سوکواري گوريل مادر

انگيزه نوشتن اين متن، داستان يک گوريل مادر است که زاري او بر کودک مرده اش ترحم و شگفتي بسياري را برانگيخت. در اين ميان، پرفسور "مارک بکف" (1) مي گويد دلايل محکمي وجود دارد بر اين که حيوانات نيز عواطف و احساسات عميقي دارند. آن مي خوانيد از زبان همين دانشمند است.
سه‌شنبه، 12 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سوکواري گوريل مادر

سوکواري گوريل مادر
سوکواري گوريل مادر


 

ترجمه: فرزين آقا زاده




 
انگيزه نوشتن اين متن، داستان يک گوريل مادر است که زاري او بر کودک مرده اش ترحم و شگفتي بسياري را برانگيخت. در اين ميان، پرفسور "مارک بکف" (1) مي گويد دلايل محکمي وجود دارد بر اين که حيوانات نيز عواطف و احساسات عميقي دارند. آن مي خوانيد از زبان همين دانشمند است.
پرسش اين است: آيا جانواران عاطفه و احساس را مي فهمند؟ و پاسخ مثبت است. چه شواهد و دلايل قابل اعتماد علمي، چه ماجراهاي بسياري که از گوشه و کنار به گوش ميرسد، به ما مي گويند که بله، حيوانات نيز احساسات دارند. کج فهمي علمي است اگر بخواهيم عواطف حيوانات را از آنها مصادره کنيم. هر وقت کسي به من مي گويد مطمئن نيست که آيا يک سگ مي تواند شادي و غصه را درک کند يا نه، من تنها کاري که مي کنم اين است که به او بگويم خوشحالم که جاي سگ او نيستم.
عکس اين هفته (2) "گانا" گوريل يازده ساله، که از غم نوزاد از دست رفته اش بي تابي مي کند، غم انگيزترين عکسي بود که تا حالا از پريشاني و اندوه يک جانور ديده بودم. بعد از انتشار اين عکس طولي نکشيد که صندوق ورودي ايميل من از پيام ها و پرسش هايي درباره گانا و ماهيت احساسات جانوران پر شد.

سوکواري گوريل مادر

من سي سال است که در زمينه عواطف جانوران مطالعه مي کنم و از اين نظر خودم را بي اندازه خوش اقبال مي دانم. من عاشق ياد گرفتن درباره حيوانات هستم و دوست دارم کشفيات خودم و همکارانم را با ديگران در ميان بگذارم. اما ديدن عکس گانا مرا به ياد "فلينت" انداخت؛ طفلکي فلينت، شامپانزه نر کم سني بود که خيلي وزد بعد از مردن مادرش، "فلو"، او هم مرد. دانشمند نخستين شناس، "ديم جين گودال"(3) در آن زمان شاهد سلسله وقايع پر غصه اي بود. فلينت بيچاره ابتدا از گروه شامپانزه ها گوشه گرفت، بعد از غذا افتاد، و دست آخر مرد. اين زن دانشمند در کتابش با نام از درون يک پنجره (4) شرحي از داستان تلخ شامپانزه کوچولو مي آورد بدين قرار:
"فلينت روز به روز بي حوصله تر و افسرده تر مي شد، تا اين که از غذا خوردن امتناع کرد، و در نتيجه چون دستگاه ايمني اش ضعيف شد، مريض شد. آخرين بار که زنده ديدمش، چشمانش گود افتاده بود، خيلي نحيف شده بود و به کلي افسرده بود. لابه لاي علوفه و گياهان، در نزديکي جايي که فلو مرده بود، کز کرده بود. بعد، آخرين راه کوتاه زندگي اش را طي کرد، اما در هر چند قدم مدتي مي ماند که اندک جاني بگيرد، تا آخر سر خودش را درست به جايي رساند که چند وقت پيش جسد مادرش افتاده بود. آنجا ساعت ها ماند. گاهي به آب ها خيره مي شد. آن گاه کمي تقلا کرد. بعد بدنش گلوله شد و ديگر هرگز حرکتي نکرد."
دانشمند ديگري که شاهد غصه خوردن جانوران بوده است، کنرات لورنتس (5)، برنده جايزه نوبل و جانورشناسي است که غصه و ناراحتي غازها را ديده که درست به بچه هاي کوچک مي مانده است او مي نويسد: "در يک غاز خاکستري که جفت خود را از دست داده است، مي توان تمام همان حالت هايي را ديد که کودک انسان به هنگام غم و غصه از خود بروز مي دهد. چشم هايش گود مي افتد و حيوان دچار بي حالي و پژمردگي کامل مي شود تا آنجا که گردنش خميده مي شود و سرش به زير مي افتد." اين غم و اندوه نتيجه پايبندي و وابستگي عميق است و قطعاً هيچ کس منکر اين نخواهد شد که احساس تعلق عميق به يار محبوب، در هر گروهي از جانوران لازم و ضروري است.
امروز که چيزهاي بسياري درباره زندگي احساسي گونه هاي جورواجور حيوانات مي دانيم، مي توان گفت مجادلاتي که در رد اين واقعيت به راه مي اندازند، غالباً بهانه جويي هاي کساني است که محافظه کارانه سعي مي کنند دو دستي به باورهاي قديم بچسبند و به عبارت ديگر مي خواهند جايگاه سيادت نوع انسان اصلاً و ابداً خدشه دار نشود.
پس نکته اين نيست که آيا روند تکامل به جانوران احساس بخشيده است يا خير، بلکه پرسش آنجاست که علت پيدايي احساساتي که آنها هم اکنون صاحب شده اند چيست؟

سوکواري گوريل مادر

مخلص اين سخن اين است که احساسات در وجود جانوران در پي سازگاري هاي ايجاد شده در گونه هاي متعدد اين موجودات پيدا شده است. اين سازگاري ها موجبات برقرار ماندن پيوند ميان افراد جمعيت هر جانور را فراهم مي آرود. عواطف، عامل تنظيم و تسهيل حالات مختلف تقابل ميان دو رقيب يا دو دوست در اجتماع جانوران است و آنها را در بروز رفتارهاي سازگار و منعطف در شرايط بسيار متنوع، ياري مي دهد.
جانوران به ياري احساسات خود، دوست داشتن و دوست نداشتن را در زندگي خود تجربه مي کنند، درست شبيه به ما آدميان. اما دانشمندان غالباً به حرف ها و نظرات کساني که احساسات جانوران را بيش از حد مشابه با احساسات انسان مي دانند، وقعي نمي نهند و آن چه ايشان از ماجراهاي واقعي پيش آمده شاهد مي آورند را نيز بي اهميت و جزئي مي دانند با اين وصف، نظر بسياري از پژوهشگران بر اين است که در بحث بر سر احساسات جانوران بايد با نگاهي به خصوصيات انساني پيش رفت.
اشتراک انسان و حيوان در بسياري از خصيصه ها از جمله احساسات و عواطف، به تمامي برخاسته از همان نظرات پذيرفته شده "چارلز داروين" است که روند تکامل و تحول انواع موجودات را پيوسته و در پي هم مي داند و بر مبناي آن، تفاوت انواع موجودات در نوع خصيصه ها نيست بلکه در مقدار و کميت و شدت آنهاست. و به هر حال تمايلي عمومي که در مورد قائل شدن احساسات و عواطف براي جانوارن ديده مي شود، بيش و پيش از آن که بخواهد ماهيت واقعي جانوران و تفاوت هاي آنها را ناديده بگيرد، ممکن است برخاسته از نوعي طرز فکر و ديدگاه خاص از جمله همان نظرات داروين باشد.
بايد گفت که اطلاعات ما درباره احساس جانوران فراتر از داستان هايي است که اينجا و آنجا به گوش مي رسد، اما نبايد اهميت اين جور ماجراها را ناديده بگيريم. مجموعه شرح هاي اين قبيل وقايع، خود در زمره داده هاي به دردبخور و قابل بررسي ما به شمار مي آيد. از همين دست مشاهدات من از مراسم عزاداري براي کلاغ زاغي ماده مرده اي که رفقايش بي صدا و با احترام، دور نعش او را گرفته بودند و گاه بدنش را به آهستگي لمس مي کردند. و بعد پر کشيدند و علوفه با خود مي آوردند و کنار جسد مي گذاشتند. وقتي من شرح ماوقع را منتشر کردم، يک عالمه ايميل دريافت کردم که مردم مي گفتند مشابه آن را در زاغ ها و کلاغ ها هم ديده اند.
يک بار ديگر هم شاهد دفن کردن روباه نري به دست جفتش بودم که يک گربه وحشي جايي در اطراف منزل من آن را کشته بود. اين چنين داستان هايي واقعاً جزو داده هاي پژوهشي ما به حساب مي آيند و جاي خوشحالي است که روز به روز آزمايش هاي قابل اطمينان علمي نيز بر آنها صحه مي گذارد.

سوکواري گوريل مادر

علم همواره مرا به هيجان مي آورد چرا که سرشار از شگفتي است، درست وقتي فکر مي کني همه چيز را مي داني، ناگهان داده هاي علمي جديدي به دستت مي رسد که مجبورت مي کند دوباره از اول شروع کني و همه چهارچوب هاي پذيرفته را به هم بريزي و تجديد نظر کني.
اما اين وسط وال ها واقعاً هيولاهاي با احساسي هستند؛ هر کس سر و کارش به آنها افتاده باشد مي داند من چه مي گويم. مدت ها فکر مي کرديم که سلول هاي دوکي شکل (6) فقط در انسان و بقيه ميمون هاي بزرگ وجود دارد، اما اخيراً کاشف به عمل آمده است که گونه هاي مختلفي از زير راسته وال ها، از جمله گونه هاي کوهان دار، تيغ باله، قاتل، و عنبر نيز مغزشان اين سلول ها را دارد، آن هم درست در ناحيه اي مشابه مغز انسان. اين بخش مغز مربوط است به ارتباطات اجتماعي و احساس همدلي و توانايي دريافت احساسات ديگران و اين قبيل چيزها؛ به علاوه عکس العمل هاي ناخودآگاه و آني دروني هم به همين بخش مربوطند. سلول هاي دوکي شکل در پردازش و شکل گيري احساسات دخيل اند؛ و محتملاً اگر در جست و جوي اين سلول ها در مغز ديگر جانوران نيز برآييم، آنها را خواهيم يافت.
شواهد ما در اين مقوله يکي دوتا نيست؛ مثلاً کي قبلاً فکر مي کرد که موش هاي آزمايشگاهي جوندگاني همدل و غم خوارند؟ امروزه مي دانيم که آنها چنين اند. به تحقيق معلوم شده است موشي که درد کشيدن موش ديگر را ديده باشد، انگار احساس او را درک کرده، به هنگام دريافت محرک هاي دردناک واکنش هاي تندتري از خود نشان مي دهد و اين رفتار آنها به ما مي گويد که آنها قدر لذات و خوش زندگي را نيز مي دانند. "ياک پنکسب" (7)، زيست شناس اعصاب، معلوم کرده است که اين موش ها از بازي کردن و از قلقلک خيلي خوششان مي آيد. در پژوهش هاي ديگر نيز آشکار شده است که ماهي ها و پرندگان نيز موجوداتي حساس اند و معناي درد و رنج را مي فهمند جانوران بسياري هم هستند که تفاوت بد و خوب را درک مي کنند و رفتار هاي اخلاقي از آنها سر مي زند؛ من اين پديده را "داوري وحش"مي نامم.

سوکواري گوريل مادر

در تحقيقات علوم اعصاب به اين نتيجه رسيده اند که ساختارهاي کالبد شناختي اعصاب و نيز فعل و انفعالات شيميايي عصبي دردستگاه ليمبيک همه پستانداران، از جمله انسان، مشابه است و از قرار معلوم همين وجوه تشابه، در تجربه احساسات نقش مهمي دارند. مثلاً اسبک (8) مغز که بخشي از همين دستگاه ليمبيک است و در پردازش احساسات اهميتي به سزا دارد، در فيل ها نيز وجود دارد و اندازه آن هم بسيار بزرگ است. اما آن چه اين ديدگاه را تاييد مي کند، خصلت احساساتي بودن بسيار زياد فيل هاست. آنها گاهي از يادآوري خاطرات تلخ رنج مي برند و برخي مي پندارند که فيل ها به نوعي ناراحتي، مشابه فشار رواني پس آسيبي (9) در انسان مبتلا مي شوند. اين جانوران اگر دوستي را از دست بدهند، غصه دار مي شوند.
و اما رفته رفته انگار که مباني دانش انسان از احساسات و شور و حال جانوران در هم مي ريزد. تعداد شکاکان و بدبين ها روز به روز کاهش مي يابد و سيل شواهد و تحقيقات که مدام در بهترين مجله ها و نشريات علمي دنيا، در باب احساسات و عواطف جانوران، به چاپ مي رسد، آنها را قانع مي کند.
من اغلب سخنراني هاي خود را با طرح اين پرسش آغاز مي کنم که: "آيا در ميان شما کسي هست که فکر کند سگ ها احساس ندارند، يا فکر کند که مثلاً شادي و غم به اين جانوران دست نمي دهد؟" تا حالا اتفاق نيفتاده است که حاضران در مقابل اين پرسش من عکس العمل مثبت و گرمي از خود نشان بدهند؛ حتي در حلقه دانشمندان و متخصصان. گهگاه پيش مي آيد که يکي دو نفري اين گوشه و آن گوشه دستشان را نيمه بلند مي کنند و يواشکي اطراف را مي پايند که آيا کسي آنها را مي بيند يا نه! "يک دفعه همه دست ها بلند مي شود و مثل بچه مدرسه اي ها سعي مي کنند با تاب دادن دستشان توجه مرا به خود جلب کنند، و بعضي هم مي خندند با تکان دادن سرشان جواب مثبت مي دهند.
به هر حال، قرابت و پيوند ما با ديگر حيوانات موضوعي است چالش برانگيز و مسئله اي است دشوار که در هاله اي از ابهام و پيچيدگي پنهان شده است، و ما بايد که همواره آن چه را درباره ارتباطمان با خويشان ناانسان خود درمي يابيم و مي پذيريم، مورد بازبيني و بازنگري قرار دهيم. و در پايان، آن چنان که در تصوير گانا، گوريل مادر سوگوار، پيداست، فقط همين را مي دانيم که بي گمان جانوران نيز از احساسات و عواطف بهره مندند.

سوکواري گوريل مادر

پي نوشت:
 

1 ـ Marx Bekoff
2 ـ اين ماجرا مربوط به ميانه هاي ماه آگوست 2008 است.
3- Dame Jane Goodall
4-Through a Window
5-konrad Lorenz
6-Spindle Cell
7-Jaak Panksepp
8-Hippocampus
9-Post-Traumatic Stress Disorder
 

منبع: دانشمند شماره 552



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.