آفات و آسیبهای جریان دین پژوهی متجدد
مقدمه
بحث هایی كه امروزه در قالب های مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح می شود عموماً بحث های فلسفی است كه تحت عنوان فلسفه دین قابل جمع است. بحث هایی چون زبان دین، فهم دین، معرفت دین، قرائت پذیری دین، پلورالیسم یا كثرت گرایی دینی و حتی سكولاریزم از حیثی، جزء مباحث فلسفه دین به شمار می آیند. كسانی كه این مباحث را در قالب كتاب، مقاله، سخنرانی و كلاس طرح می كنند چه بسا همه آنها غرض منفی نداشته باشند و قصدشان این نباشد كه به دین لطمه بخورد، اما تصور نمی كنند كه طرح نادرست این مباحث چه آثار سویی در ایمان مردم و عقاید جوانان و استحكام دینانت خواهد داشت. مطمئناً در بین این افراد كسانی نیز هستند كه این بحث ها را مغرضانه طرح می كنند. اگر چه این مباحث در دهه اخیر وارد ادبیات دین پژوهی ما گردیده اند اما بی پیشینه هم نمی باشند و برخی از آنها به صورت دیگری در منابع خود ما مطرح گردیده است و می توان از این منابع آن ها را استخراج نمود. به نظر می رسد طرح این مباحث در قالب امروزین آن و از زاویه و پایگاهی كه امروزه مطرح می شود عمدتاً هدفی جز لطمه زدن به ایمان دینی را تعقیب نمی كند.
در برخی موارد خطا در فهم این مباحث نیز مشكل را مضاعف می كند. مثلاً در بحث قرائت پذیری دین و قرائات متعدد از دین حتی بعضی از افراد شناخته شده و صاحب رساله به دلیل عدم توجه به مبانی، دلایل و لوازم پذیرش قرائات مختلف از دین، به تأیید آن می پردازد. علت اصلی این است كه برخی از آقایان تصور می كنند همانگونه كه مجتهدین آراء متفاوتی مثلاً در فقه دارند، این همان قرائت پذیری است و توجه ندارند كه این اصلا محل بحث نیست و متأسفانه چون معنای بحث را نمی دانند گاهی اظهارنظرهایی می كنند كه ایجاد مشكل می كند. به عنوان نمونه ای دیگر، كسانی می گویند كه ما اومانیزم اسلامی هم داریم. اسلام هم اومانیزم را تایید می كند و بالاترین اومانیزم را ما در اسلام داریم. این تعابیر را حتی از بعضی مشاهیر می شنویم، اما این افراد توجه ندارند كه اومانیزم به معنای اعتنا و احترام به منزلت انسان نیست. اومانیزم معنای دیگری دارد و با خدا محوری جمع نمی شود. اومانیزم در واقع انسان مداری را برای حذف خدا و در مقابل خدا محوری مطرح می كند و ربطی به آیات قرآنی درباره مقام و منزلت انسان ندارد.
حوزه های دین پژوهی
دین پژوهی به مثابه یك رشته به دو حوزه تقسیم می شود: مطالعه درباره دین و مطالعه در دین، مطالعه درباه دین یا مطالعه فرادینی، مطالعه دین از برون و و مطالعه در دین یا مطالعه درون دینی، مطالعه دین از درون است. هر گونه مطالعه درباره دین و در دین را می توانیم دین پژوهی قلمداد كنیم. در این صورت دین پژوهی شامل علوم بسیاری می شود كه از جمله آنها می توان از فلسفه دین، كلام، جامعه شناسی دین، روان شناسی دین، پدیدارشناسی دین، مردم شناسی دین، تفسیر و مناهج التفسیر و اصول فقه نام برد. این علوم یا درباره دین مطالعه می كنند مانند فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین (البته دقیق تر این است كه بگوییم جامعه شناسی دین و روان شناسی دین درباره دینداری مطالعه می كنند نه درباره دین) یا در دین مثل تفسیر، كلام و فقه.به همین جهت بسیاری از علوم را می توانیم ذیل عنوان دین پژوهی نام ببریم.
جریان های دین پژوهی معاصر در ایران
در كشور ما هم اكنون سه جریان دین پژوهی وجود دارد:
1-جریان دین پژوهی سنتی
2-جریان دین پژوهی متجدد
3-جریان دین پژوهی مجدد
جریان اول عمدتاً به مباحث درون دینی می پردازد و كمتر به مباحث برون دینی و مباحث جدید روی می آورند. با اینكه مباحثی چون فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین چندین سال پیش از غرب وارد كشور ما شده اما جریان سنتی كمتر به آنها پرداخته است. شاخصه اصلی جریان سنتی این است كه این جریان نسبت به معارفی كه از پیشینیان به ما رسیده به شدت متصلب است و در پی نوآوری، ابداع و نظریه پردازی نیست. جریان سنتی تصور می كند هیچ خدشه ای به معارف و ذخایری كه از گذشتگان به ما رسیده است، وارد نیست و گرفتار نوعی تقطیع اجتهاد در حوزه دین پژوهی شده است. به هر حال اجتهاد فقط مختص فقه نیست بلكه یك متكلم صاحب نظر یا یك متفكر صاحب نظر در اخلاق باید در حوزه های مربوط به خود به اجتهاد بپردازد. اما جریان دین پژوهی متجدد، جریانی است كه به شدت دلداده دستاوردهای علمی و فكری، فرامرزی است. از دیدگاه اینان آنچه از غرب فرا می رسد حق و حجت و دل پذیر است و از آن استقبال می كند. خوشبختانه از آغاز دهه بیست با ظهور علامه طباطبایی جریانی در حوزه ها شكل گرفت كه از آن به عنوان جریان مجدد می توان نام برد.
این جریان از یك طرف به ذخایر و معارفی كه حاصل دسترنج متفكران، حكیمان، فقیهان، متكلمان و مفسران گذشته است اعتنا دارد و آنها را سرمایه می داند و از این حیث با جریان اول اشتراك دارد و از طرف دیگر به مباحث جدید و آرا و مكاتب تازه هم چشمی دارند. جریان مجدد ضمن مطالعه در مباحث جدید اگر حرف حقی در آن یافت، می پذیرد و از این حیث به جریان دوم نزدیك است. این جریان با جریان های سنتی و متجدد دو تفاوت دارد:
1- هر دو جریان سنتی و متجدد، مقلدند و این مقلد نیست بلكه محقق است.
2- این جریان نه نسبت به معارف پیشینیان متصلب است و نه دلباخته تفكرات مدرن است.
جریان مجدد فقط به یافت ها و داشته هایی كه دیگران عرضه می كند اكتفا نمی كند، خود بنا دارد ابداع كند، نظریه پردازی و نوآوری نماید. علامه طباطبایی در فلسفه چنین كرد، هم فلسفه صدرایی را با نوشت كتاب بدایه و نهایه منقح كرد و هم با نوشتن كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم حرف های تازه و نو در فلسفه آورد به طوری كه مكتب جدیدی در فلسفه به نام نوصدرایی پدید آمد. مرحوم استاد مطهری نیز در حوزه كلام چنین نقشی ایفا كرد. ایشان در مجموعه اصول جهان بینی اسلامی و كتاب عدل الهی حرف های جدیدی زده و سامان تازه ای به علم كلام داده است. كتاب جهان بینی آقای مطهری در واقع كتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید آقای مطهری در واقع كتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید را با ساختاری جدید و تازه و زاویه ای نو بحث می كند. بسیاری از مباحثی كه امروزه مطرح است ایشان در حدود بیست و پنج سال قبل به آنها پرداخته است. اول كسی كه در ایران تعبیر كلام جدید را به كار برده است مرحوم استاد مطهری است. البته باید توجه داشته باشید اصطلاح كلام جدید كه در بعضی از آثار امروزه به كار می رود به معنای تعبیر شهید مطهری نیست. امروزه گاهی به نوعی كلام كه متأثر از كلام پروتستانی است، اطلاق می كنند.به هر حال آسیب ها و آفاتی متوجه هر سه جریان می باشد.
ارزیابی و نقد جریان متجدد در حوزه دین پژوهی
جریان دین پژوهی متجدد، جریانی متأثر از پروتستانتیزم غربی و الهیات مدرن غربی یا الهیات بعد از رنساس است. پروتستانتیزم یعنی مذهب اعتراض یا اعتراض گرایی كه توسط افرادی چون كاربین و لوتر پایه گذاری گردید. هم اكنون سه مذهب بزرگ در بین مسیحی ها رایج است. مذهب كاتولیك كه قدیمی تر از دیگر مذاهب مسیحی است، مذهب ارتدوكس كه كیشی سخت و متعصب است و مذهب سوم پروتستانتیزم كه جدید است و در مقابل دو مذهب دیگر ظهور كرده است. اولین مباحثی كه از طرف پایه گذارن پروتستانتیزم مطرح گردید همین مباحث قرائت پذیری دین و ارائه قرائت جدید از مسیحیت و انجیل بود، یعنی همان مباحثی كه هم اكنون در ایران در غالب اصلاحات و ادبیات اسلامی توسط جریان متجدد ارائه می شود.
اولین آفتی كه متوجه این جریان است، روی آوردن این جریان به یك موج ترجمه آن هم از نوع غیر آشكار و ناصحیح است. واحد ترجمه گاهی واژه ها هستند و واژه ها ترجمه می شوند كه اصطلاحاً به آن ترجمه تحت الفظی می گوییم. گاهی واحد ترجمه پاراگراف است كه به آن ترجمه آزاد می گوییم و گاهی واحد ترجمه كتاب است كه یك كتاب را به طور كامل برمی گردانند. در هر كدام از این موارد نام نویسنده، منبع و مأخذ آن مشخص است اما اخیراً چیز جدیدی باب شده و آن این است كه واحد ترجمه یك مكتب است، یك مذهب است، یك گرایش است بی آنكه به كتب مشخص، كاتبین مشخص و یا مؤلفین مشخص اشاره بشود. در نتیجه امروز مسائلی در كشور ما مطرح می شود كه مسأله ما نیست. مسأله تعارض عقل و دین مسأله مسیحی ها است. در اسلام كه عقل یكی از منابع دینی است، مسأله تعارض علم و دین وجود ندارد. مبحث قرائت پذیر بودن متون دینی، مسأله كتب مندرس و تحریف شده و پریشان غربی هاست. متون دینی آنها به گونه ای است كه قرائت پذیر است. متن مبهم است، تحریف شده و دست خورده است. این تحریفات باعث بوجود آمدن مسأله تعارض عقل و دین گشته است، به همین جهت به ناچار برای حل معضل تعارض علم و دین باید توجیهاتی بیابند كه این تعارض را حل نماید. یكی از راه حل های این تعارض، ارائه قرائت های جدید از دین است. همچنین سكولاریزم برای مسیحیت یك مطلب كاملاً طبیعی است. آن مذهبی كه می گوید اگر به گونه راست تو سیلی نواختند، گونه چپ را آماده كن و آن را بپذیر، آن مذهبی كه می گوید اگر كسی اشتیاق به بهشت دارد غذا خوردن با سگ هم برای او زیاد است و آن مذهبی كه تارك دنیا و دنیاگریز است، اصالتاً سكولار و خواهان جدایی دین از سیاست است. آن مذهبی كه رسالت دین را تنظیم روابط مشخص انسان با خدا می داند و كاری به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد، ذاتاً سكولار است. اما مذهبی كه هفتاد و دو باب فقه اش به جز دو سه باب كه مربوط به عبادات است، مملو از مسایل سیاسی و اجتماعی است، نمی تواند سكولار باشد. پس سكولاریزم هم مسأله ما نیست. مسأله پلورالیزم هم به همین صورت است. جنگ های دینی و مذهبی كه در غرب راه افتاد باعث شد تا دنیای غرب به ناچار به ایده پلورالیزم تن در دهد. به همین ترتیب مباحث بسیاری از این دسته هستند كه مسأله ما نیستند. مسائلی هستند كه برای جامعه دیگری و در فرهنگی دیگر، به طور طبیعی و غیر طبیعی متولد شده و رشد نموده اند و جا باز كرده اند و چه بسا برای خود آنها تبیین هم نشده باشد. به هر حال آراء و افكاری از آن سوی مرز در غالب ترجمه مستقیم و غیر مستقیم، مشخص و غیر مشخص در كشور ما عرضه می شود، كه مشكل آفرین بوده است.
آسیب دیگری كه جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است، خلط مباحث و خلط بین دانش ها است. فردی قریب بیست سال از موضع یك متكلم و به نام یك متعلم در كشور مقاله می نویسد اما مقالاتی كه متكلمانه و متعلمانه نیست. مقالاتی كه كلامی نیست بلكه مربوط به حوزه فلسفه دین می شود ولی با سیمایی متكلمانه و متعلمانه ارائه می گردند. مباحثی مثل قرائت پذیری دین، معرف دین و كثرت گرایی دینی كه جزء فلسفه دین است. كلام دانشی است درون دینی و ملتزم به دین و رسالتش دفاع از دین است و نسبت به حقانیت دین دغدغه دارد و در این تردیدی نیست. اما فلسفه دین، دانشی است برون دینی و غایتش دفاع از دین نیست. یك فیلسوف دین بدون دغدغه درباره حقانیت دین، با دین مواجه می شود و به دین به عنوان یك معرفت درجه دو نگاه می كند و همانگونه كه مثلاً به مطالعه جامعه می پردازد دین را مورد مطالعه قرار می دهد. بنیان گذاران فلسفه دین نوعاً ملحدان بوده اند، چرا كه مسائل فلسفه دین مسائلی است كه بیشتر ملحدان با آن مواجه می شدند و به همین دلیل نتایج مباحث آنها غالباً به نقص دین و نقد دین منجر می شد. حال این كه كسی به عنوان یك متكلم از موضع یك فیلسوف دین سخن بگوید، خطاست. یك متلكم نمی تواند به طرح مباحثی بپردازد كه منجر به رد دین یا عقاید مسلم دین و ضروریات دینی شود. نمی توان ژست یك متكلم را به خود گرفت و فیلسوفانه با دین برخورد كرد. بنابراین باید مراقب خلط بین مباحث و دانش ها باشیم.
آفت دیگری كه قابل طرح است این است كه در این سال ها مباحثی در جامعه مطرح می شود كه سعی دارد دین را از كارایی و كارآمدی بیاندازد و به نظر می رسد در بسیاری از موارد عمدی باشد. حمله ها و هجمه ها متوجه زوایایی از حركت دین است كه در مقام عمل می تواند كارآمد باشد و سعی بر این است كه دین به حاشیه رانده شود. به همین دلیل فقه بیشتر مورد حمله قرار گرفته است. درباره علل طرح این نوع مباحث نمی خواهم صحبت كنم اما آن چیزی كه روشن است این است كه علم فقه عاملی اساسی در درانداختن طرحی نو در حیات اجتماعی مردم ما بوده است و پیوندی اساسی با حكومت ما دارد به همین جهت طرح این مباحث می تواند جنبه سیاسی هم داشته باشد. می گویند كه فقه خشونت آفرین است و دین را در قالب صعب، سخت و خشونت بار ارائه می كند و آن را مقابل عرفان قرار می دهند. حال آیا این فقه این گونه است؟! من نمی خواهم به طور عام قضاوت كنم اما می توان گفت نقشی كه فقه در سهل كردن دین و راحت كردن انجام امور دینی برای مردم دارد، هیچ دانش و شیوه دیگری ندارد. اصلاً یكی از انتقاداتی كه به فقها مطرح می شود این است كه شما چرا اینقدر سعی می كنید مسائل را آسان كنید. مثلاً در بحث ربا بعضی از فقها مطرح كرده اند كه اگر یك چوب كبریت را بگذارند روی پول، مشكل ربا حل می شود. البته ممكن است ما در یك فتوایی اشكال بگیریم اما غرض این است كه فقیه در صدد سهل كردن مسائل است. این در حالی است كه برخی از عرفا بر سر كوچكترین مسائل همدیگر را تا مرز الحاد هم تكفیر می كنند.
در برخی موارد یك نوع عمد و اشتیاقی دیده می شود كه سعی دارد نشان دهد آراء فقها متكثر است و نوعی تحیر پراكنی، حیرت افكنی و شبهه پراكنی در اینگونه مسائل مشاهده می گردد. در یك جلسه درس خارج در مقام بحث علمی استاد ممكن است جهت باز شدن ذهن طلبه، شقوق و شعب مختلف یك مسأله را بیان كند، این فرق می كند با اینكه كسی بیاید در جامعه و بگوید از این مسائل دینی ده نوع است، از آن مسأله دیگر بیست نوع و از آن یكی هم پنج نوع نتیجه این كار چه خواهد بود؟! آیا جز این است كه ایمان مردم ویران شود. شما وقتی بگویید مثلاً در مورد حكومت دینی ده نوع نظریه داریم، آن وقت جوان در دانشگاه از ما می پرسد كدامیك از اینها حكومت دینی است؟ چه بسا همه اینها نادرست باشد و هیچكدام از آنها عملی نباشد. متأسفانه این باب شده كه تعدادی از آراء مشكله را پیدا می كنند و به عنوان حرف تازه مطرح می نمایند و عجیب اینكه در مقام عمل و در مقام بحث جدی پای اینگونه ادعاها نمی ایستد. روزنامه ای كردن مسائل یكی دیگر از آفت های است كه دامنگیر این مباحث شده است. در یك محفل علمی اشكالی ندارد كه كسی حتی در مسلمات دینی هم تردید نماید و نباید مانند اهل سنت بگوییم اجتهاد فقط برای مسائلی است كه گذشتگان در مورد آنها بحث نكرده اند. شیعه در همه مباحث كلامی، فقهی و فكری باب اجتهاد را مفتوح می داند و اصلاً چنین بحث هایی لازم است اما اینكه این مباحث به روزنامه ها كشیده شود محل بحث است. این كار مثل این می ماند كه انواع و اقسام داروها را بریزید وسط خیابان و به مردم بگویید هر كدام را كه دلتان می خواهد بردارید و بخورید. متأسفانه برخی مسائل به صورت خام و بدون اینكه فكر و تأملی در مورد آنها صورت گرفته باشد در داخل روزنامه ها منتشر می شود و در دسترس افراد غیر متخصص قرار می گیرد.
این موارد مجموعه ای از مهمترین آفت هایی بود كه جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است. البته موارد دیگری هم هست كه به دلیل كمی وقت از آنها صرف نظر می كنم. اما دین پژوهی نوع اول یا دین پژوهی سنتی هم بسیار محل بحث است و دین پژوهی نوع سوم نیز در معرض مخاطرات زیادی قرار دارد. نظام دینی ما باید در جهت تقویت جریان دین پژوهی مستقل مجدد سرمایه گذاری اساسی انجام دهد تا این ركود و سكون كه صدها سال دامنگیر حوزه های ما شده است از بین برود. ما تقریباً بعد از صدرالمتألهین كمتر حرف تازه ای زده ایم در حالی كه غرب در این مدت كه مصادف با دوره رنسانس است فعالیت ها و تلاش های بسیاری انجام داده است و مكاتب فلسفی مختلفی ظهور كرده است. مباحث فلسفی و كلامی ما متعلق به صدها سال پیش است. باید امروز در این زمینه ها و مخصوصاً در مباحث فقهی سرمایه گذاری لازم انجام شود. حكومت ما بر اساس فقه اداره می شود اما اگر بخواهیم از كتاب های فقهی كه در این سال ها نوشته شده اند نام ببریم انگشت شمار است كه هیچكدام از آنها هم كار اساسی نیست. امروز در زمینه مسائل هنری بحث های زیادی وجود دارد و مردم با این مسائل بسیار درگیر هستند و فقهاء ما به این مسائل كمتر توجه دارند. مسائل بسیاری هم برای هنرمندان، هم برای كارگردانان و بازیگران، هم برای مردم و برنامه ریزان مبهم است كه فقهاء باید در این زمینه ها كار بكنند. مسائل زیادی در حوزه های مختلف وجود دارد كه محل بحث و نقد است و نیازمند پاسخگویی است. به هر حال باید در این زمینه مباحث فلسفی، كلامی و فقهی سرمایه گذاری لازم انجام گیرد و تلاش شود تا كاستی ها و كمبودها جبران شود.
منبع:مقاله آسيب شناسى دين پژوهى معاصر، حجه الاسلام صادقى رشاد
ارسال توسط کاربر محترم سایت : zareemail
بحث هایی كه امروزه در قالب های مختلف در حوزه و دانشگاه و در جامعه مطرح می شود عموماً بحث های فلسفی است كه تحت عنوان فلسفه دین قابل جمع است. بحث هایی چون زبان دین، فهم دین، معرفت دین، قرائت پذیری دین، پلورالیسم یا كثرت گرایی دینی و حتی سكولاریزم از حیثی، جزء مباحث فلسفه دین به شمار می آیند. كسانی كه این مباحث را در قالب كتاب، مقاله، سخنرانی و كلاس طرح می كنند چه بسا همه آنها غرض منفی نداشته باشند و قصدشان این نباشد كه به دین لطمه بخورد، اما تصور نمی كنند كه طرح نادرست این مباحث چه آثار سویی در ایمان مردم و عقاید جوانان و استحكام دینانت خواهد داشت. مطمئناً در بین این افراد كسانی نیز هستند كه این بحث ها را مغرضانه طرح می كنند. اگر چه این مباحث در دهه اخیر وارد ادبیات دین پژوهی ما گردیده اند اما بی پیشینه هم نمی باشند و برخی از آنها به صورت دیگری در منابع خود ما مطرح گردیده است و می توان از این منابع آن ها را استخراج نمود. به نظر می رسد طرح این مباحث در قالب امروزین آن و از زاویه و پایگاهی كه امروزه مطرح می شود عمدتاً هدفی جز لطمه زدن به ایمان دینی را تعقیب نمی كند.
در برخی موارد خطا در فهم این مباحث نیز مشكل را مضاعف می كند. مثلاً در بحث قرائت پذیری دین و قرائات متعدد از دین حتی بعضی از افراد شناخته شده و صاحب رساله به دلیل عدم توجه به مبانی، دلایل و لوازم پذیرش قرائات مختلف از دین، به تأیید آن می پردازد. علت اصلی این است كه برخی از آقایان تصور می كنند همانگونه كه مجتهدین آراء متفاوتی مثلاً در فقه دارند، این همان قرائت پذیری است و توجه ندارند كه این اصلا محل بحث نیست و متأسفانه چون معنای بحث را نمی دانند گاهی اظهارنظرهایی می كنند كه ایجاد مشكل می كند. به عنوان نمونه ای دیگر، كسانی می گویند كه ما اومانیزم اسلامی هم داریم. اسلام هم اومانیزم را تایید می كند و بالاترین اومانیزم را ما در اسلام داریم. این تعابیر را حتی از بعضی مشاهیر می شنویم، اما این افراد توجه ندارند كه اومانیزم به معنای اعتنا و احترام به منزلت انسان نیست. اومانیزم معنای دیگری دارد و با خدا محوری جمع نمی شود. اومانیزم در واقع انسان مداری را برای حذف خدا و در مقابل خدا محوری مطرح می كند و ربطی به آیات قرآنی درباره مقام و منزلت انسان ندارد.
حوزه های دین پژوهی
دین پژوهی به مثابه یك رشته به دو حوزه تقسیم می شود: مطالعه درباره دین و مطالعه در دین، مطالعه درباه دین یا مطالعه فرادینی، مطالعه دین از برون و و مطالعه در دین یا مطالعه درون دینی، مطالعه دین از درون است. هر گونه مطالعه درباره دین و در دین را می توانیم دین پژوهی قلمداد كنیم. در این صورت دین پژوهی شامل علوم بسیاری می شود كه از جمله آنها می توان از فلسفه دین، كلام، جامعه شناسی دین، روان شناسی دین، پدیدارشناسی دین، مردم شناسی دین، تفسیر و مناهج التفسیر و اصول فقه نام برد. این علوم یا درباره دین مطالعه می كنند مانند فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین (البته دقیق تر این است كه بگوییم جامعه شناسی دین و روان شناسی دین درباره دینداری مطالعه می كنند نه درباره دین) یا در دین مثل تفسیر، كلام و فقه.به همین جهت بسیاری از علوم را می توانیم ذیل عنوان دین پژوهی نام ببریم.
جریان های دین پژوهی معاصر در ایران
در كشور ما هم اكنون سه جریان دین پژوهی وجود دارد:
1-جریان دین پژوهی سنتی
2-جریان دین پژوهی متجدد
3-جریان دین پژوهی مجدد
جریان اول عمدتاً به مباحث درون دینی می پردازد و كمتر به مباحث برون دینی و مباحث جدید روی می آورند. با اینكه مباحثی چون فلسفه دین، جامعه شناسی دین و روان شناسی دین چندین سال پیش از غرب وارد كشور ما شده اما جریان سنتی كمتر به آنها پرداخته است. شاخصه اصلی جریان سنتی این است كه این جریان نسبت به معارفی كه از پیشینیان به ما رسیده به شدت متصلب است و در پی نوآوری، ابداع و نظریه پردازی نیست. جریان سنتی تصور می كند هیچ خدشه ای به معارف و ذخایری كه از گذشتگان به ما رسیده است، وارد نیست و گرفتار نوعی تقطیع اجتهاد در حوزه دین پژوهی شده است. به هر حال اجتهاد فقط مختص فقه نیست بلكه یك متكلم صاحب نظر یا یك متفكر صاحب نظر در اخلاق باید در حوزه های مربوط به خود به اجتهاد بپردازد. اما جریان دین پژوهی متجدد، جریانی است كه به شدت دلداده دستاوردهای علمی و فكری، فرامرزی است. از دیدگاه اینان آنچه از غرب فرا می رسد حق و حجت و دل پذیر است و از آن استقبال می كند. خوشبختانه از آغاز دهه بیست با ظهور علامه طباطبایی جریانی در حوزه ها شكل گرفت كه از آن به عنوان جریان مجدد می توان نام برد.
این جریان از یك طرف به ذخایر و معارفی كه حاصل دسترنج متفكران، حكیمان، فقیهان، متكلمان و مفسران گذشته است اعتنا دارد و آنها را سرمایه می داند و از این حیث با جریان اول اشتراك دارد و از طرف دیگر به مباحث جدید و آرا و مكاتب تازه هم چشمی دارند. جریان مجدد ضمن مطالعه در مباحث جدید اگر حرف حقی در آن یافت، می پذیرد و از این حیث به جریان دوم نزدیك است. این جریان با جریان های سنتی و متجدد دو تفاوت دارد:
1- هر دو جریان سنتی و متجدد، مقلدند و این مقلد نیست بلكه محقق است.
2- این جریان نه نسبت به معارف پیشینیان متصلب است و نه دلباخته تفكرات مدرن است.
جریان مجدد فقط به یافت ها و داشته هایی كه دیگران عرضه می كند اكتفا نمی كند، خود بنا دارد ابداع كند، نظریه پردازی و نوآوری نماید. علامه طباطبایی در فلسفه چنین كرد، هم فلسفه صدرایی را با نوشت كتاب بدایه و نهایه منقح كرد و هم با نوشتن كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم حرف های تازه و نو در فلسفه آورد به طوری كه مكتب جدیدی در فلسفه به نام نوصدرایی پدید آمد. مرحوم استاد مطهری نیز در حوزه كلام چنین نقشی ایفا كرد. ایشان در مجموعه اصول جهان بینی اسلامی و كتاب عدل الهی حرف های جدیدی زده و سامان تازه ای به علم كلام داده است. كتاب جهان بینی آقای مطهری در واقع كتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید آقای مطهری در واقع كتاب جدید است، همان مباحث و اصول عقاید را با ساختاری جدید و تازه و زاویه ای نو بحث می كند. بسیاری از مباحثی كه امروزه مطرح است ایشان در حدود بیست و پنج سال قبل به آنها پرداخته است. اول كسی كه در ایران تعبیر كلام جدید را به كار برده است مرحوم استاد مطهری است. البته باید توجه داشته باشید اصطلاح كلام جدید كه در بعضی از آثار امروزه به كار می رود به معنای تعبیر شهید مطهری نیست. امروزه گاهی به نوعی كلام كه متأثر از كلام پروتستانی است، اطلاق می كنند.به هر حال آسیب ها و آفاتی متوجه هر سه جریان می باشد.
ارزیابی و نقد جریان متجدد در حوزه دین پژوهی
جریان دین پژوهی متجدد، جریانی متأثر از پروتستانتیزم غربی و الهیات مدرن غربی یا الهیات بعد از رنساس است. پروتستانتیزم یعنی مذهب اعتراض یا اعتراض گرایی كه توسط افرادی چون كاربین و لوتر پایه گذاری گردید. هم اكنون سه مذهب بزرگ در بین مسیحی ها رایج است. مذهب كاتولیك كه قدیمی تر از دیگر مذاهب مسیحی است، مذهب ارتدوكس كه كیشی سخت و متعصب است و مذهب سوم پروتستانتیزم كه جدید است و در مقابل دو مذهب دیگر ظهور كرده است. اولین مباحثی كه از طرف پایه گذارن پروتستانتیزم مطرح گردید همین مباحث قرائت پذیری دین و ارائه قرائت جدید از مسیحیت و انجیل بود، یعنی همان مباحثی كه هم اكنون در ایران در غالب اصلاحات و ادبیات اسلامی توسط جریان متجدد ارائه می شود.
اولین آفتی كه متوجه این جریان است، روی آوردن این جریان به یك موج ترجمه آن هم از نوع غیر آشكار و ناصحیح است. واحد ترجمه گاهی واژه ها هستند و واژه ها ترجمه می شوند كه اصطلاحاً به آن ترجمه تحت الفظی می گوییم. گاهی واحد ترجمه پاراگراف است كه به آن ترجمه آزاد می گوییم و گاهی واحد ترجمه كتاب است كه یك كتاب را به طور كامل برمی گردانند. در هر كدام از این موارد نام نویسنده، منبع و مأخذ آن مشخص است اما اخیراً چیز جدیدی باب شده و آن این است كه واحد ترجمه یك مكتب است، یك مذهب است، یك گرایش است بی آنكه به كتب مشخص، كاتبین مشخص و یا مؤلفین مشخص اشاره بشود. در نتیجه امروز مسائلی در كشور ما مطرح می شود كه مسأله ما نیست. مسأله تعارض عقل و دین مسأله مسیحی ها است. در اسلام كه عقل یكی از منابع دینی است، مسأله تعارض علم و دین وجود ندارد. مبحث قرائت پذیر بودن متون دینی، مسأله كتب مندرس و تحریف شده و پریشان غربی هاست. متون دینی آنها به گونه ای است كه قرائت پذیر است. متن مبهم است، تحریف شده و دست خورده است. این تحریفات باعث بوجود آمدن مسأله تعارض عقل و دین گشته است، به همین جهت به ناچار برای حل معضل تعارض علم و دین باید توجیهاتی بیابند كه این تعارض را حل نماید. یكی از راه حل های این تعارض، ارائه قرائت های جدید از دین است. همچنین سكولاریزم برای مسیحیت یك مطلب كاملاً طبیعی است. آن مذهبی كه می گوید اگر به گونه راست تو سیلی نواختند، گونه چپ را آماده كن و آن را بپذیر، آن مذهبی كه می گوید اگر كسی اشتیاق به بهشت دارد غذا خوردن با سگ هم برای او زیاد است و آن مذهبی كه تارك دنیا و دنیاگریز است، اصالتاً سكولار و خواهان جدایی دین از سیاست است. آن مذهبی كه رسالت دین را تنظیم روابط مشخص انسان با خدا می داند و كاری به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد، ذاتاً سكولار است. اما مذهبی كه هفتاد و دو باب فقه اش به جز دو سه باب كه مربوط به عبادات است، مملو از مسایل سیاسی و اجتماعی است، نمی تواند سكولار باشد. پس سكولاریزم هم مسأله ما نیست. مسأله پلورالیزم هم به همین صورت است. جنگ های دینی و مذهبی كه در غرب راه افتاد باعث شد تا دنیای غرب به ناچار به ایده پلورالیزم تن در دهد. به همین ترتیب مباحث بسیاری از این دسته هستند كه مسأله ما نیستند. مسائلی هستند كه برای جامعه دیگری و در فرهنگی دیگر، به طور طبیعی و غیر طبیعی متولد شده و رشد نموده اند و جا باز كرده اند و چه بسا برای خود آنها تبیین هم نشده باشد. به هر حال آراء و افكاری از آن سوی مرز در غالب ترجمه مستقیم و غیر مستقیم، مشخص و غیر مشخص در كشور ما عرضه می شود، كه مشكل آفرین بوده است.
آسیب دیگری كه جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است، خلط مباحث و خلط بین دانش ها است. فردی قریب بیست سال از موضع یك متكلم و به نام یك متعلم در كشور مقاله می نویسد اما مقالاتی كه متكلمانه و متعلمانه نیست. مقالاتی كه كلامی نیست بلكه مربوط به حوزه فلسفه دین می شود ولی با سیمایی متكلمانه و متعلمانه ارائه می گردند. مباحثی مثل قرائت پذیری دین، معرف دین و كثرت گرایی دینی كه جزء فلسفه دین است. كلام دانشی است درون دینی و ملتزم به دین و رسالتش دفاع از دین است و نسبت به حقانیت دین دغدغه دارد و در این تردیدی نیست. اما فلسفه دین، دانشی است برون دینی و غایتش دفاع از دین نیست. یك فیلسوف دین بدون دغدغه درباره حقانیت دین، با دین مواجه می شود و به دین به عنوان یك معرفت درجه دو نگاه می كند و همانگونه كه مثلاً به مطالعه جامعه می پردازد دین را مورد مطالعه قرار می دهد. بنیان گذاران فلسفه دین نوعاً ملحدان بوده اند، چرا كه مسائل فلسفه دین مسائلی است كه بیشتر ملحدان با آن مواجه می شدند و به همین دلیل نتایج مباحث آنها غالباً به نقص دین و نقد دین منجر می شد. حال این كه كسی به عنوان یك متكلم از موضع یك فیلسوف دین سخن بگوید، خطاست. یك متلكم نمی تواند به طرح مباحثی بپردازد كه منجر به رد دین یا عقاید مسلم دین و ضروریات دینی شود. نمی توان ژست یك متكلم را به خود گرفت و فیلسوفانه با دین برخورد كرد. بنابراین باید مراقب خلط بین مباحث و دانش ها باشیم.
آفت دیگری كه قابل طرح است این است كه در این سال ها مباحثی در جامعه مطرح می شود كه سعی دارد دین را از كارایی و كارآمدی بیاندازد و به نظر می رسد در بسیاری از موارد عمدی باشد. حمله ها و هجمه ها متوجه زوایایی از حركت دین است كه در مقام عمل می تواند كارآمد باشد و سعی بر این است كه دین به حاشیه رانده شود. به همین دلیل فقه بیشتر مورد حمله قرار گرفته است. درباره علل طرح این نوع مباحث نمی خواهم صحبت كنم اما آن چیزی كه روشن است این است كه علم فقه عاملی اساسی در درانداختن طرحی نو در حیات اجتماعی مردم ما بوده است و پیوندی اساسی با حكومت ما دارد به همین جهت طرح این مباحث می تواند جنبه سیاسی هم داشته باشد. می گویند كه فقه خشونت آفرین است و دین را در قالب صعب، سخت و خشونت بار ارائه می كند و آن را مقابل عرفان قرار می دهند. حال آیا این فقه این گونه است؟! من نمی خواهم به طور عام قضاوت كنم اما می توان گفت نقشی كه فقه در سهل كردن دین و راحت كردن انجام امور دینی برای مردم دارد، هیچ دانش و شیوه دیگری ندارد. اصلاً یكی از انتقاداتی كه به فقها مطرح می شود این است كه شما چرا اینقدر سعی می كنید مسائل را آسان كنید. مثلاً در بحث ربا بعضی از فقها مطرح كرده اند كه اگر یك چوب كبریت را بگذارند روی پول، مشكل ربا حل می شود. البته ممكن است ما در یك فتوایی اشكال بگیریم اما غرض این است كه فقیه در صدد سهل كردن مسائل است. این در حالی است كه برخی از عرفا بر سر كوچكترین مسائل همدیگر را تا مرز الحاد هم تكفیر می كنند.
در برخی موارد یك نوع عمد و اشتیاقی دیده می شود كه سعی دارد نشان دهد آراء فقها متكثر است و نوعی تحیر پراكنی، حیرت افكنی و شبهه پراكنی در اینگونه مسائل مشاهده می گردد. در یك جلسه درس خارج در مقام بحث علمی استاد ممكن است جهت باز شدن ذهن طلبه، شقوق و شعب مختلف یك مسأله را بیان كند، این فرق می كند با اینكه كسی بیاید در جامعه و بگوید از این مسائل دینی ده نوع است، از آن مسأله دیگر بیست نوع و از آن یكی هم پنج نوع نتیجه این كار چه خواهد بود؟! آیا جز این است كه ایمان مردم ویران شود. شما وقتی بگویید مثلاً در مورد حكومت دینی ده نوع نظریه داریم، آن وقت جوان در دانشگاه از ما می پرسد كدامیك از اینها حكومت دینی است؟ چه بسا همه اینها نادرست باشد و هیچكدام از آنها عملی نباشد. متأسفانه این باب شده كه تعدادی از آراء مشكله را پیدا می كنند و به عنوان حرف تازه مطرح می نمایند و عجیب اینكه در مقام عمل و در مقام بحث جدی پای اینگونه ادعاها نمی ایستد. روزنامه ای كردن مسائل یكی دیگر از آفت های است كه دامنگیر این مباحث شده است. در یك محفل علمی اشكالی ندارد كه كسی حتی در مسلمات دینی هم تردید نماید و نباید مانند اهل سنت بگوییم اجتهاد فقط برای مسائلی است كه گذشتگان در مورد آنها بحث نكرده اند. شیعه در همه مباحث كلامی، فقهی و فكری باب اجتهاد را مفتوح می داند و اصلاً چنین بحث هایی لازم است اما اینكه این مباحث به روزنامه ها كشیده شود محل بحث است. این كار مثل این می ماند كه انواع و اقسام داروها را بریزید وسط خیابان و به مردم بگویید هر كدام را كه دلتان می خواهد بردارید و بخورید. متأسفانه برخی مسائل به صورت خام و بدون اینكه فكر و تأملی در مورد آنها صورت گرفته باشد در داخل روزنامه ها منتشر می شود و در دسترس افراد غیر متخصص قرار می گیرد.
این موارد مجموعه ای از مهمترین آفت هایی بود كه جریان دین پژوهی متجدد گرفتار آن است. البته موارد دیگری هم هست كه به دلیل كمی وقت از آنها صرف نظر می كنم. اما دین پژوهی نوع اول یا دین پژوهی سنتی هم بسیار محل بحث است و دین پژوهی نوع سوم نیز در معرض مخاطرات زیادی قرار دارد. نظام دینی ما باید در جهت تقویت جریان دین پژوهی مستقل مجدد سرمایه گذاری اساسی انجام دهد تا این ركود و سكون كه صدها سال دامنگیر حوزه های ما شده است از بین برود. ما تقریباً بعد از صدرالمتألهین كمتر حرف تازه ای زده ایم در حالی كه غرب در این مدت كه مصادف با دوره رنسانس است فعالیت ها و تلاش های بسیاری انجام داده است و مكاتب فلسفی مختلفی ظهور كرده است. مباحث فلسفی و كلامی ما متعلق به صدها سال پیش است. باید امروز در این زمینه ها و مخصوصاً در مباحث فقهی سرمایه گذاری لازم انجام شود. حكومت ما بر اساس فقه اداره می شود اما اگر بخواهیم از كتاب های فقهی كه در این سال ها نوشته شده اند نام ببریم انگشت شمار است كه هیچكدام از آنها هم كار اساسی نیست. امروز در زمینه مسائل هنری بحث های زیادی وجود دارد و مردم با این مسائل بسیار درگیر هستند و فقهاء ما به این مسائل كمتر توجه دارند. مسائل بسیاری هم برای هنرمندان، هم برای كارگردانان و بازیگران، هم برای مردم و برنامه ریزان مبهم است كه فقهاء باید در این زمینه ها كار بكنند. مسائل زیادی در حوزه های مختلف وجود دارد كه محل بحث و نقد است و نیازمند پاسخگویی است. به هر حال باید در این زمینه مباحث فلسفی، كلامی و فقهی سرمایه گذاری لازم انجام گیرد و تلاش شود تا كاستی ها و كمبودها جبران شود.
منبع:مقاله آسيب شناسى دين پژوهى معاصر، حجه الاسلام صادقى رشاد
ارسال توسط کاربر محترم سایت : zareemail
/ج