پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني(7)

- از موانع جدي در پست مدرن اين است که انباشته از ديدگاه هايي است که نه تنها منسجم و همسو نيستند، بلکه در مواردي يکديگر را نيز نفي مي کنند و همين امر پست مدرنيسم را نه قابل دفاع مي کند و نه قابل نقد.
شنبه، 22 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني(7)

پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني(7)
پست مدرنيسم و دلالت هاي آن در تربيت ديني(7)


 





 
در قسمت ششم در نقد تربيت پست مدرن به محاسن تربيت پست مدرن اشاره کرديم و در اين قسمت به محدوديت هاي تربيت پست مدرن مي پردازيم.

محدوديت هاي تربيت پست مدرن
 

- از موانع جدي در پست مدرن اين است که انباشته از ديدگاه هايي است که نه تنها منسجم و همسو نيستند، بلکه در مواردي يکديگر را نيز نفي مي کنند و همين امر پست مدرنيسم را نه قابل دفاع مي کند و نه قابل نقد.
- افزون بر اين، مفهوم نقد مستلزم کاربرد درست عقل است و نقد بدون فرق گذاري ميان درست و غلط، عادلانه و ناعادلانه، قدرت و جنسيت، ممکن نيست؛ در حالي که پست مدرنيست ها چنين تمايزاتي را قبول ندارند. پرسش اين است که: آيا بدون اين مفاهيم و بدون اين فرق گذاري ها، چيزي از مفهوم نقد مي ماند؟
- معلم آن چيزي که در کلاس مي گويد، به اندازه ي چيزي است که دانش آموز مي گويد. در چنين مدرسه اي نقادي از همه ي عناصر درون و بيرون مدرسه ديده مي شود و مدرسه به سازماني مبدل مي شود بدون ساخت، بدون مرز، بدون رده بندي قدرت، بدون اصل قطعي، بدون برنامه ي درازمدت، که کاملاً درهم پيچيده است.
- فروپاشي اخلاق سنتي، خشونت، دزدي و سوء استفاده ي جنسي که انسان هر روز شاهد آن است، شاخص هايي از تأثيرات اجتماعي چنين تغيير فلسفي هستند. جوانان پيشاپيش بدون آنکه آموزش و تعليم و تربيت پست مدرن به اجرا درآيد، پيامد سهمگين آن را دريافت کرده اند.
- با توجه به اصول معرفت شناختي پست مدرن که حاکي از نبود جنسيت مطلق، نبود اصول و روش هاي قطعي براي شناخت و نسبي گرايي است، نظام تربيت آن ها نمي تواند الگويي از انسان ايدئال را ارائه دهد که براساس آن افراد ديگر تربيت شوند.
- گشودن درهاي انتقادي به روي عناصر مدرسه، به تضادها و کشمکش هاي بين فردي و بين گروهي در سطوح مختلف منجر خواهد شد. زمان در نظر گرفته شده براي دوره هاي تحصيلي و برنامه ي مدرسه، اجازه ي درگيري طولاني را نخواهد داد. اين شکل از تعليم و تربيت انتقادي، حداقل در مدارس کنوني اجراشدني نيست.
- از موارد قابل توجه پست مدرن، گفتمان است که گاه آن را ابزار اصلي يادگيري مي دانند. براي حفظ شرايط گفتمان، مربيان بايد به توانايي دانش آموزان خود براي قدرداني از اهميت رابطه ي دوسويه ي برابري، مسئوليت و خودفرماني، معتقد و مطمئن باشند. به نظر مي رسد در وضعيت کنوني، فاصله ي بسيار تا رسيدن به اين مرحله وجود دارد.
- پست مدرنيست ها معتقدند معلم نبايد ارزش ها و واقعيت ها را به دانش آموزان تحميل کند. از ديدگاه آنان هيچ هنجار جهان شمول اخلاقي وجود ندارد و حقايق و ارزش ها را بايد در درون گفتمان يافت.
- پست مدرنيسم در نقد مدرن، راه افراط را به سود خود مي پيمايد. براي مثال، همه ي روابط کلاسي در مدرسه ي مدرن بر پايه ي اجبار نيست.
- انتقاد ديگر به ديدگاه تربيتي پست مدرنيسم، تأکيد قاطع و صريح پست مدرنيست ها بر تفاوت ها و اختلاف ها در زمينه ي تعليم و تربيت و آموزش است که کمي غيرتأملي و متعصبانه به نظر مي آيد؛ چرا که تشابه ها نيز همچون تفاوت ها، از برتري و فوايدي برخوردارند که مي توانند بيان کننده ي نکات تازه و جديد باشند.
- از انتقادات ديگر، مربوط به بحث ساخت شکني است. يکي از آثار اين موج، متزلزل کردن ساختارهاي عيني و مفهومي است که در تربيت نقش اساسي دارند. تربيت جدي با حدود و مرزها سروکار دارد. اگر مرزي وجود نداشته باشد، آدمي مي تواند به هر کاري مبادرت کند. در اين صورت سخن گفتن از تربيت ميسر نيست. (1)
امروزه با نگرش به وضع کنوني جهان، واقعيت اين است که انسان از يک سو به ماشين و از سوي ديگر به حيوان مبدل شده است. مطالعه ي وضعيت کنوني جهان نشان مي دهد که در جوامع امروز، ويژگي هاي انساني روز به روز به تحليل مي گرايد و در برابر ويژگي هاي ماشيني و مکانيکي، به گونه اي فزاينده در گسترش و خودنمايي است. براي نمونه ماشين زدگي، بيماري هاي مرگ بار مانند ايدز، اعتياد و فشارهاي جنسي، همگي نشانه هاي عصر پست مدرن امروزي است. بدين گونه، مرکزيت يافتن عقلانيت فن مدارانه در انديشه ي غرب، به گسترش بحران ارزش ها انجاميده است. (2) او علت اين گونه مسائل را، دور شدن انسان امروزي از ارزش ها، اخلاقيات و فرهنگ اصيل، ريشه دواندن از باورها و فلسفه ي انسان مدارانه ي غرب مي داند.
يکي از محدوديت ها در زمينه ي نقد پست مدرنيسم اين است که اين مکتب انباشته از ديدگاه هايي است که يگانه و همسو و هم جهت نيستند، بلکه در برخي موارد يکديگر را نفي مي کنند و اين امر اين مکتب را نه قابل دفاع و نه قابل نقد مي کند. مفهوم نقد مستلزم امکان کاربرد درست عقل است و نقد بدون فرق گذاري ميان درست و غلط، عادلانه و ناعادلانه، قدرت و حقيقت ممکن نيست، در حالي که پست مدرن چنين تمايزاتي را قبول ندارد. (3)
از لحاظ ادبيات و هنر کلاسيک (گذشته) پست مدرنيست ها اين چنين وانمود مي کنند که هر چه مربوط به گذشته است، بايد منتفي شود و نوعي گسيختگي نسل ها به وجود مي آيد. اين گونه، ادبيات مشترک بين نسل ها از بين مي رود، ابهت ها و احترام ها خصوصاً به بزرگ ترها کم رنگ مي شود و در خانواده رابطه ي صميمي کمتر مي شود و والدين و کودکان خصوصاً بيشتر با وسايل الکترونيکي مثل رايانه ها و رسانه ها سرگرم و مشغول مي شوند. گرفتاري هاي شغلي والدين، رابطه ي زن و شوهري را تا حد زيادي سرد و کوتاه کرده است و از لحاظ رواني و عاطفي، اين مشکل مي تواند بر کودکان تأثير منفي بگذارد. دير آمدن و مشغول بودن پدر و يا مادر در وظايف شغلي، امکان منزوي شدن و يا خشن بار آمدن و بي عاطفه بودن کودک را ايجاد کرده است و طغيان و سرکشي فرزندان را ممکن ساخته است.
در تعليم و تربيت پست مدرن نمي توان اصول روشن و دقيقي براي تربيت انسان در نظر گرفت و فرايند تعليم و تربيت را بر پايه ي آن بنا کرد. نظام تربيتي آن ها نمي تواند الگويي از انسان ايدئال ارائه دهد تا ساير افراد بر اساس آن تربيت شوند. توجه پست مدرن به بحث و گفتمان است. تربيت جدي با حدود و مرزها سروکار دارد. اگر مرزي وجود نداشته باشد، آدمي مي تواند به هر کاري مبادرت ورزد و در اين صورت سخن گفتن از تربيت (به ويژه تربيت ديني و اخلاقي) ميسر نيست. (4) وقتي در جامعه و به خصوص مدرسه، احترام و منزلت و ابهت ها شکسته شوند، قوانين ارزشي پيدا نمي کنند و به قوانين به ديده ي احترام نگريسته نمي شود، حدها و مرزها رعايت نمي شود. آزادي هاي بي حد و مرز در مدرسه که کانون تعليم و تربيت است، موجب مي شود منزلت معلم و جايگاه مدرسه نزول کند. بر اثر بي توجهي به تربيت مذهبي، به خصوص در جامعه ي مذهبي، مذهب به تمسخر کشيده مي شود، و اخلاق و نکات تربيتي و اصول تربيتي رعايت نمي شود. به ويژه در عصر حاضر و وجود وسايل ارتباط جمعي و به خصوص ماهواره ها، حتي در خانواده ها شئون اخلاقي رعايت نمي شود. حمله ي بي حد رسانه هاي غربي به مذهب و ايمان مردم و خوب جلوه دادن تمدن غربي و فرهنگ مصرف گرايي، جامعه و کانون گرم خانواده را متلاشي مي کند و تمايل به نوعي مصرف گرايي به شيوه ي غربي را رواج مي دهد؛ ارزش ها از بين مي روند، و روابط سرد بر خانواده که بايد کانون مهر و محبت باشد سايه مي افکند.
پست مدرنيست ها ابزار اصلي را يادگيري مي دانند؛ ولي توجه نمي کنند که براي گفت و گو، سطح تقريباً يکسان و برابري از اطلاعات و دانش پيشيني مورد نياز است. در حالي که واقعيت هاي کنوني نشان دهنده ي نابرابري هاي شديد در سطوح گوناگون است و به ويژه نبود ساختار منظم يادگيري که مورد توجه پست مدرن هاست، به اين مشکل دامن مي زند.
از نظر پست مدرنيست ها، واژه ي «مديريت» و «رهبري آموزشي» به معناي اداره کردن امور ديگران، يکسره فرو مي ريزد. مدير برحسب اقتضاي ديگران برگزيده مي شود.
از انتقادات ديگري که به پست مدرن وارد مي شود، تأکيد قاطع و صريح پست مدرنيست ها از جمله دريدا، بر تفاوت ها و اختلافات در زمينه ي تعليم و تربيت و آموزش است که تأکيدي متعصبانه و غيرتأملي به نظر مي رسد؛ چون تشابهات نيز همچون تفاوت ها از برتري و فوايدي برخوردارند و مي توانند بيان کننده ي نکات جديد باشند.
از انتقادات ديگر، مربوط به بحث ساخت شکني است. يکي از آثار موج ساخت شکني، متزلزل کردن ساختارهاي غيبي و انتزاعي است که در تربيت نقش اساسي دارند. (5) لذا پست مدرنيسم به دليل توقف در اکنون و اينجا، تصويري از انسان دلخواه خود ارائه نمي دهد. برخي از عبارات اصحاب پست مدرن، مانند «رهايي بخشي» به شدت عاطفي و شعارگونه است.
انتقاد ديگر از تعليم و تربيت پست مدرن اين است که پست مدرنيست ها، عمدتاً فراروايت ها (6) را به منزله ي اموري غيرمعتبر و غيرجهاني (غيرعمومي) رد مي کنند. پرسش اين است که در اين صورت، چطور مي توان در فرايندي رهايي بخش که مورد نظر پست مدرنيست هاست و نياز به استانداردهاي معين و اهداف ويژه دارد، درگير شد.
نفي فراروايت ها، يکي ديگر از مضامين اصلي پست مدرنيسم است که به نوبه ي خود پيامدهاي مثبت و منفي دارد. پيامد مثبت فراروايت ها، کاستن از تأکيد افراطي انديشمندان بر کمال مطلق و قطعيت فراروايت هايي نظير علم و عقل بشري و در نتيجه، برخورد واقع بينانه تر و منطقي تر با پديده هاي علمي و اجتماعي است. پيامد منفي نفي فراروايت ها، رد هرگونه نظريه پردازي در مسائل اجتماعي، اخلاقي، سياسي، يا روان شناختي و نيز رد هر ديدگاه متافيزيکي يا معرفت شناختي است. به عبارت ديگر، با نفي فراروايت ها، ديگر قادر نخواهيم بود هيچ طرح کلاني از فراگيري دنياي اجتماعي و طبيعي ارائه دهيم؛ (7) زيرا پست مدرنيست ها طرح هرگونه نظريه و قانون کلي و عام در هر زمينه را وضع نوعي فراروايت مي دانند؛ حال آنکه اصولاً بدون طرح قواعد کلي و نظريه هاي معين، امکان ورود به مباحث و مجادلات علمي، فلسفي، اجتماعي و اقتصادي نخواهد بود و عملاً امکان هرگونه ابراز عقيده از انديشمندان سلب خواهد شد؛ افزون بر اينکه پست مدرن ها مي گويند هيچ فراروايت يا اصل مطلقي وجود ندارد. پرسش اين است که آيا خود اين مدعا مطلق است يا خير؟ اگر هيچ اصل يقيني در کار نيست، پس اول بنايي که متزلزل مي شود و از هم مي پاشد، بناي خود اصول انديشه هاي پست مدرنيستي است که اينان با جزم و يقين از آن دفاع مي کنند. (8) به عبارتي، اينان دچار خودخنثاسازي و خوشکني و يا نقض خود مي شوند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. محسن فرميهني فراهاني، پست مدرنيسم و تعليم و تربيت، ص 248.
2. رنه گنون، بحران دنياي متجدد، ترجمه ي ضياءالدين دهشيري، ص 75.
3. محسن فرميهني فراهاني، پست مدرنيسم و تعليم و تربيت، ص 254-255.
4. همان، ص 257.
5. همان، ص 254-255.
6. Meta - narrative.
7. S, Kerka, Postmodernism and Adult Education. Http: Ilorders.Comlmembers/sp.Cfm? An=ED 404549.
8. سعيد بهشتي، «تبيين و نقد پست مدرنيسم در فلسفه ي تعليم و تربيت معاصر»، مجموعه مقالات علوم تربيتي، ص 99.
منبع:فصلنامه اسلام و پژوهش هاي تربيتي- 2
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط