منافقين اصلاح طلب!(5)

... همه مي دانند كه سابقه دوستي امام و آيت الله منتظري به بيش از نيم قرن پيش باز مي گردد و در ميان تمام رجال روحاني و سياسي هيچ كس به اندازه ايشان و شهيد مطهري با حضرت امام مانوس نبودند... (2) علاقه حضرت امام به آيت الله منتظري در حدي بود كه حتي در جريان ماجراي سيد مهدي هاشمي در مهرماه 1365 در نامه اي به آيت
پنجشنبه، 30 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منافقين اصلاح طلب!(5)

منافقين اصلاح طلب!
منافقين اصلاح طلب!


 

نويسنده: دكتر سيد حميد روحاني(1)




 

جستارهايي پيرامون ريشه هاي فكري مدعيان اصلاح طلبي در سه دهه اخير (5)
 

4. تاكيد بر سابقه دوستي امام و آقاي منتظري و ترديد در مفاد نامه 1368/1/6
شيخ عبدالله داد سخن داده است كه:
... همه مي دانند كه سابقه دوستي امام و آيت الله منتظري به بيش از نيم قرن پيش باز مي گردد و در ميان تمام رجال روحاني و سياسي هيچ كس به اندازه ايشان و شهيد مطهري با حضرت امام مانوس نبودند... (2) علاقه حضرت امام به آيت الله منتظري در حدي بود كه حتي در جريان ماجراي سيد مهدي هاشمي در مهرماه 1365 در نامه اي به آيت الله منتظري از ايشان ... به عنوان دوست صميمي خود ياد مي كند... (3)
انگيزه شيخ عبدالله از آوردن مطالب بالا اين است كه نامه 68/1/6 را خلاف واقع و نادرست جلوه دهد و نسبت به مفاده آن ايجاد ترديد كند و حكم فاسق و فاجر را درباره آقاي منتظري ناشدني بنماياند.
از ديد شيخ عبدالله نوري، چون آقاي منتظري بيش از نيم قرن با امام دوستي داشته و علاقه امام به او در حدي بوده كه از او به عنوان «دوست صميمي» يادكرده است، بنابراين آقاي منتظري هر عمل خلاف مصالح اسلام، انقلاب، ملت و كشور مرتكب شود، بايد خلافكاري هاي او ناديده گرفته شود و از نظر امام فاسق و فاجر شمرده نشود!! و در واقع تكليف انقلابي، اسلامي و مردمي، فداي روابط شخصي و فردي گردد!
اين گونه استدلال ها و نظريه پردازي ها، ريشه در تعصبات و انديشه هاي واپسگرايانه دوران جاهليت دارد كه در آن ارتباطات قومي، قبيله اي و پيوندهاي خانوادگي و شخصي، امتيازاتي بود كه به افراد در برابر قانون و حقوق كل جامعه، مصونيت مي داد و تخلفات آنان- هرچند بزرگ- ناديده گرفته مي شد.
شگفت آور اينكه شيخ عبدالله در دفاعيات خود از يك طرف شعار «قانون مداري» سر مي دهد و از تبعيض و بي قانوني مي نالد! و ادعا مي كند كه اعتقاد راسخ دارد كه همه شهروندان در برابر قانون كاملاً برابر هستند و هيچ گونه تبعيض و تفاوتي بين آنها نيست. «همه ايرانيان فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و شغل و ثروت و سمت در برابر قانون» ارزشي يكسان و برابر دارند...! و تاكيد مي كند كه: «... تمامي شهروندان، بدون هيچ گونه استثنايي، جملگي محكوم قوانين اند...» و از طرف ديگر «سابقه دوستي امام و آقاي منتظري» را مجوزي براي ناديده گرفتن قوانين و زير پا گذاشتن ضوابط مي داند و از اينكه امام با نامه 6 فروردين سابقه دوستي با آقاي منتظري را ناديده گرفته و به ضوابط وفادار مانده است، بر امام خرده مي گيرد.
شيخ عبدالله اگر به ادعاي خود درباره «يكسان و برابر» بودن «همه شهروندان و ايرانيان، فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و شغل و ثروت و سمت در برابر قانون» به راستي باورمند بود، هرگز دو صفحه تمام از دفاعيات خود را پيرامون سابقه دوستي آقاي منتظري با امام اختصاص نمي داد و براي به زير سؤال بردن نامه 6 فروردين «... پررونق بودن درس آقاي منتظري» و اينكه «او از برجسته ترين شاگردان» بوده و «نقش او را در ترويج و تثبيت مرجعيت امام و ...» به رخ نمي كشيد؛ (4) بگذريم از اينكه آقاي منتظري و ديگران در ترويج و تثبيت مرجعيت امام نقشي نداشتند و اين ويژگي هاي برجسته و منحصر به فرد امام بود كه مقام مرجعيت او را استواري بخشيد و او را بر چكاد دل ها نشانيد.
چنانكه پيش تر ياد كردم حكم 68/1/6 حضرت امام درباره آقاي منتظري حكم شخصي و دلخواهانه امام نبود، بلكه امام حكم خدا را درباره كساني كه در برابر مصالح اسلام، نظام اسلامي و فقيه جامعه الشرايط مي ايستند و دانسته يا ندانسته سخنگو و بلندگوي دشمنان محارب و سوگندخورده اسلام مي شوند، درباره آقاي منتظري اعلام كرد.
آيا شيخ عبدالله انتظار داشت كه امام به عنوان جبران كار آقاي منتظري (بنا بر ادعاي او) «در ترويج و تثبيت مرجعيت امام»! حكم خدا را ناديده بگيرد و از اعمال خلاف شرع و قانون او ديده پوشي كند؟ آيا از ديد شيخ عبدالله نوري كساني كه بر خلاف مصالح اسلام، انقلاب و مردم حركت كنند و موضع بگيرند، فاسق و فاجر و بزهكار خواهند بود مگر آنهايي كه بنابر ادعاي او «از دوستان صميمي امام» باشند يا «در ترويج و تثبيت مرجعيت امام نقش» داشته اند و يا «از شاگردان برجسته امام» باشند و «درس و بحث آنان يكي از پر رونق ترين حوزه هاي درسي باشد»؟! آيا اين گونه ديدگاه ها و موضع گيري ها نشان از اين واقعيت ندارد كه دم زدن شيخ عبدالله از«قانون»، «عدالت»، «مساوات»، «آزادي» و «حقوق شهروندان» مانند دم زدن روشنفكرمآب ها و دگرانديشان از اين شعارها مي باشد و تنها جنبه شعاري و ابزاري دارد و اگر روزي خود به قدرت و رياست دست پيدا كنند هرگز به اين شعارها بها نخواهند داد و فاشيستي ترين حكومت هاي ضد مردمي را برقرار خواهند كرد؟
راستي شيخ عبدالله بر اين باور است كه امام نيز مانند برخي از چهره هاي غير متعهد و غيرمهذب مي باشد كه در راه دفاع از اطرافيان، بستگان، وابستگان و دارو دسته هاي خود، اسلام، قانون و كشور را قرباني مي كنند؟
بايد دانست كه اگر براي امام دارو دسته، اطرافي، شاگرد، مريد، هوادار، قوم و خويش، زن و فرزند و نوه و نتيجه مطرح بود، بي ترديد براي هميشه اندر خم يك كوچه مي ماند و هيچ گاه نمي توانست انقلاب بيافريند و ملتي را به حركت درآورد. امام مرد خدا بود، تنها خدا را مي ديد و براي خدا قلم مي زد و سخن مي گفت و جز خدا هدفي و انديشه اي نداشت و آن گاه كه پاي تكليف الهي و آيين خدايي به ميان مي آمد با احدي از آحاد، خويشاوندي رودربايستي نداشت و در اعلام و اجراي حكم خدا «شاگرد برجسته»، «دوست صميمي» و ... نمي شناخت و ميان خودي و بيگانه تفاوت نمي گذاشت. آري؛ رهروان بي آرام خدا، صفاتي دوست داشتني و خدايي دارند كه ناسوتيان از درك آن عاجز و ناتوان اند.
5. دفاع از گروهك «نهضت آزادي» و تقسيم ديدگاه امام به «محكمات و متشابهات»!!
شيخ عبدالله در مقام دفاع از گروهك غيرقانوني «نهضت آزادي» آورده است: «مرحوم مهندس بازرگان رهبر فقيد نهضت آزادي كسي است كه امام خميني بارها از وي تجليل كرده و دولت او را دولت امام زمان خواندند...»(5)
اول آنكه شيخ عبدالله اگر به دور از حب و بغض انديشه مي كرد، درمي يافت كه اگر امام «دولت» بازرگان را دولت امام زمان خواند نه براي اين بود كه نامبرده از برجستگي هاي ويژه اي برخوردار بود و خصلت امام زماني داشت، بلكه چون از جانب فقيد جامع الشرايط به آن مقام منصوب شده بود، دولت او دولت امام زمان (عج) به شمار مي آمد. بي ترديد اگر جاي او هر شخص ديگري از طرف امام، مامور تشكيل دولت مي شد، از اين امتياز برخوردار بود.
دوم؛ شيخ عبدالله اگر به امام اعتقاد داشت و ديد و ادب و گفتار و نوشتار امام براي او ملاك و معيار بود هرگز چنين سخني را بر زبان نمي آورد و در راه تبرئه خود به آن فرموده امام تمسك نمي كرد .زيرا امام با صراحت از سپردن زمام امور به دست بازردگان و دارودسته او اظهار پشيماني كرد و آن را «اشتباهي» خواند «كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود»:... من امروز بعد از ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف مي كنم كه بعضي تصميمات اول انقلاب در سپردن پست ها و امور مهمه كشور به گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي (ص) نداشته اند، اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود. گرچه در آن موقع هم من شخصاً مايل به روي كار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد دوستان قبول نمودم و الان هم سخت معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حركت به سوي آمريكاي جهانخوار قناعت نمي كنند؛ در حالي كه در كارهاي ديگر نيز جز حرف و ادعا هنري ندارند... .(6)
اينجاست كه مشخص مي شود شيخ عبدالله و امثال او، نه تنها از عناوين «قانون»، «آزادي»، «عدالت»، «مساوات»، «مردم»، «ملت» و... استفاده ابزاري مي كنند بلكه از نام و مقام امام نيز در راه «از صحنه به در كردن رقيب» و پيشبرد اغراض خويش سوء استفاده مي نمايند. راستي چگونه است كه شيخ عبدالله سخن امام در سال 1357 درباره دولت بازرگان را به ياد دارد و از آن در راه مقاصد خود بهره برداري ناروا مي كند، ليكن سخن امام در سال 1367 را كه اظهار پشيماني از سپردن زمام كشور و دولت به نامبرده مي باشد، اصولاً نمي بيند، نمي شنود، نمي خواند و به ياد نمي آورد؟!
شيخ عبدالله در دفاعيات خود بارها از «استفاده ابزاري» از امام و تقطيع سخنان او، انتقاد كرده و آن را بحق ظلم به امام دانسته است. ليكن مي بينيم كه خود او نيز همان كژراهه را برگزيده و از پيام و كلام امام به شكل ابزاري و گزينشي و در مواردي با تقطيع، بهره ناروا گرفته است. او مي گويد: «امام آزادي عقيده و بيان را حق مردم مي دانست و مي فرمود در جمهوري اسلامي هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار است.»(7)
ليك نمي گويد كه امام در مورد آزادي رهنمود داده است كه:
... در هر مملكتي آزادي در حدود قانون است... معني آزادي اين نيست كه هر كس برخلاف قانون اساسي يك ملت ... هرچه دلش خواست بگويد... اينكه گفته مي شود مطبوعات آزادند، بيان آزاد است، معنايش اين نيست كه مردم آزادند هركاري مي خواهند بكنند... آزادند مراكز فحشا درست بكنند. اين آزادي غربي است... اين طور آزادي در ايران نمي تواند باشد... در چهارچوب قوانين اسلام بيان آزاد است... روزنامه ها آزادند... اما آيا آزادند كه مثلاً اهانت به مقدسات مردم بكنند؟ آزادند كه تهمت به مردم بزنند... اين طور آزادي ها را ملت ما نمي تواند بپذيرد... آزادي توطئه نمي تواند باشد... (8)
امام در جاي ديگري درباره آزادي آورده است:
آزادي معنايش اين نيست كه برخلاف انقلابي كه مردم پايش خون دادند بنويسد... قلم آزاد است كه مسائل را بنويسد، نه اينكه توطئه بر ضد انقلاب بكند... براي مطبوعاتي ما احترام قائل هستيم كه بفهمد آزادي بيان و آزادي قلم يعني چه... و ما در بعضي مطبوعات مي بينيم كه اينها از آزادي سوء استفاده مي كنند... (9)
شيخ عبدالله از زبان امام مي آورد كه همان طور كه بارها گفته ام مردم در انتخابات آزادند و احتياج به قيم ندارند و هيچ فرد، يا گروه و دسته اي حق تحميل فرد يا افرادي را به مردم ندارد؛ (10) ليكن نمي گويد كه امام هشدار دادند كه از نفوذ نااهلان و نامحرمان به مجلس پيشگيري كنيد.
شيخ عبدالله نوري براي جا انداختن ديدگاه ليبراليستي و وانمود كردن اين دروغ كه تفاوتي ميان آمريکا با ديگر ابرقدرت ها نيست، كلام امام را تقطيع مي كند و چنين مي آورد كه: «... امام خميني چند بار فرموده اند: آمريکا از انگليس بدتر، انگليس از آمريکا بدتر و شوروي از هر دو بدتر...»(11)
او نمي گويد كه امام به دنبال فراز بالا بي درنگ افزوده است كه:
اما امروز سرو كار ما با اين خبيث هاست؛ با آمريکاست. رئيس جمهور آمريکا بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما؛ امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما... (12)
او براي به زير سؤال بردن نامه تاريخي - انقلابي 68/1/6 روي اين موضوع بي پايه و اساس و مغلطه آميز تكيه كرده است كه چون اين نامه در صحيفه نور نيامده است مردود است! ليكن آن گاه كه به نامه 30 بهمن 1361 حضرت امام درباره گروهك غيرقانوني«نهضت آزادي» مي رسد با اينكه اين نامه در صحيفه نور به چاپ رسيده است و مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام كه تنها مرجع صلاحيت دار پيرامون آثار امام است و بارها بر اصالت و صحت آن نامه تاكيد ورزيده است، با يك دنيا بي انصافي و بي پروايي مي گويد:
... نامه منسوب به حضرت امام از آنجا كه در حيات ايشان منتشر نشده و خود امام نيز شهادت شهود را در مورد مطالب انتسابي معتبر ندانسته اند و منحصراً تاكيد كارشناسان، يا انتشار از سيما را ملاك دانسته اند، جزء متشابهات است، در اين زمينه من اطلاع ندارم كه آيا كارشناسان خط و امضا نسبت به اين نامه چه نظري دارند. البته اين نامه از سوي دفتر نشر آثار امام منسوب به امام دانسته شده و در كتاب صحيفه نور نيز آورده شده است و لكن اگر قرار باشد بر اساس صراحت وصيت نامه امام عمل كنيم بايد نظر كارشناسان را ملاك عمل قرار دهيم...! (13)
نخستين نكته در مورد اين اظهارات شيخ عبدالله اين است كه «تاكيد كارشناسان» را كه در وصيت نامه امام آمده است به «كارشناسان خط و امضا» محدود و منحصر كرده است تا نظر مسئولان مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام را كه كارشناسان امين نسبت به آثار امام هستند مردود شمارد و بدين گونه راه گريز و سفسطه را براي گروهك «نهضت آزادي» و هوادارانشان باز بگذارد، نكته دوم اينكه بنابر اطلاعات موجود و تاييد آقاي محتشمي پور نامه 30 بهمن 66 در اسناد وزارت كشور ثبت است و افزون برآن، بنابر دستور امام نامه ياد شده در پنج نسخه تكثير شده و در اختيار سران سه قوه، نخست وزير و وزير اطلاعات آن روز قرار گرفته است. بنابراين چگونه شيخ عبدالله، چه در دوران رياست خود در وزارت كشور و چه پيش از آن، از متن نامه ياد شده و اصالت آن مستحضر نشده اند؟! و نكته سوم اينكه بنابر اطلاعيه رسمي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، شعبه اول دادگاه تجديد نظر استان تهران در تاريخ 75/8/21 «راي قطعي خويش را مبني بر تاييد دادنامه صادره از سوي دادگاه قبلي و مجرميت (ابراهيم يزدي) انشاء و با در نظر گرفتن جهات مخففه كه مورد تاكيد مؤسسه بود، ايشان را به پرداخت جزاي نقدي محكوم و راي صادره نيز اجرا گرديد». شيخ عبداله چگونه از اين راي و نظر دادگاه بي خبر است؟! يا اينكه پس از كنار گذاشته شدن از رياست و مسئوليت اجرايي، خود را به بي خبري زده است؟! نكته چهارم اينكه شيخ عبدالله اگر به رهنمودها و ديدگاه هاي امام بها مي داد و به آن پاي بند بود بهتر از هر كسي از ديد منفي امام نسبت به گروهك «نهضت آزادي» اطلاع داشت و مي دانست كه امام اين گروهك را براي اسلام، ايران و انقلاب خطرناك مي داند. افزون بر اين، پيام تاريخي امام در 67/12/3 را مي توان چكيده نامه 30 بهمن 66 معظم له دانست؛ امام در اين پيام كه در بالا آمده است صريحاً اعلام كرده است: «... آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حركت به سوي آمريکاي جهانخوار قناعت نمي كنند...» (14)
آيا از ديد شيخ عبدالله اين پيام نيز «جزء متشابهات» است؟ و به نظر «كارشناسان» خط و امضا نياز دارد؟ مي بينيد كه تقسيم آثار امام از طرف شيخ عبدالله به «محكمات و متشابهات» نقشه و دسيسه اي در راه به زير سؤال بردن منويات سازنده و سرنوشت ساز او مي باشد و در واقع توطئه امام زدايي را دنبال مي كند.
كسي كه كوچك ترين آشنايي به راه، خط، انديشه، مرام و مكتب امام داشته باشد، به روشني در مي يابد كه ديد امام نسبت به گروهك «نهضت آزادي» به كلي منفي است و راه امام با راه ملي گراهايي مانند «جبهه ملي» و «نهضت آزادي» در تباين و تضاد كامل است و در نخستين سال پيروزي انقلاب اسلامي كه آقاي بازرگان مسئول تشكيل دولت موقت شد، به علت تضاد شديدي كه ميان خط امام با خط «نهضت آزادي» وجود داشت، نتوانست به مسئوليت خود ادامه دهد و ناگزير كناره گيري كرد و اگر كوچك ترين نزديكي ميان راه امام و راه گروهك «نهضت آزادي» وجود داشت مهندس بازرگان و دكتر يزدي از امام دوري نمي گزيدند و در برابر امام نمي ايستادند.
آن گاه كه انقلاب اسلامي ايران به پيروزي نزديك شد و بوي قدرت و رياست به مشام رسيد من از نزديك شاهد بودم كه چگونه بني صدر، قطب زاده و يزدي براي وابسته نشان دادن خود به امام با هم رقابت مي كردند و سر و دست مي شكستند و هر كدام به نوعي خود را «سخنگوي امام»، «نماينده امام» و ... وانمود مي كردند تا آنجا كه امام ناگزير شدند طي اعلاميه اي در نوفل لوشاتو اعلام كنند كه «سخنگو و نماينده ندارند»؛ ليكن به مصداق:
خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان
تا سيه روي شود هر كه در آن غش باشد تضاد شديد آنان با خط امام و گرايش شديد آنان به جاه و مقام تا آن پايه بود كه به تدريج خود را رسوا كردند و امام نيز دست رد بر سينه نامحرمان زد.
بنابراين براي دريافت ديد امام نسبت به گروهك «نهضت آزادي» به نامه 30 بهمن 66 و پيام 3 اسفند 67 حضرت امام نيازي نيست؛ شناخت خط امام روشن ترين و معتبرترين معيار براي شناخت چهره ها، گروه ها و سازمان هايي است كه راهشان از راه امام و انقلاب اسلامي و ملت انقلابي ايران جداست.
شيخ عبدالله نه تنها نسبت به خط و راه و مرام و مكتب امام هيچ گونه شناختي ندارد بلكه اصولاً به آن باورمند نيست. اگر شيخ عبدالله نوري به امام و راه او اعتقاد داشت هيچ گاه به گروهك «نهضت آزادي» پيشنهاد نمي داد كه تغيير نام دهد تا صدور مجوز براي آن گروه با استناد به نامه امام ايجاد اشكال نكند! در پيشنهاد او آمده است: «... نهضت آزادي نيز مي تواند جريان جديدي را ثبت كند و تحت نام جديدي فعاليت كند. گرچه با نام جديد همان انديشه هاي سابق خود را دنبال كند...»
به راستي اين پيشنهاد، پشت كردن به امام و قانون نيست؟ آيا امام تنها با نام «نهضت آزادي» مخالفت داشت يا انديشه هاي آنان را براي اسلام، انقلاب و استقلال ايران زيانبار مي دانست؟ اينكه امام با صراحت اعلام خطر مي كند كه: «... الان هم سخت معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حركت به سوي آمريکاي جهانخوار قناعت نمي كنند...» آيا اين خطر از نام «نهضت آزادي» نشات مي گيرد يا ريشه در انديشه هاي اين گروهك دارد؟
كاش شيخ عبدالله به جوانمردي پاي بند مي بود و با صراحت اعلام مي كرد كه به راه و خط امام باورمند نيست تا به دورويي فرو نغلتد و مصداق آنچه را كه قرآن در توصيف منافقان آورده است: «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» (15) قرار نگيرد.
به اعتراف شيخ عبدالله:
... آنكه به طور علني و شفاف به جنگ امام مي رود، در عمل موجب تقويت امام مي شود، اما آنكه به سوء استفاده از نام امام به جنگ آزادي افكار و گفتار و رفتار مي رود، دشمن واقعي امام است... (16)
شيخ عبدالله نوري در بخش عمده دفاعيات خود گفتار و نوشتار و در يك كلام انديشه هاي كهنه، پس مانده و از رنگ و رو رفته گروهك هاي ملي گرا را درباره سازش با آمريکا، صهيونيست ها و كنار گذاشتن ارزش ها و آرمان هاي انقلاب كه از سال 58 مطرح مي كردند، به عنوان سخن نو و ابداعي زمزمه كرده است و با وجود اين با كمال بي پروايي خود را «پيرو خط استوار امام» دانسته و ادعا كرده است كه «دانش آموخته مكتب فقهي و سياسي امام خميني» مي باشد!! شيخ عبدالله اگر كوچك ترين حظ و بهره اي از راه و انديشه امام برده و از خط امام شناختي پيدا كرده بود، هرگز و هيچ گاه در صف دگرانديشان نمي ايستاد و ديدگاه ليبراليستي آنان را كه ريشه درضعف روحي، خودباختگي، سازش پذيري و هيچي و پوچي آنان دارد، تكرار نمي كرد. بگذريم از اينكه شيخ عبدالله تا روز پيروزي انقلاب اسلامي نه امام را ديده و نه از درس امام بهره اي برده بود و از كساني بود كه در روز قدرت و صولت امام ناگهان «دانش آموخته مكتب فقهي امام» قرار گرفت و به اصطلاح «خط امامي»! شد.

پي نوشت ها :
 

1)مورخ انقلاب اسلامي
2)همان، ص183.
3)همان، ص184.
4)همان، ص185-182.
5)همان، ص156.
6)صحيفه امام، ج21، ص285.
7)عبدالله نوري، همان، ص118.
8)صحيفه امام، ج7، ص536.
9)همان، ص320.
10)عبدالله نوري، همان، ص118.
11)همان، ص177.
12)صحيفه امام، ج1، ص420.
13)عبدالله نوري، همان، ص157.
14)صحيفه امام، ج21، ص285.
15)قرآن كريم، 150/4.
16)عبدالله نوري، همان، ص120.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما