پیام عاشورا

قیام عاشورا حماسه ی تاریخی است که در ابعاد گوناگون باید بررسی شود .و دراین میان پیام ائمه ی اطهار(علیه السلام ) را باید در کلام بزرگان دینی که خود از این قیام درس گرفته اند ، وجامعه را به سوی اهداف این قیام رهنمون ساختند بررسی کنیم ، وما در این میان قیام عاشورا را در کلام رهبر کبیر انقلاب امام خمینی ( رحمة ا... علیه )و
يکشنبه، 16 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیام عاشورا

 پیام عاشورا
پیام عاشورا


 

نويسنده:جواد کیانی
منبع : اختصاصي راسخون



 
ازدیدگاه :رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی ) و بنیان گذار انقلاب اسلامی(رحمة ا...علیه)
چکیده:
قیام عاشورا حماسه ی تاریخی است که در ابعاد گوناگون باید بررسی شود .و دراین میان پیام ائمه ی اطهار(علیه السلام ) را باید در کلام بزرگان دینی که خود از این قیام درس گرفته اند ، وجامعه را به سوی اهداف این قیام رهنمون ساختند بررسی کنیم ، وما در این میان قیام عاشورا را در کلام رهبر کبیر انقلاب امام خمینی ( رحمة ا... علیه )و مقام معظم رهبری (مدظله العالی )بررسی می کنیم،ومی فهیم که حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه)فرارتر از زمان خود بود که این ناشی از دین مبین اسلام وبالخصوص شیعه اثنی عشری است.که در دریای بیکران معرفت خودشان غرق می کنندوفهم وبصیرت انسان راگسترش می دهند.وامام (رحمه الله علیه) این دریای بیکران معرفت را در رهبر معظم انقلاب دیده بودند.
واژگان کلیدی:
نهضت قیام عاشورا، ائمه ی اطهار (ع)، در نگاه رهبری و امام خمینی
مقدمه:
« تو ای شنونده ی مصیبتها ، در عزاداری از شیوه ی پیشوایان دینی و حاملان قرآن پیروی کن .امام زین العابدین (ع) که در برد باری به وصف نمی آید ،در این بلای جانکاه ودرد آور فراوان می گریست. از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: امام زین العابدین (ع) به مدت چهل سال بر پدرش می گریست . اودر طی این مدت روزها را روزه و شبها رابه عبادت می پرداخت. و چون هنگام افطار می شد و برایش آب وغذا می آوردند می فرمود : فرزند رسول خدا(ص) را گرسنه و تشنه شهید کردند و آنقدر این سخن را تکرار می کرد و اشک می ریخت که غذایش تر وآبش مخلوط به اشک می گشت .وحال آن بزرگوار پیوسته بر همین سوال بود تا به خدای عزوجل ملحق شد.»1 پس سزاوار است بفهمیم که پیام عاشورا چه بوده است ؟ و این گریه برای چه بوده است ؟ و این گریه ها می تواند آدم سازباشد ومی تواند انسان سازباشد . امیدوارم که در این تدوین ها و تحقیقات خود امام حسین (ع) وائمه ی اطهار (علیهماالسلام ) توجهات ویژه به ما بکنند ، تا راه را از بی راه بشناسیم (1) نقل ازکتاب اللهوف علی قتلی الطفوف
فلسفه ی عـزاداری وروضه خوانی در کلام و پیام امام خمینی (ره)
بدانید آنچه دستور ائمه علیهم السلام برای بزرگداشت این حماسه ی تاریخی است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است تمام فریاد قهرمانه ی ملتها است برسردمداران ستم پیشه در طول تاریخ الی الابد.ومی دانید که لعن ونفرین و فریاد از بیداد بنی امیه لعنت ا... علیهم با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند فریاد بر ستمگران جهان وزنده نگهداشتن این فریاد ستم شکن است. (1)گریه کردن بر شهید ، نگه داشتن ، زنده نگه داشتن نهضت است . اینکه در روایت هست که کسی که گریه بکند یا بگریاندیا به صورت گریه دار خودش را بکند ، این جزایش بهشت است(2) این برای این است که حتی آنی که با صورت گریه دار خودش را چیز می کند ، صورتش را یک حال حزن به خودش می دهد، و صورت گریه دار به خودش می دهد ، این نهضت را دارد حفظ می کند این نهضت امام حسین سلام ا... علیه را حفظ می کند.(3) ما تا ابد هم برای سیدالشهدا گریه بکنیم ، برای سیدالشهدا نفعی ندارد ، برای ما نفع دارد ، همین نفع دنیائیش را شما حساب کنید ، آخرتش سر جای خودش ، همین دنیائیش را حساب کنید و همین جهت روانی مطلب را که قلوب را چطور به هم متصل می کند.(4) شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم برای سیدالشهداء ،نه سیدالشهداء احتیاج به این گریه ها دارد ونه این گریه خودش فی نفسه یک کاری از آن می آید ، لکن این مجلس ها مردم را همچو مجتمع می کنند و یک وجهه می دهند ، سی میلیون ، سی وپنج میلیون جمعیت در دو ماه محرم وخصوصاً دهه ی عاشورا یک وجهه ،طرف یک راه می روند . بی خود بعضی از ائمه ی ما نمی فرمایند که برای من درمنابر روضه بخوانند . بی خود نمی گویند ائمه ی ما به اینکه هر کس که بگرید ، بگریاند یا صورت گریه ، گریه کردن به خودش بگیرد اجرش فلان و فلان است . مساله ، مساله سیاسی است که ائمه ی ما با همان دید الهی که داشتند ، می خواستند که این ملت ها را باهم بسیج کنند ویکپارچه کنند ، ازراه های مختلف ،اینها را یکپارچه کنند ، ازراه های مخلتف،اینها را یک پارچه کنند تا آسیب پذیر نباشد.(5) این که بعضی ائمه (شاید امام باقر (ع) بوده من الان خوب یادم نیست ) می فرماید که برای من یک نفرنوحه سرا را در منا بگذارید که آنجا برای من گریه بکند و عزا بگیرد .(6) نه این است که حضرت باقرسلام ا... علیه احتیاج به این داشته است و نه این که برای او شخصاً فایده ای داشته است ، لکن جنبه ی سیاسی این را ببینید، در منا آن وقتی که از همه اقطار عالم آدم می آید،آنجا یک کسی بنشیند یا اشخاصی نوحه سرائی کنند برای امام باقر(ع) و جنایت کسانی که با او مخالفت کردند و اورا مثلاً به شهادت رساندند ذکر کند و این مساله موجی باشد،در همین دنیا این مجالس عزا را دست کم گرفتند.(7) حضرت باقر (سلام ا... علیه) وقتی که می خواستند فوت کنند وصیت کردند که ده سال ظاهراً که در منا اجیر کنند کسی را ، کسانی را برای من گریه کنند ، این چه مبارزه ای است ؟حضرت احتیاج به گریه داشت ؟ حضرت باقر (سلام ا... علیه)می خواست چه کند گریه را، آن وقت هم در منا چرا ؟ ایام حج و منا . این همین نقطه ی اساسی ، سیاسی ، روانی ، انسانی است که ده سال در آنجا گریه کنند ، خوب مردم می آیند می گویند چه خبر است چیست ؟ می گویند این طور بود این توجه می دهد نفوس مردم را به این مکتب و ظالم را منهدم می کند و مظلوم را قوی می کند . ما جوان دادیم .کربلا جوان ها داده ، ما این را باید حفظش کنیم . این نمی شود این طور باشد شما خیال بکنید که گریه است ، خیر گریه نیست ، یک مساله سیاسی وروانی و اجتماعی است ،اگر قضیه گریه است تباکایش دیگرچیست ؟ تباکی می خواهد ،تباکی دیگر چیزی شد ؟ اصلاً حضرت سیدالشهداء چه احتیاج به گریه دارد ؟ ائمه اینقدر اصرار کردند به این که مجمع داشته باشید ، گریه بکنید ، چه بکنید برای اینکه این حفظ می کند که این کیان مذهب ما را .(8) عمق ارزش مجلس های عزاداری کم معلوم شده است و شاید پیش بعضی هیچ معلوم نشده است . این که درروایات ما برای یک قطره اشک برای مظلوم کربلا آنقدر ارزش قائلند ، حتی برای تباکی (به صورت گریه درآمدن)ارزش قائلند،(9) نه از باب این است که سید مظلومان احتیاج به این کار دارد ونه این است که فقط برای ثواب بردن شما و مسلمین شما باشد. گرچه همه ی ثواب ها هست ، لکن چرا این ثواب را برای مجالس عـزا آنقدر عظیم قرار داده شده است وچرا خداوند تبارک و تعالی برای اشک و حتی یک قطره اشک و حتی تباکی ، آنقدر ثواب داده است ؟ کم کم این مساله از دید سیاسی اش معلوم می شودو انشاءا... بعدها بیشترمعلوم می شود . اینکه برای عزاداری ، برای مجالس عزا ، برای نوحه خوانی ، برای اینها این همه ثواب داده شده است . علاوه برآن امور عبادیش و روحانیش ، یک مساله ی مهمی سیاسی در کار بوده است . آن روزی که این روایات صادر شده است ، روزی بوده است که این فرقه ناجیه مبتلا بودند به حکومت اموی وبیشتر عباسی، و یک جمعیت بسیار کمی، یک اقلیت کمی در مقابل قدرت های بزرگ . در آن وقت برای سازمان دادن به فعالیت های سیاسی این اقلیت ، یک راهی درست کردند که این راه خودش سازمانده است وآن، نقل ازمنابع وحی، به این که برای این مجالس اینقدر عظمت هست و برای این اشک ها آنقدر ،درحول و براین اشک ها و عزاداری ها، شیعیان با اقلیت آن وقت اجتماع می کردند وشاید بسیاری از آنها نمی دانستند مطلب چه هست ، ولی ،مطلب سازماندهی به یک گروه اقلیت در مقابل آن اکثریت ها و در طول تاریخ ، این مجالس عزا یک سازماندهی سرتاسری کشورها هست ،کشورهای اسلامی هست ودر ایران که مهد تشیع واسلام وشیعه هست ، در مقابل حکومت هایی که پیش می آمدند و بنای براین داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را ازبین ببرند ،آن چیزی که در مقابل آنها، آنها را می ترساند، این مجالس عزا واین دستجات بود.(10) شاید غرب زده ها به ما می گویند که ملت گریه وشاید خودی ها نمی توانند تحمل کنند که یک قطره اشک مقابل چقدر ثواب است . یک مجلس عزا چقدر ثواب دارد ، نتوانند هضم کنند آن چیز هایی را که برای ادعیه ذکر شده است وآن ثواب های را که برای دو سطر دعا ذکر شده است ، نمی توانند این را ادراک کنند و هضم کند و جهت سیاسی این دعاها و توجه به خدا و توجه مردم رابه یک نکته، این است که یک ملت بسیج می کند برای مقصد اسلامی . مجلس عزا نه برای این است که گریه بکنند برای سیدالشهداء واَجرببرند . البته این هم هست . ودیگران را اجر اخروی نصیب کند ، بلکه مهم آن جنبه ی سیاسی است که ائمه ی ما درصدراسلام نقشه اش را کشیده اند که تا آخرباشد وآن ،این اجتماع یک بیرق، اجتماع یک ایده ، هیچ چیز نمی تواند این کار را به مقداری که عزای حضرت سیدالشهداء دراوتأثیر دارد ، تأثیر بکند.(11) سایرمردم اینهایی که مسجد می آیند، منبررا گوش می کنند، مطالب را گوش می کنند، همچو که به روضه می رسند، ردمی شوند و می روند. این از باب این است که ملتفت نیستند چه هست. آن روضه است که این محراب که این منبر را حفظ کرده، اگر آن روضه نبود، این منبرهم نبود، این مطالب هم نبود، آن حفظ کرده. ما باید به شهیدانمان گریه کنیم، فریاد کنیم، مردم را بیدار کنیم. البته یک مطلبی هم که بین همه ی ما باید باشد این است که این نکته را به مردم بفهمانیم همه اش قضیه این نیست که ما می خواهیم ثواب ببریم ، قضیه این است که ما می خواهیم پیشرفت کنیم. سیدالشهداء هم که کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند.ثواب برای او خیلی مطرح نبود، آنطور رفت که این مکتب را نجاتش دهد، اسلام را پیشرفت بدهد، اسلام را زنده کند. شما هم که دارید نوحه خوانی می کنید حرف می زنید، خطبه می خوانید، نوحه می خوانید مردم را به گریه وادار می کنید، مردم هم که گریه می کنند روی این مقصد باشد که این اسلام را می خواهیم با همین هیاهو حفظش کنیم. با این هیاهو، با این گریه، با این نوحه خوانی، با این شعر خوانی، با این نثر خوانی ما می خواهیم این مکتب را حفظ کنیم چنان چه تا حالا حفظ شده. باید این نکته هم به مردم گفته بشود ، تذکر داده بشود که آقا قضیه روضه خوانی قضیه این نیست که من چیزی بگویم یکی هم گریه کند . قضیه این است که با گریه حفظ شده است . این باگریه این حفظ شده .حتی تباکی هم ثواب دارد ، خوب تباکی چرا ثواب دارد ؟ برای این که تباکی به این مکتب ، کمک می کند .(12) و اگر چنانچه واقعاً بفهمد و بفهمانند که مساله چه هست واین عزاداری برای چه هست واین گریه برای چه اینقدراوج پیدا کرده و اجر پیش خدا دارد ، آن وقت ما را ملت گریه نمی گویند ، ما را ملت حماسه می خوانند ، اگر بفهمند آنها که جضرت سجاد سلام ا...علیه که همه چیزش را در کربلا از دست داد و در یک حکومتی بود که قدرت بر همه چیز داشت . این ادعیه ای که از او باقی مانده است چه کرده است و چطورمی تواند تجهیز بکند ، به ما نمی گفتند که ادعیه برای چیست اگر روشنفکران ما فهمیده باشند که این مجالس واین دعاها واین ذکرها و این مجالس مصیبت خبر سیاسی و اجتماعی اش چیست ، نمی گویند برای چه این کاررا بکنیم.(13) این مطلبی که الان القاء کرده اند به جوان ها ما تا کی گریه وتاکی روضه و اینها ، بیائید تظاهر کنیم ، اینها نمی فهمند روضه چیست واین اساس تا حالا [چطور] نگه داشته شده است . این را نمی دانند و نمی شود هم بهشان بفهمانند . اینها نمی فهمند که این روضه ، این گریه آدم ساز است ، انسان درست می کند . این مجالس عزای سیدالشهداء وآن تبلیغات بر ضد ظلم . این تبلیغ بر ضد طاغوت است . بیان ظلمی که بر مظلوم شده تا آخر باید باشد .(14)
تفسیرعبرت آموزی وحادثه عاشورا در نگاه مقام معظم رهبری :
....«اولین عبرتی که ما را متوجه خود می کند این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر (ص) جامعه ی اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری کند . این که حسین بن علی (ع) در مرکز اسلام : در مدینه و مکه با وضعیتی مواجه شود ، به طوری که هرچه نگاه کند چاره ای جز فداکاری نیست ؛ آن هم چنین فداکاری خونین و با عظمتی ، این قابل تأمل است .مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند و اِلا ازدست می رود ؛ ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد فردی مثل یزید برجامعه ی اسلامی حاکم شد ؟ باید ببینیم آن جامعه ی اسلامی چه آفتی پیدا کردکه کارش به یزید رسید ؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) در همان شهری که حکومت می کرد ، سرهای پسرهای امیرالمومنین (ع) را برنیزه کردند و در آن شهر گرداندند ...؟ چه شد که ظرف بیست سال به این جا رسید ؟... باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن علی (ع) آقازاده ی اول دنیای اسلام و پسر خلیفه ی مسلمین علی بن ابی طالب (ع) است در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت نشسته ؛ گردانده شد و آب هم از آب تکانی نخورد؟!»(15) جهت بحث درعبرت های عاشورا این است که چه عواملی دست به دست هم داد تا بعد از حدود نیم قرن از هجرت نبی اکرم (ص) آن چنان فاجعه ای برای اسلام رخ داد تا امام حسین (ع) راهی جز فدا کردن خود وعزیزانش ندید؟! باید بررسی این عوامل مایه ی عبرتی برای حکومت نوپای جان گرفته ی جمهوری اسلامی باشد . چرا که وقتی که انقلاب بزرگ پیامبر (ص) را آن عوامل به فاجعه ای بزرگ همچون کشته شدن امام حسین (ع) این اسوه ی بزرگ صالحان تاریخ ،کشانید ، بی تردید اگر خدای ناکرده به جان انقلاب ما بیفتد همان برسرانقلاب ما خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر رفت؟ روح سخن این است که چه کارکنیم تادیگر شاهد حادثه جانگدازعاشورای دیگر نباشیم ؟! اگرعبرت های عاشورا را درست درک کنیم وعبرت آموز باشیم قطعاً شاهد آن حوادث نخواهیم بود ، وگرنه دچار همان حوادث خواهیم شد . خطر بزرگی که پیوسته همه ی انقلاب های آزادی بخش واز جمله انقلاب بزرگ پیامبر (ص) راکه قرآن ازآن به «بعثت» یاد می کند ، تهدیدکرده ومی کند «ارتجاع » است .ارتجاع یعنی بازگشت به بینش ها وارزش ها واعمال جاهلی ، ارتجاع یعنی احیای جاهلیت ؛ ارتجاع یعنی پشت پازدن به ارزش های اصیل اسلامی و احیای دوباره ی ارزش های طاغوتی وانحرافات سیاسی ،انحرافات فرهنگی ، دنیا طلبی ، توسعه ی گناهان و معاصی ، بازگشت مطرودین پیامبر (ص) در سطوح حاکمیت و طرد نخبگان و چهره های مورد تایید پیامبر(ص) به عنوان مصادیق ارتجاع تا آنجا ادامه یافت که امام حسین (ع) را به این باور رسانید که اگر دست به قیام خونین نزند و جان خود وعزیزانش را فدای مکتب نکند ، چه بسا دیگر نامی از اسلام باقی نماند . اینک سخن این است که چه عواملی سبب شد تا این ارتجاع جا بگیرد و چگونه این عوامل حادثه ساز شدند و فاجعه ی جانگداز عاشورا را آفریدند . به نظر می رسد چند عامل نقش اساسی در تکوین حادثه عاشورا داشت که عبارتند از :
1- کنار گذاردن وصایای پیامبر اکرم (ص) به ویژه درموردرهبری پس از خود.
2-رنگ باختن معنویت
3- افول غیرت دینی
4- کوتاهی خواص از ادای رسالت خود.(16)

الف ) کنارگذاشتن وصایای نبی مکرم اسلام (ص)
 

پیامبر بزرگ اسلام (ص) به عنوان رهبر تیز بین و بصیر امت به خوبی ، حوادث دردناک پس از خویش را پیش بینی می کرد وبه عنوان ناصح ودلسوز امت را ه نجات را پیش روی امت گذارد[و دو عنصر گرانبها و نجات بخش را ] که عبارت بودند از تمسک به قرآن وعترت برای فلاح ورستگاری آنها معرفی نمود :( اِنّی تارِکُ فیکُم الثَقَلین کَتابُ اللهِ وعِترَتی ، ما ان تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضَلّوا ابداً و اَنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یردا علی الحوض)(17) ( همانا من دو یادگار گرانبها را بین شما باقی می گذارم یکی کتاب خداست وآن دیگرعترت من است، تا زمانی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد واین دو تا قیامت تفکیک ناپذیرند.) در این روایات شریف راه رهایی امت از فتنه ها ، تمسک به کتاب و عترت معرفی شده است ، یعنی صرف دم زدن از کتاب یا عترت کافی نیست،آن چه مهم است عمل به کتاب خدا و پذیرش رهبری و ولایت عترت است . تمسک یعنی چنگ زدن عملی به این دو یادگار پیامبر (ص)؛ تمسک یعنی پیروی از رهنمود های کتاب و عترت ؛ارتجاع از آن جا شروع شد که به جای تمسک احکام بلند و نورانی قرآن ، تمسک به جلد وظاهرآن نمود وبا کنار گذاشته شدن روح قرآن از امت اسلامی ، عترت او نیز خانه نشین شد وبرسرآل الله آن آمد که حتی ذکرآن نیز دل انسان های آزاد اندیش را به درد می آورد. واین بود مزد رسالت (مودت فی القربی)قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلّا المَوَدَةَ فی القربی.(18) (بگو من هیچ پاداشی ازشما بررسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم ) آری ، مزد رسالت پیامبر (ص) [با دسیسه ی عناصر معاند ] چنین می شود که پاره ی تن او صدیقه ی طاهره سلام ا...علیها مورد آزار و اذیت قرار می گیرد . علی (ع) خانه نشین می شود،خوبان امت مطرود می شوند و فرصت طلبان در عالی ترین سطوح حاکمیت نفوذ می کنند و سرنجام گل خوشبوی رسول ا...(ص) سالار شهیدان ابی عبدا...(ع) راهی جز فداکردن خود و عزیزانش نمی بیند. و این عبرتی بزرگ است برای صاحبان بصیرت ، این عبرتی است برای تمام دوستان و عاشقان حسینی (ع).

ب) دوری از معنویت وذکرخدا
 

از عوامل مهم زمینه ساز حادثه ی عاشورا کم رنگ شدن معنویت در جامعه ی آن روزمسلمانان بود . مقام معظم رهبری در این زمینه می فرمایند : [ دو عامل از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است .عامل اول : دور شدن ازذکر خدا که مظهر آن صلاه و نماز است ؛ یعنی فراموش کردن خدا و معنویت از زندگی وفراموش کردن خدا و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توبه و ذکر و دعا و توسل و طلب توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی .عامل دوم : اِتَبِعوا الشَهَوات است ؛ یعنی شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیا طلبی ، رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن ؛ اصل داشتن این ها وفراموش کردن آرمان ها ، این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم .](19) پیام اصلی دعوت انبیاء دعوت مردم به خدا و بریدن از طاغوت بود ، در واقع هم پیامبران آمده اند تا بشر بریده از حضرت حق را با خداوند آشتی دهند و به سوی او هدایت کنند ، هیچ پیامبری با وعده ی نان ،مسکن ،آزادی مردم را دعوت به مکتب نکرده است . بلی بی تردید پیامبران در پی ساختن یک جامعه ی آباد به معنی دقیق کلمه ، یعنی جامعه ای که سیاستش ، فرهنگش ، اعتقادش و... آباد باشد بودند . آن ها بی تردید در پی آن بودند که انسان ها را به گونه ای بسازند که خود عدالت گستر باشند . انبیاء با دلایل روشن ، کتاب و میزان و سلاح ، در پی آن بودند که مردم را به گونه ای بسازند که خود مجری عدالت گشته و این راه را با پای خویش بپویند . بنابراین ساختن جامعه ی اسلامی بر اساس قسط ، هدف بعثت انبیاء است اما نه هدف نهایی ، آن چنان که تعلیم و تذکر و گشودن زنجیرها از پای مردم نیزهدف بعثت انبیاء است اما نه هدف نهایی .هدف نهایی « دعوت الی الله » است وآشتی مردم با خدا و انس با او و عشق به او .(20)

جلوه های ایثار و معنویت در انقلاب پیامبر (ص)
 

پیامبر بزرگ با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی تربیت نمود که بحق اسوه ی پاکی ، ایثار و همه ی خوبی ها شدند .او از مردم که تمام ارزش آن ها نژاد و قبیله و ثروت بود ، انسان هایی ساخت که حاضر شدند برای دفاع از مکتب از جان و مال وثروت خویش بگذرند ودر میدان جهاد وشهادت آن چنان پیشگام شوند که از شدت اشتیاق گاه کار به قرعه می کشید . درجنگ شوق شهادت آن چنان بود که گاه پدر وپسر هردو خواستار شرکت در مقدس می شدند ولی چون ضرورت حضور یکی از آن ها در خانه بود کار به قرعه می کشید به عنوان نمونه این کار بین خثیمه و فرزندش صورت گرفت و قرعه به نام فرزندش افتاد ودر جنگ بدر به شهادت رسید. برخی از جوانان روی پنجه ی پای خود می ایستادند تا قدشان را بلند تر نشان داده تا اجازه حضور بیابند وگاه وقتی نوجوانی اجازه می یافت ، نوجوان دیگری می آمد و با اصرار می گفت: ( من هم توانایی اورا دارم و حاضرم با او کشتی بگیرم تا این مدعا ثابت شود .) وبه این ترتیب با اصرار اجازه ی جهاد می گرفتند و از این نمونه ها در تاریخ اسلام فراوان ست .(21) پیامبر گرامی از مردمی که تمام همتشان (من) و تامین نیازهای حیوانی بود ، انسان هایی همچون حنظله پرورش داد که از حجله ی عروسی به سرعت به سوی شهادت رفت ، او فرزند فردی به نام ابوعامر بود از دشمنان سر سخت اسلام بود . ولی فرزندش تربیت شده ی مکتب پیامبر (ص) بود آن چنان شیفته و عاشق فداکاری در راه دین بود که در شب جنگ اُحُد که شب زفاف او بود از پیامبر (ص) اجازه گرفت و فردا صبح از فرط شوقی که به شهادت داشت غسل نکرده به میدان جنگ آمد و به شهادت رسید. پیامبر(ص)فرمود : من مشاهده کردم که فرشتگان حنظله را غسل می دادند و از آن زمان او«غسیل الملائکه » نام گرفت . آری پیامبرازمردمانی که قبیله و نژاد خود را همچون بت می پرستیدند و گاه بر سر هیچ جنگ های صد ساله به راه می انداختند ،آن چنان انسان های ایثارگری پرورید که در حساس ترین لحظات ایثار و گذشت راه و منش آنان شد .(22)

رنگ باختن معنویت پس از پیامبر (ص)
 

متاسفانه پس از پیامبر گرامی اسلام (ص) به دلیل انحراف سیاسی و فرهنگی به تدریج معنویت از جامعه رنگ باخت . پاسداران ارزش های جاهلی مجدداً به احیای آن پرداختند و ارزش های الهی جای خود را به ازرش های مادی داد . در زمان پیامبر (ص) مسابقه به سوی جهاد و شهادت بود ، اما بعد از حضرت مسابقه به سوی دنیا و متاع ناچیزآن بازار گرمی پیدا کرد . تا دیروز خواص (امیردنیا) بودند و دنیا را به هیچ می انگاشتند ، اما بعد ازحضرت (اسیر دنیا) شدند وجلوه های دنیا برایشان همچون بت شد .و این درد بی درمانی که تا دوره ی حکومت عدل علوی ادامه یافت و مشکل اساسی حکومت حضرت همین دنیا پرستان بودند و مواعظ حضرت نیز هیچ گونه تاثیری بر روی قلوب سیاه آنان نگذاشت . مقام معظم رهبری می فرمایند : غمگینانه باید گفت که حتی عدل علوی و زهد علوی هم نتوانست موج مخرب دنیا طلبی را در آن دوران مهارکند و درنهایت شد آنچه شد.(23)

زمینه وعـلل کاهش معنویت درجامعه ی اسلامی
 

عوامل و زمینه های متعدی باعث کاهش معنویت و کم رنگ شدن آن در جامعه ی دینی پس از پیامبر (ص) شده که در این جا به سه عامل مهم تر اشاره خواهد شد .
1-انحرافات سیاسی
یکی ازمسائل وزمینه های بسیار مؤثر در انحراف جامعه ی اسلامی ، انحرافات سیاسی بعداز رحلت پیامبر (ص) بود ، که میان امت اسلام جای گرفت .بی تردید اگر سایه ی امامت عدل و زهد علوی از آغاز بعد از رحلت پیامبر (ص) بر سر مردم سایه گستر بود ، همان جَو ایمان و ایثار و فداکاری ادامه می یافت . بی تردید حاکمیت نقش مهم ومؤثری در تعالی یا سقوط یک جامعه دارد ، حضرت علی (ع) می فرمایند : الناسُ بامرائِهم اشبه منهُم بآبائهم ؛ مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان، این سخن مهم و کلیدی نقش حکومت و حاکمیت را در تربیت مردم بیان می کند.
2- موج گسترده فتوحات
فتوحات اسلامی توسط خلفاء گرچه بر جغرافیایی کشور اسلامی افزود لیکن به دلیل عدم کارهای فرهنگی و هدایت مردم به سرعت جامعه ی اسلامی را به سوی مادی گرایی و دنیا پرستی سوق داد . زیرا که غنایم این جنگ ها از آن ِفاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد .
3- حاتم بخشی از بیت المال
علاوه بر دو عامل یاد شده عامل دیگری بر رنگ باختن معنویت و گرم شدن تنور دنیا گرایی نقش مؤثری داشت و ان عبارت بود از حاتم بخشی های فراوان از بیت المال به بستگان و نزدیکان بدون حساب و کتاب و استحقاق،افراد پر واضح است که این گونه حاتم بخشی ها حریصان بر دنیا را حریص تر کرده و تمام معنویت را تحت الشعاع قرار می دهد . آری آن گاه که معنویت و ارزش های الهی رنگ باخت ، خانه ی آنچنانی ، مرکب طاغوتی ، لباس فاخر ، زمین و ثروت به عنوان ارزش مسلط در جامعه جایگزین می شود.(24) جالب این جاست که در روایتی پیامبر (ص) به صراحت همین وضعیت را برای امت اسلام پیش بینی کرده است . این حدیث در بسیاری از کتب دانشمندان اهل سنت آمده است . تکون خَلفَ مِن بَعدَ ستینَ اضاعوا الصلواة واتَّبَعوا الشَهَوت ، فَسَوفَ یَلقون غیاً ثُمَّ یکون خَلف یقرؤونَ لا یَعِدُ و تَراقیهم .(25) بعد از شصت افرادی روی کار می آیند که نماز را ضایع می کنند ودرشهوات غوطه ور می شوند و به زودی نتیجه ی گمراهی را خواهند دید و بعد از آنها گروه دیگری روی کار می آیند که قرآن را با آب و تاب می خوانند ولی از شانه های آن ها بالا نمی رود . قابل توجه این که اگر مبدأ شصت سال را هجرت پیامبر (ص) بگیریم درست منطبق بر زمانی می شود که «یزید » برای اریکه ی قدرت نشست و سالار شهیدان امام حسین (ع) و یارانش شربت شهات نوشیدند .

ج) افول غیرت دینی
 

سومین عامل زمینه سازعاشورا« افول غیرت دینی »بود. غیرت یعنی دفاع ازمحبوب دربرابر متجاوز. جلوه شناخته شده غیرت ، غیرت ناموسی است که نشانه انسانیت انسان است وپیش از آن که ارزش الهی باشد یک ارزش انسانی است یعنی آن که این خصیصه حتی در کافر نیز ارزشمند است و خداوند انسان غیرتمند را دوست دارد و آنان که از این خصلت والا محرومند به کلی از ساحت مقدس حضرتش مطرودند . جلوه دیگر این غیرت ، غیرت دینی ، یعنی دین را به عنوان محبوب ترین دیدن و مدافع حریم آن بودن ، غیرت دینی یعنی اجازه تجاوز به حریم دین به هیچ کس ندادن .غیرت دینی یعنی داشتن خشم مقدس در برابر متجاوزان به حریم دین ، غیرت دینی یعنی تلاش گسترده در راه نشر دین ، غیرت دینی یعنی امر به معروف و نهی از منکر،و تولی ، تبری وغیرت دینی یعنی داشتن روحیه دفاع از دین وآماده ی فداکردن همه هستی در راه آن . غیرت دینی یعنی رازعظمت اسلام و ضامن گسترش ایمان،اجرای همه ی قوانین فردی و اجتماعی اسلام است. در روایات ، غیرت دینی که نوعاً ازآن با امر به معروف ونهی ازمنکریاد شده است ،مایۀ قوام دین ، برترین اعمال ، مایه ی استحکام جبهه ی ایمان ، مایه ی ذلت دشمنان ، مبنای بر پایی احکام دین ، مایه ی آبادانی زمین و...معرفی شده است . «غیرت دینی »فریضه ای است که درهیچ شرایطی ترک شدنی نیست ، حتی اگر انسان نتواندعملا، جلومتجاوزان به حریم دین را بگیرد موظف است قلباً از آنان نفرت داشته باشد که این هم جلوه ای از غیرت دینی است .« خشم مقدس » از جلوه های برجسته ی غیرت دینی است . به همان اندازه که در قرآن و روایات دعوت به مهردربرابرخودی ها شده دعوت به خشم دربرابرکفارشده است و این جلوه برجسته غیرت دینی است . مهرو محبت به جا و خشم به جا از صفات بر جسته حضرت حق است ، آن چنان که خداوند « اَرحم الراحین »است ولی در مورد کسانی که پرده دری وهتاکی را به اوج برسانند« اَشدالمعاقبین » است ، همان گونه که خداوند « غفـور و رحیم »است « شدیدالعقاب » نیز هست.
تساهل و تسامح در دین
نقطه ی مقابل غیرت دینی « تساهل و تسامح »دردین به معنای معامله گری بر سر دین است (چه اصول و چه فروع )که با مبانی به شدت در تضاد می باشد .(26) مبانی وارزش های دینی چیزی نیست که بتوان بر سر آن معامله کرد ، ازجلوه های برجسته ی تساهل و تسامح در دین ، بی تفاوتی دربرابرمنکراست . معامله گران بر سر دین وطرفداران آزادی بی حد ومرز هم با گفتار و هم با رفتار خویش مروج این نوع تساهل و تسامحند . مصادیق بی تفاوتی دربرابرمنکرات:
1-بی تفاوتی قلبی در برابرمنکر،
2-عدم ابراز تنفرازمنکر
3- توجیه گناه
4- معروف را منکر دیدن و منکر را معروف دیدن
5-هجمه به غیرتمندان
توضیح و تشریح مصادیق بی تفاوتی دربرابرمنکرات باعث اطاعه کلام می شود ولی در مورد هجمه به غیرتمندان باید گفته شود معتقدان به تئوری تساهل و تسامح و افرادی که غیرت دینی ندارند ، غیرتمندان را با تعابیری همچون خشک سر خواندن آنان ،فضول نامیدن آن ها ، فالانژ وخشونت طلب خواندن آن ها و... سعی دارند با این خدمتگزاران پر شور و غیرتمند آنچنان برخورد نمایند که کسی دیگر جرأت خروش و فریاد علیه بی دینی ها و منکرات را نداشته باشد . ولی غیرتمندان دینی باید با نشاط ، استوارو محکم همچنان به راه خود ادامه داده و به تکلیف خود عمل کنند . در پایان این بحث باید گفت : بی تفاوتی دربرابردین وتساهل و تسامح به تدریج انسان را به جدایی کامل از دین می کشاند. وسرانجام راه بی تفاوت و بی دینان یکی است .ممکن است ابتدا سخن از پیرایش و اصلاح دین باشد اما ذره ذره دین ساخته و پرداخته آن های دینی خواهد بود که به همه چیز می ماند جز دین و می شود هم چون شیر بی سر و هم یال و دم و اشکم .(27)
حادثه عاشورا پیامد تلخ تساهل و تسامح
بارزترین نمونه زیان عظیم بی تفاوتی وتساهل ، حادثه جانگدازعاشورا است . بی تردید اگرازآغاز دربرابرمنکرات عظیمی که در جهان اسلام صورت می گرفت مسلمانان به نهی از منکر بر می خواستند و دنیا رابه دین معامله نمی کردند و چند روز زندگی زود گذر دنیا را بر رضای خدا ترجیح نمی دادند قطعاً کار به جایی نمی رسید که امام حسین (ع) برای حفظ اساس اسلام عزیز،جان خود و عزیزان و یارانش را فدا کند واین عبرتی بزرگ ازحادثه عاشورا است .آن چه این انقلاب شکوهمند اسلامی که تداوم قیام خونین عاشورا است را از خطرها بیمه می کند ،احیای «غیرت دینی » است . دقیقاً همان که امروز لبه تیز دشمنان و مهاجمان فرهنگی است . آنان با ده ها ماهنامه ، هفته نامه و روزنامه بر آنند تا فروغ غیرت دینی را خاموش کنند وبا دعوت به تساهل و تسامح دراصول درپی خاموش ساختن چراغ پرفروغ دین اند ولی هرگزنخواهند توانست که نورحق راخاموش کنند.(28)

د) کوتاهی خواص ازادای وظیفه
 

مقام معظم رهبری ، کوتاهی خواص در ادای وظیفه خود وحمایت به موقع ازحق را از عوامل مهم زمینه ساز حادثه عاشورا بر شمرده اند . ابتدا باید دید عوام و خواص چه کسانی هستند .معظم له در یک تقسیم بندی جامعه شناسانه عموم مردم در تمامی جوامع را بر دو بخش تقسیم کرده اند :
1-خواص
2- عوام
خواص:کسانی هستند که موضعگیری هایشان براساس بصیرت و آگاهی است ، خود تصمیم گیرنده اند نه آن که دیگری آن ها را به تصمیم برسانند . عوام : کسانی هستند که قدرت وتجربه و تحلیل مسائل را ندارند و حرکتشان براساس بصیرت نیست ، این ها پیرو موجند مرعـوب جوند ، برای آن ها در موضعی این مساله است که:«تا ببینیم جو و موج عمومی در کدام سو قرار دارد ؟»(29) مرز مشخص کننده ی عوام از خواص «بصیرت » است ، هرکس از این ویژگی برخوردار باشد از «خواص » است و هرکس فاقد بود عوام است . بنابراین باید این دوگروه را با این میزان تفکیک کرد نه با سواد وصنف و...مقام معظم رهبری در این خصوص می فرمایند : در بین این های که ما می گوییم «خواص» آدم های باسواد هست ، آدم های بی سواد هم هست ...گاهی کسی بی سواد است وجزءخواص است ، می فهمد که چه کار کند ، از روی تصمیم گیری و تشخیص عمل می کند ، ولو درس نخوانده ومدرسه نرفته است ، مدرک ندارد ، لباس روحانی ندارد ، اما می فهمد که قضیه چیست ....خواص که می گوییم معنای آن یک لباس خاص نیست ممکن است مرد باشد ،ممکن است زن باشد ، ممکن است تحصیل کرده باشد ،ممکن است تحصیل نکرده باشد ،ممکن است ثروتمند باشد ،ممکن است فقیر باشد.(30)

آفت عوام زدگی وراه زدودن آن
 

از آفت یک جامعه زنده وبانشاط« عوام زدگی » است .عوام زدگی یعنی به جای معیار گرا بودن ، جَو زده گردیدن ، عوام زدگی یعنی به جای حق جو بودن اسیر موج گشتن ، عوام زدگی یعنی بی بصیرتی و جهالت درمفهوم قرآنی آن ، جامعه مطلوب اسلام ، جامعه ای است که تک تک اعضای آن«خواص » باشند ، خود اهل تجزیه و تحلیل مسائل بوده وبر اساس بصیرت موضع گیری کنند . اساسی ترین راه زدودن این آفت (عوام زدگی ) از جامعه « معیار گرایی» است . جامعه ای که معیار گرا باشد و با میزان حق همه امور را بسنجد همه ی شخصیت ها وگروهها و...را با حق محک زده این جامعه گمراه نخواهد شد . براین اساس است که دلسوزان جامعه باید پیوسته بکوشند تا«حق» و معیارهای آن را معرفی کنند و این از ارزشمند ترین کارهای فرهنگی است .مبارزه با تهاجم فرهنگی و دفاع فرهنگی یعنی همین ! ولی اگر در جامعه ای حق شناخته نشده و مردم با معیارهای آن آشنا نشده اند قهرا اشخاص محور می شوند و در این صورت است که باید منتظر گمراهی های فراوان بود. در این صورت است که چه بسا اشتباه یا انحراف شخص که محور قرار گرفته است زمینه ساز ظلالت دهها انسان گردد(31)
ویژگی های خواص
1-بصیرت:
اولین ویژگی خواص آن است که اهل بصیرتند ، موضع گیری های آنان بر اساس بینش است. سخنان و رفتار و حرکت آنان بر اساس تحلیل و بررسی و بصیرت شخصی است نه این که دیگران برای او تصمیم بگیرند ، دیگران برای او انتخاب کنند ، ودیگران او را به این سو وآن سو ببرند . قطب نمای حرکت خواص را بصیرت تشکیل می دهد . بصیرت یک ضرورت مهم در زندگی فردی و اجتماعی جامعه ای است که بخواهند ازخواص باشند نه عوام. « بی بصیرتی » مترادف است با عوام بودن ، و همراه است با پوک و بی وزن شدن و با هر بادی به هر طرف غلتیدن ولی بصیرت همچون چراغی است که در تاریکی ها روشنگر راه است و نجات بخش از گمراهی .بصیرت آدمی را ثابت قدم نگاه داشته و از سقوط در لغزش گاهها حفظ می کند .این بصیرت است که آدمی را قادر می سازد که حتی در تنهایی و غربت از صراط مستقیم سر بر نتابد و از کثرت طرفداران باطل وحشتی به خود راه ندهد .(32)

مهم ترین عامل کسب بصیرت
 

قرآن وروایات ،بندگی خدا،اخلاص و تقوا را مهم ترین عامل کسب نور بصیرت می دانند . در سایه ی تقوا وستیز با هوای نفس ،چراغ بصیرت در دل و جان انسان روشن می شود ، در سایه ی تقوا است که انسان به بصیرتی دست می یابد که در تمامی بحران هاراه ثواب و حق را گزینش می کند . درسایه ی تقوا انسان بصیرتی می یابد که نادیدنی ها را می بیند .آنچه برای دیگران در حجاب است برای او « عیان » می شود.(33)
2- حمایت از حق :
دومین ویژگی «خواص»جانبداری پیوسته از حق وباطل گریزی است ، خواص هیچ گاه بی موضع نیستند .گاه موضع آن ها سکوت و بی طرفی است و گاه جانبداری و حمایت صریح ، توضیح آن که جریان های اجتماعی –سیاسی بر دو گونه است وبه تبع آن ، موضع گیری خواص در این جریان ها نیز دو گونه متفاوت است .
الف)موضع بی طرفی در فتنه ها
گاه جریانی «فتنه » است ، یعنی حق از باطل روشن نیست ویا اگر روشن است هیچ کدام از و طرف نمی توانند حق بودن صد درصد بودن خودباطل بودن طرف مقابل را ادعا کنند.ویا آن که حق روشن است لیکن موضع گیری سبب سوء استفاده اهل باطل می گردد. این گونه جریان ها مصداق فتنه است .امام علی (ع)می فرمایند دراین گونه بحران های سیاسی اجتماعی باید موضع بی طرفی برگزید .
ب)موضع به هنگام آشکار بودن حق
نوع دوم ، جریان هایی است که حق از باطل کاملاً روشن است ، در این جریان ها مقتضای ایمان ، جانبداری صریح از حق و برخورد منفی با باطل است.خواص آن جا که حق را ببینند ، می ایستند و حمایت می کنند . این جا دیگر موضع بی طرفی معنایی ندارذ ، ضربه ای که در طول تاریخ ازبی تفاوت در مقابل حق بر پیکره ی انسانیت و آزادگی و شرف زده اند کم نیست ، در تاریخ اسلام بیش ترین مسئولیت انحراف جامعه بر عهده ی خواصی است که حق را شناختند اما از آن حمایت نکردند و متاسفانه به خاطر چند صباح دنیای مرفه و حیوانی خویش در جبهه ی مخالف قرار گرفتند. « خواص » حامی حقند اما به دقت و در زمان مناسب ، چون که حمایت دیرهنگام از حق گاهی همانند حمایت نکردن است . چه بسا کسانی که در زمانی از حق حمایت کنند که دیگرکار از کار گذشته و حمایت نقش ندارد .(34)
3- مقاومت بر موضع حق :
سومین ویژگی خواص « مقاومت بر موضع حق » است . حق مداری زمان و مکان نمی شناسد ، همیشه ارزش است ، خواص حامی حقند و تمام مشکلات را دراین راه به جان می خرند و با آغوش باز به سوی پیامد های دفاع از حق می روند . قرآن کریم آنان را « ربّی » می نامد ؛ «ربّی » یعنی کسی که پیوندش با خداوند محکم باشد وارتباط نا گسستنی با او داشته باشد ؛ وَ کَأیِن مَن نَبی ٍ قاتَلَ مَعَهُ رِبّیون َ کَثیرٌ...(35) خواص محکم و با صلابت و شجاعانه برموضع خویش استوارند و اضطراب و ترس در قاموس زندگی آنان معنای ندارد و دربرابردشمن سر تسلیم و خضوع فرود نیاورده و برای دفاع از حق جان و مال و آبروی خود را نثار می کنند و خداوند نیز باران لطف و رحمتش را برآنان فرو می فرستد . ایمان و باورهای خواص مقطعی وموسمی نیست بلکه بر خاسته از عمق جان است وهیچ وقت تردید و دودلی در آن ها راه ندارد .ایمان آن ها بلعم باعورائی ،طلحه وزبیری نیست ، آن ها همچون کوه هستند .(36) « اَلمومِنُ کَالجَبَلُ الراسِخ »
4- خدا محوری وتکلیف گرایی :
چهارمین ویژگی خواص اصل حق، خدا محوری و تکلیف گرایی است . برای آنان آن چه مهم است ادای وظیفه است وبس و درتمام حرکات فردی ،سیاسی ،اجتماعی و... قبله آنان همین است . آنان در سلوک فردی به شدت مراقب وظایف الهی خویشند .سمبل فروع ، زهد تقوا و دیگر خصایل اخلاقی اند . ملامت و سرزنش دیگران تکلیف مداران را از موضع شان پشیمان نمی کند ، غوغا سالاری ها، جَوسازی هاآن ها را از میدان به دور نمی کند . مشکلات و سختی ها و موانع زندگی تأثیری در جهت گیری آنان ندارد .آنان فقط خدا را دیده وملاحظات غیرخدایی ندارند ، آن ها عشق به خدا را با هیچ چیزعوض نمی کنند، آن ها هیچ وقت به خاطربستگان ، دوستان حزب ، دسته گروه و باند و... حق را زیر پا نمی گذارند.(37)
5- ولایت پذیری :
پنجمین ویژگی خواص اصل حق «ولایت پذیری »است ، مقصود از ولایت پذیری یعنی پذیرش ولایت ولی حق است . که از پشتوانه ی مشروعیت الهی برخوردار است .بین ولایت پذیری و ولایت شعاری تفاوت فراوانی وجود دارد . فراوانند کسانی که از ولایت دم می زنند ولی ولایت پذیر نیستند .

ابعاد ولایت پذیری
 

-اطاعت والتزام عملی به دستورهای ولی ، حتی بالاترازآن التزام قبلی به دستورات ولیّ
- همراهی با ولیّ در همه صحنه های سیاسی ، اجتماعی و...
- جلو نیفتادن از ولیّ ، نه جلو افتادن و نه عقب قرارگرفتن از ولیّ
- پیوستگی پیوسته با ولایت ؛ ولایت پذیران صادق دوره رسول الله کسانی بودندکه پس ازارتحال آن حضرت بر وصیت او عمل کردند ، ولایت پذیران صادق دوره حضرت امام خمینی «ره» کسانی بودند که پس از ارتحال با جانشین برحقش مقام معظم رهبری همراه شدند .
- تطبیق خود با ولیّ ، بُعد دیگر ولایت پذیری آن است که ما خودمان را با ولیّ تطبیق دهیم نه آن که دوست داشته باشیم ولیّ خود را با ما منطبق کند . و لازمه ی این امر پذیرفتن مجموعه فرامین رهبری است نه گزینشی عمل کردن .(38)

علل چرخش خواص
 

بحث مهم در باب خواص این است که چه عواملی سبب عدول برخی خواص از موضع حق وچرخش به سوی بی تفاوتی ویا ضدیت با حق شده است .در تاریخ اسلام کم نیستند آنان که بصیرت داشته ، حق را از باطل می شناختند ولی پشت پا به بصیرت خویش زدند ودر جبهه ی مخالف قرار گرفتند ، مثل طلحه و زبیرو مثل کسانی که در کوفه حضرت مسلم را تنها گذاشتند و مثل کسانی که حضرت امام حسین (ع)را دعوت نموده و بعداً با او مقابله کردند ویا راه بی طرفی و سکوت رادر پیش گرفتند .سؤال اساسی این است که رازچرخش ها وعدول از مواضع چیست؟ دنیا پرستی علت العلل تمامی مخالفتها با حق است اساس همه فتنته ها وریشه تمام مشکلات دنیا پرستی است.مقام معظم رهبری می فرماید:وقتی که خواص طرفدار در یک جامعه - با اکثریت قاطعشان -آنچنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند،از ترس جان،از ترس ازدست دادن مال ودادن مقام وپست،ازترس منفور شدن وتنها ماندن،حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند ودرمقابل باطل نمی ایستند واز حق طرفداری نمی کنند وجانشان را به خطر نمی اندازند...وقتی این محور شد،اولش با شهادت حسین بن علی(ع)با آن وضع آغاز می شود وآخرش هم به بنی امیه وشاخه مروانی و بعد بنی عباس وبعداز بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد. (39)دنیا پرستی خطرناک ترین لغزشگاه«خواص»است که باید به شدت مراقب باشند که در آن سقوط نکنند.دنیا پرستی جلوه های بسیاری دارد که ما در اینجا به چهار جلوه آن اشاره می کنیم.
1.خود پرستی :
خود پرستی یعنی خود و متعلقات خود را دیدن وبی چون وچراوبدون منطق از آراء ونظریات خود دفع کردن وآن محورحبّ وبغض قرار دادن.اولین پله شرک«خود محوری وخود پرستی» است واین آغاز انحراف بزرگی است انحرافی که دنیا وآخرت را تباه کرده .1.کبر وخود پرستی:کبر ثمره ی خود پرستی است .کبر یعنی خود را از دیگران برتر دیدن،که خصلتی درونی است وجلوه های بیرونی آن همان تسلیم شدن در برابر حق است. عمده ترین عامل مخالفت با انبیاء الهی همین صفت کبر بوده است.2.عجب وخود پرستی :از جلوه های دیگر خود پرستی عجب است.کبر وعجب هر دو از نشانه های خود پرستی اند.با این تفاوت که کبر خود برتر بینی است.یعنی در مقایسه با دیگران خود را برتر از آنها دیدن ولی عجب یعنی خود بزرگ بینی وکار خود را فوق العاده برجسته دیدن.3. ترس وخود پرستی : جلوه ی دیگر خود پرستی ،ترس است که درموارد زیادی عامل چرخش از موضع حق شده است.مردم کوفه به خاطر همین رذیله ،حضرت مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند.مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی سخن زیبا وخواندنی در نکوهش ترس دارد که به بعضی از فرازهای آن اشاره می شود.ترس است که پایه های استقلال کشور را سست می کند.ترس است که نفوس بشری را به پذیرفتن خواری وا می دارد.ترس است که تحمل یوغ بردگی را بر گردن مردم آسان جلوه می دهد.ترس است که جامه ننگ بر تن انسان می پوشد.(40) 4. لجاجت وخود پرستی: لجاجت یعنی یک دندگی ویک پهلویی واینکه حرفی جز حرف من نباید بر مسند بنشیند برای انسان لجوج محور «من»است نه خدا.آدم لجوج اگر حق را مثل آفتاب هم آشکار ببیند ،سر تسلیم در برابر آن فرو نمی آورد.5. حسد وخود پرستی: یکی دیگر ازجلوه های خود پرستی حسد است.حسدعبارت است از آرزوی زوال نعمت از برادر دینی واقدام در این جهت،حسد از رذایل بزرگی است که دین انسان را تباه می کند.
2.مال پرستی:
از جلوه های بارز دنیا پرستی«مال پرستی»است.وقتی که محبت به مال به اوج خودرسید ،تبدیل به مال پرستی می شود. وعامل بسیاری از لغزش ها وسقوط ها خواهد شد.امام علی (ع)چهار مستی را در برابر انسان خطرناک می داند. «مستی شراب،مستی مال،مستی خواب،مستی حکومت»(41)عمده ترین شکل برای مولا علی (ع)در دوره چهار سال واندی حکومت همین روحیه ی مال پرستی خواص بود.
3.ریاست طلبی:
جلوه ی دیگر دنیا پرستی ریاست طلبی است که از عوامل مهم اعراض از حق محسوب می شود.آن کسی که ریاست طلب باشد،می خواهددر هر شرایطی ریاستش حفظ شود .چنین ریاستی جز با دروغ یا معامله سیاسی حفظ نخواهد شد.چنین کسی ناچار است برای نگهداری حکومت چند روزه ی خودپشت پا به همه ی ارزشهای الهی بزند.
4.ملاحظات خویشاوندی ودوستی:
از دیگر عوامل اعراض از حق که می توان آن را نیز به نحوی جلوه ای از دنیا پرستی نامید ،ملاحظات خویش وقومی ودوستی است.تربیت اسلامی می گوید که باید برای یک انسان مکتبی محور تمام رفتارها محبت خداوند باشد.ودیگر محبتها باید در این شعاع تنظیم شود.حضرت علی (ع)می فرمایند:آن کسی که دینش را به دنیای دیگران بفروشد بد بخت ترین وشقی ترین مردم است.(42) ــ علل وعوامل قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی (ره):در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمی پایه گذار عدالت وآزادی ،می رفت که با کج روی های بنی امیه ،اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود وعدالت در زیر پای تبهکاران نابود شود که سید الشهداء(ع) نهضت عظیم عاشورا را بر پا نمود.(43) حکومت جائرانه یزیدیان می رفت تا قلم سرخ بر چهره ی نورانی اسلام کشد وزحمات طاقت فرسای پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه وآله) ومسلمانان صدر اسلام وخون شهداء فداکار را به طاق نسیان سپارد وبه هدر دهد.(44) مکتبی که می رفت با کجروی های تفاله ی جاهلیت وبرنامه های حساب شده ی احیای ملی گرایی وعروبت با شعار (لاخَبَرٌ جاءَ وَلا وَحیٌ نَزَلٌ)(45) محوونابود شود واز حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد واسلام ووحی را به انزوا کشاند که ناگهان شخصیت عظیمی که از عصاره وحی الهی تغذیه ودر خاندان سید رسل محمد مصطفی وسید اولیاء علی مرتضی تربیت ودر دامن صدیقه ی طاهره بزرگ شده بود قیام کرد وبا فدا کاری بی نظیرونهضت الهی خود ،واقعه ی بزرگ را بوجود آورد .(46) بنی امیه قصد داشتند که اسلام را از بین ببرند.(47) رژیم منحط بنی امیه می رفت تا اسلام را رژیم طاغوتی وبنیان گذار اسلام را بر خلاف آن چه بوده معرفی کند،معاویه وفرزند ستمکارش به اسم خلیفه ی رسول الله وبا اسلام آن کرد که چنگیز با ایران،واساس مکتب وحی را تبدیل به رژیم شیطانی نمود.(48) حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) دیدند که معاویه وپسرش ــ خداوند لعنتشان کند ــ این ها دارند مکتب رااز بین می برند ،دارند وارونه اسلام را جلوه می دهند، اسلامی که آمده است برای این که انسان درست کند،نیامده است قدرت برای خودش درست کند آمده است انسان درست کند . اینها ،این پدر وپسرــ مثل این پدر وپسر(49) اسلام را وارونه داشتند نشان می دادند شرب خمر می کردند .امام جماعت هم بودند ،مجالسشان لهو ولعب بود ،همه چیز در آن ها بود،دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم می شدند امام جماعت قمار باز ،امام جمعه هم بودند ومنبر هم می رفتند واهل منبر هم بودند ،منبر هم می رفتند .به اسم خلافت رسول خدا (ص)بر ضد رسول الله قیام کرده بودند .فریادشان لااله الاالله بود وبر ضد الوهیت قیام کرده بودند.اعمالشان،رفتارشان رفتار شیطانی لکن فریادشان فریاد خلیفه رسول الله.(50) یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود و...عرض می کنم که همه بساط سلطنت را یزید داشت،بعد از معاویه او بود دیگر،حضرت سیدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد با ظل الله طرف شد؟سلطان رانباید دست زد،به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟سلطان عصری که شهادتین را می داد و می گفت که من خلیفه پیغمبر هستم ، برای این که یک آدم قاچاق بود،برای این که یک آدمی بود که می خواست این ملت را استثمار کند،می خواست بخورداین ملت را استثمار کند،می خواست بخورد این ملت را،منافع ملت را می خواست خودش بخوردواتباعش بخورند.(51) سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم باطلی است که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد.برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد . اینها را اسلام نیست ، اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد.(52) خطری که معاویه و یزید بر اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند، این یک خطر کمتر از آن بود . خطری که اینها داشتنداین بود که اسلام را به صورت سلطنت در می خواستند بیاورند، می خواستند معنویت را به صورت طاغوت در آورند، به اسم اینکه ما خلیفۀ رسول الله هستیم اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی ، این مهم بود آن قدری که این دو نفر ضرر به اسلام می خواستند بزنند یا زدند جلو تری ها آنطور نزدند . اینها اصل اساس اسلام را وارونه می خواستند بکنند. سلطنت بود،شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان.خلیفۀ رسول الله و در مجلس شرب خمر؟! و در مجلس قمار؟! و باز هم خلیفۀ رسول الله نماز هم می رود جماعت می خواند . این خطری از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهدا رفع کرد. قضیه ، قضیه غصب خلافت نبود، قیام سیدالشهداء (علیه السلام) قیام بر ضد سلطنت طاغوتی بود ، آن سلطنت طاغوتی که اسلام را می خواست به آن رنگ درآورد که اگر توفیق پیدا می کردند، اسلام یک چیز دیگر می شد، اسلام می شد مثل اسلام دو هزار وپانصد ساله سلطنت. اسلامی که آمده بود و می خواست رژیم سلطنتی را و امثال این رژیم ها را بر هم بزند ویک سلطنت الهی در دنیا ایجاد کند. می خواست طاغوت را بشکند و الله را جای آن بنشاند ، اینها می خواستند که الله را بردارند ، طاغوت را جایش بنشانند، همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق . شکست نبود کشته شدن سیدالشهداء (علیه السلام) چون قیام لله بود ، قیام لله شکست ندارد (53) آنها (بنی امیه) می خواستند اصل اسلام را ببرند و یک مملکت عربی درست کنند و این کار (سیدالشهداء) اسباب این شد که عرب و عجم و همه مسلمین توجه پیدا کردند که نه ، قضیه، قضیۀ عربیت و فارسیت و اینها نیست ، قضیه خدا و اسلام است .(54) سیدالشهداء چون دید اینها دارند اسلام را آلوده می کنند با اسم خلافت اسلام، خلافکاری می کنند و ظلم می کنند و این منعکس می شود در دنیا که خلیفه ی رسول الله است دارد این کارها را می کنند، حضرت سیدالشهداء تکلیف برای خود دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه پسرش را .(55) حضرت سیدالشهدا با یک عدد کمی حرکت کردند و مقابل یزد که خود یک حکومت قلدری بود، یک حکومت مقتدری بود و اظهار اسلام هم می کرد و از قوم و خویش های خود اینها هم بود ، و در عین حال که اظهار اسلام می کرد و حکومتش به خیالش حکومت اسلامی بود . خلیفه ی رسول الله به خیال خودش بود لکن اشکال این بود که که یک آدم ظالمی است که بر مقدرات یک مملکت بدون حق تسلط پیدا کرده است . اینکه حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکارکنم ، نهی از منکر کنم.(56) سیدالشهداء (علیه السلام) وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی ، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند،تصریح می کند حضرت اگر کسی ببیند که حاکم جائری بین مردم حکومت می کند، ظلم به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند با چند نفر ، با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ نبود.(57) ایشان در یک وقتی این مطلب را فرموده اند که وقتی قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید، این سلطان جائر ، بایک عدد کمی در مقابل یک عده ی کثیری و در مقابل ابر قدرت که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است ، که عذر را ما ساقط کند که ما بگوییم مثلآ عددمان کم بود ، ما زورمان کم بود . این را در وقتی ایشان فرموده اند که می خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب کردند به مردم و خطبه خوانند و علت قیام است اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم برای اینکه این عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات الله تعالی را نکث کرده است و نقض کرده است و پیغمبر (ص) فرموده است که هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را ، جایش جای همان یزید است در جهنم ، جایی که یزید دارد ، کسی که سکوت کند جایش جای اوست. (58)حالا ما ببینیم یزید چه کرده است که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبی را فرموده اند و برنامه داده اند . حضرت سیدالشهداء مطلبی را که فرموده اند ، این مال همه است ، یک مطلب عمومی است ، « من رأی » هر که ببیند ؛ هر کسی ببیند یک سلطان جائری اینطور اتصاف به این امور دارد ودر مقابلش ساکت بنشیند ، نه حرفی بزند، نه عملی انجام بدهد، این آدم جای همان سلطان جائر است .یزید یک آدمی بود که حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفۀ پیامبر حساب می کرد و نماز هم می خواند ، همه این کارهایی که ماهم می کنیم آن هم می کرد ، اما چه می کرد ؟ اما از آن طرف معصیت کار بود ، مخالفت سنت رسول الله می کرد ، رسول الله سنتش این است که باید چه جور با مردم عمل بکنند، او خلافش عمل می کرد، باید حفظ دماء بشود ، دماء مسلمین را می ریخت ، باید مال مسلمین هدر نرود ، او هدر می داد مال مسلمین راهمان ، شیو ه ای که پدرش معاویه داشت و امیرالمومنین هم قیام کرد در مقابل او منتهی حضرت امیر لشکر هم داشت ولی سیدالشهداء عدد خیلی کمی در مقابل یک ابر قدرت بود. (59)آن روز که وجهه ی اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود ، آن روز است که بزرگان اسلام جانشان را دادند برای او ، در زمان معایه و در زمان پسر خلف معاویه مسأله اینطور بود که چهره ی اسلام را اینها داشتند قبیح می کردند ، به عنوان خلیفه المسلمین ، به عنوان خلیفۀ رسول الله آن جنایات را می کردند. مجالسشان ، مجالس چه بود؟ اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند و معارضه کنندو این چهرۀ قبیحی که اینها دارند از اسلام نشان می دهند و اشخاص غافل ممکن است که خیال کنند که اسلام خلافتش همین است که معاویه دارد ویزید دارد، این است که خطر می اندازد اسلام را و این است که مجاهده برایش باید کرد ولو انسان به کشتن برود. (60)

اهداف قیام عاشورا
 

تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمده اند ، تمام آنها این مسأله را داشتندکه فرد باید فدای جامعه بشود.فرد هر چه بزرگ باشد ، بالاترین فرد که ارزشش بیشتر از همه چیز است در دنیا ، وقتی با مصالح جامعه ، معارضه کرد این فرد باید فدا بشود سید الشهداء روی همین میزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد، که فرد باید فدای جامعه بشود ، جامعه باید اصلاح شود ،« لیقوم الناس بالقسط » (61) باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.(62) برای این بود شهادتش ، برای این بود که اقامه بشود عدل الهی ، اقامه بشود خانه خدا ، محفوظ باشد خانه خدا . (63)زندگی سید الشهداء (علیه السلام) ، زندگی حضرت صاحب (سلام الله علیه) ، زندگی همه ی انبیای عالم، همه ی انبیاء ، از اوّل ، از آدم تا حالا همه شان این معنا بوده است که در مقابل جور ، حکومت عدل را می خواستند درست کنند(64).سید الشهداء (علیه السلام) از همان روز که قیام کردند برای این امر ، انگیزه ی شان اقامه ی عدل بود فرمودند که : می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود (65) انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد ، انحرافات همه از منکرات است ، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است ، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان که چه وضعی در زندگی داشته اند ، قیامش انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود جمله ی قضیّه ی جور ، حکومت جور باید از بین برود سید الشهداءعلیه السلام که همه ی عمرش را و همه ی زندگی اش را برای رفع منکر و جلو گیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردند ، تمام عمرشان را صرف این کردند و تمام زندگی اش را صرف این بود که این حکومت ، جور بسته بشود و از بین برود ، معروف در کار باشد و منکرات از بین برود . (66)سید الشهداء (علیه السلام) تمام حیثیت خودش و جان خودش و بچه هایش را ، همه چیز را در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود ، کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون همه حرفهای ایشان را می شنود ، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند ، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد ، اصلاً برای این معنا آمده بودو این یک فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر ، اینها برای حکومت آمدند ، برای اینکه حکومت باید دست مثل سید الشهداء (علیه السلام) باشد ، مثل کسانی که شیعه ی سید الشهداء هستند باشد . (67)سید الشهداء علیه السلام دیدند که مکتب دارد از بین می رود قضیه ی قیام سید الشهداء و قیام امیر المؤمنین علیه السلام در مقابل معاویه ، قیام انبیاء در مقابل قدرت مندان و کفار ، مسأله این نیست که بخواهند یک مملکت را بگیرند ، همه ی عالم پیش آنها هیچ است مکتب آنها این نیست که ، مقصد آنها این نیست که کشور گشایی بکنند (68) اینکه سید الشهداء علیه السلام را کشاند به آنجا مکتب بود که کشاند به آنجا و ... عقیده بود که کشاند به آنجا و همه چیزش را داد در مقابل عقیده ، در مقابل ایمان ، و کشته شد و شکست داد ، طرف را شکست داد .(69) حضرت سید الشهداء علیه السلام قیام کردند بر ضد یزید و شاید همان طور هم بود که خوب ، اطمینان به این بود که موفق به اینکه یزید را از سلطنت بیندازد نشوند، این اخبارش هم این طور است که ایشان مطلع بودند بر این مطلب (71) در عین حال برای همین معنا که بر ضد یک رژیم ظالم قیام کنند ولو اینکه کشته بشوند ، قیام کردند و کشته دادند و کشتند و خودشان هم کشته شدند. (71)آن حضرت در فکر آینده ی اسلام و مسلمین بود ، به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدس و فدا کاری او در میان انسان ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ی ما بر قرار شود مخالفت نمود و مبارزه کرد و فدا کاری کرد . (72)
اهداف قیام عاشورا از دیدگاه امام خمینی (ره)
او (سید الشهدا سلام الله علیه) تکلیف می دید برای خودش که باید با این قدرت مقاومت کند و کشته شود تا به هم بخورد این اوضاع، تا رسوا بکند این قدرت را با فداکاری خویش و این عده ای که همراه خودش بود. او دید که یک حکومت جائری است که بر مقررات مملکت او سلطنت پیدا کرده است. تکلیف خودش را، تکلیف الهی خودش را تشخیص داد که باید نهضت کند و راه بیفتد و مخالفت کند و اظهار مخالفت و استنکار کند هر چه خواهد شد. در عین حالی که به حسب قواعد معلوم بود که یک عدد اینقدری نمی تواند با آن عده ای که آنان دارند مقابله کند. لکن تکلیف بود(73).لکن (برای سیدالشهدا سلام الله علیه) تکلیف بود آنجا که باید قیام بکنند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش اسوه آزادگان داد برای اسلام(74).امام حسین (ع) نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذ بالله تنبل می بود می توانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی نیست که قیام کنم. دربار اموی خیلی خوشحال می شد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آن ها بر خر مراد سوار باشند اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد. اگر او هم در مدینه سرجایش می نشست و وقتی آن مردک آمد و بیعت خواست نعوذ بالله می گفت: بسیار خوب! خوشحال می شدند و دستش را هم می بوسیدند(75).
سیدالشهدا برای اسلام خودش را به کشتن داد(76).
سیدالشهدا سلام الله علیه تمام (اصحاب) خودشان را، همه جوانان خودش را، همه مال و منال، هر چه بود، هر چه داشت- مال و منال که نداشت- هر چه داشت، جوان داشت، اصحاب داشت، در راه خدا داد و برای تقویت اسلام، مخالفت با ظلم، قیام کرد، مخالفت با امپراطوری آن روز که از امپراطوری های اینجا زیادتر بود(77).سیدالشهدا هم کشته شد، نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند. ثواب برای او خیلی مطرح نبود. آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد، اسلام را پیشرفت دهد، اسلام را زنده کند(78).پیغمبر (ص) در بعضی از جنگ ها شکست خورد و در بعضی از جنگ ها، حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد. حضرت سیدالشهدا را کشتند اما (کشته شدن) اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود. از این جهت هیچ شکستی در کار نبود، اطاعت کرد(79).
قیام عاشورا اسوه آزدگان (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)
حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در برابر ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست ... علاوه بر این، در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلت عدد نترسید، عدد کار پیش نمی برد. افراد ممکن است خیلی زیاد باشند لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ و افراد ممکن است کم باشند لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز(80).امام مسلمین به ما آموخت که در حالی که ستمگر زمان بر مسلمین حکومت جابرانه می کند، در مقابل او اگرچه قوای شما ناهماهنگ باشد بپا خیزید و استنکار کنید، اگر کیان اسلام را در خطر دیدید، فداکاری کنید و خون نثار نمایید(81).حضرت سیدالشهدا از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آن هایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند و باید آن هایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند. کیفیت مبارزه را، کیفیت اینکه مبارزه بین یک جمعیت کم با جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت اینکه قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد، این ها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا، به ملت آموخته است و اهل بیت بزرگوار او و فرزند عالیقدر او هم فهماند که بعد از اینکه آن مصیبت واقع شد باید چه کرد، باید تسلیم شد؟ باید تخفیف در مجاهده قائل شد؟ باید همانطوری که زینب در( سلام الله علیها)در دنباله آن مصیبت بزرگی که (تصغر عنده المصائب)(82) ایستاد و مقابل کفر و در مقابل زندقه صحبت کرد و هرجا موقع شد، مطلب را بیان کرد و حضرت علی بن الحسین سلام الله علیه با آن حال نقاهت، آنطور که شایسته است تبلیغ کرد(83). سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او آموختند تکلیف را ، فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان همان مقداری که فداکاری حضرت، ارزش پیش خداوند تبارک و تعالی دارد و در پیشبرد نهضت حسین (سلام الله علیه) کمک کرده است، خطبه های حضرت سجاد و حضرت زینب هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است. آن ها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور نباید زن ها بترسند و نباید مردها بترسند. در مقابل یزید حضرت زینب (سلام الله علیها) ایستاد و او را همچو تحقیر کرد که بنی امیه در عمرشان همچون تحقیری نشنیده بودند(84) و مصیبت هایی که در بین راه در کوفه و در شام و این ها کردند و منبری که حضرت سجاد (علیه السلام) رفت(85) و واضح کرد به این قضیه، قضیه مقابله غیر حق با حق نیست. یعنی ما را بد معرفی کرده اند، سیدالشهدا را می خواستند معرفی کنند که یک آدمی است که در مقابل حکومت وقت، خلیفه رسول الله ایستاده است. حضرت سجاد این مطلب را در حضور جمع فاش کرد و حضرت زینب هم. تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلت عدد نترسید، از شهادت نترسید. هر مقدار که عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان به همان مقدار باید تحمل زحمت بکند(86). امام حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و «نه» گفت(87).در حالی که شهادت حضرت سیدالشهدا از همه خسارت ها بالاتر بود ولی چون او می دانست که چه می کند و کجا می رود و هدفش چیست، فداکاری کرد و شهید شد و ما هم باید روی آن فداکاری ها حساب کنبم که سیدالشهدا چه کرد و چه بساط ظلمی را به هم زد و ما هم چه کرده ایم(88). سیدالشهدا (سلام الله علیه) وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هرقدر که می توانتد با چند نفر یا چندین نفر... مگر خون ما رنگین تر از خون سیدالشهدا است ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم یا اینکه جان می دهیم؟ آن هم در ماجرای دفع سلطان جائری که می گفت مسلمانم. مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لکن چون با ملت اینطور می کرد و مردی بود متعدی و ظالم و ملت را می خواست زیر بار اطاعت خویش بی جهت ببرد، سیدالشهدا لازم دید که سلطان جائر را سراغش برود و لو اینکه جان بدهد(89)

پي نوشت ها :
 

1. وصیت نامه ی سیاسی والهی،صحیفه ی نور ،جلد21 ،ص173
2.ومَن بَکی اَو اَبکی واحِدَاً فَلَهُ الجَنَةُ وَمَن تَباکی فَلَهُ الجَنَةُ . بحار ،جلد44 ، ص288
3.بیانات امام خمینی در جمع علمای غرب تهران 30/7/58 ،صحیفه ی نور ،جلد 10 ،ص31
4.( بیانات امام خمینی در دیداربا جمعی از روحانیون ، 29/8/58 )صحیفه ی نور جلد 10 ص 218
5.( بیانات امام در جمع وعاظ و خطبای مذهبی ،14/8/59 )،صحیفه ی نور ،ج 13، ص153
6. ثقة الاسلام کلینی (رضوان ا...تعالی علیه )سید حسن روایت کرده است که حضرت امام محمد باقر (ع) هشتصد درهم برای تعزیه و ماتم خود وصیت فرمود وسند موثق از امام جعفر صادق (علیه السلام ) روایت کرده ا ست که پدرم گفت : ای جعفر از مال من وقفی بکن برای ندبه کنندگان ، که ده سال در منا در موسم حج بر من گریه کنند و رسم ماتم را تجدید نمایند وبر مظلومیت من زاری کنند. جلاءالعیون محمد باقرمجلسی ص692
7.(بیانات امام در جمع گروهی از عما، ائمه ی جماعات و روحانیون ووعاظ قم وتهران – 30/3/61 )صحیفه ی نور،ج16 ،ص 218
8.( بیانات امام در دیدار با جمعی از روحانیون -29/8/58 ) ،صحیفهِ نور ،ج 10 ، ص 217
9.عَنِ الحُسَین بنِ علی (علیهماالسلام) قالَ ما مِن عَبد ٍقَطَرَت عـیناهُ فینا قطرةً أَو دمَعَت عیناهُ فینا دَمعَة ً إلّا بَوَّأَهُ اَللهُ تعالی بِها في الجَنَّةِ حُقباً . از حضرت حسین (ع) روایت شده است که فرمود : هیچ بندهای برای ما اشکی نریزد مگر آن که خداوند به سبب آن ، او را از روزگاری در بهشت فرد آورد . بحار ج44 ،ص279
10. ( بیانات امام در جمع گروهی از علماءائمه جاعات و روحانیون و وعاظ قم وتهران -30/3/61 ) ، صحیفه ی نور ،ج16 ص217
11.بیانات امام در جع گروهی از علما ، ائمه ی جماعات وروانیون و وعاظ قم وتهران -30/3/61 )صحیفه ی نور ،ج16 ص 218 12.( بیانات امام در جمع وعاظ و روحانیون -17/4/58 ) ، صحیفه ی نور، ج8 ،ص71.
13. ( بیانات امام خمینی در جمع گروهی ازعلما ،ائمه ی جماعات و روحانیون ووعاظ قم وتهران -30/3/61 )،صحیفه ی نور،ج 16،ص209
14.( بیانات امام خمینی در جمع اعضای هیأت فاطمیون تهران -4/7/58 ) ،صحیفه ی نور ،ج9ص 209
15.بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارکنان نیروی مقاومت بسیج، 23/4/71
16.سید احمد خاتمی ، رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،ص 55-51
17.المراجعات ،ص73و72 ، سبیلالنجاة فی تتمه المراجعات ، ص12 ،در این دو کتاب این حدیث از ده ها منبع اهل سنت نقل شده است .
18.سوره ی شوری آیه 23
19.بیانات مقام معظم رهبری ،22/4/71
20.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص82 تا 106
21.سیره ابن هشام ،ج 3 ،ص 7
22.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص 108 تا 109
23.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ،ص111
24.رسالت خواهی و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ، ص111 تا 114
25.تفسیرالمیزان ، ج 14 ،ص 84
26.رسالت خواهی و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ،ص119تا129
27.رسات خواص و عبرت های عاشورا ، سید احمد خاتمی ص 147تا 161
28.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،سید احمد خاتمی ص167
29.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،سید احمد حاتمی ص 171
30.بیانات مقام عظم رهبری ، 20/5/75
31.رسالت خواص وعبرت های عاشورا ،ص176 تا 179
32.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ،ص181تا 182
33.رسالت خواص و عبرت های عاشورا ، ص189
34.رسالت خواص ، سید احمد خاتمی ،ص 192 تا 201
35.سوره ی آل عمران آیه ی 146
36.رسالت خواص ،ص204 تا 211
37.رسالت خواص ،سید احمد خاتمی ، ص212 تا 213
38.رسالت خواص ، سید احمد خاتمی ص224 تا 239
39. بیانات مقام معظم رهبری 20/3/75
40. محمد رضا حکیمی بیدار گران اقالیم قبله،ص56 .
41. سفینۀ البحار،جلد2 ص 557
42.نهج البلاغه نامه 43
43.(پیام امام به ملت مسلمان ایران ـ 6/10/57 )،صحیفه نور،ج 4، ص10
44.(پیام امام به مناسبت سالروز میلاد امام حسین (ع) وروز پاسدار6/3/61)صحیفه نور،ج16،ص157
45..پاره ای است از این بیت شعر عبدالله بن زنجری: لَعِبَت هاشِمُ با المُلکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحیٌ نَزَل (قبیله بنی هاشم با سلطنت بازی کردند پس نه خبری آمد ونه وحی ای نازل گشت.)آمده است که یزید(لعنت خدا بر او باد)آنگاه که اهل بیت عصمت (ع)را در شام بر وی وارد کردند با چوب بر دندانهای سر مطهر ابا عبد الله (ع) می زد واین شعر را بر زبان می راند(...مع السجوم فی ترجمه نفس المهموم ــ علامه شعرانی: ص252
46.(پیام امام به مناسبت روز پاسدارــ 26/3/59) صحیفه نور ،ج12، ص181
47.(بیانات امام در دیدار با وزیر،فرماندهان واعضای شورای عالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت روز پاسدارــ 26/2 /62) صحیفه نور،ج 17، ص255
48 .(پیام امام به مناسبت روز پاسدارـ 9/4/58)صحیفه نور ج 7 ،ص 236.
49.رضا خان پهلوی وپسرش محمد رضا
50.(بیانات امام در جمع روحانیون وطلاب حوزه علمیه قم- 7/4/58) صحیفه نور،ج 7، ص 230
51.بیانات امام در مورد تبلیغات اجانب – 14/8/58 ف صحیفۀ نور، ج3، ص8
52.ولایت فقیه،ص 11
53.بیانات امام در جمع اعضای هیئت قائمیه تهران 10/3/58 ، صحیفۀ نور، ج7، ص37- همچنین بیانات امام در جمع خطباء و گویندگان مذهبی ، علما و روحانیون قم و تهران و استانهای آذربایجان شرقی و غربی -25/7/61 –صحیفۀ نور ، ج17، ص58
54. بیانات امام در جمع وعاظ وخطبای مذهبی -14/8/59- صحیفۀ نور، ج13، ص158
55. بیانات امام در جمع پاسداران و روحانیون تربت حیدریه 13/4/58- صحیفۀ نور، ج8، ص 12 - وهمچنین بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس 11/9/57 - صحیفۀ نور، ج14، ص15
56. از بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس 11/9/57 - صحیفۀ نور، ج14، ص15
57. بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/57 – صحیفۀ نور ، ج2، ص 208
58. قال ابو مخنف عن عقبه بن ابن أبی العیزار :ان الحسین خطب اصحابه و اصحاب الحر بالبیضه فحمدالله وإثنی علیه. ثم قال أیها الناس ان رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) قال: من رأی سلطانآ جائراّ مستحلاّ لحرم الله ، ناکثاّ لعهدالله ، مخالفاّ لسنه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) ، یعمل فی عبادالله بالأثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقاّ علی الله أن یدخله مدخله ابومخنف از ابوالعیزار نقل کرده که حسین (علیه السلام) در منطقۀ « بیضه » برای همراهان خود و حر خطبه خواند . پس خداوند را شکر گزارد اورا ستود سپس گفت : ای مردم همانا پیامبر (ص) گفت : هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال می شمرد و پیمان خدا را می شکند و با سنت پیامبر مخالفت می ورزد و با گناه و دشمنی در میان بندگان خدا حکم می کند ، پس اورا با کردار و گفتار انکار نکند ، بر خدا لازم است که او را به جایی که سلطان را برده است ببرد. ( تاریخ طبری ، ج4، ص304 )
59. بیانات امام در مورد تکلیف شرعی مسلمین در برابر سلاطین جائر از دید پیشوایان معصوم – 18/9/57- صحیفۀ نور ، ج4، ص 42
60. بیانات امام در جمع روحانیون ، فرهنگیان و مردم کرج -9/3/58- ) صحیفۀ نور ، ج7، ص31
61. اشاره است به آیه : لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الحَْدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيز ما پيامبرانمان را با دليلهاى روشن فرستاديم و با آنها كتاب و ترازو را نيز نازل كرديم تا مردم به عدالت عمل كنند. و آهن را كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است فروفرستاديم، تا خدا بداند چه كسى به ناديده، او و پيامبرانش را يارى مى‏كند. زيرا خدا توانا و پيروزمند است‏.(حدید – آیه 25 ) 62. بیانات امام در جمع ائمه جماعت استان خراسان – 18/6/60-صحیفۀ نور، ج15،ص148-149
63. بیانات امام در دیدار با رئیس جمهور ، نخست وزیر ، و اعضای هیأت دولت به مناسبت هفتۀ دولت 1/6/66 – صحیفۀ نور ، ج20 ، ص145
64. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو 30 / 12 / 1366- صحیفه ی نور ج 20 ص 191
65. قال عقبة بن ابی العیزار ، قام حسین علیه السلام بذی حسم فحمد الله و أثنی علیه ثم قال : إنّه قد نزل من الامر ما قد ترون و إنّ الدنیا قد تغیّرت و تنکرت و ادبر معروفها استمرت حذاد فلم یبق منها الا صبابة کصبابة الآناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل . الا ترون إنّ الحق لایعمل به و إن الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً و إنّی لا أری الموت إلا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما . ( تحف العقول / ص249)
66. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو 30 / 12 / 1366- صحیفه ی نور ج 20 ص 190
67. پیام امام خمینی به مناسبت سال نو ـ 30 / 12 / 1366 ـ صحیفه ی نور ج 20 ص 190
68. بیانات امام در جمع روحانیون و طلاب حوزه علمیه ی قم 7/ 4/ 1358 ـ صحیفه ی نور ج 7 ص 230
69.ـبیانات امام در جمع فرمانده هان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 2/7/ 1358 ـ صحیفه نور ج9 ص194
70. در روایات فراوانی ضمن اخبار خداوند به انبیاء و نیز در فرمایشات پیامبر اکرم (ص) ائمه اطهار (ع) به شهادت رسیدن امام حسین (ع) مورد اشاره واقع شده است . ازجمله در نامه شخص امام حسین (ع) به بنی هاشم آمده است .بنام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم ، اما بعد، پس هر کس به من ملحق شود به شهادت می رسد و هر که روی گرداند به پیروزی نخواهد رسید. والسلام . اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 69
71. سخنرانی امام در موردضرورت قیام برعلیه ظلم به عنوان فریضه و عمل بی چون و چرا به تکالیف مقدس الهی – 27/8/57 – صحیفه ی نور ج3 ص 182 -183
72. ولایت فقیه ، ص 161
73. (بیانات امام در مورد اهمیت و نتایخ قیام لله در پاریس-11/9/57)، صحیفه نور، ج4،ص15
74. (بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/58)، صحیفه نور، ج2، ص208
75. (بیانات امام به مناسبت جشن های 2055 ساله-6/3/50)، صحیفه نور، ج1، ص174
76. (بیانات امام در جمع روحانیون و پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه-15/4/58)، صحیفه نور، ج8، ص41
77. (بیانات امام در جمع علمای غرب تهران-30/7/57)، صحیفه نور، ج1، ص30
78. (بیانات امام در جمع وعاظ و روحانیون تهران-17/4/58)، صحیفه نور، ج8، ص71
79. (بیانات امام در مورد اهمیت و نتایج قیام لله در پاریس-11/9/57)، صحیفه نور، ج4، ص19-20
80. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص58
81. (پیام امام به ملت شجاع ایران به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم-1/9/57)، صحیفه نور، ج3، ص225
82. مصیبت های دیگر در کنار آن کوچکند
83. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص60
84. ر.ک.الهوف علی قتل الطفوف- سیدبن طاوس،ص181- همچنین با اندکی تفاوت در احتجاج – ابومنصور طبرسی،ج2، ص34-36
85. ر.ک.کامل بهایی- عماد الدین طبرسی، ص300و301
86. (بیانات امام در جمع خطبا، گویندگان مذهبی، علما و روحانیون قم و تهران و استان های آذربایجان شرقی و غربی-25/7/61)، صحیفه نور، ج17، ص159
87. (بیانات امام در جمع علمای غرب تهران- 30/7/58)، صحیفه نور، ج11، ص31
88. (بیانات امام در جمع ائمه جمعه مراکز استان های سراسر کشور-22/7/61)، صحیفه نور، ج17،ص54
89. (بیانات امام در مورد عفو زندانیان سیاسی رژیم شاه-3/8/57)، صحیفه نور، ج2،ص218
 

منابع
1.قرآن
2.نهج البلاغه،تالیف الشریف الرضی ابی الحسن محمدابن الحسین بن موسی بن محمدبن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم علیه السلام، تعلیق و فهرست الدکتور صبحی الصالح، تحقیق الشیخ فارس تبریزیان، دارالهجره، للمطابعة و النشر، چاپ سوم، تاریخ چاپ 1425ه.ق
3.الانوار، بحار، الجامعة الدرر اخبار ائمة الاطهار، تألیف مجلسی، الشیخ محمدباقر، مؤسسه الوفاء بیروت، لبنان، 1425ه.ق
4.العیون، جلاء، مجلسی، سید محمدباقر، انتشارات کتابفروشی الاسلامیة، 1348ه.ق
5.العقول عن آل الرسول، تحف، تالیف شعبةالحرانی (رحمةالله علیه) ابومحمد الحسن علی بن الحسین تصحیحه و تعلیقه علیه، علی اکبر غفاری، دار الکتب الاسلامیة، 1376ه.ش
6.رسالت خواص و عبرت های عاشورا، سید احمد خاتمی، بی تا، بی چا
7.نور، صحیفه، الخمینی (سیدروح الله)، انتشارات فضیلت علم، مؤلف: قادر فضلی، چاپ الهادی – بی ت



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط