كاربرد مدل جنبش اجتماعي، انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي(1)

حوادث پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، در چارچوب هاي نظري متعددي مورد تحليل قرار گرفته؛ از جمله: تقابل اسلام ناب و التقاطي، تضاد گفتمان جمهوري اسلامي و ايراني، شكاف بين نسل اولي و نسلهاي بعدي و منازعه انقلاب هاي رنگي و جنبش اجتماعي. از ميان اين چارچوب هاي نظري، هم اينك قالب جنبش هاي
پنجشنبه، 5 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كاربرد مدل جنبش اجتماعي، انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي(1)

كاربرد مدل جنبش اجتماعي، انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي(1)
كاربرد مدل جنبش اجتماعي، انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي(1)


 

نويسنده:مرتضي شيرودي*




 
در تحليل حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري در ايران

چكيده
 

حوادث پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري، در چارچوب هاي نظري متعددي مورد تحليل قرار گرفته؛ از جمله: تقابل اسلام ناب و التقاطي، تضاد گفتمان جمهوري اسلامي و ايراني، شكاف بين نسل اولي و نسلهاي بعدي و منازعه انقلاب هاي رنگي و جنبش اجتماعي. از ميان اين چارچوب هاي نظري، هم اينك قالب جنبش هاي اجتماعي و انقلاب هاي رنگي بيش از ديگر قالبها به كار مي رود. مسئله آن است كه كدام يك از اين دو از قابليت علمي برخوردار است؟
ازاين رو، هدف اين نوشتار، بررسي علمي دو مقوله جنبش اجتماعي و انقلاب رنگي و ميزان انطباق آن برحوادث پس از انتخابات دهم است. روش مناسب براي نيل به اين هدف، تجزيه جداگانه دو نظريه جنبش اجتماعي و انقلاب رنگي و مقايسه آن با حوادث انتخاباتي است. يافته مهم اين پژوهش آن است كه آنچه پس از انتخابات روي داد، نه جنبش اجتماعي است و نه انقلاب رنگي، بلكه انقلاب فرارنگي است.
كليد واژه ها: جنبش اجتماعي، انقلاب رنگي، انتخابات دهم رياست جمهوري، انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، انقلاب فرارنگي.

مقدمه
 

دست يابي به ماهيت حوادث پس از انتخابات، مسئله اصلي اين پژوهش است. ماهيت اين حوادث، يا جنبش اجتماعي است و يا انقلاب رنگي ويا انقلاب فرارنگي. در جنبش اجتماعي، مردم نقش اساسي دارند و آنچه اتفاق مي‌افتاد، مورد خواست آنان است، درحالي‌ كه درآن دو، قدرتهاي خارجي ميدان‌دار هستند و حوادث بر پايه ميل مردم روي نمي دهد. بررسي حوادث انتخابات دهم، براساس قاعده مذكور(تحليل حوادث بر پايه نظريه جنبش اجتماعي و انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي) تاكنون مورد توجه قرار نگرفته است.
البته اين حوادث، برمبناي جنبش اجتماعي از سوي اصلاح طلبان و انقلاب رنگي از طرف اصولگرايان تحليل شده است، اما در هيچ اثري، اين حوادث براساس نظريه انقلاب فرارنگي تحليل نشده است و همين موضوع علاوه براينكه تازگي پژوهش را نشان مي دهد، دركنار ضرورت تبيين جنبه هاي مختلف جنگ نرم، اهميت پژوهش در اين زمينه را گوشزد مي كند. بنابراين، سؤال اصلي اين است: حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري را چگونه مي توان تحليل كرد؟
براي پاسخگويي به اين سؤال، بايد به سؤالات فرعي ديگري همچون، چيستي جنبش اجتماعي، ماهيت انقلاب رنگي و انقلاب فرارنگي و مؤلفه هاي سازنده آنها پاسخ داد. براي دستيابي به پاسخ اين سؤالات تعريف و خصوصيات جنبش اجتماعي و انقلاب رنگي، انطباق سنجي حوادث پس از انتخابات با معيار جنبش هاي اجتماعي و انقلابي رنگين و سپس بررسي انقلاب رنگي و مشخصه هاي آن ضروري است.

چيستي جنبش هاي اجتماعي
 

جنبش هاي اجتماعي به معناي كوشش جمعي براي دگرگوني در نهادها و ساختارهاي اجتماعي است. كوشش جمعي براي دگرگوني يا جنبش هاي اجتماعي، داراي خصوصياتي است كه آن را از ساير كوشش هاي جمعي براي تحول وتغيير متمايز مي سازد: اولاً، اين عمل جمعي، يك شبكه تعاملي غيررسمي است. ثانياً، مبتني بر مجموعه مشتركي از اعتقادات و تعلقات خاطراست. ثالثاً، بر نوعي منازعه سياسي يا مناقشه فرهنگي با نظم حاكم و مستقر، تمركز دارد. رابعاً، ازاعتراض عمومي براي پيشبرد اهداف خويش بهره مي گيرد. اين چهار خصيصه در تعريف دلاپورتا و دياني(1) از جنبش اجتماعي به چشم مي خورد.
«جنبش هاي اجتماعي، شبكه هاي غيررسمي مبتني بر اعتقادات مشترك و همبستگي است كه از طريق استفاده مداوم از اشكال گوناگون اعتراض، حول موضوعات منازعه آميز، بسيج مي شوند.»(2)
اين چهارويژگي، جنبش هاي اجتماعي را از ديگر گروههاي ذي نفع، فرقه هاي مذهبي، وقايع اعتراض آميز يا ائتلاف هاي سياسي متمايز مي كند. همانگونه كه باتامور هم تأکيد مي كند. جنبش اجتماعي نسبت به حزب سياسي، كمتر سازمان يافته است. به عبارت ديگر، جنبش هاي اجتماعي، سازمان و حتي نوع خاصي از سازمان نيستند، بلكه تعامل ميان بازيگران گوناگون است.
ازاين رو، پديده اي سيال است؛ نتيجه اينكه در آنها ممكن است هيچ گونه عضويت منظم قابل تشخيص و رؤيت وجود نداشته باشد. به قول دياني، جنبش هاي اجتماعي عضو ندارند، بلكه مشاركت كننده هايي در اقدامات همگاني همچون ميتينگ به همراه مي‌آورند. مشاركت كنندگان در جنبش اجتماعي داراي آرمان مشتركند، امام چنين آرماني درگروه ذي‌نفع وجود ندارد. اعضاي جنبش اجتماعي در عمل جمعي خود، مستقيماً
درگير مبارزه براي قدرت هستند، اما به صورت پراكنده.
جلب مشاركت در جنبش ها، بيشتر براساس روابط شخصي و به شكل چهره به چهره صورت مي گيرد. به قول فيلد، جنبش اجتماعي به توليد واژگان و ايده هاي جديد كه در گذشته ناشناخته بودند، كمك مي كند. تعهد و الزام افراد به جنبش و اهداف و ايدئولوژي آن، بوسيله كنش ها يا تجربه هاي شخص بدست مي آيد. حريفان يك جنبش ممكن است واقعي يا ساختگي باشند. رقبا موجب اتحاد، انسجام و پويايي جنبش مي شوند. عمل سياسي در جنبش هاي اجتماعي معمولاًًً به صورت آرام و اصلاح طلبانه صورت مي گيرد و كمتر به شكل راديكال و انقلابي است.(3)
شرايطي كه در‌آن جنبش هاي اجتماعي پديد مي‌آيند، از اين قرار است: زمينه هاي ساختاري يا شرايط كلي اجتماعي كه مانع تشكيل انواع مختلف جنبش هاي اجتماعي باشد، در شكل گيري اين جنبش هاي اجتماعي نقش دارد. هرقدر جنبش هاي اجتماعي بيشتر توسط سياست گذاران محدود شوند، بيشتر توسعه خواهند يافت. فشارهاي ساختاري، به تنش تضادها و ابهام هاي عمومي منجر مي شود كه مشاركت مخالفت آميز افزون تر مردم را در پي دارد. گسترش باورهاي تعميم يافته از سوي نظام سياسي به منظور تأثيرگذاري برجهان بيني‌هاي آنها، مي تواند راههاي عملي رفع آنها شود. عوامل شتاب دهنده، حوادث يا رويدادهايي هستند كه در واقع، موجب مي شوند كساني كه در جنبش شركت مي كنند مستقيماً وارد عمل سياسي شوند.
در حقيقت، اين عوامل جزو شرايط پيدايش جنبش ها نيست، بلكه به شكل گيري آن سرعت مي بخشد. شرط ديگر پيدايش جنبش هاي اجتماعي، وجود گروه هماهنگ است كه براي اقدامات عملي وجود داشته باشد. هرجنبش اجتماعي نيازمند رهبر، منابع پولي و مادي و وسايل ارتباط منظم بين شركت كنندگان است. حاكمان سياسي ممكن است با مداخله و يا تعديل زمينه فشار به انگيزه ظهور جنبش و يا گسترش آن كمك نمايند.
به علاوه، نيروهاي مسلح دركنترل اجتماعي و يا توسعه دادن آن تأثيرگذار هستند. اختلافات در درون پليس و ارتش مي تواند تأثير قاطع در تعيين نتيجه رويارويي هاي ميان جنبش هاي اجتماعي- انقلابي و حاكمان داشته باشد. در بررسي و شناخت جنبش هاي اجتماعي صرفاً پاسخي غيرعقلاني به اختلافات يا بي عدالتي هاي اجتماعي نيستند، بلكه آنها دربردارنده ديدگاهها و راهبردهايي هستند كه نشان مي دهد چگونه مي توان بر اين اختلافات و بي عدالتي ها فايق آمد. جنبش هاي اجتماعي را نمي توان به عنوان شكلهايي ازانجمن و همكاري خرد وكوچك درك كرد. جنبش هاي اجتماعي در تعارض با گروههاي ديگر، از جمله سازمانهاي رسمي و گاهي با جنبش هاي رقيب، ظهور مي كنند. همه جنبش هاي اجتماعي منافع يا هدفهايي دارند كه آن را دنبال مي نمايند. نيز ديدگاه ها و عقايدي وجود دارد كه جنبش ها با آن مخالفند. ديدگاههاي موجود كه تغيير يابد، باعث دگرگوني در جهت گيري جنبش هاي اجتماعي مي شود.(4)
نتيجه اينكه از مباحث مذكور مي توان دريافت كه جنبش اجتماعي داراي اين مشخصات مي باشند: داشتن برنامه براي نيل به اهداف، وجود ايدئولوژي به عنوان عامل گردآوري اعضا، تمهيد و ارائه سلسله‌اي از مراسم، عادات و آداب خاص براي تجديد حيات و قوام خود، رهبري براي بسيج توده هاي مردم براي حمايت از آرمانها و اهداف جنبش، كوشش جمعي براي دگرگوني در نهادها و ساختارهاي اجتماعي، عمل جمعي مبتني بر مجموعه مشتركي از اعتقادات و تعلقات خاطر، اعتراض عمومي
براي پيشبرد اهداف جنبش، داشتن آرمان مشترك از سوي مشاركت كنندگان، عمل سياسي آرام و اصلاح طلبانه و....

انقلاب‌هاي رنگي
 

براي اولين بار، واژه انقلاب مخملي درباره حركت گسترده مردم در كشور چكسلواكي در سال1989توسط واسلاو هاول به كار رفت. اين حركت به دليل آنكه بدون خونريزي به سرنگوني حكومت ديكتاتوري پايان داد، «مخملي» ناميده شد. در چكسلواكي ده روز پرحادثه از هفدهم تا بيست و هفتم نوامبر1989(پس ازفروريختن ديوار برلين درآلمان شرقي و پس از آزاد شدن لهستاني ها از حكومت كمونيستي) منجر به نخستين مرحله انقلاب رنگي گرديد. پس ازآن، در 28نوامبر، حزب كمونيست حاكم بر چكسلواكي به تسليم قدرت سياسي رضايت داد و در پي آن و در دهم دسامبر 1989، گوتساوهوساك، رئيس جمهور كمونيست چكسلواكي، استعفا كرد. در 28دسامبر، الكساندر دوبچك، به سمت رئيس پارلمان فدرال چكسلواكي انتخاب گرديد و يك روز بعد، واسلاو هاول به عنوان اولين رئيس جمهور چكسلواكي آزاد برگزيده شد. با آغاز رياست جمهوري هاول، دانشجويان به اعتصاب خود پايان دادند و انقلاب مخملي به پيروزي نهايي رسيد.
پس ازآن، انقلاب رنگي در گرجستان با عزل رئيس جمهور ادوارد شواردنادزه به جاي ساكاشويلي (انقلاب رز سال2003)، سپس در اكراين با سقوط ويكتوريانكوويچ به جاي ويكتر يوشچنکو(انقلاب نارنجي سال2004) و در قرقيزستان با فرار رئيس جمهور عسكرآقايف(انقلاب لاله، سال 2005) با موفقيت روبرو شد. در تمام اين موارد، الگوي اتفاقات كم وبيش مشابه بود؛زيرا در همه آنها، به دنبال برگزاري انتخابات بحث برانگيز، مخالفت هاي گسترده خياباني، منجر به عزل يا سقوط يا فرار رهبراني شد كه از سوي مخالفان، ديكتاتور ناميده مي شدند.(5) در باب تعريف انقلاب هاي رنگي، هنوز تحليلگران و صاحب نظران به اجماع قاطعي نرسيده اند. اختلاف در ارائه تعريفي واحد از اين پديده، ناشي از بديع بودن پديده انقلاب رنگي به عنوان سازوكاري براي تغيير در ساخت سياسي است و نيز متاثر از تركيب پيچيده اي از شباهتها و عدم شباهت هاي آن با اشكال و تعاريف كلاسيك انقلاب.
با اين وصف، مي توان آن را با احتياط اينگونه تعريف كرد: تغيير در ساختارهاي سياسي كشورها از طريق تظاهرات مسالمت آميز، مقاومت بدون خشونت در برابر يك حكومت اقتدارگرا و ايجاد دوگانگي هاي اجتماعي با هدف تغيير حكومت. در تعريف ديگر، مي توان آن را اينگونه توضيح داد: حركتهاي مردمي كه درآن، بدون خشونت و خونريزي به يك حكومت خودكامه اعتراض مي كنند و هدف آن، نشان دادن ارزشهاي دموكراسي و آزادي مورد نظر غرب است. گاه انقلاب رنگي را حركتي مي دانند كه براي تغيير حكومت موجود، با استفاده از عناصر داخلي كه روابط مشكوكي با غرب بويژه با آمريكا دارند و با حمايت سفارت آمريكا و آموزش ديدن توسط عوامل و بنيادهاي آمريكايي صورت مي گيرد. برخي تحليلگران، انقلابي رنگي را نوعي دگرگوني بدون خشونت و خونريزي مي دانند كه در پي ايجاد تغييرات سياسي در جامعه است، خواه اينكه اين تغييرات صرفاً محدود به حوزه نخبگان سياسي حاكم باشد يا ساختار نظام سياسي به طور عام را هدف قرار دهد.
در اينگونه انقلاب، مردم رنگي را برمي گزينند و پوشش هاي خود، مانند كلاه، لباس، شال گردن و روسري را از آن رنگ انتخاب مي كنند يا نشانه هاي كشورشان را با آن رنگ، به صورت تابلوهاي بزرگ در راهپيمايي ها به دست مي گيرند.(6) در انقلابي مخملي يا رنگي، از حركتهاي مسالمت آميز براي تغييرات سياسي استفاده
مي شود. انتخابات از مقاطع اساسي براي بروز انقلاب رنگي است؛ به اين معنا كه گروههاي مخالف هيأت حاكمه در موقع انتخابات كه فضاي آزاد بيشتري به وجود مي آيد با همديگر متحد مي شوند و با برپايي تجمعات مسالمت آميز و اعتراضات گسترده و با استفاده از قدرت رسانه اي داخلي و خارجي، به نحوه عملكرد گروه حاكم، در برگزاري انتخابات اعتراض مي كنند و در مواردي باعث انفعال طرفداران نظام حاكم مي شوند. تداوم و گسترش اعتراضات بعضاً تا مرحله برگزاري مجدد انتخابات به پيش مي رود كه در اين مرحله، تحت تأثير شرايط سياسي موجود، معمولاًًً گروههاي اپوزيسيون موفق به پيروزي در انتخابات مي شوند كه در نتيجه، حزب حاكم از قدرت كناره گيري مي كند. بدين ترتيب بدون توسل به خشونت، نظام سياسي به نفع گروه اپوزيسيون تغيير مي يابد. به بيان ديگر، در انقلابي رنگي، مخالفان نظام حاكم با تجمع در مقابل نهادهاي حاكميتي، مثل پارلمان، كميسيون انتخابات، پليس و غيره، اجازه تحرك و عكس العمل را از اين نهادها مي گيرند و مانع ورود نمايندگان پارلمان يا مسئولان پليس به ساختمان مي شوند. بدين سان، عملاً مشروعيت از نهادهاي حاكميتي سلب مي گردد. وقوع انقلاب رنگي متأثر از نقش آفريني مجموعه اي از عوامل داخلي و خارجي است. تبليغات منفي و بزرگ نمايي مشكلات داخلي از سوي نيروهاي خارجي از جمله مهمترين اين عوامل است. به طور كلي، ضعف دموكراسي، انحصارگرايي، فقر اقتصادي، بي هويتي ملي، فساد اداري و تبعيض از عوامل مؤثر در بروز انقلابي مخملي هستند؛ زيرا رسانه هاي ديجيتالي داخلي و خارجي به اطلاع رساني جهت دار مي پردازند و باعث اتحاد جنبش هاي مردمي و دانشجويي مي شوند.(7)
از مباحث مزبور مي توان نتيجه گرفت كه انقلابي رنگي داراي ويژگي هاي ذيل هستند:
- تمامي آنها بدون استفاده از ابزارهاي خشونت آميز و طي راهپيمايي هاي خياباني پيروز شدند.
- همه اين تحركات با شعارهايي مبتني بر دموكراسي خواهي و ليبراليسم انجام گرفتند.
- انقلابي رنگي با ايجاد تعارض هاي اجتماعي نه چندان عميق، بر موج تعارض هاي اجتماعي كم عمق سوار مي شوند.
- نقش دانشجويان و نهادهاي غيردولتي در بروز آنها پررنگ است.
- دليل اصلي وقوع انقلاب رنگي وجود ويژگي هايي همچون اقتدارگرايي، فقدان چرخش نخبگان، ناكارآمدي در حل مشكلات عمومي و عدم مقبوليت عمومي حكومت وقت است.
- جرقه انقلاب رنگي به دنبال بروز خطايي از سوي حكومت، نظير انقلاب تقلب در انتخابات، زده مي شود.

پي نوشت ها :
 

*دانشجوي دوره دكتري علوم سياسي، دانشگاه علامه طباطبايي.
1- دوناتلا دلاپورتا و ماريو دياني از نويسندگان معروف ايتاليايي اند كه درباره پديده جنبش هاي اجتماعي صاحب نظرند.
آقاي محمدتقي دلفروز كتاب مقدمه اي بر جنبش هاي اجتماعي آن دو را در سال 1384به فارسي ترجمه كرده است.
2- دوناتلادلاپورتا و ماريو دياني، مقدمه اي بر جنبش هاي اجتماعي، ترجمه محمدتقي دلفروز، ص81.
3- محمدرضا تاجيك، جامعه مدني و جنبش هاي اجتماعي جديد، ص43.
4- باقر ساروخاني، دائره المعارف علوم اجتماعي، ج2،ص772.
5- محمدقرباني،«جنگ نرم: تبيين مفهومي، پيشينه تاريخي و تاكتيك ها»، روزنامه رسالت، 2آبان1388، ص5.
6- معاونت سياسي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، جنگ رواني، ص9.
7- محمدمهدي موسوي، «جنگ رواني چيست؟» روزنامه ايران، 5شهريور1388،ص8.
 

منبع:نشريه معرفت، شماره153..



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط