بررسی جایگاه سیرة عقلا در حجیت خبر واحد(1)
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده
واژگان کلیدی: سیره عقلا، بناء عقلا، خبر واحد، خبر ثقه، حجیت
1. مقدمه
1. سیره عقلا چیست، و اقسام آن کدام است؟
2. تاریخچه واقوال مطرح شده پیرامون سیره عقلا چیست؟
3. نگاه علمای شیعه به خبر واحد چگونه است؟
4.استدلال به بنای عقلا بر حجیت خبر واحد به چه صورت است؟
2.تعاریف
1. سیره
2. سیره عقلا
3. خبر واحد
ب ـ شهید ثانی در تعریف خبر واحد می نویسد: «آحاد وهو ما لا ینتهی الی المتواتر منه، أی عن الخبر، سواء کان الراوی واحداً أم أکثر»(6). يعني: خبر آحاد، عبارت است از خبری که به حد متواتر نمی رسد؛ چه راوی آن یک نفر باشد و یا بیشتر.
ج ـ صاحب معالم میفرماید: «خبر الواحد هو ما لم یبلغ حدّ التواتر؛ سواء کثرت رواته أم قلّت، ولیس شأنه افادة العلم بنفسه»(7). يعني: خبر واحد، خبری است که به حدّ تواتر نرسد؛ چه راویانش زیاد باشند یا کم، و شأن آن به تنهایی حصول علم نباشد.
د ـ محمد باقر صدر، در این باره می نویسد: «و یراد به مطلق ما لا یفید العلم من الأخبار، سواء کان واحداً حقیقةً أو أکثر»(8). يعني: مقصود از خبر واحد، خبری است که مفید علم نیست؛ چه در حقیقت واحد باشد یا نباشد.بی شک، صاحبان این تعاریف در مقام تعریف منطقی كاملي نبودهاند؛ بلکه فقط درصدد بیان ویژگیهای آن ـ تا حدی که مفهوم خبر را بنماید ـ بودهاند؛ لذا جایی برای نقد و ایراد باقی نمی ماند. اما نکته ای که باید به آن توجه نمود دایره شمول این تعاریف است. به عنوان مثال بر اساس تعریف دوم، اگر شمار راویان خبر در حدی باشد که توافق آنها بر کذب به طور عادی ناممکن باشد و خبر، مفید علم نباشد، مصداق خبر واحد نیست. اين در صورتی است که چنین خبری بر اساس تعریف چهارم، داخل در تعریف خبر واحد است. و یا خبر محفوف به قرائن ـ که موجب حصول علم می باشد ـ براساس تعریف اول و چهارم، مصداق خبر واحد نیست؛ ولی طبق تعریف دوم، مصداق خبر واحد است (9)
3. سیری اجمالی در ادله حجیت خبر واحد
4.جایگاه سیره در قرآن
الف: آیه ذکر و نبأ. در اين دو آيه مردم به سمت و سوی سیرهها و عادات مثبت سوق داده شدهاند. به شرح مختصری از اين دو آيه توجه كنيد:
1. آیه ذكر: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيهِْمْ فَسَْلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُون(19). اين آيه یکی از ادله جواز تقلید نيز به شمار ميآيد. تقلید که همان رجوع جاهل به عالم در امور تخصصی است، از فطریات بشر میباشد زیرا بنای عقلا بر این است که اگر در حرفه یا صنعتی تخصص نداشته باشند، به متخصص آن فن مراجعه و مشکل خود را حل می کنند. شارع نیز از به کار بردن این سیره در امور دینی یا سایر امور نهی نکرده است. از این رو می توان از عدم نهی شارع، جواز آن را استنتاج کرد(20).
2. آیه نبأ: يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكمُْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمَا بجَِهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلىَ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين(21).
مرحوم مظفر در توضیح این آیه چنین می گوید: «إن النبأ من شأنه أن يصدق به عند الناس و يؤخذ به من جهة أن ذلك من سيرتهم وإلا فلما ذا نهي عن الأخذ بخبر الفاسق من جهة أنه فاسق ... أن المتوقع من الفاسق ألا يصدق في خبره فلا ينبغي أن يصدق و يعمل بخبره»(22). شأن خبر این است که مردم آن را تصدیق کنند و از آن جهت که سیره وروششان است به آن عمل کنند واگر این گونه عمل نمی کردند پس چرا از عمل به خبر فاسق از آن جهت که فاسق است، نهی شده است؟ ... آنچه از خبر فاسق انتظار می رود این است که تصدیق نشود پس شایسته نیست که تصدیق شود و به خبرش عمل شود.
ب: دسته بعدی، آیاتی هستند که مردم را از عادات ناپسند و مذموم نهی کردهاند. به عنوان نمونه میتوان به چند آیه در این زمینه اشاره کرد:
1. خداوند در سوره نساء می فرماید: وَ لَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ مَقْتًا وَ سَاءَ سَبِيلا(23).آيت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه چنین مینویسد:«سبیل با طریق تفاوت دارد؛ «سبیل» به راهی گفته می شود که پیمودن آن عادی و مورد عادت شده باشد ولی «طریق» مطلق است.(24) «ساء سبیلاً» به قبح اجتماعی و مردمی اشعار دارد یعنی ازدواج با نامادری در میان مردم، روش بدی به شمار می رود»(25).
2. آیه: ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ(26). در اين آيه استفاده از فعل ماضی «کان» بر سر مضارع دلیل بر استمرار کفرورزی بني اسرائيل است و نشان میدهد کفر و قتل و اعتدا که برای ايشان عادت مستمر و همیشگی بوده، به صورت ملکه سیئهای در آمده بود. ظاهر آیه مورد بحث این است که «یقتلون» عطف بر «یکفرون» است. در نتیجه «کانوا» بر سر «یقتلون» نیز تکرار می شود و این دلالت دارد که پیغمبر کشی به صورت عادت زشت وسیئه در میان بنی اسرائیل درآمده بود(27).
ج: آیاتی که در آن ها واژه « دأب» به کار رفته است مثل: كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَديدُ الْعِقابِ(28). راغب در توضیح این واژه چنین میگوید: «الدأب: العادة المستمرة دائماً علی حالة. قال تعالی: كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ، أی: کعادتهم التی یستمرون علیها»(29). يعني: دأب به معناي عادت مستمر و همیشگی بر حالتی است و این سخن خداوند به معنی عادت آل فرعون است که بر آن استمرار دارند.
4. آیاتی که کافران را به خاطر تقلید وپیروی کورکورانه از سنت وعادت جاهلی مذمت کرده است، مانند: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ(30). همانطور که ملاحظه شد، خداوند متعال در قرآن کریم به طور مطلق سیرهها و عادات را رد یا قبول نکرده است بلکه برخی سیرهها را تایید کرده و یا به آن ها تشویق کرده و از برخی دیگر به شدت نهی کرده است. از این رو میبایست، بررسی بیشتری در این مبحث صورت گیرد تا ماهیت و چیستی آن بیش از پیش روشن گردد.
5.تاریخچه استدلال به سیره عقلا
6. نظر علما اصول درباره نقش و جایگاه سیره عقلا
دیدگاه اول، حجیت سیره را امری تبعی می داند و در واقع سیره را زیر مجموعه سنت به حساب می آورد. در این دیدگاه برخی معتقدند: سیره عقلا بدون امضای شارع، هیچ گونه اعتباری ندارد به همین دلیل، دو شرط برای احراز امضای شارع لازم دانستهاند:
1. سیره در زمان معصوم به گونه ای رایج باشد که وی به صورت عادی از آن اطلاع داشته باشد.
2. معصوم با سیره موافقت کرده و یا آن را تصحیح نماید.ولی برخی شرط دوم را لازم ندانسته می گویند:« برای اعتبار سیره عقلا صرف عدم ردع از جانب شارع کافی است و نیازی به اثبات پیروی و اثبات عدم ردع نیست تا لازم باشد هنگامی که علم به امضا وتایید شارع نداریم یا جهل به عدم ردع داریم، بنا بر عدم حجیت بگذاریم، چرا که قبلاً گفتیم شارع از آن جهت که عاقل است بلکه رئیس عقلاست با آن هم مسلک است مگر اینکه اثبات شود که مسلک وی به عنوان این که شارع است با عقلا تفاوت دارد»(37).
این گروه برای شارع دو شأن قائلند یکی شأن شارع بودن و یکی هم شأن انسان و یکی از عقلا بودن. شارع به لحاظ شأن دوم، خود از عقلا بلکه رئیس عقلاست در نتیجه با هر سیره عقلایی موافق است مگر آن که احراز شود با شأن اول وی (یعنی با شریعت) مغایرت دارد. در همین زمینه محقق نایینی می نویسد:«لا اشکال فی اعتبار الطریقة العقلاییۀ و صحۀ التمسک بها... فانّها اذا کانت مستمرة الی زمان الشارع و کانت بمنظر منه و مسمع،و کان متمکنا من ردعهم،و معهذا لم یردع عنها،فلا محالة یکشف کشفا قطعیاعن رضا صاحب الشرع بالطریقة و الاّ الردع عنها،کما ردع عن کثیر من بنائات الجاهلیّة و من ذلک یظهر انه لا یحتاج فی اعتبار الطریقۀ العقلائیۀ الی امضاء صاحب الشرع و التصریح باعتبارها بل یکفی عدم الردع عنها و...»(38).اشکالی در اعتبار وحجیت سیره عقلا و صحت تمسک به آن نیست. این سیره هنگامی که تا زمان شارع ادامه یابد و در منظر و مسمع شارع باشد و شارع نیز بتواند از آن نهی کند و چنین نکند، پس به موافقت شارع با آن پی می بریم. در غیر این صورت از آن نهی می کرد مانند بسیاری از عادات جاهلی. و از اینجا مشخص می شود که احتیاجی به امضای شارع و تصریح به حجیت آن نیست بلکه عدم نهی از آن سیره کافی است.مرحوم مظفر نیز در خیلی از موارد معتقد به همین نظر است. وی در بحث قول لغوی و سیره مینویسد: «...و الشارع لم یثبت منه الردع، عن هذه السیره العلمیه، فیستکشف من ذلک موافقة لهم و رضاه بها»(39). يعني: هنگامی که ردعی از شارع از این روش عملی ثابت نشود، موافقت و رضایتش از آن مشخص می شود.آنچه نظر نخست را از دیدگاه دوم جدا میکند، احراز امضاء، و به اصطلاح «اثبات عدم ردع» از سوی شارع است. به بیان دیگر در دیدگاه نخست، «احراز عدم ردع» ملاک حجیّت قرار میگیرد نه «عدم احراز ردع». برخی دیگر تلاش کردهاند، نوعی توسعه در شرط اول به وجود آورند و بهجای «اطلاع عادی معصوم از سیره» که طبعاً از طریق معاصرت حاصل می شود، مطلق اطلاع معصوم هرچند از طریق علم غیب را راهی برای اثبات عدم ردع بدانند. امام خمینی(ره) یکی از ادله تقلید را سیره عقلا دانسته و در پاسخ این اشکال که اجتهاد در زمان امام معصوم با اجتهاد در عصر غیبت تفاوت بسیاری دارد در نتیجه امضای آن اجتهاد دلیل امضای این اجتهاد نیست، مینویسد:«...و انّ الائمه قد علموا، بانّ علماء الشیعة فی زمان الغیبة و حرمانهم عن الوصول الی الامام...لا محالة یرجع عوام الشیعه الی علمائهم...فلولا ارتضائهم(ع)بذلک کان علیهم الردع، اذ لا فرق بین السیرة المتّصلة الی زمانهم و غیر ها مما علموا...»(40امامان می دانستند، دانشمندان امامیه در زمان غیبت و محرومیت از دست رسی به امام چاره ای جز مراجعه به کتاب های اخبار و روایات ندارند، طبعا مردم عادی شیعه به حسب ارتکاز و سیره عقلایی به دانشمندان شیعه مراجعه می کنند. پس اگر امامان به این سیره راضی نبودند بر آنان لازم بود که مردم را از این سیره منع کنند چرا که تفاوتی نیست میان سیره معاصر آنان و سیره ای که بعداً بوجود آمده و آنان بدان آگاهی داشته و از وقوع مردم در آن خبر دادهاند.در این عبارت «معاصرت سیره با زمان معصوم» به «علم و آگاهی معصوم به سیره» تغییر یافته است که از هر راهی این علم حاصل شود کافی است و لازم نیست از طریق هم زمانی معصوم با آن سیره باشد.برخی دیگر تلاش کردهاند با تفاوت گذاشتن میان عمل خارجی و روح عمل، سیرههای نوظهور را معتبر بدانند، بدین بیان که، هر سیره ای یک پیکره خارجی دارد که ممکن است در زمان های گوناگون تغییر کند و یک روح که در تمام این تحولات ثابت است، حال اگر امضای معصوم صرفاً نسبت به پیکره و شکل خاص سیره و عمل خارجی باشد قابل تسری و تعمیم به سایر موارد نیست، ولی اگر امضای معصوم نسبت به روح سیره باشد می توان گفت عدم ردع و امضای شارع، شامل سیرههای نوظهوری می شود که در بردارنده این روح و نکته است. محمد باقر صدر در این باره می گوید:«همانا انصاف این است که عدم ردع بر امضای تمام نکته عقلایی که روح و ملاک عمل خارجی عقلاست، دلالت می کند، چرا که معصوم شأن تشریع و ابلاغ احکام خداوند متعال و تصحیح و تغییر قوانین غیر صحیح را دارد. مثل این مقام گسترده تر از یک امر به معروف و نهی از منکر ساده است بلکه این مقام، به ظاهر حال بر این که امام به ملاک ها و نکات کبروی تشریعی به لحاظ نفی و اثبات نظارت دارد، دلالت می کند. بنابراین سکوت و عدم ردع وی در تایید تمام نکته ملاک عقلایی سیره ظهور خواهد داشت»(41).
دیدگاه دوم، حجیت سیره را تبعی و بالعرض نمی داند بلکه معتقد است، سیره عقلا ذاتاً دارای اصالت و اعتبار است، در این دیدگاه موافقت (امضاء یا تقریر) معصوم تنها راه اعتبار سیره عقلایی نیست بلکه معیار اصلی «عدم مغایرت سیره با ضوابط شریعت» است که آن را می توان از راه حکم عقل یا از راه عدم ناسازگاری با اصول معیارهای کلی شریعت بدست آورد(42). ما در این جا به صورت گذرا به این دو نظر اشاره می کنیم.
نظر اول: در این نظر «بناء عقلا» نه خود «موضوعیت» دارد، و نه کاشف از «سنّت» است، بلکه اساس اعتبار آن، حکم بدیهی عقل است. البته عقلی که یکی ازمنابع چهاگانه استنباط احکام به شمار میآید. در این جا بنائات عقلایی بر پایه «حسن و قبح» عقلی استوار است.محقق آشتیانی در بحث از خبر واحد و استدلال بر بناء عقلا مینویسد: «...والا عتمادبها...یکشف کشفاً علمیاً عن حکم العقل بحجیّة خبر الثقّة و طریقیته فی باب الإطاعۀ»(43). يعني: بناء عقلا، کشف علمی از حکم«عقل» به حجیّت خبر ثقه وطریقیت آن در بحث اطاعت میکند.یکی دیگر از اصولیون نیز، بناء عقلا را به«عقل» و تحسین و تقبیح عقلی برمیگرداند: «...و الاستدلال ببناء العقلا،ایضاً لیس من جهة جعل بنائهم وسطاً للاثبات، بل المراد به حکم العقلا بماهم عقلا، بذلک و مرجع ذلک الی حکم العقل بالحجیّة.»(44). استدلال به بناء عقلا به خاطر قرار دادن بنایشان به صورت حد وسط برای اثبات استدلال نیست، بلکه منظور از آن حکم عقلا بما هم عقلاست، که حجیت آن به حکم عقل است.نظر سید محمد حسین طباطبایی نیز، به همین نظر برمیگردد. ایشان درباره حجیت بناء عقلا می نویسد: «و من هنا یظهر اولا، ان بناء العقلا، حجّه بالذات، بمعنی انه لیس حجّه بوسط»(45). يعني: سیره عقلایی، به خودی خود حجت است، نه اینکه حجیت آن به واسطه عنوان دیگری باشد.عدهای نیز گفتهاند، سیره عقلا در صورتی ریشه در حکم عقل دارد که عقلا بما هم عقلا به آن حکم کنند که در این صورت احتیاجی به امضای شارع نیست، زیرا عقلا بما هم عقلا وقتی برای رعایت مصالح عامه و حفظ نظام قضاوتی دارند، شرع نیز که از همان عقلاست، نمی تواند با آن مخالفت کند. ولی اگر عقلا لابماهم عقلا، بنایی داشتند، این بنا، ریشه در حکم عقل ندارد و در نتیجه امضای شارع لازم است، زیرا ممکن است عقلا به جهات دیگری جز عقل، مانند عادت و راحت طلبی، بنایی داشته باشند و کسی به اشتباه آن را بنای عقلا پندارد(46).با دقت در آنچه آوردیم، بناء عقلا، در صورتی که برخاسته از حکم «عقلا بماهم عقلا» باشد، و از فطرت انسانی و ضرورتهای نظام اجتماعی سرچشمه بگیرد، حجیّت ذاتی دارد و مثل حکم«عقل» دارای اعتبار است، و ردع در این گونه امور معنایی ندارد. نتیجهای که میتوان از «نظر نخست» گرفت این است که اعتبار بناء عقلا که در لسان برخی به «دلیل پنجم» تعبیر شدهاست، کاشف از دلیل «عقل» است. بر این اساس، اگر سلوک عملی خاصی از عقلا صادر شود و مسلم باشد که از حیث عقلانی عقلا (نه حیث عاطفی و...) و با انگیزه حفظ مصالح عمومی، از آنان نشأت گرفته، امضاء عام شارع را به همراه دارد، و نتیجه مهمی که میتوان گرفت این است که «بنائات مستحدثه» عقلانی عقلا نیز، امضاء و موافقت شارع را همراه داشته و اثبات امضای خاص لازم نخواهد بود.
نظر دوم: در این دیدگاه نیز، بناء عقلا و قوانین و مقررات عقلایی، دارای اصالت و اعتبار است، مگر آنکه با اصول و ضوابط و اهداف و مقاصد اساسی«شریعت» و مبانیآن، تعارضی داشته باشد.این نظر معتقد است که:
1.«بناء عقلا» اصالت دارد، مگر اینکه دلیلی بر ردع باشد.
2.اگر سیره عقلایی مغایرتی با اصول و ضوابط شرع نداشته باشد اصولا دارای حجیّت و اعتبار است.
3.شریعت اصل را بر آزادی در تدبیر و سازماندهی امور اجتماعی گذاشته و انسانها درچارچوب معیارها و اصول کلی از آزادی برخوردارند.یکی از طرفداران این نظریه میگوید: «اما اینکه مردم برای برقراری نظام معیشتی و اقتصادی خودشان، چگونه و طبق چه الگویی آن را برقرار کنند، در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده است، وحتی شریعت فرمود، اصل مقررات و قوانین را هم خودتان بیاورید. البته چارچوبی هم مقرر فرمود که نباید به احدی ظلم شود... و هیچ کس نباید از حقوقی که خداوند متعال و طبیعت برایش مقرر کرده است محروم شود و هرکس باید در چارچوب قانون از حقوقش بهرهمند گردد(47)» وی در ادامه، این سخن را مقتضای جاودانگی اسلام می شمرد: «جاودانگی اسلام اقتضا میکند که شارع قواعدی را در اختیار فقها و عالمان دینی قرار دهد، که بتوانند با آن قواعد، بناهای عقلایی را ارزیابی بکنند ... و چارچوبهای نظام اجتماعی و فردی را معین کنند...»(48)شریف العلماء مازندرانی، نیز از مدافعان همین نظر(عدم مغایرت با اصول و ضوابط) است. ایشان هر سیرهای را که مواجه با ردع معصوم (ع)، نشده حجت میداند، چه، به آن سیره در زمان معصوم عمل شده (معاصرت) و چه عمل نشده باشد. عبارت ایشان چنین است: «ثمّ اعلم، ان ّبناء العقلا حجّة، مالم یرد دلیل علی خلافه...»(49). يعني: تا زمانی که دلیلی بر خلاف «بناء عقلاء» وارد نشده، این بناء و سیره حجت است.این گروه معتقدند، عدم ردع شارع کافی است برای ورود در آن ها. در واقع از یک سو قوانین و مقررات شریعت در امور غیر عبادی امضایی است و از سوی دیگر معاملات دست خوش تغییر وتحول است و چون اسلام شریعتی جاودانه است و به محدوده زمانی خاصی اختصاص ندارد باید بپذیریم که اسلام در امور معاملات و معیشت ها، دست انسان ها را باز گذاشته و جعل قانون و مقررات را به انسان واگذار کرده است. البته اصول و معیارهای کلی ارائه داده که با این معیارها سیره و قواعد عقلایی را می سنجیم و در صورت سازگاری آن ها را پذیرفته و در غیر این صورت رد می کنیم.نظری که در بالا به آن اشاره شد، بر این باور است که شارع دست عرف و عقلا را در امور مربوط به زندگی و تدبیر امور اجتماعی بازگذاشته است.
دیدگاه سوم: این دیدگاه را میتوان تحت عنوان «مکتب اصالت اهداف و مقاصد» مورد مطالعه قرار داد، آنچه در این دیدگاه حائز اهمیت است توجه به پیام اصلی دین واهداف و مقاصد اصلی شریعت است، نه راه رسیدن به مقاصد. زیرا در این دیدگاه تمام نظام حقوقی اسلام جزء عرضیات اسلام است.این دیدگاه معتقد است:«...اگر پیامبر اسلام احکامی اجتماعی آورده، این احکام متکی به عرفیّات جامعه است... مورخان و فقها گفتهاند 99 درصد احکام اجتماعی اسلام،امضاییاند و در جامعه عربی سابقه داشتهاند... اگر پیامبر در عصر ما ظهور میکرد،بدون دست زدن به کثیری از اشکال زندگی امروزین،محور و کانون معنوی جدیدی برای زندگی میآورد... با قبول عرف عصر از مردم میخواست، تا حیاتشان را به کانون معنوی دین معطوف کنند»(50).این نظر، نابرابریهای در فقه اسلامی مانند: نابرابری بین حقوق زن و مرد، مسلمان و غیر مسلمان، مولا وعبد و...را «جزء عرضیّات» اسلام میداند، که میتوانند در عرصه زمان و مکان و بنا به مقاصد و مصالح تغییر و تبدل داشته باشد.آنها میافزایند:«این عرضیّات منبعث از شرایطی هستند که پیامبر در دل آنها مبعوث شدند،و به هیچ وجه جزء ارزشهای مطلق و متعالی انسانی محسوب نمیشوند،و به همین سبب میتوانند مشمول اجتهادات عصری واقع شوند،و جای خود را به عرفیات و آداب و ارزشهای دیگر بدهند،و همچنان حافظ مقاصد شارع باشند»(51).در این گرایش، به «عقل جمعی»، عقلایی بودن و روشها وعرفها، به گونهای بازتر و گستردهتر از سایر دیدگاهها، تکیه و تأکید شده و اساس قوانین و مقررات را همان «عقلایی» بودن سیرهها و روشها، دانستهاند. همچنین توجه اکیدی به حفظ مقاصد و اهداف دین و«غایات» احکام شده است در این گرایش سخنی از«احراز عدم ردع» یا «عدم احراز ردع» و یا امضاء و تقریر و سکوت شارع به چشم نمیخورد و حفظ اهداف و مقاصد مبنای اصل به شمار میرود.البته بر این نظریه، انتقادهایی وارد شده است، که برای آشنایی با آن ها می توانید به کتاب «شریعت در آینه معرفت»(52) و «انتظار بشر از دین»(53) مراجعه نمائید.
پينوشتها:
1. خمینی، روح الله، تهذیب الاصول، ج2، ص200 و فاضل لنکرانی، سیری کامل در اصول فقه، ج10، ص577
2. محمد رضا، مظفر، اصول الفقه، ص513.
3. محمد تقی، حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ص191.
4. محمد باقر، صدر، بحوث فی علم الاصول، ج4، ص234.
5. علامه حلی، مبادی الوصول، ص206.
6. محمد، رحمانی، بحث های مقارن در علم الحدیث (خبر واحد)، علوم حدیث، ش6، ص47.
7. حسن بن زین الدین، معالم الدین، ص466.
8. محمد باقر، صدر، بحوث فی علم الاصول، ج4، ص338.
9. محمد، رحمانی، بحث های مقارن در علم الحدیث (خبر واحد)، علوم حدیث، ش6، ص47.
10. سوره حجرات، (49)، آیه 6؛
11. سوره توبه، (9)، آیه 122؛
12. سوره بقره، (2)، آیه 282؛
13. سوره توبه، (9)، آیه 61؛
14. سوره بقره، (2)، آیه 159؛
15. سید مرتضی، الذریعۀ،ج2، ص42.
16. ابن ادریس، السرائر،ج1، ص495.
17. طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص200.
18. مرتضی، انصاری، فرائد الاصول، ج1، ص297.
19. سوره نحل، (16)، آیه 43؛
20. عبدالله، جوادی آملی، تسنیم، ج3، ص51.
21. سوره حجرات، (49)، آیه 6؛
22. محمد رضا، مظفر، اصول الفقه، ص432.
23. سوره نساء، (4)، آیه 22؛
24. عبدالله، جوادی آملی، تسنیم، ج5، ص448.
25. عبدالله، جوادی آملی، تسنیم، ج18، ص222.
26. سوره آلعمران، (3)، آیه 112؛
27. عبدالله، جوادی آملی، تسنیم، ج4، ص649.
28. سوره آلعمران، (3)، آیه 11؛
29. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص321.
30. سوره الزخرف، (43)، آیه 23؛
31. وهبة، الزحیلی، اصول الفقه الاسلامی، ج2، ص828.
32. سید محمد اصغری، بناء عقلا، دانشکده حقوق و علوم سیاسی(دانشگاه تهران)، ش70، ص5.
33. در آینده با تفصیل بیشتري در اين باره سخن خواهيم گفت.
34. شهید اول، القوائد و الفوائد، ج1، ص433.
35. محمدجواد، ارسطا، تأملی دیگر در تأثیر زمان و مکان در اجتهاد، نقد و نظر، ش5، ص276.
36. ابواسحاق، شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعۀ، ج1، ص65و ج3، ص99 و 127.
37. محمد حسین، اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایۀ، ج5، ص30.
38. محمد حسین، نائینی، فوائد الاصول، ج3، ص192.
39. محمد رضا، مظفر، اصول الفقه، ص490.
40. سعید، ضیائی فر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص350.
41. محمد باقر، صدر، بحوث فی علم الاصول، ج4، ص246.
42. سعید، ضیائی فر، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص351.
43. محمد حسن، آشتیانی، بحر الفوائد فی شرح الفرائد، ج 1، ص 171.
44. حسینعلی، منتظری، نهایۀ الاصول (تقریرات درس آیۀ الله بروجردی)، ج2، ص472.
45. سید محمد حسین، طباطبایی، حاشیۀ الکفایه، ص206.
46. ابوالقاسم، علی دوست، فقه و عقل، ص217.
47. محمد هادی، معرفت، اقتراح درباره مبانی اجتهاد، نقد و نظر، ش1، ص60.
48. همان، ص70.
49. سید محمد اصغری، بناء عقلا، دانشکده حقوق و علوم سیاسی(دانشگاه تهران)، ش70، ص5.
50. عبدالکریم، سروش، اخلاق خدایان، ص104.
51. همان، ص105.
52. عبدالله، جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص239
53. عبدالله، نصری، انتظار بشر از دین، ص190
ادامه دارد...
/ج