شفای پای فلج شده
نویسنده: سعید یداللهی گرجی
شفای پای فلج شده
در کتاب آیات الرّضویّه (ع) به نقل از حاج سیّد اسماعیل که از منبری هــــای ارض اقـدس رضوی بودند ، چنین آمده است :
روز هشتم ماه جمادی الاوّل سال 1334 قمری پای فلج کربلایی رضــا پسر حـــاج ملک تبریزی الاصل که ساکن کربلا بود ، شفا گرفت .
که شـرح ما وقع از زبان خود او چنین است :
من از کربلا به عــزم زیارت حضـــرت علی بن موسی الـرضا (ع) رو به راه نهـادم تا رسیــدم به ایوان کیف که منزل اوّل ( در زمــان قدیم برای مســافت بین شهـر ها منزلگاه ها و استراحت گاه هایی وجـود داشت که مسافران در توقّف و استراحت می کردند . ) از تهران به مشهد بود ، که در آن منزل مبتلا به تب لرز شدم .
قدری خوابیدم ، وقتی بیـدار شـدم دیدم پای چپـم فلج شـــده است . از این رو در همان منزلگاه دو ماه ماندم که شاید بهبودی حاصل شــود ، ولی نشد که نشــد . هرچه پول نقد و کالا داشتم ، خرج شد و دیگر از بهبـــودی خویش ناامید شـــدم ، پس با همان حال با کمک دو جوبدستی ای که برای کمک در حـرکتم فـراهم کرده بودم برخواستم و رو به راه مشهد نهادم .
گاهی بعضی از زائران که حال مرا می دیدند که با آن وضع به زیارت حـرم امام (ع) می روم ، به من ترّحم کرده و مقداری از راه مرا به ماشین خود سوار می کردند ، تا اینکه پس از شش ماه روزهفتم جمادی الاولی نزدیک غروب وارد مشهد مقدّس شدم . شب را در بالا خیابان به سر بردم ، روز بعد با کمک همـان چــوبدستی ها عــازم آستان قـدس رضوی (ع) شــدم ، نزدیک بست امـــام (ع) به حمـام رفتم که کارگران حمام به من مهربانی کرده و کمکـــــم کردند تا غســـل زیارت کنم . بعد از غسل ، از حمام خارج شدم تا به صحن عتیق رسیدم که در کفشــــداری ناگــــاه چوبدستی هایم لرزید و به زمین افتادم .
پس با دل سوزان و چشم گریان نالیدم و عرض کردم : ای امــام رضا (ع) مــرادم را بده .
سپس به زحمت برخواسته و چوبدستی هایم را کنار کفشـداری گذاشته و خود را بر زمین کشیده تا به حرم مطهّـــر مشرّف شدم ، طرف بالا ســـر شـــریف گردنم را با شالی که داشتم به ضریح مطهّــر بسته و ناله کـــردم که : ای امـــام رضا (ع) مرادم را بده .
بعد از آنیکه قدری ناله و التماس کردم ، بی حال شدم و خوابم برد . در خواب دیدم مردی سه مـرتبه دست به پای فلـــــجم کشید . نگـــــاه کردم ، دیدم سیّــد جلیل القدری است که بالای سرمن ایستاده و می فرماید برخیز کربلایی رضا که پایت را شفا دادم .
من اعتنایی نکردم مثل اینکه سخنان آن آقا را اصلاً نشنیده باشم . آن آقــا رفت و برگشت و باز فرمود : برخیز کربلایی رضا پای تو را شفا دادیم . عرض کردم : آقــا ، چرا مرا اذیّت می کنید ، مرا به حال خود بگذارید و پی کارتان بروید .
پس تشریف بردند و برای بار سوّم دوبار آمده و فرمودند : برخیـز کربلایی رضـا پای تو را شفا دادیم !
این دفعه عرض کردم : آقــا تو را به حقّ خـــدا و به حقّ پیغمبر خــدا (ص) و به حقّ موسی بن جعفر (ع) ، شما که هستید ؟
فرمود : منم علی بن موسی الرضا (ع) .
تا این سخن را فرمود دستم را دراز کردم تا به پای آن حضرت (ع) بیفتم ، که ناگـاه از خواب بیدار شدم ، در حالی که قدرت حرف زدن نداشتم که با خـود گفتم صلوات بفرست تا زبانت وا شود .
پس شروع به صلوات فرستادن کردم که فهمیدم پای فلجم شفا یافته ، در حـــالی که بیش از نیم ساعت از ورودم به آستان قدس رضوی نگذشته بود . (1)
در پایان شما عزیران هم مثل حقیر در هر جایی که از این کرۀ خـــــــــاکی هستید دست ادب را به روی سینه نهاده و به جانب حرمش عرضه دارید :
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِك . (2)
خدايا درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرّضا (ع) كه :پسنديده و پيشوائى پرهيزكار و پاك بوده، حجّت تو است بر آنچه فوق و تحت زمين هستند، بسيار راستگو و شهيد مىباشد، درود و رحمتهاى بسيار و عظيم و پاكيزه و متصّل و دنبال و رديف هم همچون برترين رحمتهایى كه بر يكى از اولياء و دوستانت فرستادى . (3)
و قطعاً حضرتش (ع) طبق احادیث جواب سلام ما را سه مرتبه خواهند داد .
حقیر گوید : قطعاً حضرت (ع) ما ایرانیـان را دوست دارند ، علی الخصــوص زوّار و مجاوران خویش را و البّته این علاقۀ بین مـــــا و آن حضـرت (ع) دو طــــرفه است ، شاید به همین سبب است که بهترین خاطرۀ اکثر ما ایران در جوار آســتان قـدس رقم خــــورده و آنهــایی که یک بار آن درگاه آسمانی را زیارت کردند آرزوی دیـــــدار دوبارۀ آن بارگاه را دارند و البّته آن حضرت(ع) به ما لطف بسیار دارند که نمو نه ای از آن ذکر شود و هزاران مورد دیگر که در کتاب کرامات الرضویّه (ع) و کتب دیگـــــر آمده است .
ارسال توسط کاربر محترم سایت : say2010
در کتاب آیات الرّضویّه (ع) به نقل از حاج سیّد اسماعیل که از منبری هــــای ارض اقـدس رضوی بودند ، چنین آمده است :
روز هشتم ماه جمادی الاوّل سال 1334 قمری پای فلج کربلایی رضــا پسر حـــاج ملک تبریزی الاصل که ساکن کربلا بود ، شفا گرفت .
که شـرح ما وقع از زبان خود او چنین است :
من از کربلا به عــزم زیارت حضـــرت علی بن موسی الـرضا (ع) رو به راه نهـادم تا رسیــدم به ایوان کیف که منزل اوّل ( در زمــان قدیم برای مســافت بین شهـر ها منزلگاه ها و استراحت گاه هایی وجـود داشت که مسافران در توقّف و استراحت می کردند . ) از تهران به مشهد بود ، که در آن منزل مبتلا به تب لرز شدم .
قدری خوابیدم ، وقتی بیـدار شـدم دیدم پای چپـم فلج شـــده است . از این رو در همان منزلگاه دو ماه ماندم که شاید بهبودی حاصل شــود ، ولی نشد که نشــد . هرچه پول نقد و کالا داشتم ، خرج شد و دیگر از بهبـــودی خویش ناامید شـــدم ، پس با همان حال با کمک دو جوبدستی ای که برای کمک در حـرکتم فـراهم کرده بودم برخواستم و رو به راه مشهد نهادم .
گاهی بعضی از زائران که حال مرا می دیدند که با آن وضع به زیارت حـرم امام (ع) می روم ، به من ترّحم کرده و مقداری از راه مرا به ماشین خود سوار می کردند ، تا اینکه پس از شش ماه روزهفتم جمادی الاولی نزدیک غروب وارد مشهد مقدّس شدم . شب را در بالا خیابان به سر بردم ، روز بعد با کمک همـان چــوبدستی ها عــازم آستان قـدس رضوی (ع) شــدم ، نزدیک بست امـــام (ع) به حمـام رفتم که کارگران حمام به من مهربانی کرده و کمکـــــم کردند تا غســـل زیارت کنم . بعد از غسل ، از حمام خارج شدم تا به صحن عتیق رسیدم که در کفشــــداری ناگــــاه چوبدستی هایم لرزید و به زمین افتادم .
پس با دل سوزان و چشم گریان نالیدم و عرض کردم : ای امــام رضا (ع) مــرادم را بده .
سپس به زحمت برخواسته و چوبدستی هایم را کنار کفشـداری گذاشته و خود را بر زمین کشیده تا به حرم مطهّـــر مشرّف شدم ، طرف بالا ســـر شـــریف گردنم را با شالی که داشتم به ضریح مطهّــر بسته و ناله کـــردم که : ای امـــام رضا (ع) مرادم را بده .
بعد از آنیکه قدری ناله و التماس کردم ، بی حال شدم و خوابم برد . در خواب دیدم مردی سه مـرتبه دست به پای فلـــــجم کشید . نگـــــاه کردم ، دیدم سیّــد جلیل القدری است که بالای سرمن ایستاده و می فرماید برخیز کربلایی رضا که پایت را شفا دادم .
من اعتنایی نکردم مثل اینکه سخنان آن آقا را اصلاً نشنیده باشم . آن آقــا رفت و برگشت و باز فرمود : برخیز کربلایی رضا پای تو را شفا دادیم . عرض کردم : آقــا ، چرا مرا اذیّت می کنید ، مرا به حال خود بگذارید و پی کارتان بروید .
پس تشریف بردند و برای بار سوّم دوبار آمده و فرمودند : برخیـز کربلایی رضـا پای تو را شفا دادیم !
این دفعه عرض کردم : آقــا تو را به حقّ خـــدا و به حقّ پیغمبر خــدا (ص) و به حقّ موسی بن جعفر (ع) ، شما که هستید ؟
فرمود : منم علی بن موسی الرضا (ع) .
تا این سخن را فرمود دستم را دراز کردم تا به پای آن حضرت (ع) بیفتم ، که ناگـاه از خواب بیدار شدم ، در حالی که قدرت حرف زدن نداشتم که با خـود گفتم صلوات بفرست تا زبانت وا شود .
پس شروع به صلوات فرستادن کردم که فهمیدم پای فلجم شفا یافته ، در حـــالی که بیش از نیم ساعت از ورودم به آستان قدس رضوی نگذشته بود . (1)
در پایان شما عزیران هم مثل حقیر در هر جایی که از این کرۀ خـــــــــاکی هستید دست ادب را به روی سینه نهاده و به جانب حرمش عرضه دارید :
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِك . (2)
خدايا درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرّضا (ع) كه :پسنديده و پيشوائى پرهيزكار و پاك بوده، حجّت تو است بر آنچه فوق و تحت زمين هستند، بسيار راستگو و شهيد مىباشد، درود و رحمتهاى بسيار و عظيم و پاكيزه و متصّل و دنبال و رديف هم همچون برترين رحمتهایى كه بر يكى از اولياء و دوستانت فرستادى . (3)
و قطعاً حضرتش (ع) طبق احادیث جواب سلام ما را سه مرتبه خواهند داد .
حقیر گوید : قطعاً حضرت (ع) ما ایرانیـان را دوست دارند ، علی الخصــوص زوّار و مجاوران خویش را و البّته این علاقۀ بین مـــــا و آن حضـرت (ع) دو طــــرفه است ، شاید به همین سبب است که بهترین خاطرۀ اکثر ما ایران در جوار آســتان قـدس رقم خــــورده و آنهــایی که یک بار آن درگاه آسمانی را زیارت کردند آرزوی دیـــــدار دوبارۀ آن بارگاه را دارند و البّته آن حضرت(ع) به ما لطف بسیار دارند که نمو نه ای از آن ذکر شود و هزاران مورد دیگر که در کتاب کرامات الرضویّه (ع) و کتب دیگـــــر آمده است .
پينوشتها:
(1) کرامات الرضویّه (ع) جلد اوّل ، صص 105 – 103 .
کرامات الرضویّه (ع) جلد اوّل ، مرحوم علی اکبر مروّج (ره) ، مشهد ، انتشارات ولایت ، چاپ اوّل ، بهار 80 .
(2) کامل الزّیارات ، ص 309 .
کامل الزّیارات ، ابن قولویه – مصححّ : علّامه عبدالحسین امینی (رض) ، نجف اشرف ، دارالمرتضویه ، چاپ اوّل ، 1356 ش .
(3) ترجمۀ کامل الزّیارات ، ص 931 .
کامل الزّیارات ، ابن قولویه – مترجم : محمّد جواد ذهنی تهرانی ، تهران ، پیام حقّ ، چاپ اوّل ، 1377 ش .
ارسال توسط کاربر محترم سایت : say2010
/ج