بررسی بایدها و نبایدهای تعریف و ستایش از دیگران
در مقاله حاضر، آیت الله مصباح یزدی پیرامون بیان حال مؤمنین در برابر ستایش دیگران و بایدها و نبایدهای این رفتار سخن گفته و حدود و مرزهای میان تعریف و تملق را بیان کرده است.
حضرت امیر (ع) در بیان اوصاف متقین و شیعیان می فرمایند: ان زکی أحدهم خاف مما یقولون و قال أنا أعلم بنفسی من غیری و ربی أعلم بی اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی خیرا مما یظنون واغفرلی ما لا یعلمون فانک علام الغیوب و ساتر العیوب. (نهج البلاغه، خ 193/ بحارالانوار ج 65 ص 192) اگر کسی مؤمنان ممتاز را تعریف و ستایش کند، آنها از حرف هایش نگران می شوند و اظهار می کنند: من خودم را بهتر می شناسم و خدا مرا بهتر از خودم می شناسد؛ و از خدا می خواهند: خدایا ما را به این ستایش ها و تعریف ها مؤاخذه نکن؛ ولی ما را بهتر از آنچه گمان می کنند، قرار بده و گناهانی را که مرتکب شده ایم و آنها نمی دانند، ببخش که تو داننده نهان ها و پوشاننده خطاها هستی.
این سؤال به نحو کلی جواب قاطعی ندارد؛ چون این گونه نیست که هر ستایشی، در هر جایی، به هر صورتی و از هر کسی مطلقا خوب باشد؛ همچنین است ستایش نکردن و کتمان صفات خوب دیگران. در مقابل، تا حدودی مشخص است که مذمت و عیب جویی از دیگران به طور کلی پسندیده نیست؛ اما آیا جایی هست که باید کسی را نکوهش کرد؟
در جواب این سؤال باید گفت که هر یک از این موارد اشکال مختلفی دارد. ستایش دیگران از سویی در بعضی از موارد تا حد وجوب هم می رسد؛ و از سوی دیگر در مواردی به عنوان رذیلت اخلاقی محسوب شده و حتی به حد حرمت می رسد. این اشکال درباره مذمت دیگران هم وجود دارد. لذا پاسخ به سؤال فوق به شرایط و موقعیت انسان، آثار ناشی از ستایش یا نکوهش و نیت شخص از این رفتار بستگی دارد.
می دانیم خدای متعال دوست دارد انسان های پاک و بافضیلت در جامعه شناخته شوند و برای جامعه اسلامی مطلوب نیست که فضیلت ها مکتوم بماند و فقط زشتی ها، پلیدی ها و پلشتی ها رواج پیدا کند و شایع شود. چون در این صورت تدریجا در جامعه، خوبی ها از رونق می افتد، سکه فضایل در جامعه کساد می شود و مردم از شناختن خوبان محروم می شوند و نمی توانند از آنها الگو بگیرند. ما تمام چیزهای خوبی را که یاد گرفته ایم از کسانی آموخته ایم که به آنها اعتماد داشتیم و از زمانی که بنا را بر تحقق گذاشتیم و در صدد برآمدیم که اعتقادات و دینمان را از حالت تقلیدی خارج کرده، مستند به مبانی فکری و تحقیقی کنیم، به دنبال کسانی رفتیم که آنها را به خوبی و نیکی می شناختیم و به آنها اعتماد داشتیم.
در بسیاری از امور دیگر زندگی نیز انسان نیازمند اطمینان و اعتماد به دیگران است و چون انسان نمی تواند در همه موارد شخصا نسبت به دیگران اطمینان کسب کند- همچنان که همه علوم و تجربیات را نمی تواند شخصا به دست آورد- در اغلب موارد با استفاده از شناخت ها و تعریف های دیگران اطمینان لازم را به دست می آورد. بنابراین اگر خوبی های دیگران گفته نشود، راه کسب بسیاری از علوم بسته می شود و بسیاری از مصالح زندگی اجتماعی که مترتب بر روابط انسانی است، از دست می رود.
از همین رو گاهی نیز نکوهش دیگران واجب می شود. زیرا همچنان که بعضی مصالح اجتماعی اقتضا می کند که خوبی ها و محاسن افراد شناخته شود، گاهی نیز بعضی مصالح، مترتب بر اطلاع از بدی ها و عیب های افراد است. مثال روشن این مسأله پاسخ به سوال کسی است که در مورد خواستگار تحقیق می کند. اگر این شخص از ابتدا نسبت به معایب خواستگار آگاه شود، از مفاسد و ضررهای مالی، اخلاقی و اجتماعی زیادی جلوگیری می شود. در چنین موردی غیبت کردن و اظهار عیب های خواستگار واجب است.
همچنان که کسانی که داوطلب تصدی مناصبی در سطوح مختلف اجتماعی می شوند، واجب است محاسن و معایبشان- تا جایی که با مصالح جامعه ارتباط دارد- برای دیگران معرفی شود؛ مبادا به واسطه بعضی عیوب این داوطلب، زیانی متوجه جامعه و نظام شود. لذا لازم است افراد مطلع، از باب مشورت، عیوب این داوطلب را که در کار او مؤثر است، به دیگران گوشزد کنند. در اینجا نمی توان گفت: من غیبت نمی کنم؛ یا حفظ احترام مؤمنین واجب است؛ این خیانت به جامعه، کشور و نظام است.
ستایش دیگری در غیر حضور خود او چگونه است؟ آیا می توان فضایل اخلاقی کسی را در غیابش بیان کرد؟ نمی توان گفت این کار به طور مطلق ارزش مثبت دارد؛ بلکه باید نیت فرد را از ستایش سنجید. گاهی انسان کسی را در غیبتش ستایش می کند، چون می داند خبر این ستایش به گوشش می رسد و او هم به خاطر این ستایش، سفارش او را نزد دیگران می کند؛ یعنی یک داد و ستد! چنین کاری فضیلت اخلاقی محسوب نمی شود.
اما گاهی انسان، مؤمنی را نزد دیگران ستایش می کند، تا مؤمن در جامعه محترم باشد و مردم او را به خاطر ایمان و فضایل اخلاقی اش دوست بدارند. این کار باعث ترویج فضایل اخلاقی و شناخته شدن اصحاب فضیلت در جامعه می شود و کاری پسندیده و ارزشمند است و برخی فواید اجتماعی نیز بر آن مترتب می شود.
اما اگر در صدد برآمد این ناراحتی باطنی را به وسیله تخطئه دیگری تسکین دهد، چنین کاری «اعمال حسد» است که از گناهان کبیره شمرده می شود و ممکن است تا پای قتل طرف مقابل هم پیش برود؛ آن چنان که قابیل دست به قتل برادر خود هابیل زد؛ تنها به این دلیل که نسبت به او حسد ورزید. (مائده/7) اولین قتلی که روی زمین افتاق افتاد این قتل بود که حسد باعث آن بود. برادران حضرت یوسف (ع) نیز که همگی پیغمبرزاده و از نوادگان حضرت ابراهیم خلیل (ع) بودند، هنگامی که دیدند پدرشان
به حضرت یوسف (ع) بیشتر علاقه دارد، به یک دیگر گفتند: «پدر پیر ما گمراه شده که یکی از فرزندانش را بیشتر از بقیه دوست دارد.» (یوسف/8) برای حل این مشکل یوسف را باید از پیش چشم پدر دور کرد. (همان/9) نقل این داستان ها در قرآن برای این است که ما بدانیم ممکن است در قلب ما هم ذره ای از حسد باشد که تدریجاً سرنوشت خود ما و حتی گاهی ملتی را تغییر دهد. همچنان که به حسب روایتی، ریشه همه مخالفت هایی که با اهل بیت (ع) شد، حسد بود.
این بیماری روحی، تا زمانی که طغیان نکرده و به حد بحران نرسیده، قابل درمان است و یکی از بهترین راه های درمان آن این است که انسان کسی را که نسبت به او حسد می ورزد، در پیش رو مورد احترام قرار دهد و در پشت سر از او تعریف و تمجید کند. این رفتار باعث می شود تدریجاً آتش حسدش فروکش کند و به حدی نرسد که او را به گناه وادار سازد. این یکی از مواردی است که ستایش دیگری پشت سرش، داروی بیماری درونی ماست.
اما گاهی ممکن است ستودن دیگری در پیش روی او به نیت خدایی انجام شود. همچنان که تعریف از کسی نزد دیگران به قصد ترویج فضایل و شناخته شدن اصحاب فضیلت، پسندیده و مطلوب است، اگر کسی باشد که تعریف و تمجیدش توسط دیگران در او تأثیری ندارد، گفتن فضایل او در پیش رویش نیز به نیت ترویج فضیلت، کاری مطلوب است و در روایات نیز سفارش شده که مروت بعضی افراد باید ظاهر شود.
آسیب این کار در جایی است که انسان در حضور کسی او را ستایش کند، در حالی که او شایستگی چنین ستایشی را ندارد؛ یا کسی را ستایش کند تا از او نفعی ببرد. این ستایش بی جا، که از آن به عنوان تملق، و چرب زبانی یاد می شود، کاری است بسیار زشت و اخلاقی است ناپسند که در روایات هم از آن مذمت زیادی شده است. شاید یکی از گزنده ترین تعبیرات، این روایت است که از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند: احثوا فی وجوه المداحین التراب (بحار/ 70/294) خاک به صورت متملقان بپاشید. با استفاده از قرائنی می توان فهمید که منظور آن حضرت از «مداحین» کسانی است که در حضور دیگری از روی تملق، یا به خاطر طمع او را مدح کنند.
اما اگر کسی به قصد این که نظر طرف مقابل را جلب کرده و منفعتی کسب کند، تملق بی جایی گفت، تکلیف طرف مقابل چیست؟ در چنین موردی، اگر عکس العمل فوری و علنی منتهی به مفسده ای نشود، لازم است زشتی کار متملق به او گوشزد شود.
اما اگر چنین برخوردی ممکن است موجب مفسده ای شود، باید در موقعیتی مناسب و به صورت خصوصی، شخص متملق را متوجه اشتباهش کرده و به او تذکر دهیم که از کار او بیزار هستیم. همچنان که حضرت امیر (ع) در مقابل کسانی که تعریف های اغراق آمیزی درباره آن حضرت می کردند، برای اظهار بیزاری از رفتار و گفتار آنها دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا من خود را بهتر از اینان می شناسم و تو مرا بهتر از خودم می شناسی. خدایا مرا بهتر از آنچه ایشان تصور می کنند قرار ده و عیوب مرا که از آنها مخفی کرده ای ببخش. (نهج البلاغه/ حکمت100)
حضرت امیر (ع) در وصف متقین همچنین تعابیری را از زبان مؤمنانی که مورد تملق دیگران قرار گرفته اند، می فرماید. آن حضرت می فرماید: ان زکی احدهم خاف مما یقولون؛ اگر کسی در مقابل شیعیان خالص به تعریف و تمجید ایشان پرداخت، آنها نه تنها از این تمجید خوششان نمی آید، بلکه نگران می شوند و در پاسخ به شخص متملق سخنی با او می گویند و درخواستی هم از خدا دارند. به آن شخص می گویند: انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی؛ من خودم را از دیگران بهتر می شناسم و خدا مرا از خودم بهتر می شناسد. سپس دست به دعا برداشته و می گوید: اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون؛ خدایا مرا به خاطر حرف هایی که درباره من زدند، مؤاخذه نکن؛ مبادا رفتار من به گونه ای بوده که موجب فریب این افراد شده و به اشتباه چنین تصوراتی پیدا کرده اند! من از این حرف ها تبری می جویم. واجعلنی خیراً مما یظنون؛ اما تو مرا از آنچه اینان درباره من گمان دارند، بالاتر و بهتر قرار ده. اگر گمان بدی دارند و از روی نفاق، اظهار ستایش و مدح می کنند، مرا بالاتر قرار ده و اگر واقعاً فضیلتی را برای من تصور کرده اند، باز هم مرا بالاتر از آن قرار ده. و اغفرلی ما لا یعلمون؛ و کارهای بدی که از من سر زده و آنها از آن بی خبرند، ببخش. فانک علام الغیوب و ساتر العیوب.
منبع: سایت قبس
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
حضرت امیر (ع) در بیان اوصاف متقین و شیعیان می فرمایند: ان زکی أحدهم خاف مما یقولون و قال أنا أعلم بنفسی من غیری و ربی أعلم بی اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی خیرا مما یظنون واغفرلی ما لا یعلمون فانک علام الغیوب و ساتر العیوب. (نهج البلاغه، خ 193/ بحارالانوار ج 65 ص 192) اگر کسی مؤمنان ممتاز را تعریف و ستایش کند، آنها از حرف هایش نگران می شوند و اظهار می کنند: من خودم را بهتر می شناسم و خدا مرا بهتر از خودم می شناسد؛ و از خدا می خواهند: خدایا ما را به این ستایش ها و تعریف ها مؤاخذه نکن؛ ولی ما را بهتر از آنچه گمان می کنند، قرار بده و گناهانی را که مرتکب شده ایم و آنها نمی دانند، ببخش که تو داننده نهان ها و پوشاننده خطاها هستی.
مؤمن و ستایش دیگران
این سؤال به نحو کلی جواب قاطعی ندارد؛ چون این گونه نیست که هر ستایشی، در هر جایی، به هر صورتی و از هر کسی مطلقا خوب باشد؛ همچنین است ستایش نکردن و کتمان صفات خوب دیگران. در مقابل، تا حدودی مشخص است که مذمت و عیب جویی از دیگران به طور کلی پسندیده نیست؛ اما آیا جایی هست که باید کسی را نکوهش کرد؟
در جواب این سؤال باید گفت که هر یک از این موارد اشکال مختلفی دارد. ستایش دیگران از سویی در بعضی از موارد تا حد وجوب هم می رسد؛ و از سوی دیگر در مواردی به عنوان رذیلت اخلاقی محسوب شده و حتی به حد حرمت می رسد. این اشکال درباره مذمت دیگران هم وجود دارد. لذا پاسخ به سؤال فوق به شرایط و موقعیت انسان، آثار ناشی از ستایش یا نکوهش و نیت شخص از این رفتار بستگی دارد.
می دانیم خدای متعال دوست دارد انسان های پاک و بافضیلت در جامعه شناخته شوند و برای جامعه اسلامی مطلوب نیست که فضیلت ها مکتوم بماند و فقط زشتی ها، پلیدی ها و پلشتی ها رواج پیدا کند و شایع شود. چون در این صورت تدریجا در جامعه، خوبی ها از رونق می افتد، سکه فضایل در جامعه کساد می شود و مردم از شناختن خوبان محروم می شوند و نمی توانند از آنها الگو بگیرند. ما تمام چیزهای خوبی را که یاد گرفته ایم از کسانی آموخته ایم که به آنها اعتماد داشتیم و از زمانی که بنا را بر تحقق گذاشتیم و در صدد برآمدیم که اعتقادات و دینمان را از حالت تقلیدی خارج کرده، مستند به مبانی فکری و تحقیقی کنیم، به دنبال کسانی رفتیم که آنها را به خوبی و نیکی می شناختیم و به آنها اعتماد داشتیم.
معرفی ارباب فضیلت
در بسیاری از امور دیگر زندگی نیز انسان نیازمند اطمینان و اعتماد به دیگران است و چون انسان نمی تواند در همه موارد شخصا نسبت به دیگران اطمینان کسب کند- همچنان که همه علوم و تجربیات را نمی تواند شخصا به دست آورد- در اغلب موارد با استفاده از شناخت ها و تعریف های دیگران اطمینان لازم را به دست می آورد. بنابراین اگر خوبی های دیگران گفته نشود، راه کسب بسیاری از علوم بسته می شود و بسیاری از مصالح زندگی اجتماعی که مترتب بر روابط انسانی است، از دست می رود.
از همین رو گاهی نیز نکوهش دیگران واجب می شود. زیرا همچنان که بعضی مصالح اجتماعی اقتضا می کند که خوبی ها و محاسن افراد شناخته شود، گاهی نیز بعضی مصالح، مترتب بر اطلاع از بدی ها و عیب های افراد است. مثال روشن این مسأله پاسخ به سوال کسی است که در مورد خواستگار تحقیق می کند. اگر این شخص از ابتدا نسبت به معایب خواستگار آگاه شود، از مفاسد و ضررهای مالی، اخلاقی و اجتماعی زیادی جلوگیری می شود. در چنین موردی غیبت کردن و اظهار عیب های خواستگار واجب است.
همچنان که کسانی که داوطلب تصدی مناصبی در سطوح مختلف اجتماعی می شوند، واجب است محاسن و معایبشان- تا جایی که با مصالح جامعه ارتباط دارد- برای دیگران معرفی شود؛ مبادا به واسطه بعضی عیوب این داوطلب، زیانی متوجه جامعه و نظام شود. لذا لازم است افراد مطلع، از باب مشورت، عیوب این داوطلب را که در کار او مؤثر است، به دیگران گوشزد کنند. در اینجا نمی توان گفت: من غیبت نمی کنم؛ یا حفظ احترام مؤمنین واجب است؛ این خیانت به جامعه، کشور و نظام است.
ستایش دیگری در غیر حضور خود او چگونه است؟ آیا می توان فضایل اخلاقی کسی را در غیابش بیان کرد؟ نمی توان گفت این کار به طور مطلق ارزش مثبت دارد؛ بلکه باید نیت فرد را از ستایش سنجید. گاهی انسان کسی را در غیبتش ستایش می کند، چون می داند خبر این ستایش به گوشش می رسد و او هم به خاطر این ستایش، سفارش او را نزد دیگران می کند؛ یعنی یک داد و ستد! چنین کاری فضیلت اخلاقی محسوب نمی شود.
اما گاهی انسان، مؤمنی را نزد دیگران ستایش می کند، تا مؤمن در جامعه محترم باشد و مردم او را به خاطر ایمان و فضایل اخلاقی اش دوست بدارند. این کار باعث ترویج فضایل اخلاقی و شناخته شدن اصحاب فضیلت در جامعه می شود و کاری پسندیده و ارزشمند است و برخی فواید اجتماعی نیز بر آن مترتب می شود.
درمان بیماری های روحی با ستایش دیگران
اما اگر در صدد برآمد این ناراحتی باطنی را به وسیله تخطئه دیگری تسکین دهد، چنین کاری «اعمال حسد» است که از گناهان کبیره شمرده می شود و ممکن است تا پای قتل طرف مقابل هم پیش برود؛ آن چنان که قابیل دست به قتل برادر خود هابیل زد؛ تنها به این دلیل که نسبت به او حسد ورزید. (مائده/7) اولین قتلی که روی زمین افتاق افتاد این قتل بود که حسد باعث آن بود. برادران حضرت یوسف (ع) نیز که همگی پیغمبرزاده و از نوادگان حضرت ابراهیم خلیل (ع) بودند، هنگامی که دیدند پدرشان
به حضرت یوسف (ع) بیشتر علاقه دارد، به یک دیگر گفتند: «پدر پیر ما گمراه شده که یکی از فرزندانش را بیشتر از بقیه دوست دارد.» (یوسف/8) برای حل این مشکل یوسف را باید از پیش چشم پدر دور کرد. (همان/9) نقل این داستان ها در قرآن برای این است که ما بدانیم ممکن است در قلب ما هم ذره ای از حسد باشد که تدریجاً سرنوشت خود ما و حتی گاهی ملتی را تغییر دهد. همچنان که به حسب روایتی، ریشه همه مخالفت هایی که با اهل بیت (ع) شد، حسد بود.
این بیماری روحی، تا زمانی که طغیان نکرده و به حد بحران نرسیده، قابل درمان است و یکی از بهترین راه های درمان آن این است که انسان کسی را که نسبت به او حسد می ورزد، در پیش رو مورد احترام قرار دهد و در پشت سر از او تعریف و تمجید کند. این رفتار باعث می شود تدریجاً آتش حسدش فروکش کند و به حدی نرسد که او را به گناه وادار سازد. این یکی از مواردی است که ستایش دیگری پشت سرش، داروی بیماری درونی ماست.
تملق
اما گاهی ممکن است ستودن دیگری در پیش روی او به نیت خدایی انجام شود. همچنان که تعریف از کسی نزد دیگران به قصد ترویج فضایل و شناخته شدن اصحاب فضیلت، پسندیده و مطلوب است، اگر کسی باشد که تعریف و تمجیدش توسط دیگران در او تأثیری ندارد، گفتن فضایل او در پیش رویش نیز به نیت ترویج فضیلت، کاری مطلوب است و در روایات نیز سفارش شده که مروت بعضی افراد باید ظاهر شود.
آسیب این کار در جایی است که انسان در حضور کسی او را ستایش کند، در حالی که او شایستگی چنین ستایشی را ندارد؛ یا کسی را ستایش کند تا از او نفعی ببرد. این ستایش بی جا، که از آن به عنوان تملق، و چرب زبانی یاد می شود، کاری است بسیار زشت و اخلاقی است ناپسند که در روایات هم از آن مذمت زیادی شده است. شاید یکی از گزنده ترین تعبیرات، این روایت است که از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند: احثوا فی وجوه المداحین التراب (بحار/ 70/294) خاک به صورت متملقان بپاشید. با استفاده از قرائنی می توان فهمید که منظور آن حضرت از «مداحین» کسانی است که در حضور دیگری از روی تملق، یا به خاطر طمع او را مدح کنند.
خاک برسر متملقان!
اما اگر کسی به قصد این که نظر طرف مقابل را جلب کرده و منفعتی کسب کند، تملق بی جایی گفت، تکلیف طرف مقابل چیست؟ در چنین موردی، اگر عکس العمل فوری و علنی منتهی به مفسده ای نشود، لازم است زشتی کار متملق به او گوشزد شود.
اما اگر چنین برخوردی ممکن است موجب مفسده ای شود، باید در موقعیتی مناسب و به صورت خصوصی، شخص متملق را متوجه اشتباهش کرده و به او تذکر دهیم که از کار او بیزار هستیم. همچنان که حضرت امیر (ع) در مقابل کسانی که تعریف های اغراق آمیزی درباره آن حضرت می کردند، برای اظهار بیزاری از رفتار و گفتار آنها دست به دعا برداشت و فرمود: خدایا من خود را بهتر از اینان می شناسم و تو مرا بهتر از خودم می شناسی. خدایا مرا بهتر از آنچه ایشان تصور می کنند قرار ده و عیوب مرا که از آنها مخفی کرده ای ببخش. (نهج البلاغه/ حکمت100)
حضرت امیر (ع) در وصف متقین همچنین تعابیری را از زبان مؤمنانی که مورد تملق دیگران قرار گرفته اند، می فرماید. آن حضرت می فرماید: ان زکی احدهم خاف مما یقولون؛ اگر کسی در مقابل شیعیان خالص به تعریف و تمجید ایشان پرداخت، آنها نه تنها از این تمجید خوششان نمی آید، بلکه نگران می شوند و در پاسخ به شخص متملق سخنی با او می گویند و درخواستی هم از خدا دارند. به آن شخص می گویند: انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی؛ من خودم را از دیگران بهتر می شناسم و خدا مرا از خودم بهتر می شناسد. سپس دست به دعا برداشته و می گوید: اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون؛ خدایا مرا به خاطر حرف هایی که درباره من زدند، مؤاخذه نکن؛ مبادا رفتار من به گونه ای بوده که موجب فریب این افراد شده و به اشتباه چنین تصوراتی پیدا کرده اند! من از این حرف ها تبری می جویم. واجعلنی خیراً مما یظنون؛ اما تو مرا از آنچه اینان درباره من گمان دارند، بالاتر و بهتر قرار ده. اگر گمان بدی دارند و از روی نفاق، اظهار ستایش و مدح می کنند، مرا بالاتر قرار ده و اگر واقعاً فضیلتی را برای من تصور کرده اند، باز هم مرا بالاتر از آن قرار ده. و اغفرلی ما لا یعلمون؛ و کارهای بدی که از من سر زده و آنها از آن بی خبرند، ببخش. فانک علام الغیوب و ساتر العیوب.
منبع: سایت قبس
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج