ميثم تمار صحابه امام علي (ع)

ميثم تمار كه به گفته فرزندانش، اصل او از آبادي‏هاي نهروان است و ميان اعراب به عنوان يك نفر عجم شناخته مي‏شد، بدون شك ايراني و به احتمال ضعيف، از نژاد آريا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوي، از نژاد كُرد...
چهارشنبه، 30 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ميثم تمار صحابه امام علي (ع)

ميثم تمار صحابه امام علي (ع)
ميثم تمار صحابه امام علي (ع)


 





 
ميثم تمار كه به گفته فرزندانش، اصل او از آبادي‏هاي نهروان است و ميان اعراب به عنوان يك نفر عجم شناخته مي‏شد، بدون شك ايراني و به احتمال ضعيف، از نژاد آريا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوي، از نژاد كُرد است.

 

ميثم، فرزند يحيي، از وفادارترين و از نزديك‏ترين ياران علي عليه‏السلام به شمار مي‏رفت. شيخ طوسي وي را از ياران امام علي، امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام شمرده است.1 آن حضرت بسياري از دانش‏ها و اسرار را به او آموخت و ميثم، صاحب سرّ و يگانه شاگرد آن حضرت بود و از آن‏جا كه در كوفه خرما مي‏فروخت، او را تمّار مي‏گفتند.
ابن ابي الحديد مي‏نويسد:
علي عليه‏السلام دانش‏هاي فراواني به ميثم آموخت و اسرار غيبي و امور سرّي را به او ياد داد.2
وي همواره بر دوستي امام علي عليه‏السلام پاي‏بند بود و تهديدهاي بني‏اميه نتوانست حتي در ظاهر، او را از علي عليه‏السلامجدا كند؛ زيرا او به يقين علي را دريافته بود و در پايان به جرم علي‏دوستي، به شهادت رسيد.
گرچه زندگي و اصل و نسب ميثم، در لابه‏لاي تاريخ به فراموشي سپرده شده، ولي به يقين ميثم عرب نبود، بلكه از عجم بود. ازاين‏رو، وقتي امام علي عليه‏السلام او را از طايفه "اسد " خريد، از اسمش پرسيد. آن‏گاه فرمود: رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به من خبر داد كه اسم تو در عجم، ميثم بوده است.
وقتي نيز او را به نزد زياد بن ابيه آوردند، به او گفت: واي بر اين عجمي... .3
در بحث و بررسي زندگي اين بزرگ‏مرد، گفته‏اند كه وي ايراني بود، ولي بعضي او را كُرد، بعضي فارس و بعضي ترك دانسته‏اند كه ما هر سه نظر را ذكر مي‏كنيم.
استاد و محقق دانشمند، محمدباقر بهبودي، بعد از جست‏وجو در اين زمينه مي‏نويسد:
بنابراين، ميثم تمار كه به گفته فرزندانش، اصل او از آبادي‏هاي نهروان است و ميان اعراب به عنوان يك نفر عجم شناخته مي‏شد، بدون شك ايراني و به احتمال ضعيف، از نژاد آريا و اهل فارس و خراسان و به احتمال قوي، از نژاد كُرد است.4
پژوهشگر و تاريخ‏دان معاصر، استاد علي دواني مي‏نويسد:
ميثم تمار، ايراني نبود. به همين جهت، به او ميثم نهرواني مي‏گفتند؛ چون نهروان در مرز ايران و عراق، منطقه‏اي ايران‏نشين بود. در زمان اميرمؤمنان، علي عليه‏السلام مردم حوالي كوفه كه به سواد كوفه معروف بود، تقريبا همه ايراني بودند...5
و علامه فقيد، محمدتقي جعفري، او را ايراني و آذربايجاني مي‏داند و مي‏نويسد: ميثم تمار آذربايجاني.6
همچنين ابن حجر، ميثم را در شمار صحابه رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آورده است.7

آشنايي با علي عليه‏السلام
 

---------------------------------
ميثم براي علي ناشناس نبود. نخستين شناخت علي عليه‏السلام از ميثم، به روزگار نبي اكرم برمي‏گردد. آري گرچه ميثم در حجاز نبود و علي را نديده بود و نمي‏شناخت، ولي امام علي عليه‏السلاماوصاف و تعريف او را شب‏ها در خلوتش با پيامبر، از زبان آن حضرت شنيده بود.
نخستين ديدار علي عليه‏السلام با ميثم، به روزگار خلافت حضرت در كوفه برمي‏گردد. ميثم تمار، غلام زني از بني اسد بود. حضرت علي عليه‏السلام او را خريد و آزاد كرد. سپس از او پرسيد: چه نام داري؟ گفت: سالم.
حضرت فرمود: "رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به من خبر داده كه پدرت در عجم، تو را ميثم ناميده است ". گفت: خدا و رسولش و اميرمؤمنان علي عليه‏السلام راست گفته است. به خدا سوگند كه مرا پدرم چنين نام كرده است. پس حضرت فرمود: "سالم را بگذار و همين نام را كه حضرت پيامبر خبر داده است، برگزين ". پس نامش ميثم و كنيه‏اش ابو سالم شد.8
از آن پس، ميثم از ياران نزديك اميرمؤمنان، علي عليه‏السلام گشت و پيوسته ملازم حضرت و از اصحاب سرّ اميرمؤمنان علي بود. حضرت او را به اندازه‏اي كه قابليت داشت، علم آموخت و بر اسرار خفيه و امور غيبيه آشنايش كرد.9

خبر از شهادت
 

------------------
امام علي بن موسي رضا عليه‏السلام از اجداد طاهرينش روايت مي‏كند:
روزي ميثم قصد منزل اميرمؤمنان علي عليه‏السلام كرد. پس گفتند: علي عليه‏السلامخواب است. ميثم با صداي بلند گفت: بيدار شو! كه به خدا سوگند، محاسن شريفت با خون سرت خضاب خواهد شد.
حضرت فرمود: ميثم را نزد من آوريد. پس ميثم داخل شد و سخن خود را تكرار كرد، حضرت فرمود: راست گفتي، ولي به خدا سوگند، مي‏بينم روزي را كه (به دليل محبت و دوستي من) دست و پايت را قطع مي‏كنند و زبانت را مي‏برند. از چوبه نخلي كه در كنار است، به دارت مي‏كشند. آن نخل را به چهار قسمت مي‏كنند و چهار چوبه دار مي‏سازند و تو و حجر بن عدي و محمد بن اكثم و خالد بن مسعود را بر آن به دار مي‏كشند.
پس ميثم گفت: آيا اين واقعيت است؟ حضرت فرمود: آري سوگند به صاحب كعبه، اين عهدي است از پيامبر بر من.10
در بعضي نقل‏ها آمده است كه حضرت فرمود: تو را بعد از من خواهند گرفت و بر دار خواهند كشيد و حربه بر تو خواهند زد و در روز سوم، خون از بيني و دهانت روان خواهد شد. تو را بر در خانه عمرو بن الحديث با نه نفر ديگر به دار خواهند كشيد و چوب دار تو از همه آنها كوتاه‏تر خواهد بود، ولي تو به منزلت، از آنها نزديك‏تر خواهي بود. با من بيا، تا آن درخت را به تو نشان دهم. پس آن درخت را حضرت نشانش داد.11
ميثم در سال شهادتش روانه مكه و از آنجا به مدينه مشرّف شد و نزد ام سّلمه رفت. ... ميثم احوال امام حسين عليه‏السلام را پرسيد. ام سّلمه گفت: به يكي از باغ‏هاي خود رفته است. ميثم گفت: چون بيايد، سلام مرا به او برسان و بگو به همين زودي‏ها من و تو نزد حق تعالي يكديگر را ديدار خواهيم كرد. پس امّ سلمه نيز گفت: حضرت حسين عليه‏السلام تو را بسيار ياد مي‏كرد. ميثم گفت: من نيز پيوسته در ياد اويم و من در شتابم. براي من امري مقدّر شده است كه مي‏بايد به او برسم.
ميثم به كوفه رفت. پس او را در قادسيه كوفه دستگير و نزد عبيد الله بن زياد آوردند. چون داخل مجلس شد، حاضران گفتند: اين نزديك‏ترين مردم به علي عليه‏السلام بود. ابن زياد با تعجب گفت: واي بر شما! آيا حضرت، اين عجمي را اين‏قدر ارزش و احترام مي‏گذاشت؟ گفتند: آري.
پس عبيدالله به او گفت: خدايت كجاست؟ ميثم گفت: در كمين ستمگران است كه تو هم يكي از آنهايي.
ابن زياد گفت: واي بر تو! تو با اينكه عجمي هستي، جرئت مي‏كني اين‏گونه با من سخن بگويي؟ امامت (علي عليه‏السلام) درباره رفتار و تصميم من با تو چه گفته است؟
ميثم گفت: مولايم به من خبر داده كه تو مرا به قتل خواهي رسانيد و بر دار خواهي كشيد، با نه نفر ديگر كنار خانه عمروبن الحديث. ابن زياد گفت: من برخلاف گفته مولاي تو عمل مي‏كنم تا دروغ او ظاهر شود.12
ميثم گفت: مولاي من دروغ نگفته و آنچه فرموده است، از پيامبر شنيده و پيامبر نيز از جبرئيل و جبرئيل از خداي عالميان. پس چگونه مي‏تواني با ايشان مخالفت كني؟ مي‏دانم به چه روش مرا خواهي كشت و در كجا به دار خواهي كشيد و نخستين كسي كه در اسلام بر دهانش لجام خواهند بست، من‏خواهم بود.
بدين ترتيب، ابن زياد، ميثم را همراه مختار در زندان حبس كرد. ميثم در حبس به مختار گفت: تو از حبس رها خواهي شد و قيام خواهي كرد و خون امام حسين عليه‏السلامرا طلب خواهي كرد، ولي مرا اين مرد خواهد كشت. ... ميثم را از حبس بيرون آوردند و بر در خانه عمر بن الحديث به دارش آويختند. ميثم بر بالاي دار از بزرگي و فضيلت اهل بيت گفت. به ابن زياد گفتند: اين مرد خاندانت را رسوا كرد. پس او نيز دستور داد، لجام بر دهانش زنند و ميثم نخستين فردي بود كه در اسلام لجام بر دهانش زدند.
پس چون روز سوم شد، آن ملعون آمد و حربه‏اي در دست داشت. پس گفت: به خدا سوگند، اين حربه را بر تو مي‏زنم، با آنكه مي‏دانم روزها، روزه و شب‏ها به عبادت حق تعالي مشغول بودي. پس حربه را بر او زد. در آخر روز، خون از سوراخ‏هاي دماغش روان شد و بر ريش و سينه مباركش ريخت و روحش به جنان پرواز كرد.13
شيخ مفيد شهادت آن بزرگوار را ده روز پيش از رسيدن سيدالشهداء به عراق دانسته است.14

مفسّري زبردست
 

----------------------
ابن عباس در تفسير، شاگرد مكتب علوي بود و عمري را در آموختن تفسير قرآن سپري كرده بود، ولي ميثم از آن‏جا كه توانايي‏اش افزون بود، در تفسير، از ابن عباس پيشي گرفت. ميثم به مدينه مشرّف شد و با ابن عباس ديدار كرد. پس به ابن عباس گفت: هر آنچه مي‏خواهي از تفسير قرآن، از من بپرس كه من تنزيل قرآن را از مولايم خوانده‏ام و تأويل قرآن را هم به من آموخته است.
پس ابن عباس قلم و كاغذ خواست كه گفته‏هاي ميثم را بنويسد. چون خواست بنويسد، ميثم گفت: اي ابن عباس! حالت چه‏گونه است آن روزي كه مرا همراه هشت نفر ديگر بر روي چوبه دار ببيني و اينكه چوبه دار من، از همه آنها كوتاه‏تر است؟15

ميثم و دفاع از ولايت
 

ميثم، اسوه‏اي براي ره‏پويان كمال و معنويت و دلدادگان اهل بيت عليهم‏السلام بود. او مي‏توانست با دوري جستن ظاهري از امام علي عليه‏السلام، جان سالم به در برد، ولي هرگز بدان راضي نشد و چوبه دار را بر ماندن ترجيح داد و مردن به عشق علي عليه‏السلامرا بر ماندن برگزيد تا در جوّ خفقان تاريخ، اسوه بيداري و پايداري باشد.
همه از مرگ و مردن واهمه دارند و شب و روز مي‏كوشند دچار چنگال مرگ نشوند، ولي وقتي ميثم از مولايش مي‏شنود كه در راه او به چنگال مصيبت‏ها مي‏افتد و در اين راه جان مي‏سپارد، مسرور مي‏شود. او با نخلي كه در آينده چوبه دارش مي‏شود، دوستي مي‏كند و با او به راز و نياز مي‏نشيند. اين نشانه عشق سرشار ميثم به ولايت بود. ميثم در همه جا و همه موقعيت‏ها از ولايت دفاع مي‏كرد. در دربار ابن زياد، از علي عليه‏السلامحمايت كرد و او را به سبب حمايت از علي عليه‏السلام به دار آويختند، ولي باز ساكت نماند. از چوبه دار منبر ساخت و بر بالاي چوبه دار به نطق درآمد و به نشر فضيلت‏هاي اهل‏بيت عليهم‏السلامپرداخت. به حدي كه ابن زياد از شورش مردم ترسيد و دستور داد زبانش را ببرند.

مزار شهيد
 

--------------
پيكرش مدتي بر بالاي دار بود. ابن زياد براي اهانت بيشتر به ميثم، اجازه نمي‏داد پيكر پاكش را از دار پايين آوردند و دفن كنند. هدفش از اين كار، تهديد و ترساندن مدافعان امام علي عليه‏السلامبود كه بفهماند سزاي دوستي علي اين است.
ولي او غافل بود كه شهيد، هميشه زنده است. پيكر ميثم بر بلنداي دار، درس يقين و پايداري به ره‏پويان حقيقت بود. سرانجام، هفت نفر از مسلمانان و خرمافروشان هم‏پيمان شدند تا پيكر ميثم را بردارند و دفن كنند. پس شب‏هنگام براي غافل ساختن مأموران در نزديكي آن محل آتشي افروختند. مأموران براي گرم شدن بدانجا رفتند و آنان در اين فرصت، براي پايين آوردن پيكر پاك ميثم نزديك دار رفتند. مأموران كنار آتش بودند و روشنايي آتش مانع ديد چوبه دار بود. پيكر پاك را پايين آوردند و در بركه آبي دفن كردند. صبح بن زياد باخبر شد و افرادي را براي پيدا كردن پيكر مطهر ميثم مأمور كرد، ولي تلاششان به جايي نرسيد.16
اكنون قبر ميثم در جنوب غربي مسجد بزرگ كوفه قرار گرفته و مزار عاشقان اهل بيت عليهم‏السلام و ياران راستين آنهاست.

فرزندان ميثم
 

----------------
خاندان ميثم در حق‏طلبي، دانش و معنويت درخشيده و فرزندان و نوادگان او، همگي دانشمند و راوي حديث بوده‏اند. نام‏هاي ايشان بدين قرار است: 1. محمدبن ميثم. 2. صالح بن ميثم.
علامه مجلسي در كتاب خلاصه مي‏گويد: امام باقر عليه‏السلامبه او فرمود: "اِنّي اُحِبُّكَ وَ احِبُّ اَباكَ حُبّا شَديدا؛ من به تو و پدرت علاقه شديد دارم ".17
3. شعيب بن ميثم. 4. علي بن ميثم. 5. عمران بن ميثم. 6 . حمزة بن ميثم.

نوادگان ميثم
 

----------------
1. اسماعيل بن شعيب بن ميثم. 2. يعقوب بن شعيب بن ميثم 3. ابراهيم بن شعيب بن ميثم. 4. يوسف بن عمران بن ميثم. 5. علي بن اسماعيل بن شعيب. 6 . محمد بن يعقوب بن شعيب بن ميثم... .
عده زيادي از فرزندان و نوادگان ميثم، از راويان حديث و از ياران بزرگوار ائمه عليهم‏السلامبودند.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. خلاصة الاقوال، ص 169.
1. بحارالانوار، ايران، دارالكتب، 1413 هـ . ق، چ 1، ج 34، ص 302؛ الاصابة، ج 6، ص 249.
2. بحارالانوار، ج 34، ص 302.
4. ابوالقاسم خويى، معجم رجال الحديث، قم، مركز نشر آثار آيت الله خويى، چ 5، ج 20،ص 108.
5. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 459.
6. در نقل ديگر آمده است كه ميثم گفت: مولايم به من گفته است دست و پايت و زبانت را قطع مى‏كنند و بر دار مى‏كشند. گفتم: چه كسى اين كار را مى‏كند؟ فرمود: فرزند كنيز زناكار عبيدالله بن زياد. پس عبيدالله غضبناك شد، گفت: به خدا سوگند دست و پايت را مى‏برّم و زبانت را نمى‏برم كه دروغ مولايت ظاهر شود رجال طوسى، ص 86 .
7. شيخ عباس قمى، منتهى الامال، قم، انتشارات دليل ما، 1379، چ 1، ج 1، ص 517؛ نيز نك: شيخ مفيد، الارشاد، قم، مؤسسه آل بيت، 1413 هـ . ق، ج 1، صص 324 و 325؛ معجم رجال الحديث، ج 20، صص 110 و 111؛ الاصابة، ج6، ص 250؛ بحارالانوار، ج 42، صص 124 ـ 133؛ فتال نيشابورى، روضة الواعظين، تحقيق: سيد محمد مهدى خراسانى، قم، منشورات رضى، ص 289.
8. الارشاد، ج 1، ص 324 .
9. محمد تقى شوشترى، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسين، 1422هـ . ق، چ 1، ج 10، ص 311.
10. رجال كشى، ص 83 .
11. محمد بن حسن طوسى، رجال، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1420هـ . ق،چ2،صص81 ،96و105.
12. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، مؤسسه اعلمى، 1419 ه . ق، چ 1، ج 2، ص 458.
13. همان.
14. محمدباقر بهبودى، ميثم تمار، ايران، شركت چاپ‏خانه خراسان، ص 5.
15. جمعى از محققين، دانشنامه امام على عليه‏السلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1382، چ 1، ج 8 ، ص 552.
16. محمدتقى جعفرى، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374، چ 2، ج 22، ص 115.
17. ابن حجر عسقلانى، الاصابة، بيروت، دارالكتب، 1423 هـ . ق، چ 3، ج 6 ، ص 249.
 

منبع: كتاب "ياران ايراني تبار معصومان
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط