خداحافظي با مرد پوست گردويي
نويسنده: رضا قرباني
استفن هاوکينگ بزرگترين فيزيک دان عصر ما، به يکباره از تدريس و فعاليت دانشگاهي استعفا داد
استفن هاوکينگ در بين فيزيک دانها به خاطر نظريه سياهچاله ها، تئوري هاي کيهان شناسي و گرانش کوانتومي معروف است اما ما او را بيشتر به خاطر کتاب « تاريخچه زمان » مي شناسيم؛ کتابي که به زباني ساده مي کوشد تئوري هاي پيچيده فيزيک نظري را بشکافد و بگويد ما از کجا آمده ايم و به کجا مي رويم. اين اعجوبه فيزيک نظري که عمري است از روي ويلچر مخصوصش دارد رازهاي آفرينش و ماجراي فيزيکي خلقت را براي همه توضيح مي دهد، مظهر و نمونه اعلاي يک فيزيکدان به حساب مي آيد و آن قدر مشهور است که در فيلم ها و سريال ها، دانشمندان فيزيک را شبيه او تصوير مي کنند.
گاليله را همه مي شناسند؛ نه به عنوان کسي که به جبر کليسا گفت زمين مرکز عالم است؛ که گاليله را به عنوان کسي مي شناسيم که در دوراني که براي فهميدن تعداد دندان هاي اسب با همديگر بحث مي کردند و کسي نمي رفت دندان هاي اسب را بشمارد، از روش علمي صحبت کرد. اين ايتاليايي براي بررسي افاضات هزار و پانصد و اندي ساله بطلميوس با چند تکه شيشه تراشيده، ابزاري ساخت به نام تلسکوپ و آن را به سمت آسمان نشانه رفت. نتيجه اين بود که گاليله در محضر دادگاه تفتيش عقايد حاضر به اعتراف شد.
اما به رغم نظر کليسا، زمين کماکان به چرخيدنش ادامه داد و گاليه مرد. همان روز مردن او، پسري در نيوهمپشاير بريتانيا به دنيا آمد که بعدها « دانشمند دانشمندان ها » شد. نيوتن جاذبه را با فرمولي ساده نشان داد. اينکه دو تا جسمي که جرم دارند، متناسب با جرمشان و بر عکس فاصله شان به هم نيرو وارد مي کنند.
در مسير شناخت جهان، پسر ديگري در آلمان متولد شد به نام آلبرت اينشتين. او هم فرمول ساده اي داد که معروف ترين فرمول فيزيک است. اين فرمول مي گويد جرم و ماده يک چيزند. 300 سال بعد از نيوتن، شخص ديگري به دنيا آمد که در مسير شناخت اين جهان کارهاي مهمي انجام داد و حرف هاي گاليله و نيوتن و اينشين را کامل کرد. اين يکي معروف ترين دانشمند جهان است؛ استفن هاوکينگ.
اما مردم عادي هاوکينگ را بيشتر از آنکه به خاطر کارهايش در فيزيک نظري بشناسند، به خاطر يک بيماري عجيب و غريب مي شناسند؛ ALS، او از حرکت عاجز است؛ نه مي تواند بنشيند، نه راه برود، نه دستش را تکان بدهد، نه هيچ عضو ديگري را از همه وحشتناک تر اينکه اين مشتي پوست استخوان روي يک صندلي چرخدار ـ که فقط قلب و ريه ها و دستگاه هاي حياتي بدنش و مخصوصاً مغز فعالش کار مي کنند ـ حرف نمي تواند بزند و براي ارتباط با آدم ها از يک ماشين سخنگو استفاده مي کند. خودش با خوش بيني مي گويد « کند » فکر مي کند بنابراين اين دستگاه به او فرصت فکر کردن مي دهد. او تمام فرمول ها را در ذهنش مرور مي کند. آنهايي که کمي با فيزيک آشنايي دارند مي دانند که فکر کردن به مسائل فيزيکي بدون استفاده از کاغذ و مداد و مدل و اين حرف ها چقدر سخت است.
هاوکينگ محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي درباره چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله ها انجام داده است. وجود سياهچاله ها در تئوري نسبت اينشتين پيش بيني شده بود اما هاوکينگ وجود سياهچاله ها را به اثبات رساند و چگونگي شکل گيري و تحول آنها را نشان داد و به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با کيفيت وقوع انفجار بزرگ يا بيگ بنگ در آغاز پيدايش کيهان دست يافت. هاوکينگ مي گويد جهان در آغاز از يک سياهچاله شروع شده است.
گفتيم که هيچ چيز نمي تواند از سياهچاله فرار کند اما هاوکينگ گفت تحت شرايط معيني، يک سياهچاله مي تواند ذرات زيراتمي گسيل کند. اين پديده امروز به « تابش هاوکينگ » معروف شده. او به کار روي نظريه مبدأ جهان ادامه داد و نسبيت ( گرانش ) را به مکانيک کوانتومي ( کار کرد دروني اتم ها) پيوند زند.
کارهاي هاوکينگ سهم عظيمي در آنچه فيزيک دان ها « نطريه وحدت بزرگ » ناميده اند، داشته است. طبق اين نظريه، تمام قانونمندي هاي فيزيک دان ها پيرو ديدگاه آرماني اينشتين، در تلاش براي يافتن اين معادله بيان مي شود و فيزيکدان ها پيرو ديدگاه آرماني اينشتين، در تلاش براي يافتن اين معادله اند، اينشين در سال هاي آخر عمرش روي اين موضوع کار مي کرد که به نتيجه اي نرسيد.
اين نظريه وحدت از اعتماد محکم اينشتين به خدا سرچشمه مي گيرد. اينشين مي گفت خداي عالم، جهان زيبايي را خلق کرده و مطمئناً اين زيبايي فراتر از قوانين فيزيک است. بنابراين ما بايد جهان را زيرو رو کنيم و مطمئناً براي جهاني به اين زيبايي فرمول زيبايي وجود دارد. خود اينشتين يکي از زيباترين فرمول هاي عالم را کشف کرده بود اما او به چيزي فراتر مي انديشيد چيزي که همه چيز را توضيح دهد.
او در دوران مدرسه به علت معلومات بالاتر از سطح کلاسش، عادت داشت اشتباهات کتاب هاي درسي را داخل چشم معلم ها فرو کند.
با خودش گفت شايد پيش بيني پزشک ها هم يکي از آن اشتباه هاي داخل کتاب هاي درسي باشد. بنابراين، بعد از آن شبي که او کابوس اعدام را ديد، باور کرد که نمي ميرد.
آنچه به استفن جوان که هنوز کاملاً فلج نشده بود اميد داد، آشنايي با جين بود. جين دختري بود با اعتقادات مذهبي قوي که مي گفت پشت هر سختي دليلي هست و بايد هميشه اميدوار بود.
او حسابي استفن را سرزنده کرد بود؛ طوري که باعث شد استفن به خودش بيايد و درس را از سر بگيرد و دکتري را تمام کند. ناسلامتي او متاهل شده بود و بايد به دنبال کار مي رفت.
همين طور که دکتري مي گرفت، بيماري هم بيشتر و بيشتر مي شد. اول با يک عصا و بعد با دو عصا راه مي رفت. پيش بيني پزشکان درباره بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري به همه اجزاي بدنش چنگ انداخت از اواخر دهه 1960 از صندلي چرخدار استفاده مي کند و قدرت تحرک از همه اجزاي بدنش ـ به جز دو انگشت دست چپش ـ گرفته شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دکمه هاي کامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد که اختصاصاً براي او ساخته اند و به جايش حرف مي زند. کامپيوتر سخنگوي او را يک استاد آمريکايي کامپيوتر در کاليفرنيا ساخته. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار کلمه است و هر بار که استفن بخواهد حرف بزند مي بايد با انتخاب کلمات، صدايي مصنوعي به جاي او حرف بزند.
ويلچر هاوکينگ هم حسابي پيشرفته است و در واقع به جزئي از او تبديل شده؛ مثلاً اگر در يک ميهماني به وجد آيد با ويلچر مي رقصد و اگر با کسي حال نکند؛ با ويلچر از روي پاهاي طرف رد مي شود. شاگردانش ضربه چرخ هاي ويلچر او را تجربه کرده اند و خودش تاسف مي خورد که مزه آن را به مارگارت تاچر نچشانده است !
از شگفتي هاي اين آدم که ظاهراً بايد غم زده و مفلوک باشد، شيطنتي است که از چشمانش مي بارد. او خودش را منزوي نکرده و به کنسرت و پارک مي رود، در رستوران غذا مي خورد، در انجمن هاي دانشجويان شرکت مي کند و سر به سر شاگردانش که هميشه او را سوال پيچ مي کنند مي گذارد. گاهي پاسخ را عمداً کش مي دهد و پس از چند دقيقه به جاي يک پاسخ مفصل، با يک کلمه « بله » يا « نه » با کامپيوتر سخنگويش، همه را به خنده مي اندازد.
اين اعجوبه فاقد تحرک، عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا کنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن کرده است. همچنين در صدها کنفرانس و سمينار علمي شرکت و سخنراني کرده است. اين سخنراني ها قبلاً روي نوار ضبط و در کنفرانس پخش مي شود.
او کتاب ديگري نوشته به نام « جهان در پوست گردو» که در واقع شرح و بسط کتاب اولي است. او نتايج پژهش هايش در زمينه سياهچاله را در اين کتاب ها آورده است.
سياهچاله ها در واقع ستارگان سنگين وزني هستند که سوخت هسته اي آنها تمام شده و در هم مي ريزند و به مرور تمام اجرام دور و بر خودشان را به سمت خودشان مي كشند. به مرور تراكم ماده در هر سانتي متر به ميليون ها يا ميليارد ها تن مي رسد. اين جرم زياد جاذبه وحشتناکي خواهد داشت که همه چيز حتي نور را مي بلعد و به همين خاطر ما با تلسکوپ هاي نوري نمي توانيم اين پديده مرموز را ببينيم.
هاوکينگ مي گويد اين طور نيست که هيچ چيز هم از سياهچاله بيرون نيايد اين ميل بي پايان سياهچاله به جذب اجرام دور و برش در نهايت باعث مي شود سياهچاله از هم بپاشد و جهاني نو متولد شود؛ اتفاقي که يک بار براي ما افتاده و در اثر انفجار بيگ بنگ جهان ما زاده شده است. سال ها پيش دکارت گفته بود مي انديشم پس هستم؛ زندگي هاوکينگ شايد بارزترين مصداق اين حرف باشد.
هنري لوکاس از اعضاي هيات مديره دانشگاه سال 1663، اين کرسي رياضي را در دانشگاه کمبريج ايجاد کرد که به بزرگ ترين استاد اين دانشگاه داده مي شود. او براي اينکه اين کرسي به نام او ثبت شود، کتابخانه 4 هزار کتابي اش را وقف دانشگاه کرد و زميني وسيع را در اختيار دانشگاه گذاشت. کرسي لوکاس در طول تاريخ، چهره هاي علمي بسياري را به خودش ديده و قبل از استفن هاوکينگ، دانشمندان بزرگ زيادي روي اين صندلي نشسته اند و درس داده اند. عموماً کساني بر اين کرسي نشسته اند که در زمينه رياضي، فيزيک، شيمي يا ستاره شناسي معروف ترين چهره زمان خودشان بوده اند.
ـ چارلز بابيج ( 1871 ـ 1792 ) استاد رياضي و علم حساب که پدر کامپيوتر به حساب مي آيد؛ از 1828 تا 1839
ـ پاول ديراک ( 1984 ـ 1902 ) استاد معروف فزيک و کاشف ضد ماده؛ از 1932 تا 1969
ـ و بالاخره استفن هاوکينگ که از 1979 تا 2010، کرسي لوکاس را صاحب بود و بعد از 30 تدريس در اين کرسي استعفا داد.
منبع:نشريه همشهري جوان، شماره 242
استفن هاوکينگ در بين فيزيک دانها به خاطر نظريه سياهچاله ها، تئوري هاي کيهان شناسي و گرانش کوانتومي معروف است اما ما او را بيشتر به خاطر کتاب « تاريخچه زمان » مي شناسيم؛ کتابي که به زباني ساده مي کوشد تئوري هاي پيچيده فيزيک نظري را بشکافد و بگويد ما از کجا آمده ايم و به کجا مي رويم. اين اعجوبه فيزيک نظري که عمري است از روي ويلچر مخصوصش دارد رازهاي آفرينش و ماجراي فيزيکي خلقت را براي همه توضيح مي دهد، مظهر و نمونه اعلاي يک فيزيکدان به حساب مي آيد و آن قدر مشهور است که در فيلم ها و سريال ها، دانشمندان فيزيک را شبيه او تصوير مي کنند.
گاليله را همه مي شناسند؛ نه به عنوان کسي که به جبر کليسا گفت زمين مرکز عالم است؛ که گاليله را به عنوان کسي مي شناسيم که در دوراني که براي فهميدن تعداد دندان هاي اسب با همديگر بحث مي کردند و کسي نمي رفت دندان هاي اسب را بشمارد، از روش علمي صحبت کرد. اين ايتاليايي براي بررسي افاضات هزار و پانصد و اندي ساله بطلميوس با چند تکه شيشه تراشيده، ابزاري ساخت به نام تلسکوپ و آن را به سمت آسمان نشانه رفت. نتيجه اين بود که گاليله در محضر دادگاه تفتيش عقايد حاضر به اعتراف شد.
اما به رغم نظر کليسا، زمين کماکان به چرخيدنش ادامه داد و گاليه مرد. همان روز مردن او، پسري در نيوهمپشاير بريتانيا به دنيا آمد که بعدها « دانشمند دانشمندان ها » شد. نيوتن جاذبه را با فرمولي ساده نشان داد. اينکه دو تا جسمي که جرم دارند، متناسب با جرمشان و بر عکس فاصله شان به هم نيرو وارد مي کنند.
در مسير شناخت جهان، پسر ديگري در آلمان متولد شد به نام آلبرت اينشتين. او هم فرمول ساده اي داد که معروف ترين فرمول فيزيک است. اين فرمول مي گويد جرم و ماده يک چيزند. 300 سال بعد از نيوتن، شخص ديگري به دنيا آمد که در مسير شناخت اين جهان کارهاي مهمي انجام داد و حرف هاي گاليله و نيوتن و اينشين را کامل کرد. اين يکي معروف ترين دانشمند جهان است؛ استفن هاوکينگ.
متولد 8 ژانويه
اما مردم عادي هاوکينگ را بيشتر از آنکه به خاطر کارهايش در فيزيک نظري بشناسند، به خاطر يک بيماري عجيب و غريب مي شناسند؛ ALS، او از حرکت عاجز است؛ نه مي تواند بنشيند، نه راه برود، نه دستش را تکان بدهد، نه هيچ عضو ديگري را از همه وحشتناک تر اينکه اين مشتي پوست استخوان روي يک صندلي چرخدار ـ که فقط قلب و ريه ها و دستگاه هاي حياتي بدنش و مخصوصاً مغز فعالش کار مي کنند ـ حرف نمي تواند بزند و براي ارتباط با آدم ها از يک ماشين سخنگو استفاده مي کند. خودش با خوش بيني مي گويد « کند » فکر مي کند بنابراين اين دستگاه به او فرصت فکر کردن مي دهد. او تمام فرمول ها را در ذهنش مرور مي کند. آنهايي که کمي با فيزيک آشنايي دارند مي دانند که فکر کردن به مسائل فيزيکي بدون استفاده از کاغذ و مداد و مدل و اين حرف ها چقدر سخت است.
سياهي پادشاست
هاوکينگ محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي درباره چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله ها انجام داده است. وجود سياهچاله ها در تئوري نسبت اينشتين پيش بيني شده بود اما هاوکينگ وجود سياهچاله ها را به اثبات رساند و چگونگي شکل گيري و تحول آنها را نشان داد و به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با کيفيت وقوع انفجار بزرگ يا بيگ بنگ در آغاز پيدايش کيهان دست يافت. هاوکينگ مي گويد جهان در آغاز از يک سياهچاله شروع شده است.
گفتيم که هيچ چيز نمي تواند از سياهچاله فرار کند اما هاوکينگ گفت تحت شرايط معيني، يک سياهچاله مي تواند ذرات زيراتمي گسيل کند. اين پديده امروز به « تابش هاوکينگ » معروف شده. او به کار روي نظريه مبدأ جهان ادامه داد و نسبيت ( گرانش ) را به مکانيک کوانتومي ( کار کرد دروني اتم ها) پيوند زند.
کارهاي هاوکينگ سهم عظيمي در آنچه فيزيک دان ها « نطريه وحدت بزرگ » ناميده اند، داشته است. طبق اين نظريه، تمام قانونمندي هاي فيزيک دان ها پيرو ديدگاه آرماني اينشتين، در تلاش براي يافتن اين معادله بيان مي شود و فيزيکدان ها پيرو ديدگاه آرماني اينشتين، در تلاش براي يافتن اين معادله اند، اينشين در سال هاي آخر عمرش روي اين موضوع کار مي کرد که به نتيجه اي نرسيد.
اين نظريه وحدت از اعتماد محکم اينشتين به خدا سرچشمه مي گيرد. اينشين مي گفت خداي عالم، جهان زيبايي را خلق کرده و مطمئناً اين زيبايي فراتر از قوانين فيزيک است. بنابراين ما بايد جهان را زيرو رو کنيم و مطمئناً براي جهاني به اين زيبايي فرمول زيبايي وجود دارد. خود اينشتين يکي از زيباترين فرمول هاي عالم را کشف کرده بود اما او به چيزي فراتر مي انديشيد چيزي که همه چيز را توضيح دهد.
شروع صندلي
او در دوران مدرسه به علت معلومات بالاتر از سطح کلاسش، عادت داشت اشتباهات کتاب هاي درسي را داخل چشم معلم ها فرو کند.
با خودش گفت شايد پيش بيني پزشک ها هم يکي از آن اشتباه هاي داخل کتاب هاي درسي باشد. بنابراين، بعد از آن شبي که او کابوس اعدام را ديد، باور کرد که نمي ميرد.
آنچه به استفن جوان که هنوز کاملاً فلج نشده بود اميد داد، آشنايي با جين بود. جين دختري بود با اعتقادات مذهبي قوي که مي گفت پشت هر سختي دليلي هست و بايد هميشه اميدوار بود.
او حسابي استفن را سرزنده کرد بود؛ طوري که باعث شد استفن به خودش بيايد و درس را از سر بگيرد و دکتري را تمام کند. ناسلامتي او متاهل شده بود و بايد به دنبال کار مي رفت.
همين طور که دکتري مي گرفت، بيماري هم بيشتر و بيشتر مي شد. اول با يک عصا و بعد با دو عصا راه مي رفت. پيش بيني پزشکان درباره بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري به همه اجزاي بدنش چنگ انداخت از اواخر دهه 1960 از صندلي چرخدار استفاده مي کند و قدرت تحرک از همه اجزاي بدنش ـ به جز دو انگشت دست چپش ـ گرفته شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دکمه هاي کامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد که اختصاصاً براي او ساخته اند و به جايش حرف مي زند. کامپيوتر سخنگوي او را يک استاد آمريکايي کامپيوتر در کاليفرنيا ساخته. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار کلمه است و هر بار که استفن بخواهد حرف بزند مي بايد با انتخاب کلمات، صدايي مصنوعي به جاي او حرف بزند.
ويلچر هاوکينگ هم حسابي پيشرفته است و در واقع به جزئي از او تبديل شده؛ مثلاً اگر در يک ميهماني به وجد آيد با ويلچر مي رقصد و اگر با کسي حال نکند؛ با ويلچر از روي پاهاي طرف رد مي شود. شاگردانش ضربه چرخ هاي ويلچر او را تجربه کرده اند و خودش تاسف مي خورد که مزه آن را به مارگارت تاچر نچشانده است !
از شگفتي هاي اين آدم که ظاهراً بايد غم زده و مفلوک باشد، شيطنتي است که از چشمانش مي بارد. او خودش را منزوي نکرده و به کنسرت و پارک مي رود، در رستوران غذا مي خورد، در انجمن هاي دانشجويان شرکت مي کند و سر به سر شاگردانش که هميشه او را سوال پيچ مي کنند مي گذارد. گاهي پاسخ را عمداً کش مي دهد و پس از چند دقيقه به جاي يک پاسخ مفصل، با يک کلمه « بله » يا « نه » با کامپيوتر سخنگويش، همه را به خنده مي اندازد.
اين اعجوبه فاقد تحرک، عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا کنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن کرده است. همچنين در صدها کنفرانس و سمينار علمي شرکت و سخنراني کرده است. اين سخنراني ها قبلاً روي نوار ضبط و در کنفرانس پخش مي شود.
کتابي براي خرج بچه
تاريخچه زمان
او کتاب ديگري نوشته به نام « جهان در پوست گردو» که در واقع شرح و بسط کتاب اولي است. او نتايج پژهش هايش در زمينه سياهچاله را در اين کتاب ها آورده است.
سياهچاله ها در واقع ستارگان سنگين وزني هستند که سوخت هسته اي آنها تمام شده و در هم مي ريزند و به مرور تمام اجرام دور و بر خودشان را به سمت خودشان مي كشند. به مرور تراكم ماده در هر سانتي متر به ميليون ها يا ميليارد ها تن مي رسد. اين جرم زياد جاذبه وحشتناکي خواهد داشت که همه چيز حتي نور را مي بلعد و به همين خاطر ما با تلسکوپ هاي نوري نمي توانيم اين پديده مرموز را ببينيم.
هاوکينگ مي گويد اين طور نيست که هيچ چيز هم از سياهچاله بيرون نيايد اين ميل بي پايان سياهچاله به جذب اجرام دور و برش در نهايت باعث مي شود سياهچاله از هم بپاشد و جهاني نو متولد شود؛ اتفاقي که يک بار براي ما افتاده و در اثر انفجار بيگ بنگ جهان ما زاده شده است. سال ها پيش دکارت گفته بود مي انديشم پس هستم؛ زندگي هاوکينگ شايد بارزترين مصداق اين حرف باشد.
هاوکينگ دقيقاً از کجا خداحافظي کرده؟
کرسي غول ها
هنري لوکاس از اعضاي هيات مديره دانشگاه سال 1663، اين کرسي رياضي را در دانشگاه کمبريج ايجاد کرد که به بزرگ ترين استاد اين دانشگاه داده مي شود. او براي اينکه اين کرسي به نام او ثبت شود، کتابخانه 4 هزار کتابي اش را وقف دانشگاه کرد و زميني وسيع را در اختيار دانشگاه گذاشت. کرسي لوکاس در طول تاريخ، چهره هاي علمي بسياري را به خودش ديده و قبل از استفن هاوکينگ، دانشمندان بزرگ زيادي روي اين صندلي نشسته اند و درس داده اند. عموماً کساني بر اين کرسي نشسته اند که در زمينه رياضي، فيزيک، شيمي يا ستاره شناسي معروف ترين چهره زمان خودشان بوده اند.
چندتا از لوكاسي هاي معروف
ـ چارلز بابيج ( 1871 ـ 1792 ) استاد رياضي و علم حساب که پدر کامپيوتر به حساب مي آيد؛ از 1828 تا 1839
ـ پاول ديراک ( 1984 ـ 1902 ) استاد معروف فزيک و کاشف ضد ماده؛ از 1932 تا 1969
ـ و بالاخره استفن هاوکينگ که از 1979 تا 2010، کرسي لوکاس را صاحب بود و بعد از 30 تدريس در اين کرسي استعفا داد.
منبع:نشريه همشهري جوان، شماره 242