اصغر زنگانه و شيخ عبدالنبي احمدي به جرم ترويج نهضت امام خميني و مخالفت با رژيم شاه دستگير و زنداني شدند.(5)
حجت الاسلام و المسلمين شيخ علي اصغر زنگانه در مورد اين بازداشت و عواقب آن مي گويد:
اواخر سال1343...ماموران ساواک به اتفاق تيمسار موثقي ـ رئيس ساواک مازنداران ـ به خانه ام در علي آباد کتول ريختند و آنچه از نوار و اعلاميه هاي زياد و کتابهاي ممنوعه به قول ساواک بود، حتي ضبط صوت 750توماني مرا جمع و خودم را هم دستگير کردند و ما را با لندرو ـ که آن زمان بهترين ماشين جاده خاکي بود ـ به ساواک گرگان بردند و پس از اخطار هم، با قطار ما را به تهران منتقل کردند که مدت4ماه و15روز به اتفاق جمع کثيري از روحانيون تهران و شهرستانها مرا در قزل قلعه، زنداني کردند که ابتدا در سلول انفرادي بودم...معمولا شبها زنداني ها را براي شکنجه و اذيت و آزار به اتاق شکنجه مي بردند...به ياد دارم شبي در سلول من باز شد و سروان شعباني ـ شکنجه گر معروف ـ خودش نقل مي کرد و مي گفت مرحوم خليل طهماسبي، يار وفادارشهيد نواب صفوي از فداييان اسلام(6)را داخل بشکه 220ليتري که داخلش شيشه شکسته هاي زيادي داشت مي گذاشتيم و در حياط زندان عمومي قزل قلعه هول(غلط) مي داديم بطوري که خون از بدنش جاري ميشد. ولي در پايان شکنجه وقتي که مي خواستيم بيرونش بياوريم، مي ديديم ذکر خدا مي گويد.
خلاصه شعباني به اتفاق يکي دو سرباز وارد سلول من شد...که بلافاصله آنها پتويي روي سرم انداختند و دو سر پتو را گرفتند و مرا از سلول بيرون بردند و از راهرو طولاني آنجا به بيرون از محدوده سلولهاي انفرادي بردند و از ميان برفهاي محوطه، به يک اتاق بزرگي منتقل کردند و مرا به داخل هول دادند. بعد هم، ضرب و شتم و سيلي و حرفهاي زشت نثارم کردند که چه ميگي بچه! ما رئيس تان و رهبرتان؛ خميني را از مملکت بيرون کرديم، شماها که بچه ايد. چرا به شخص اول مملکت ـ اعليحضرت ـ توهين کردي؟ چرا اعلاميه پخش کردي؟ چرا در منبر آن چرت و پرت ها را گفتي؟...پس از اينکه مرا چند بار به ديوار کوبيدند و مشت و لگدزدند گفتند: تو را برمي گردانيم به سلولت تا فکرهايت را بکني والا هرشب به اين اتاق منتقل و شکنجه خواهي شد.
تا اينکه پس از 25روز مرا به زندان عمومي قزل قلعه آوردند که يک حياط بزرگي داشت و2بند بزرگ، يک بندبراي روحانيون و يکي هم براي کمونيست ها. ما، روحانيون حدود28نفر داخل يک بند بوديم که در راس آنها آيت الله هاشمي رفسنجاني،شهيد آيت الله فضل الله محلاتي، طاهري خرم آبادي و مرحوم آيت الله رباني شيرازي قرار داشتند و شهيد آيت الله غفاري(7)هم امام جماعت ما در آنجا بود...البته کار ما پس از آزادي از زندان تعطيل نشد بلکه به هر نحوي که بود، ادامه داديم و دست از نهضت برنداشتيم.

کلام آخر
 

پس از تبعيد حضرت امام (ره)انقلابيان، استان گلستان نه تنها در خود منطقه، بلکه در شهرهاي ديگر ـ بويژه مشهد و تهران و قم ـ هم با مشکلات بيشماري روبرو شدند. آنان علاوه بر عوامل رژيم با متحجران و مقدس مآبان، انجمن حجتيه اي ها، باند شريعتمداري، روشنفکران سرسپرده، مترفان و عافيت طلباني مواجه بودند که پيش پاي آنان سنگ اندازي مي کردند. اين در حالي بود که معمولا هيچ شخصيت بزرگ روحاني و غير روحاني، از اين مبارزان مظلوم حمايت نمي کرد؛ به همين خاطر اينان نيز همچون پدر پيرشان خميني کبير دل پرخوني از اين جريان ها داشتند. با اين وجود بسياري از جوانان مبارز ـ چه در داخل استان گلستان و چه در ساير نقاط کشور ـ به مبارزات خود عليه رژيم ادامه دادند و سختي هاي زيادي را به جان خريدند.

پي نوشت ها :
 

1ـ حجت الاسلام و المسلمين سيدعلي اندرزگو، فرزند اسدالله، در ماه رمضان سال 1316خ در يکي از محلات جنوب تهران به دنيا آمد و پس از سالها مبارزه با رژيم شاه و کوشش براي به ثمر رساندن نهضت امام خميني ـ به ويژه دخالت در ترور حسنعلي منصور(نخست وزير شاه) ـ عاقبت در ماه رمضان سال 1357خ به دست دژخيمان رژيم شاه به شهادت رسيد.
2ـ مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد اندرزگو(تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات)ص23
3ـ همان، ص528
4ـ آيت الله شيخ صدرالدين حائري شيرازي، در تابستان سال1347بر اساس راي کميسيون امنيت اجتماعي شيراز به مدت شش ماه به گنبد کاووس تبعيد گرديد. وي از روحانيان مبارز استان فارس بود که به همراه شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب نقش مهمي در بيداري مردم شيراز و توسعه مرجعيت و انديشه هاي حضرت امام ايفا نمود.
5ـ نشريه بعثت43/12/13
6ـ سيدمجتبي ميرلوحي، معروف به نواب صفوي فرزند سيدجواد، در سال 1303خ به دنيا آمد. وي در 17آذر 1321اولين سخنراني خود را در مورد هجوم اجانب و تهديد بنيادهاي مذهبي ايراد کرد و تظاهراتي به سوي مجلس به راه انداخت. پس از آن براي ادامه تحصيل به نجف اشرف عزيمت نمود. او با مطالعه يکي از کتابهاي کسروي که در آن به حضرت امام جعفرصادق(ع)توهين شده بود، حکم ارتداد نويسنده را از آيت الله آقاحسين قمي دريافت کرد و جهت اداي تکليف روانه وطن گرديد و گروه فداييان اسلام را تشکيل داد. نواب صفوي در رفت و آمد به حوزه علميه قم با امام خميني و فرزندان ايشان آشنا و در نهايت مجذوب انديشه هاي ايشان گرديد. او در تير1330در زمان نخست وزيري دکتر مصدق، دستگيرشد؛ که با سرنگوني مصدق، او و يارانش آزاد گرديدند. نواب با صدور اطلاعيه اي حرکت مصدق را اقدامي در جهت تحکيم مباني ظلم و برخلاف مصالح عمومي کشور قلمداد کرد. بعد از کودتاي 28مرداد32نقشه شاه براي تطميع نواب صفوي ناکام ماند و او چندروز پس از ترور حسين علاء، دستگير و از سوي دادگاه فرمايشي رژيم به اعدام محکوم شد. اين حکم در27دي 1334به اجرا درآمد.
7ـ شهيد آيت الله حاج شيخ غفاري آذر شهري، در 1295خ در آذرشهر تبريز، در خانواده اي کشاورز، مذهبي و فقير متولد شد و در سال1324خ از زادگاهش عازم قم گرديد و نزد آيات عزام بروجردي، فيض قمي و خوانساري بزرگ به تحصيل علوم ديني پرداخت. همزمان با آغاز مبارزات امام، عليه لايحه انجمن هاي ايالتي ولايتي (1341)ايشان نيز با سخنراني هاي مستمر خود کوشيد تا هرچه بيشتر جنايات رژيم را افشا نمايد. بخاطر حمايت از نهضت حضرت امام در شب12محرم سال 421مامورين رژيم وي را دستگير و زنداني کردند و درآنجا مورد بازجويي و شکنجه قرار گرفت. ولي پس از آزادي همچنان به مبارزه خود عليه رژيم ادامه داد و چندبار ديگر بازداشت و زنداني شد. ايشان طي سالهاي 1353 ـ 1350، به مبارزات خود شکل تازه اي بخشيد؛ در اين زمان کمتر در ميان آشنايان ظاهر ميشد تا اينکه در تير1353بار ديگر در تهران دستگير شد و در هفتم دي همان سال بر اثر شکنجه هاي زياد ساواک در زندان رژيم به شهادت رسيد(روزها و رويدادها(سال شمسي)،(مرکز فرهنگي ـ تربيتي نور ولايت)ص471و272
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.