جوانمردي و ويژگيهاي جوانمردان
يكي ازويژگي هاي انسان هاي شريف و آزاده «جوانمردي» است. جوانمردي عمري به درازاي تاريخ ملي و اسلامي ما دارد و در هرعصر و زمانه، انسان هايي پاك نهاد، همواره مشعل آن را فروزان و محفل بشريت را ازفروغش روشن نگه داشته اند. جوانمردان، آزادگاني هستند كه سود ديگران را بر سود خويش مقدم مي دارند، دگرگرا هستند، در محنت ديگران، غم خوارشان مي شوند، پاسخ بدي را با نيكي مي دهند، ازبدي هاي اطرافيان تا آنجا كه به گستاخي و بي پروايي آنها نينجامد در مي گذرند، و همواره بخشش را برانتقام و تلافي ترجيح مي دهند. جوانمردي، قلّه اي از قلّه هاي سر به فلك كشيده انسانيت است كه به دليل دشواري هاي مسيرش، رهنوردان آن اندك هستند. با اين همه، روزگار هيچ گاه ازجوانمردان خالي نبوده و همواره قلّه نشيناني بلند همت را پذيرا بوده است.
مفهوم شناسي جوانمردي
به تدريج كه خود را از اين وابستگي ها و ويژگي هاي شيطاني رها مي كند، مفهوم انسان اندك اندك در وي تحقق پيدا مي كند، و چون اين كمالات معنوي دروي متجلّي مي گردد «فَتي» مي شود و به «فتوّت» مي رسد. حضرت علي (ع) از رسول خدا(ص) پرسيد: «جوانمردي چيست؟» فرمود: «شرفي است كه تنها شجاعان و صاحبان كرم و آزادمردان بدان راه مي يابند».(1)
نشانه هاي جوانمردان
نشانه هاي جوانمردان سه چيز بود: يكي وفاي بي خلاف [وفايي كه هرگزآن را زير پا ننهند] ديگرمدح بي جود و ديگر عطايي بي سؤال (درخواست). اما وفاي بي خلاف آن بود كه به عهد عبوديت وفادار باشد و معصيت بر خود حرام دارد؛ و مدح بي جود آن است كه به كسي كه در حق او نيكويي نكرده نكويي كند؛ و عطاي بي سؤال آن است كه پيش از در خواست نيازمند، او را عطا كند. و اين هرسه، صفت حق است و فعل وي با بندگانش؛ چرا كه حق در وفاداري با دوستان، خلاف نكند، هرچند كه ايشان در وفاي خود خلاف كنند، وي به جاي ايشان لطف، زيادت كند. و علامت وفاي حق آن است كه در ازل، بي فعل نيك بنده، او را به خويش بخواند، و در اثر معصيت او وي را نراند؛ و نيز حق، مدح بي جود كند، كه با آنكه به طاعات بنده محتاج نيست، بنده را براندكي از كردار ثنا گويد، و از او قدرداني نمايد، و همچنين حق عطاي بي سؤال كند؛ كه او كريم است، و چون حال هريك از بندگان را بداند، مقصودشان را حتي بي سؤال و در خواست روا بدارد.
پس چون خداي عزوجل بخواهد به بنده اي كرامت عطا كند و وي را بزرگ گرداند و به مقام قرب خويش برساند، اين سه ويژگي را به او موهبت مي فرمايد، و او (بنده) دراين باره آينه دار پروردگار خويش مي گردد، و با خلق رفتاري جوانمردانه در پيش مي گيرد. آنگاه است كه او را نام فتوّت دهند و در زمره فُتيان نامش را ثبت گردانند، و او را جوانمرد بگويند. (2)
ويژگي هاي جوانمردان
بدان كه جوانمردي آن بود كه شخص را از آن، چند گونه هنر بود: يكي آنكه دلير و مردانه و شكيبا بود به هركاري، و خوش قول و پاك دامن و پاك دل باشد، و براي سود خويش به كسي زيان نرساند، و زيان خود برزيان ديگران مقدم دارد، و بيچارگان را ياري دهد، و راست گويد، و برآن سفره كه نان خورد بد نكند، و نيكي را با بدي مكافات نكند، و حريم زنان نامحرم نگاه دارد. جوانمرد كسي است كه بي طمع بياموزد، و دين به دنيا نفروشد، و زهد خود بر خلق عرضه نكند وليكن به نيك نامي معروف باشد، و بدكار را ملامت نكند خاصّه در پيش خلق و اگركسي را نصيحتي كند پنهان ازخلق كند كه مردم را پيش خلق پند دادن ملامت و جفا بود در حق آنان. جوانمرد كسي است كه فوري به انكار عجائب و غرائب كه در كتابي خوانده است بر نخيزد، كه نه هرچه او نداند كفر بود. جوانمرد وقت نان خوردن از سفره غايب نباشد، تا جمعي را منتظر خود بدارد، و پيش از همه دست به نان دراز نكند، و نيز پيش از همه دست از نان بازنكشد، بلكه با آنها كه برسر سفره اند هماهنگ باشد، و اگر روزه [مستحب] دارد و سفره طعام پيش او آرند، از روزه خويش چيزي نگويد، و روزه را بگشايد. جوانمرد سه چيز را مادام بسته دارد: چشم و دست و زبان از ناديدني و ناكردني و ناگفتني؛ سه چيز بر دوست و دشمن گشاده دارد: درِ سراي، سرِ سفره و بندِ كيسه. جوانمرد دروغ نمي گويد: كه همه ناجوانمردي اندر دروغ گفتن است و اگر كسي اعتماد كند، جوانمرديِ جوانمرد، گرچه كسي باشد كه ازعزيزانش را كشته باشد، اما اكنون خود را به اوتسليم كرد و به عجز خود اقرارنمود و برجوانمردي او اعتماد كرد، به انتقام گذشته مشغول نشود، و به اعتماد او خيانت نكند، كه خيانت، نه شرط جوانمردي است. (3)
عبدالرحمن جامي نيزدراين باره چنين سروده است:
جوانمردي دو چيزاست اي جوانمرد
به سويم گوش نه تا گويمت راست
يكي آن كز رفيقان در گذاري
اگرهرلحظه بيني صد كم و كاست
دوم آن كزتو نايد هيچ گاهي
چنان كاري كه بايد عذر آن خواست (5)
پينوشتها:
1. رسائل جوانمردان (مشتمل بر هفت فتوّت نامه)، با تصحيحات و مقدمه: مرتضي صرّاف، صص 60 و 64.
2. ابوالحسن هجويري، كشف المحجوب، صص 173 و 174.
3. عنصرالمعالي كيكاوس بن قابوس بن وشمگير، قابوس نامه، صص 247، 250، 255 و 256.
4. عبدالرحمن جامي ،بهارستان، ص 21.
/ج