من به تو نزديکم...
نويسنده: زهرا لوکه عليان
مي دانم شکسته اي، مي دانم زبان بيان بسياري از غمهايت را نداري، بغض پنهان شده در گلويت را مي بينم، اندوهي را که در فضاي جانت جا گرفته است، مي بينم، سيطره فقررا بر زندگيت مي بينم، شاهد درگيري تو با رنج و بيماري هستم، با درد تنهايي ات از اين که تنها سرپرست خود را از دست داده اي، آشنا هستم، سر گردانيت را در دو راهي حوادث مي بينم. و از اين که راه چاره و نجاتي براي خود نمي يابي آگاه هستم،آري! من همه چيز را مي دانم؛ زيرا همه چيز را مي بينم. اشک هاي پنهان تو از ديد من مخفي نمي ماند، آه برآمده از دل شکسته ات را تنها من مي شنوم. نگاه هاي ملتمس و نگران تو را که به نقطه اميدي خيره شده است، ميبينيم، سردي احساس را نسبت به تو در ميابم و آن گاه که فرياد مي زني، اما فرياد رسي نمي بيني، در کنارت قرار مي گيرم. تو مرا نمي بيني، اما من همه جا با با تو هستم. من به تو نزديکم. نزديکتر از رگ گردن: (و نحن اقرب اليه من حبل الوريد). (آيه 16، سوره ق ) کافي است مرا بخواني تا تو را اجابت کنم. ( ادعوني استجب لکم ) ( سوره غافر، آيه 60 ) و نيز مرا ياد کني تا شما را ياد کنم. ( فاذکروني اذکرکم ) ( سوره بقره، آيه 152 ). من عاشق تو هستم. عاشق درد و رنجت اشکهاي زيبايت. دوست دارم با من باشي و همواره مرا بخواني؛ زيرا اين خواندن و اين با من بودن تو را به من نزديک تر مي کند و به آرامش مي رساند و آن وقت است که در مي يابي، من همه دردي را درمان و هر رنج و اندوهي را برطرف کننده و از ميان برنده ام. و آگاه باش که من هميشه دوست تو و بهترين دوست تو هستم. حتي زماني که از من روي بر مي گرداني و به من شک مي کني و يا شکايت مي کني، اما من چنان مهربان و خطا پوشم که هر گاه کسي نسبت به من کفر مي ورزد و يا سخناني ناشايسته درباره ام مي گويد، خطايش را ناديده مي گيرم و به او همانند ديگر آفريده هايم فيض و رحمت مي رسانم و از سرچشمه جوشان مهرم سيراب مي کنم. و اگر مرا ترک کند، به سويش مي روم و فرصتي دوباره در اختيارش قرار مي دهم قرار مي دهم.
پس اي بنده ام، من همه چيز را براي تو و تو را براي خودم (عبادت کردن و تقرب جستنت) خلق کرده ام، از من رو نگردان و به سويم بيا. تنها تريني، مرا ياد کن، وقتي اميدت را از هر سو از دست دادي، مرا صدا بزن، هر گاه احساس کردي کسي توجهي به تو ندارد، به سويم بيا. من همه جا هستم. هر کجا بنگري، آثار رحمتم، تو را به سوي من خواهد کشاند و بنده نوازيم را خواهي ديد. من صداي تو را به خوبي مي شنوم. حتي اگر اين صدا از دهان تو خارج نشود. قلبت براي من کافي است که صداي تو را به من مي رساند من در قلب تو جا دارم. وقتي عصباني مي شوي و فرياد مي کشي، وقتي مظلومانه بغض خود را فرو مي خوري، وقتي از درد به خود مي پيچي، وقتي ناشناخته تو را آزار مي دهد و وقتي در گرداب تحير و سرگرداني دست و پا مي زني، تو را مي بينيم و درکنارت قرار مي گيرم. مي دانم اين درد و رنج ها براي تو خوشايند نيست، اما بدان خير تو در آن هاست، زيرا که باعث کمال تو مي شود. پس اي بنده ام، بدان که جز من کسي تو را در نميابد و قادر به رفع نياز تو نمي باشد. و اين را هم بدان که هر کس چيزي به تو دهد، روزي عوض آن را از تو طلب مي کند، اما من هرگز اين کار را نخواهم کرد؛ زيرا من «بي نيازم». هر کس عيب يا نقصي را در تو ببيند، سرانجام آن را آشکار خواهد کرد، اما من آن را نديده مي گيرم، زيرا که «ستارم». با هر کس بپيوندي، روزي با او اختلاف خواهي داشت، اما من «يگانه ام» و اختلافي در کارم نيست. به هرکس بدي کردي، از تو انتقام خواهد گرفت اما من در مقابل بديهايت به تو مهربانم، زيرا که «رحمن»و «رحيم» هستم. علاوه بر اين مزد کار نيک را ده برابر مي دهم. (من جاء بالحسنه فله عشر امثاله ) « هر کس کار نيکي انجام دهد، پس ده برابر آن را پاداش گيرد». (سوره انعام، آيه 160) و من «شکورم» يعني به هر عملي حتي اگر کوچک و بي قدر باشد پاداش مي دهم و آن را ارج مي نهم. پس باز هم تو را صدا مي زنم. به سويم بيا و اطمينان داشته باش که تو نيز پاسخ مرا خواهي شنيد. دستانت را به سويم بلند کن، چشمانت را متوجه آسمان کن، زبانت را به حرکت درآر و مرا با تمام وجودت صدا بزن. اين کار به تو آرامش خواهد داد. مطمئن باش اين آرامش را از طريق ديگري به دست نخواهي آورد. اين داروي تمام دردهاي توست. اين دارو تا با من باشي تمام نمي شود و خاصيتش را از دست نمي دهد. يادت باشد من بهترين و مهربانترين دوستي خواهم بود که در آرزويش بوده اي در هر کجا باشي، مرا خواهي داشت.
کافي است مرا به فراموشي نسپاري و همانطور که من همواره با تو هستم، تو هم به ياد من باشي و مرا بخواني، ياد من مايه آرامش، آن گمشده اي است که به هر کجا غير از من سر زده اي، آن را نيافته اي و اگر هم يافته اي، ناپديدار ديده اي؟
منبع: نشريه بشارت شماره 72
پس اي بنده ام، من همه چيز را براي تو و تو را براي خودم (عبادت کردن و تقرب جستنت) خلق کرده ام، از من رو نگردان و به سويم بيا. تنها تريني، مرا ياد کن، وقتي اميدت را از هر سو از دست دادي، مرا صدا بزن، هر گاه احساس کردي کسي توجهي به تو ندارد، به سويم بيا. من همه جا هستم. هر کجا بنگري، آثار رحمتم، تو را به سوي من خواهد کشاند و بنده نوازيم را خواهي ديد. من صداي تو را به خوبي مي شنوم. حتي اگر اين صدا از دهان تو خارج نشود. قلبت براي من کافي است که صداي تو را به من مي رساند من در قلب تو جا دارم. وقتي عصباني مي شوي و فرياد مي کشي، وقتي مظلومانه بغض خود را فرو مي خوري، وقتي از درد به خود مي پيچي، وقتي ناشناخته تو را آزار مي دهد و وقتي در گرداب تحير و سرگرداني دست و پا مي زني، تو را مي بينيم و درکنارت قرار مي گيرم. مي دانم اين درد و رنج ها براي تو خوشايند نيست، اما بدان خير تو در آن هاست، زيرا که باعث کمال تو مي شود. پس اي بنده ام، بدان که جز من کسي تو را در نميابد و قادر به رفع نياز تو نمي باشد. و اين را هم بدان که هر کس چيزي به تو دهد، روزي عوض آن را از تو طلب مي کند، اما من هرگز اين کار را نخواهم کرد؛ زيرا من «بي نيازم». هر کس عيب يا نقصي را در تو ببيند، سرانجام آن را آشکار خواهد کرد، اما من آن را نديده مي گيرم، زيرا که «ستارم». با هر کس بپيوندي، روزي با او اختلاف خواهي داشت، اما من «يگانه ام» و اختلافي در کارم نيست. به هرکس بدي کردي، از تو انتقام خواهد گرفت اما من در مقابل بديهايت به تو مهربانم، زيرا که «رحمن»و «رحيم» هستم. علاوه بر اين مزد کار نيک را ده برابر مي دهم. (من جاء بالحسنه فله عشر امثاله ) « هر کس کار نيکي انجام دهد، پس ده برابر آن را پاداش گيرد». (سوره انعام، آيه 160) و من «شکورم» يعني به هر عملي حتي اگر کوچک و بي قدر باشد پاداش مي دهم و آن را ارج مي نهم. پس باز هم تو را صدا مي زنم. به سويم بيا و اطمينان داشته باش که تو نيز پاسخ مرا خواهي شنيد. دستانت را به سويم بلند کن، چشمانت را متوجه آسمان کن، زبانت را به حرکت درآر و مرا با تمام وجودت صدا بزن. اين کار به تو آرامش خواهد داد. مطمئن باش اين آرامش را از طريق ديگري به دست نخواهي آورد. اين داروي تمام دردهاي توست. اين دارو تا با من باشي تمام نمي شود و خاصيتش را از دست نمي دهد. يادت باشد من بهترين و مهربانترين دوستي خواهم بود که در آرزويش بوده اي در هر کجا باشي، مرا خواهي داشت.
کافي است مرا به فراموشي نسپاري و همانطور که من همواره با تو هستم، تو هم به ياد من باشي و مرا بخواني، ياد من مايه آرامش، آن گمشده اي است که به هر کجا غير از من سر زده اي، آن را نيافته اي و اگر هم يافته اي، ناپديدار ديده اي؟
منبع: نشريه بشارت شماره 72