روزگار به من آموخت در هر کاري نمونه باشم

پيشکسوت اين شماره مجله، ابتدا واليباليست بود، بعداً گلر (دروازه بان) شد و در سالهاي 1340 به بعد هافبک و عضو تيم فوتبال ارتش ايران و داور بين المللي شد. او تصميم گرفت در همه چيز نمونه باشد و شد. بعداً هم بهترين داور شناخته شد و در دوران بازيگري اش نه تذکر گرفت، نه اخطار و نه کارت زرد و قرمز. او نمونه اخلاق بود.
يکشنبه، 29 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزگار به من آموخت در هر کاري نمونه باشم

روزگار به من آموخت در هر کاري نمونه باشم
روزگار به من آموخت در هر کاري نمونه باشم


 

نويسنده:داود غرانوش




 

اشاره
 

پيشکسوت اين شماره مجله، ابتدا واليباليست بود، بعداً گلر (دروازه بان) شد و در سالهاي 1340 به بعد هافبک و عضو تيم فوتبال ارتش ايران و داور بين المللي شد.
او تصميم گرفت در همه چيز نمونه باشد و شد. بعداً هم بهترين داور شناخته شد و در دوران بازيگري اش نه تذکر گرفت، نه اخطار و نه کارت زرد و قرمز. او نمونه اخلاق بود.

5 فرزند و 8 نوه
 

مهدي ابراهيم زاده، متولد 1315 – تهران، محله عباسي، تحصيلاتم ديپلم است و سرهنگ بازنشسته نيروي زميني هستم. همسري مهربان داشتم که فوت کرده و من و بچه هايم هر چيز در زندگي داريم از زحمات اوست. خدا بيامرزدش. همسري زحمت کش و فوق العاده بود. پنج فرزند دارم و 8 نوه. هادي فرزند بزرگم دکتراي طرح و گرافيک است، علي مهندس ساختمان، فاطمه خانم ليسانس ادبيات، ليلا خانم فوق ليسانس صنايع دستي و عليرضا مهندس معماري است. سه نفر از نوه هايم هم ازدواج کرده اند و زندگي خوبي دارند.
در محله عباسي خاکي انتهاي نواب جنوبي –که فعلا بزرگراه شده – در دبستان هاتف ششم ابتدايي را تمام کردم. ابتدا فقط به واليبال علاقه مند بودم و بسيار هم خوب پاس مي دادم. معلم هاي دبستان به خاطر پاسهايي که به آنها مي دادم، هميشه نمرات خوبي براي من در نظر مي گرفتند. روزگار از همان تحصيل در دبستان به من آموخت که بايد در هر کاري نمونه باشم، دبيرستان را هم در خيابان رباط کريم عباسي (دبيرستان جامي) گذراندم . خوشبختانه در آنجا آقاي عراقي (دبير زبان) و آقاي افشين (دبير ورزش)– که نام قبلي او اصغري بود – هر دو از فوتباليست هاي تيم شاهين بودند و مرا با فوتبال آشنا کردند و تا حدودي از اين بازي زيبا سر درآوردم.
روزي از روزها راهي راه آهن شدم که نزديک محل تحصيل من بود. در آنجا خدمت مرحوم رسول مددنوعي رفتم. ايشان تا مرا ديد پرسيد:پسرم ورزش بلدي؟
گفتم واليبال بازي مي کنم. آقا مدد نگاهي به قد و بالاي من انداخت و گفت تو به درد گلري مي خوري. سپس مرا به زمين برد و چند توپ هوايي فرستاد که آنها را گرفتم. مرحوم آقا مدد همان جا گفت از فردا بيا تمرين قول مي دهم دروازه بان خوبي شوي. من هم شروع به تمرين کردم. حدود سه ماه روزها در زمين خاکي راه آهن قديم و شبها روي تشک کشتي راه آهن – که در ميدان راه آهن، هنرستان راه آهن بود – تمرين کردم. بعد با خودم گفتم بايد نمونه باشم. بعد مي دانيد چه شد ؟ شدم دروازه بان فيکس جوانان راه آهن.

عکس رسمي
 

تا 17 سالگي فوتبال را ادامه دادم که در سال 1332 – در رده جوانان راه آهن – که در آن زمان با نام تاج قديم بازي مي کرد – تيم ما قهرمان شد و نخستين عکس رسمي فوتبال من در روزنامه چاپ شد. ضمن اينکه وقتي بنده به راه آهن رفتم آقاي «هراند» از تيم ارامنه گلر راه آهن بود. ايشان بعد از من رفتند و آقاي جعفرزاده هم در تيم راه آهن گلر بودند ولي چون عضو نيروي هوايي بودند در تيم نيروي هوايي بازي مي کردند. من بعد از گرفتن سيکل دوم دبيرستان جامي به دانشگاه نظامي وارد شدم و همزمان عضو تيم بزرگسالان راه آهن شدم و دروزاه بان منتخب اين تيم بودم.

تيمهاي ديهيم و سپه و راه آهن
 

طي سالهايي که در تيم راه آهن گلر بودم، با نفرات معروفي چون مرحوم کرم نيرلو، حسين عبدالله زاده، امير ابوطالب، خسرو نير حبيبي، بيوک وطن خواه، بهمن نوروزي، ناصر نوبري و... همبازي بودم. بعد از چند سال من و امير ابوطالب به تيم ديهيم پيوستيم و کرم نيرلو به عقاب و وطن خواه و نوروزي به تيم شاهين رفتند. بعدا من فوتبال را در تيم هاي ديهيم همراه حسن حبيبي، حشمت الله مهاجراني و... ادامه دادم. سپس عضو تيم سپه شدم بعد هم عضو تيم استقلال (تاج) و ذخيره گلر معروف آقاي محمد بياتي شدم. مرحوم علي دانايي فرد هم مربي ما بود.
در سالهاي 1332 تا 1340 – که در تيم راه آهن بازي مي کردم، چهار بار در مسابقات فوتبال قهرماني کشور – که آن وقتها از تهران يک تيم انتخاب مي شد – برگزيده شدم. البته به مرور زمان از من ديگر در گلري استفاده نمي شد و به عنوان هافبک بازي مي کردم و به خواسته خودم رسيدم. يعني نمونه بودن.

پيروزي، شکست
 

بعد از اتمام دانشگاه نظامي و افسر شدنم به دلايلي به شهرستانهاي ساري، گرگان، گنبد، شاهرود، اصفهان، شيراز و... منتقل شدم و در تمام اين شهرها به خاطر شناخت از من، عضو و کاپيتان تيم هاي فوتبال منتخب آن استانها شدم. در شيراز همراه تيم ارتش به قهرماني مسابقات ارتش ها (سيزم) درآمدم که در آن زمان داريوش مصطفوي، حسين کلاني، مهرداد زمان زاده، محمد کبريايي، علي جباري، محمد توانايي، منصور قلمي و... افسر وظيفه بودند و در تيم ارتش عضويت داشتند. پس از سپري شدن ماموريت، به تهران برگشتم و تا 38 سالگي (1353) فوتبال را در ارتش و مجددا در راه آهن ادامه دادم.

داور درجه يک شدم
 

سال 1350 ضمن اينکه بازيکن بودم، تصميم گرفتم در يک کلاس داوري – که در مشهد برگزار مي شد – شرکت کنم. به همين خاطر مرخصي گرفتم و در آن کلاس شرکت کردم. يادم هست امتحان شفاهي را در مسابقات جام جوانان مشهد با نام پپسي کولا داوري کردم و نمره عالي گرفتم. استادمان جعفر نامدار بود. من هنوز کارت داوري نگرفته بودم و آقاي نامدار گفت شما تهران امتحان شفاهي مي دهيد. بعد قضاوت وسط بازي تيم هاي استان زنجان و سمنان را سوت زدم و آقاي شهبازي داور ليگ برتر، در تيم زنجان بازي مي کرد. در قضاوت هم گفتم بايد نمونه باشم و خيلي زود به درجه داور ملي رسيدم. البته من و کريم پور و ايلدروم درجه 2 بوديم ولي مسابقات جام تخت جمشيد را قضاوت مي کرديم.

جايزه اخلاق
 

طي سالها بازيگري – هم دروازه بان و هم بازيکن فوتبال – داروان معروفي چون آقايان داود نصيري، اصغر تهراني، حاج ابوالحسن و چند نفر از داوران قديم متفقا و هم رأي اظهار داشتند که در آن زمانها بازيکني از نظر اخلاق و انضباط در تيم هاي راه آهن، ديهيم، سپه و استقلال به پاي من نرسيد، چون من به هيچ عنوان رنگ کارت اخطار و اخراج را نديدم، شايد هم در آن موقع هنوز کارت وجود نداشت! چون اصلا رنگ چنين کارتهايي را نديدم! من بارها جايزه اخلاق گرفتم.
در سال 1362 بود که پرتماشاچي ترين بازي فوتبال آسيا را که حدود 120 هزار تماشاگر داشت و بين تيم هاي پيروزي و استقلال بود و تا کنار زمين و حتي روي نورافکن ها هم تماشاچي بود، قضاوت کردم که استقلال با گل پرويز مظلومي پيروز شد و يکي از بهترين قضاوتهاي من هم بود. تا سال 1370 که آخرين بازي پرسپوليس و شاهين را قضاوت کردم، ديگر قضاوت نکردم – البته بازيهاي رسمي فدراسيون ها را – حدودا تا 55 سالگي قضاوت مي کردم و چون تمرين داشتم، آماده ترين داور ايران بودم. البته پيشترها بازيهاي دسته يکم تهران را سوت مي زدم و حتي کمک داور بازيهاي پرسپوليس و استقلال هم بودم و در هر فصل حدود 20 تا 17 بازي را قضاوت مي کردم و مرحوم برازنده مي گفت کمک ها واجب تر از داور وسط است.

درد دل
 

در ده سالگي به خودم قول دادم که نمونه باشم و حالا در 73 سالگي نيز هنوز قولم را نشکسته ام و شايد رکوردشکن تمام فاکتورهاي يک ورزشکار آماتور به حساب بيايم. من براي فوتبال و داوري پول خرج کردم، اما آن هزينه ها را از فوتبال و داوري جبران نکردم. من چکيده ورزشم، چسبيده به ورزش نيستم. بنده در هيچ زماني پست و مسئوليتي آنچناني نداشتم، چون ميزهاي رياست از من بيزارند. براي نمونه بعد از ترک داوري بنده کلاسهاي متعدد نظارت و نمايندگي ايران و AFC را ديدم و جزو ناظرين و نمايندگان فدراسيون و استان تهران هستم، ولي شما هيچ جا مرا نمي بينيد مگر روزهاي دوشنبه در تمرين فوتبال داوران و روزهاي سه شنبه در تمرين فوتبال راه آهن در اکباتان.

تشکيل تيم پيشکسوتان
 

برابر اسناد و مدارک بسيار و براي ثبت در تاريخ فوتبال ايران، حدود 30 سال است که از داوران فوتبال ايران تيمي تشکيل داده ام و با اين تيم پيشکسوت داوري-که همه سرحال و آماده اند – در بسياري از مسابقات جام فجر، تربيت بدني، مرحوم يونس شکوري حضور يافتم و حتي براي بازيهاي دوستانه به بسياري از شهرها و کشورها رفتم و حضوري ملموس هم داشتيم. ضمنا از سوي دبير کل فدراسيون فوتبال آسيا (AFC) نشان يورو 2006 و لوح يادبودي دريافت کردم با عنوان پيشکسوت ترين بازيکن فوتبال.

خانه دل
 

بنده در 10 سالگي، خانه اي براي دل خود ساختم که اگر شما و خوانندگان بدانيد تعجب خواهيد کرد. آن خانه 7/30 سانتي متر طول و 2/40 سانتي متر ارتفاع و قطر ديوارهايش 12 سانتي متر و سقف آن تيرک آهني و طاقش از تور بود يعني دروازه فوتبال. اما در 70 سالگي در نمايشگاه بين المللي غرفه هاي ورزشي – در غرفه راه آهن – همين خانه را براي خود ساختم که بهترين شناخته شد. فعلا هم در 73 سالگي من (مهدي ابراهيم زاده) فوتباليستي قديمي که از 10 سالگي تا 73 سالگي در مطبوعات ورزشي از او عکس انداخته اند، مطلب نوشته اند و او را اعجوبه فوتبال پيشکسوتان ناميده اند، حرفهاي بسيار دارم اما با خداوند خود.

اما حرف هاي من
 

ختم کلام:پروردگارا، باز هم براي آخرين بار مي گويم، پروردگارا خانه ندارم، نمي خواهم – ماشين ندارم، نمي خواهم – پست و مقام ندارم، نمي خواهم- تمام شاگردان من در حساسترين پست هاي فوتبال هستند و جواب سلام مرا نمي دهند، نمي خواهم. مي خواهم تا روزي که تو صلاح مي داني و زنده ام سلامت باشم و فوتبال را از من نگيري؛ من ماهي لغزنده اي هستم که با آب زنده ام. اگر مرا لمس کنيد و از دستتان بيفتم خواهم مرد:
منبع:نشريه اطلاعات هفتگي، شماره 3406.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط