رابطهی میان قمهزنی و عزاداری
منبع : اختصاصی راسخون
چکیده: بارها توسط علما بیان شده است که قمهزنی عملی خلاف شرع بوده و ربطی به عزاداری ندارد، اما با این حال بعضی به تصور اینکه قمه زنی نوعی عزاداری است و با استناد به روایاتی به تبلیغ این عمل میپردازند، در این نوشتار در صددیم تا با بررسی و نقد روایات مورد استفاده در این موضوع، و همچنین مشخص ساختن محدودهی عزاداری، به جواب این سؤال دست یابیم که آیا میتوان از قمهزنی به عنوان نوعی عزاداری یاد کرد یا نه؟
کلید واژه: عزاداری، قمه زنی، قمه زن، لطم، بدعت
مقدمه
یکی از دلایلی که موافقان با قمهزنی برای انجام کار خویش به آن استناد مینمایند این است که قمهزنی از مصادیق جزع و عزاداری است و چون جزع و عزاداری برای امام حسین، علیهالسلام، مستحب و از شعائر الهی میباشد پس قمهزنی نیز به تبع آن باید جایز و حتی مستحب باشد. این عده برای اثبات مدعای خویش به روایاتی استناد مینمایند. در این مقال ضمن بررسی عنوان عزاداری و محدوده آن، به بررسی و نقدِ دلالی و سندی روایاتی خواهیم پرداخت که برای اثبات عزاداری بودن قمهزنی به آنها استناد میشود. که عمده این روایات شامل سه روایات است: 1. روایت لطم فاطمیات 2. روایت سر به محمل کوبیدن حضرت زینب، سلامالله علیها 3. فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
محدودهی عزاداری
در اینجا باید سخنی هم در خصوص عزاداری و مجالسی که به نام حسین بن علی، علیهماالسلام، بر پا میشود، بگویم. ما و هیچ یک از دینداران نمیگوییم که با این اسم، هرکسی هر کاری میکند خوب است، چه بسا علمای بزرگ و دانشمندان، بسیاری از این کارها را ناروا دانسته و از آن جلوگیری کردهاند.(1)
در مورد قمهزنی نیز وضع چنین است یعنی یا باید دلیل شرعی و روائی وجود داشته باشد که در آن از این اعمال به عنوان نوعی عزاداری نام برده شده باشد و یا آنکه با رجوع به عرف مردم این اعمال را نوعی عزاداری ببینیم.
امّا در مورد شرع باید گفت هیچ دلیل معتبر شرعی که بتوان با آن قمهزنی یا اعمالی شبیه به آن را به عنوان عزاداری و جزع محسوب نمود، موجود نبوده و آنچه بیشتر مورد توصیهی ائمهی معصومین، علیهمالسلام، بوده است نوحهسرائی و گریه نمودن به خاطر مصائب حضرت سیدالشهداء، علیهالسلام، است. از روایاتی هم که در مورد نهی جزع و عزاداری در دیگر ابواب فقهی آمده است نیز میتوان فهمید که این اعمال را نمیتوان از مصادیق عزاداری به حساب آورد. چنانکه جابر میگوید: از امام باقر، علیهالسلام، دربارهی (جزع) سؤال نمودم حضرت فرمود:
اشَدُّ الجَزَعِ الصُراخُ بالوَیلِ وَ لَطْمُ الوَجهِ و الصَدْرِ و جَزُّ الشَّعْرِ مِن النَّواصِی وَ مَنْ اقامَ النُواحَةَ فَقَد تَرَکَ الصَبْرَ وَ اخَذَ فِی غَیْرِ طَریقِه؛ (2) «شدیدترین مرتبه جزع عبارت است از فریاد همراه وای گفتن، زدن به صورت و سینه و چیدن مو از جلوی سر، و هرکس نوحه گری برپا کند به طور حتم صبر را رها کرده و در غیر صبر قرار گرفته است.»
که با این بیان که شدیدترین مراتب عزاداری موارد ذکر شده است میتوان با قاطعیت گفت که از دیدگاه شرع قمهزنی و اعمال شبیه آن را نمیتوان به عنوان گونهای عزاداری و جزع به حساب آورد. زیرا کلمهی «لطم» که در این روایت آمده و آن را بالاترین درجهی عزاداری دانستهاند، بنابر تصریح کلیهی اهل لغت به معنای زدن به صورت با کف دست است که این دارای معنایی بسیار متفاوت با عمل قمهزنی است. چنانچه جوهری در صحاح خود مینویسد: «اللطم: الضرب علی الوجه بباطن الراحه؛ لطمه، زدن به صورت است به وسیله کف دست (3) صاحب قاموس نیز مینویسد: «اللطم: ضرب الخدّ وصفحة الجسد بالکف مفتوحة»(4) همچنانکه بسیاری از فقهاء نیز بر این معنی تصریح نمودهاند؛ شهید ثانی در کتاب الروضةالبهیه مینویسد:
ولا یلحق به (ای خدش الوجه) خدش غیره و إن أدمی، و لا لطمه مجردا؛ «ملحق نمیشود به خدش صورت، خدش غیر صورت هرچند خون بیاورد، و همچنین ملحق نمیشود سیلی به صورت در حالی که مجرد از خدش باشد.»(5)
امّا متأسفانه با این حال بعضی از طرفداران قمهزنی برای اینکه کار خود را توجیه نمایند و وجههی شرعی به آن بدهند دست به تحریفاتی در متون روایات نیز زدهاند که نمونههایی از آن را در برنامهی تصویری که چندی پیش توسط عدّهای از آنها ساخته شده بود شاهد بودیم که مثلاً در آن روایتِ (...لاشیئ فی اللطم علی الخدود سوی الاستغفار و التوبة، و قد شققن الجیوب و لطمن الخدود الفاطمیات علی الحسین بن علی، علیهماالسلام، و علی مثله تلطم الخدود و تشق الجیوب)(6) «چیزی در زدن بر صورت به جز استغفار و توبه نیست، زیرا زنان فاطمی در سوگ حسین بن علی، علیهماالسلام، گریبان چاک داده و به صورت زدند؛ و برای مثل حسین، علیهالسلام، لطمه به صورت زده و گریبان چاک دادهاند.» (که امام صادق، علیهالسلام، در بیان این معنا میباشند که برای لطمهزدن به صورت کفارهای لازم نیست و چون این عمل توسط بعضی از زنان هاشمی و برای سرورانی همچون حسین، علیهالسلام، انجام شده فقط توبه و استغفار برای آن کافی است؛ و امام در این روایت هیچگاه قصد تأیید این عمل توسط آنها را ندارد.)
به اینگونه بیان شده بود: (و علی مثله فلتلطم الخدود و لتشق الجیوب)؛ «و بر مثل حسین، علیهالسلام، باید به صورت زد و گریبان چاک داد.» که در آن نقل، فعلهای روایت به صورت امر در آمده بود (و البته امر بودن فعلهای روایت چندین بار نیز توسط آنها مورد تأکید قرار گرفت) که این عمل تحریفی بسیار زشت و آشکار در متون روایات است.(7)
در نقد این روایت نیز باید بگوییم:
1. سند این روایت ضعیف میباشد؛ و بسیاری از فقهاء به این امر تصریح نمودهاند؛ شهید ثانی در مسالک الافهام دربارهی این روایت میگوید:
«طرق الروایة ضعیف، فإن خالد بن سدیر غیر موثق و قد قال الصدوق: إن کتابه موضوع و فی طریقه أیضا محمد بن عیسی و هو ضعیف»؛ «سند این روایت ضعیف میباشد؛ زیرا خالد بن سدیر که در سند آن است فردی غیرموثق میباشد؛ و شیخ صدوق در مورد او گفته که روایات کتابش جعلی است. همچنین در سند این روایت محمد بن عیسی است که او نیز فردی ضعیف است.»(8)
آقا رضا همدانی (متوفی1322) هم در کتاب مصباح الفقیه مینویسد: «الروایة لضعف سندها و اعراض الاصحاب عنها لا تصلح دلیلا»(9)؛ «این روایت به خاطر ضعف سندش و اعراض اصحاب از آن صلاحیت برای دلیل واقع شدن را ندارد.» آیت الله العظمی گلپایگانی «قدس سره» نیز مینویسد: «هذه الروایة ضعیفة السند غیر منجبرة بعمل الأصحاب»(10) ایشان همچنین اختصاص دادن جواز لطمزدن را به عزای امام حسین، علیهالسلام، با استناد به این روایت، رد میکند و میفرماید:
من المستبعد اختصاص الجواز بمصیبة مولانا الحسین صلوات الله علیه وآله فإنه إذا کانا محرمین فی الإسلام لم یرتکبن ذلک و لو کانا جائزین علی الحسین لإشمئزاز النفوس من ذلک (11)
«بسیار بعید است که جواز لطم به صورت و گریبان چاک دادن را به عزاداری امام حسین، علیهالسلام، اختصاص دهیم زیرا وقتی که این دو فعل در اسلام حرام باشد محققاً زنان فاطمی نیز آن را انجام ندادهاند اگرچه این اعمال برای امام حسین، علیهالسلام، جایز باشد زیرا انجام این اعمال موجب تنفر و بیزاری نفوس مردم از آن عمل (و انجام دهندهاش) میشود.»
همچنانکه آیت الله العظمی خویی نیز در همین راستا میفرماید:
بعضی از اصحاب انجام دادن این اعمال (لطم و گریبان چاک دادن) را در حق ائمه و امام حسین، علیهمالسلام، از حرمت خارج نمودهاند و برای اثبات این مدعی، به لطم زنان فاطمی که در روایت خالد بن سدیر آمده است استناد کردهاند. ولی این مطلبی است که نمیتوان از آن حمایت کرد؛ زیرا بر فرض حرمت این اعمال، این حکم عمومیت دارد و روایتی که دلالت بر صدور این اعمال از زنان فاطمی دارد ضعیفالسند است و نمیتوان بر آن اعتماد نمود.(12)
2. فقرات این روایت(13) دارای تناقضاتی با یکدیگر میباشد که بعضی فقهاء به آن تصریح نمودهاند. آیت الله العظمی سید احمد خوانساری (متوفی1405) در کتاب جامع المدارک قسمتی از این تناقضات را بیان نموده و مینویسد:
هذه الروایة یشکل استفادة الوجوب منها ففیها «و لا صلاة لهما حتی یکفرا أو یتوبا» و فیها «ولا شیئ فی اللطم علی الخدود سوی الاستغفار و توبه» فکیف یلتزم بعدم صحة الصلاة بدون التکفیر و التوبة و کیف یلتزم بوجوب الاستغفار و التوبة فی اللطم علی الخدود مع ما فی ذیلها «و علی مثله تشق الجیوب» فإن الاستغفار و التوبة فرع الحرمة(14)
«استفاده وجوب کفاره از این روایت (به خاطر تناقضاتی که در آن است) مشکل است زیرا در آن آمده است نماز کسی (که گریبانش را در عزای زوج یا فرزندش چاک دهد) صحیح نیست تا اینکه کفاره بدهد و همچنین در آن آمده است که چیزی در لطمهزدن به صورت غیر از استغفار و توبه نیست، پس چگونه میتوان متلزم شد که نماز شخص بدون دادن کفاره و توبه صحیح نباشد و همچنین چگونه میتوان ملتزم به وجوب استغفار و توبه در لطم بر صورت شد با وجود آنچه که در ذیل این روایت آمده است که«وعلی مثله تشق الجیوب» زیرا که استغفار و توبه فرع حرمت است.»
3. همانگونه که پیش از این نیز گفته شد کلمه «لطم» که در این روایت نیز به آن اشاره شده است به معنای زدن به صورت با کف دست میباشد، نه وارد کردن خراش و خدشه به صورت، تا بتوان با آن بر جواز عملی همچون قمهزنی احتجاج نمود. چنانچه این معنی را میتوان از متن همین روایت نیز بدست آورد زیرا در صدر روایت برای وارد کردن خراش به صورت کفاره قرار داده شده است؛ ولی در ادامه، لطمه را از موارد وجوب کفاره خارج نموده و استغفار را برای آن کافی میداند؛ که این عمل بیانگر آن است که لطمه چیزی غیر از خراش و خدشه است. (توجه کنید)
4. با وجود روایات متواتری که از پیامبر، صلی الله علیه وآله، و اهلبیت، علیهمالسلام، در نهی از آسیب رساندن به بدن در عزاداریها رسیده است، استدلال به این خبر ضعیف، راهی نادرست است؛ و بر همین اساس است که گفته شده فتاوی که غالباً از علماء در مورد جواز قمهزنی صادر میشود به خاطر محبت شدید ایشان نسبت به امام حسین، علیهالسلام، و ترس آنها از آسیب وارد شدن به عزاداری آن حضرت است و مبنای محکم فقهی ندارد: وقد صدر ما صدر عن بعضهم لاجلاء غفلتاً من القواعد الإجتهادیة لما غلب علیهم من المحبة المکنونة الحسینیة (15)
5. در صورت اثبات لطم توسط زنان فاطمی و همچنین اثبات اینکه امام سجاد، علیهالسلام، بر این اعمال سکوت نمودند باز نیز نمیتوان حکم آن را برای دیگران جاری نمود؛ چون ممکن است این حکم فقط اختصاص به زنان فاطمی داشته باشد که در آن شرایط حضور داشتند و دارای رابطه خویشاوندی نزدیک با آن حضرت بودند. مرحوم شیخ محمد حسن نجفی (قدسسره) صاحب جواهرالکلام در این رابطه مینویسد:
«وما یحکی من فعل الفاطمیات کما فی ذیل خبر خالد بن سدیر عن صادق، علیهالسلام، ... هو موقوف علی فعل ذلک غیر ذات الاب و الاخ و علی علم علی بن الحسین، علیهماالسلام، و تقریره المفید رضاه به، دونه خرط القتاد»(16)«[استدلال به]آنچه که در مورد فعل زنان فاطمی نقل شده است و در ذیل خبر خالد بن سدیر از امام صادق، علیهالسلام، نیز آمده، متوقف بر آن است که عمل آنها بر غیر پدر و برادرشان باشد و همچنین اینکه حضرت علی بن حسین، علیهماالسلام، بر عمل آنها علم داشته و در مقابل آن نیز سکوت نمودهاند که این سکوت هم به گونهای باشد که نشانهای از رضایت آن حضرت از عمل آنها داشته باشد. که چنگ زدن به خارهای بیابان برای کندن خارهای آنها با دست، از پذیرش این گفتهها آسانتر است. »(17)
امّا با این حال همچنان این مشکل وجود دارد که در تعدادی از روایات، امام حسین، علیهالسلام، زنان فاطمی را هم از گریبان چاک دادن و خراش زدن به صورت، بعد از شهادتشان نهی فرمودهاند. چنانچه در لُهُوف و دیگر مقاتل معتبر آمده است که امام حسین، علیهالسلام، در شب عاشورا به زنان حرم چنین فرمودند:
«یا اُخْتاهُ یا اُمَّ کُلْثُومٍ، وَ أنْتِ یا زَیْنَبُ، وَأنْتِ یا فاطِمَةُ، وَأنْتِ یا رُبابُ، اُنْظُرْنَ إِذا أنَا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَیَّ جَیْبا وَلا تَخْمِشْنَ عَلَیَّ وَجْها وَلا تَقُلْنَ عَلَیَّ هَجْرا»(18) «اى خواهرم اُمّکلثوم، و تو زینب و هم تو اى فاطمه و تو اى رباب! توجه کنید! هرگاه کشته شدم، گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخن ناروا بر زبان جاری نکنید.»
این روایت به همین مضمون و با الفاظ گوناگون از امام حسین، علیهالسلام، نقل شده است.(19)
در کتاب کاملالزیارات نیز از امام محمد باقر، علیهالسلام، روایت میکند که هنگامی که امام حسین، علیهالسلام، در صدد کوچیدن از مدینه برآمد، زنان بنیعبدالمطلب آمدند و به نوحهسرائی پرداختند، تا آنکه امام حسین، علیهالسلام، میانشان رفت و گفت: شما را به خدا سوگند مبادا که نافرمانی خدا و رسول باشد که از شما سر بزند.(20) که مراد آن حضرت از نافرمانی خدا، لااقل شق جیوب و خمش وجوه را شامل میشود.(21)
6. لطمهزدن همیشه عملی بوده است که توسط زنان در مصیبتها انجام میگرفته است و اختصاص به آنها داشته است؛ بدانگونه که روایاتی هم که در نهی آن وارد شده همگی خطاب به جمعیت نساء است؛ چنانچه در کافى به سند خود از ابان از امام صادق، علیهالسلام، روایت کرده که فرمودند: بعد از آنکه رسولخدا، صلی الله علیه و آله، مکّه را فتح کرد و با مردان بیعت فرمود. سپس زنان آمدند تا بیعت کنند، خداى تعالى آیه 12 سوره ممتحنه «یَأَیهَا النَّبىُّ إِذَا جَاءَک الْمُؤْمِنَات یُبَایِعْنَک عَلى أَن ... لا یَعْصِینَک فى مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَ استَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» را فرستاد. ام حکیم دختر حارث بن هشام عرضه داشت: یا رسول الله! این معروفى که خدا شرط کرده تو را در مورد آن معصیت نکنیم، چیست؟ حضرت فرمودند: «این است که لطمه به صورت نزنید، و چهره خود را نخراشید، و موى خود مکنید، و گریبان چاک نکنید، و جامه سیاه نپوشید، و صدا به واویلا بلند نکنید.» زنان مکّه پذیرفتند، و با آن جناب بر طبق این شرایط بیعت کردند.(22) روایات بسیار زیادی در این معنی، هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت، وارد شده، که با مراجعه با آنها خواهیم دید خطاب قاطبهی آنها در نهی نمودن از لطمهزنی نسبت به زنان است و چنانکه گویا انجام چنین اعمالی توسط مردان، که معمولاً صبر بیشتری نسبت زنها دارند، تصور نمیشده است. پس از این رو در صورتی هم که از روایت فوق جواز لطمهزنی در مصیبت امام حسین، علیهالسلام، برداشت شود باید آن را اختصاص به همان قشر داد به علاوه اینکه روایت فوق نیز از لطمهزدن زنان بحث مینماید.
همانگونه که بررسی شد استدلال به این روایت برای اثبات جواز قمهزنی هم از حیث دلالت آن و هم از حیث سند آن بیمورد میباشد.
و از طرف دیگر عقل نیز هیچ گاه حکم نمیکند که قمهزنی مصداق جزع و عزاداری میباشد زیرا در عزادارى، یعنی اظهار حزن نسبت به امام حسین، علیهالسلام، انسان بایستى به گونهاى برخورد کند که عرفاً صدق کند که این شخص حالت حزن به خودش گرفته و عزادار است. کسى که با کارد تیز به جان خودش مىافتد و به سر خودش مىکوبد، حالت حزن و عزاداری است، یا یک حالت وحشت و ترس؛ خصوصاً براى بچهها و افرادی که تحمل دیدن این صحنه را ندارند!؟ صحنه، صحنهاى نیست که ایجاد حزن کند، بلکه احساس خشونت و توحش در بعضىها به وجود مىآید. علامه سید محمد فضل الله در این مورد میگوید:
انسان نباید به این شکل اندوه خویش را بیان کند برای مثال اگر برای پدر یا مادر یک شهید خبر بیاورند که پسرتان در جبههی جنگ شهید یا مجروح شده است آیا بر سر خود شمشیر میزند!؟ یا گریه میکند؟... من از تمامی براداران و خواهران میخواهم به نکات منفی و مثبت این عادتها که بر ما تحمیل شده فکر کنند، تا بتوانیم واقعهی عاشورا را از تمامی این واپسگراییها که دستخوش آن شده رهایی بخشیم. واپسگراییهایی که بدان قداست بخشیدهایم. به گونهای که اینک هرکس در برابرشان ایستادگی کند در نظر مردم فردی مخالف اهلبیت، علیهمالسلام، به شمار میرود.(23)
گذشته از این، باید این نکته را نیز درک نمودکه عزاداری اگر به نحوهی متعارف خود باشد، اثری که بر آن مترتب است بر جای خواهد گذاشت. ولی اگر به گونههای غیر متعارف همچون قمهزنی انجام شود نه تنها اثر وضعی خود را ندارد، بلکه ممکن است نتائج بد و سوئی بر جای گذارد؛ و به همین جهت بوده که اسلام اجازه نداده است که انسان هر روشی که دلش خواست در تحقق عمل انتخاب کند. اسلام برای انسان، تشریع عبادت کرده است. امّا اجازه نداده است که هر طور دلش خواست، عبادت کند. بلکه عبادت را مشخص کرده و آن را توقیفی قرار داده و اجازه زیادت و نقصان نداده است، چه در اقوال و چه در افعال. همانطور که اسلام به انسان اجازهی فعالیت جنسی داده است. امّا اجازه نداده که هرگونه دلش خواست، غریزهی جنسی را ارضاء کند، بلکه در چارچوب روابط زناشویی چنین اجازهای داده است وانگهی چارچوب زناشویی هم محدود به این کرده که صیغهی عقد جاری و شرایط آن، رعایت شود. به خاطر همین است که ما باید هم دربارهی روش و هم دربارهی خود عمل، مطالعهی کامل داشته باشیم زیرا غفلت از اینها به خود اندیشه لطمه میزند، چنانکه در مورد زناشویی ملاحظه میکنیم. چه بسا بعضی از روشها مضر به اندیشه است و آن را از محیط فکری و عملی ما دور میسازد. ما باید روشهایی را تقویت کنیم که با جو اندیشه و معانی آن هماهنگ است.(24) برای بیان اندوه روشهای متمّدنتری وجود دارد که بجاست به مدد انسانیّت خود آنها را بشناسیم. اندوه، کنشی برای خودآزاری نیست بلکه راهی برای کمال بخشیدن به انسانیت است.
بر همین اساس است که روش هماهنگ با فکر و عقیده این است که اندوه از راه قداست قهرمانان آن، راهی برای هماهنگی با مصیبتی باشد که آنها داشتهاند، تا شهادت، قداست اسلامی خود را حفظ کند و مصبیت در گامهای رسالت مؤثر واقع شود و میان مسلمانان و قهرمانان اسلام، رابطهای به وجود آید که مسلمانان به خاطر تأثر از رسالت آنها متأثر شوند. زیرا آنها تجسم عملی این رسالتها هستند و علاقه به آنها نباید خشک و بیروح باشد بلکه آلام گذشته را به آلام حال وآینده ارتباط دهد.
بنابر این، باید غم و اندوه آنان را به گونهای مجسم کرد که رسالت را مجسم کنند و جنبههای انسانی آن را آشکار سازد. تا مردم بدانند که این مصیبت، مصیبت انسانی تاریخی نبوده، بلکه مصبیت انسانیت در تمام مراحل زندگی.
پس مجالس عزاداری باید به صورتی درآید که میان مشکلات و آلام انسان گذشته و انسان حاضر، ارتباط برقرار کند، تا هم اشک آور باشد و هم حرکت آفرین. باید از همه اینها در تبلیغات اسلامی استفاده کرد که امام حسین، علیهالسلام، به خاطر آن قربانی شد و انقلاب کربلا به خاطر تحقق بخشیدن به پارهای از اهداف والای آن در زندگی بود.
راستی چگونه میتوان میان همهی اینها و شمشیر بر پیشانی زدن و پشتها را با زنجیر زخم کردن توافق برقرار نمود!؟ آنچه امروز انجام میگیرد، شخصیت جامعه را نشان میدهد، نه شخصیت قهرمان کربلا را.(25) مقام معظم رهبری در این مورد میفرمایند:
ما چند سال پیش این جا راجع به قمهزنیـ امری که «بَیِّن الغَی» است ـ مطالبی گفتیم؛ بزرگانی صحبت کردند، نجابت کردند، قبول کردند و مردم زیادی هم پذیرفتند؛ یک وقت دیدیم از گوشههایی سرو صدا بلند شد که آقا شما با امام حسین مخالفید! معنای «سفینة النجاة و مصباح الهدی» این است که ما عملی را که بلاشک شرعا محل اشکال است و به عنوان ثانوی هم حرام مسلم و بیّن است، انجام دهیم! باید این روشنگریها را بکنیم تا نسل جوان ما به اسلام بیشتر علاقهمند شود. گرایش جوانها را به اسلام میبینید. این گرایش، گرایش عاطفی است. این گرایش، بسیار ارزشمند است؛ امّا مثل موجی است که ممکن است بیاید و برگردد. ما اگر بخواهیم این موج همچنان استمرار داشته باشد، باید پایههای فکری جوانها را محکم کنیم. دعای ابوحمزه ثمالی، دعای امام حسین در روز عرفه، اینها را جوانهای ما میخوانند؛ امّا معنایش را نمیفهمند. «الهی هب لی قلبا یدنیه منک شوقه»؛ چقدر از اینگونه مناجاتها و از اینگونه مبانی و از این حرفهای عمیق در دعاهایی مثل مناجات شعبانیه و صحیفهی سجادیه وجود دارد که احتیاج هست ما اینها را برای جوانها بیان و تبیین و روشن کنیم تا بفهمند و با علاقه و عاطفه و شوقی که دارند، بخوانند.(26)
متأسفانه این روشهای نادرست چنان اهمیتی پیدا کردهاند که این فکر را به وجود آوردهاند که میان اینها و بقاء و استمرار دین یا علاقه مردم به اهلبیت، علیهمالسلام، رابطه است. به طوری که اگر کسی از جنبههای منفی این روشها سخن بگوید، گویا دعوت به کفر و خروج از دین کرده است. کار به جایی رسیده است که بعضی میترسند که آنهایی که این روشها را انکار یا مورد مناقشه قرار میدهند از جانب اهلبیت، علیهمالسلام، گرفتار بلایی بشوند یا ضربتی از آسمان بر سر آنها فرود آید. زیرا در موقف دشمنی و مخالفت با شعارهای آنها قرار گرفتهاند. بعضی از علماء دینی تصریح میکنند که اگر دربارهی برخی از این مسائل، سخنی بگویند از امام حسین، علیهالسلام، بیمناکند. گویا آن حضرت، که در پیشگاه خداست، انسانی است که چون افراد معمولی دربارهی مسائل شخصی خود میاندیشد و مثل آنها میخواهد از مخالفین خود انتقام بگیرد؛ و لو اینکه شخص، مطلبی را از روی اجتهاد یا حسن نیت گفته باشد.
افسانه سر به محمل کوبیدن
امّا اصل ماجرا به این صورت میباشد که فردی به نام «مسلم جَصّاص» (گچکار) نقل میکند:
من از طرف ابن زیاد اجیر شده بودم که دارالامارهی کوفه (و یا به قولی دروازهی شهر) را تعمیر و گچکاری کنم. مشغول کار بودم که هیاهویی در شهر بلند شد. دست از کار شستم و به سوی هیاهو و ازدحام مردم رفتم. دیدم سرها را بر سر نیزهها کردهاند و همراه با اسرا که در چهل کجاوه بودند، وارد شهر میکنند. زینب دختر علی، علیهماالسلام، خطبه میخواند و مردم کوفه را به باد ملامت گرفته بود که ناگهان سر حسین، علیهالسلام، را بالای نیزه کرده، جلوی کجاوه زینب آوردند. زینب چون چشمش به سر بریده برادر افتاد و دید که باد موی محاسن برادرش را گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ میبرد، از شدت تأثر و ناراحتی سرش را به چوب محمل کوبید؛ چنانچه خون از زیر مقنعهاش جاری شد و با چشم گریان رو به برادر کرد و این اشعار را خواند:
یا هلالاً! لمـّا اسـتتمّ کمالا غالـه خسـفة فابدی غروبا
ما توهّمت یا شقیق فـؤادی کـان هـذا مـقـدّراً مکتوباً
یا اخی فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاد قلـبهـا أن یـذوبـا
یا اخی قلبک الشفیق علینا ما لَه قد قسی و صار صلیبا... (27)
محدث متقی، صاحب مفاتیح الجنان؛ مرحوم شیخ عباس قمی (ره) در مورد این خبر مینویسد:
مؤلف میگوید که ذکر محامل و هودج در غیر خبر «مسلم جصّاص» نیست و این خبر را اگرچه علامه مجلسی نقل فرموده، لکن مأخذ نقل آن منتخب طُرَیحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب برای اهل فن حدیث مخفی نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب، سلامالله علیها، و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدّره که عقیلهی هاشمیین و عالمهی غیر معلّمه و رضیعهی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.(28)
محدث قمی (ره) سپس با استناد به کتابهای معتبر مینویسد که اصلاً محامل یا هودجی در کار نبود تا حضرت زینب، علیهاالسلام، سرش را به آن بکوبد.
عالم بزرگوار آیت الله حاج میرزا محمد ارباب (متوفی 1328ﻫ ق) نیز در اینباره مینویسد:
...[از]کتب مقاتل نماید که حمل اهلبیت بر جهاز شتران بوده، و ذکر محامل از خصایص خبر مسلم جصّاص است در کتاب «نورالعین» که کتابی است بیاعتبار و مجهولالمؤلّف و شیخ طُریحی از آنجا حکایت کرده. و شکستن پیشانی حضرت زینب نیز از مشتملات این خبر مجهول است، و اشعار مذکورهی معروفه در این خبر نیز از مقام فصاحت و بلاغت عقیلةالهاشمیین بسیار دور است؛ چنانچه بر اهل بصیرت و خبرهی فن مخفی نیست.(29)
به دلایلی که گفته میشود این خبر ساختگی است:
1. سند ندارد و به عبارت دیگر سلسله راویان آن در جایی ذکر نشده است.
2. منابع اوّلیه و کتابهای معتبر هیچگاه آن را گزارش نکردهاند.
3. تنها در کتاب نورالعین، نوشته شده و نویسنده و یا به عبارت صحیحتر جاعل آن کتاب تا به حال معلوم نشده است؛ تنها به ابراهیم بن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت داده میشود که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بود و حتی این انتساب هم مورد قبول کارشناسان کتاب نیست(30) و شیخ طُرَیْحی نیز که آن را در مُنتخب(31) آورده، از نورالعین گرفته است.
4. شعر معروفی که در متن این گزارش آمده است، حاوی مصرعی است که میگوید: «یا اخی فاطم الصغیرة کلمها»؛ «ای برادر با من حرف نمیزنی، نزن؛ لااقل با دختر صغیره خود فاطمه سخن بگو!» چگونه این سخن میتواند صحیح باشد، در حالی که بنا به تصریح همهی تاریخ نویسان و پژوهشگران اسلامی، فاطمه بنت الحسین، علیهماالسلام، که فاطمهی کبری هم خوانده میشود، آن روز، زن بزرگ و شوهرداری بود که با شوهرش حسن مثنی همراه پدرش از مدینه خارج شده بودند و شوهرش حسن بن حسن، علیهماالسلام، معروف به حسن مثنی در روز عاشورا پس از آنکه زخمهای فراوان برداشته بود، از مرگ نجات یافت؛ و دختر دیگری برای امام حسین، علیهالسلام، که فاطمه نام داشته باشد و در کاروان اسرای کربلا باشد نام برده نشده است و آنکه در میان روضهخوانان به نام فاطمه صغری معروف است، به قول خود روضهخوانان به علّت بیماری در مدینه مانده بود و در حماسهی عاشورا شرکت نداشت.
5. در بیت بعدی نیز، جعل کنندهی خبر، امام حسین، علیهالسلام، را به سنگدلی و قساوت قلب متهم کرده است که با تمسک به صنایع ادبی، مانند تجاهل عارف، هم نمیشود درستش کرد!
6. با توجه به شخصیت رضا و تسلیم و خویشتنداری حضرت زینب با قاطعیت باید گفت آن زینب کبرائی که متون اسلامی او را توصیف میکند، از زمین تا آسمان با این زینب که این خبر ساختگی میگوید، فاصله دارد آیا میتوان گفت این زینب همان زینبی است که وقتی جنازه برادرش را در گودال دید، دستانش را به سوی آسمان گرفت و گفت: الهِی تَقَبّل مِنّا هَذا القُربَان؛ «خدایا این قربانی را از ما بپذیر.»
مسلم جصّاص، مزدور ابن زیاد، میگوید: زینب سرش را با چوب محمل شکافت و خون سرش را جاری ساخت تا شماتت دشمنان را باعث شود! امّا پیام آورِ معصوم عاشورا حضرت زین العابدین، علیهالسلام، میفرماید: ما رَأیْتَ عَمَّتی تصلی اللیلَ عَن جُلوس الاّ لیلةَ الحادی عَشَر؛ «هرگز ندیدم عمهام که نماز شب را نشسته بخواند، مگر در شب یازدهم.»
زن مگـو، مردآفــرین روزگـــار زن مگو، بنت الجلال، اخت الوقار
زن مگو، خاک درش نقـش جبـین زن مگـو، دســـت خدا در آستیـن
علاوه بر آنچه گفته شد باید متوجه بود که اگر این روایت درست هم باشد، که البته نیست، زمین تا آسمان با کار قمهزنان فرق دارد. زیرا نه موقعیت قمهزنان، موقعیت زینب، علیهاالسلام، است و نه کار آنها مانند کار ایشان است.(32)
استدلال به فرازی از زیارت ناحیه مقدّسه
در قسمتی از زیارت منسوب به ناحیهی مقدّسه آمده است: «ولانْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاََبْکِیَنَّ لَکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً»؛ «من صبح و عصر بر تو نُدبه میکنم و به جای اشکها بر تو خون میگریم.» بعضیها خواستهاند از این عبارت، جواز قمهزنی و خونریزی را استفاده نموده و به عبارتی دیگر بگویند چون امام زمان (عج) حاضر است برای جدّ بزرگوارشان امام حسین، علیهالسلام، خون گریه کنند پس ما نیز میتوانیم قمهزنی و خونریزی راه بیندازیم!
اوّلا؛ً باید گفت اینگونه استدلالهای عامیّانه یا از قلّت سواد این افراد و یا شدّت تعصب آنها نشأت میگیرد. زیرا هر شخص غیرمغرضی با شنیدن این جملات متوجه میشود که درآنها به نوعی مجاز و مبالغه(33)بکار رفته است و نباید معنای مورد نظر را از آنها اراده نمود؛ زیرا که خون گریه کردن امری است که عرفاً محال بوده و تحقق عملی ندارد؛ پس اگر معنای کلام را آنگونه که قمهزنان معنی میکنند تصور کنیم، لازم میآید که- نعوذ بالله- امام زمان در این کلمات دروغ گفته باشند؛ زیرا چنین عملی از ایشان امکان عملی ندارد. پس همهی این قرائن نشان میدهد که کلام دارای مجاز بوده و در غیر از معنای حقیقی استعمال گردیده است؛ و اینگونه استعمالات ادبی که برای بیان شدت احساسات فرد بکار میرود در کلام فُصحاء به فراوان یافت میشود و نباید آن را در غیر محل آن، معنی نمود.
ثانیاً؛ هیچ فقیهی را نخواهیم یافت که بخواهد با استدلال به اینگونه روایات ضعیف(34)که صراحت در موضوع نیز ندارد، حرامی را حلال و یا حلالی را حرام کند و در حقیقت همانگونه که گذشت معمولاً اینگونه استدلالها از جانب بعضی افراد جاهل و یا متعصبی صورت میگیرد که اطلاع چندانی از فقه اسلامی ندارند.
ثالثاً؛ بحث مربوط به این روایت فقط در عنوان اوّلی حکم قمهزنی وجود دارد، و آن این که آیا آسیب رساندن به بدن در عزاداری جایز است یا نه؟ و از این رو در فرض دلالت این روایت بر جواز قمهزنی نیز حکم آن مربوط به عنوان اوّلی قمهزنی است. امّا بحث از عنوان ثانوی قمهزنی، که وهن مذهب بودن آن است، همچنان به قوت خویش باقی است و به عبارتی دیگر قمهزنی همچنان به عنوان ثانوی حرام خواهد بود.
بدعت بودن قمهزنی
بدترین کارها آن است که نوپدید و بیسابقه باشد. بدانید هر بدعتی گمراهی است و هرگمراهی فرجامش آتش است.(36)
حضرت امیر، علیهالسلام، نیز تقابل سنت و بدعت را چنین فرموده است:
هیچ بدعتی نهاده نشد مگر آنکه بدان سبب سنتی ترک شد. از بدعتها بپرهیزید و راه روشن را در پیش گیرید، بهترین کارها آن است که پیشینه داشته باشد و بدترین آنها آن است که نوپدید و بیسابقه باشد.(37)
بدعت دارای دو معنای لغوی و اصطلاحی میباشد. بدعت در معنای لغوی، به معنای ایجاد هر امر جدید و بیسابقه است؛ و در معنای اصطلاحی آن به معنای افزودن مسأله و حکمی نو و جدید به دین است که سابقه و زمینهی دینی ندارد؛ مانند: حلال کردن حرامی و یا حرام کردن حلالی.
هر کدام از دو معنای بدعت بنابر اقتضائاتی حکم به حرمت آنها میگردد. قمهزنی نیز در هر دو معنی قرار گرفته و از این رو حکم به حرمت آن میگردد که در اینجا به توضیح بیشتر آن خواهیم پرداخت.
امّا اثبات حرمت قمهزنی از جانب معنای لغوی بدعت به این صورت است که هرگاه فعل و امر جدیدی -که جزء دین بودن آن ثابت نشده- سبب وهن و تضعیف دین شود، به یقین انجام آن فعل حرام بوده و باید از انجام آن خودداری نمود؛ و همانطور که دانسته شد قمهزنی نیز از امور اختراعی میباشد که هیچگونه سابقهای در عصر ائمه، علیهمالسلام، و حتی قرون نزدیک به آن نداشته و از اختراعات مردم عوام در قرنهای اخیر میباشد. شهید مطهری در این رابطه مینویسد:
قمهزنی و بلند کردن طبل و شیپور از ارتدوکسهای قفقاز(38)به ایران سرایت کرد و چون روحیه مردم برای پذیرفتن آنها آمادگی داشت، همچون برق در همهجا دوید.(39)
و از طرفی چون این عمل موجب وهن و تضعیف مذهب نیز میشود؛ پس از این جهت حرام بوده و به خاطر حفظ مذهب باید از آن خودداری نمود.
قمهزنی تحت نام معنای اصطلاحی بدعت نیز قرار میگیرد و به همین خاطر حکم به حرمت آن میگردد. بدینگونه که به طور کلی اگر شخصی عملی را که دلیلی بر وجوب یا استحباب آن نداریم به اعتقاد اینکه آن عمل واجب یا مستحب است، انجام دهد، به یقین انجام آن فعل با این نیت حرام میباشد. از این معنای بدعت گاهی به تشریع نیز یاد میشود امام خمینی (ره) در این مورد مینویسد:
«تشریع، یعنی به دین وارد کردن چیزی که از دین نیست. این مساوی با بدعت است.»(40)
و همانطور که میدانید تقریباً همه افراد قمهزن، این عمل را با این نیت که از اعمال عبادی و مطلوب شارع است، انجام میدهند. در حالیکه همانطور که از بحثهای پیشین دانسته شد نه تنها هیچ دلیل شرعی و روایی را نمیتوان یافت که در آن به گونهای به این اعمال توصیه شده باشد بلکه چنین اعمالی قابل انطباق بر عمومات بحث استحباب عزاداری امام حسین، علیهالسلام، نیز نبوده؛ و حتی مغایر با اصل و فلسفهی وجودی عزاداری نیز هستند. علامه سید محسن امین (قدسسره) در این رابطه مینویسد:
بزرگترین گناهان این است که انسان بدعتها را به جاى مستحب گرفته و یا امور مستحبى را بدعت وانمود کند. امور نهى شده، که در عزادارىها فراوان اتفاق مىافتد، از قرار زیر است: 1. کذب و دروغ گفتن؛ 2. آزار نفس و اذیت کردن بدن، که همان قمهزدن و شاخ حسینى است...حرام بودن این امور، عملاً و فعلاً ثابت است. 3. جیغزدن و فریادهاى بلند زنان، که علاوه بر زشت بودن آن، اصلاً گناه و معصیت است. 4. داد و فریاد و نعرههاى وحشیانه با صداهاى نکره 5. غیر از اینها آن چه به نام دین در اینگونه مجالس، موجب آبروریزى و هتک حرمت فوقالعاده دین مىشود و حد و مرزى نیز نمىتوان براى آن شمرد!(41)
پی نوشت ها :
1. امام خمینی، کشف الاسرار، ص173.
2. شیخ کلینی، کافی، ج3، ص222 و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، ص271.
3. صحاح جوهری، ج5، ص2030.
4. فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج4، ص176.
5. شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدِمشقیة، ج3، ص17.
6. شیخ طوسی، تهذیب، ج8، ص325.
7. در اینجا ممکن است این تصور به وجود آید که جملهی «علی مثله تلطم الخدود وتشق الجیوب» از نوع جملههای خبریهای که دلالت بر طلب دارد و به هر حال این جمله دارای معنای امر است. امّا نظر مؤلف کتاب بر این است که جمله «وعلی مثله تلطم الخدود و تشق الجیوب» را باید خبریه معنی نمود زیرا دلیلی وجود ندارد که امام، علیهالسلام، ابتدا فعلی را حرام دانسته و برای آن استغفار و توبه را لازم بداند و سپس در مقام توجیه برآید و حتی به آن امر کند. چنانچه فقیه متبحر آیت الله سید احمدخوانساری در کتاب جامعالمدارک متذکر این مطلب شدهاند. (رک: جامعالمدارک، ج5، ص14) امّا اگر این جمله را خبریه معنی نمود میتوان گفت این جمله و جمله قبل از آن دلیلی از سوی امام برای عدم وجوب کفاره در لطمهزدن و گریبان چاک دادن است و آن حضرت هرگز نخواستهاند این اعمال را تأیید یا توصیه نمایند.
8. مسالک الأفهام، ج10، ص27.
9. مصباح الفقیه، ج1، ص430.
10. کتاب الطهارة الاوّل، ص 218.
11. همان کتاب، ص218.
12. کتاب الطهارة، ج9، ص235- 236.
13. متن کامل این روایت بدین شرح است: سألت أبا عبدالله، علیهالسلام، عن رجل شق ثوبه على أبیه أو على أمه أو على أخیه أو على قریب له فقال: لا بأس بشق الجیوب، قد شق موسى بن عمران، علیهالسلام، على أخیه هارون، و لا یشق الوالد على ولده، و لا زوج على امرأته و تشق المرأة على زوجها و إذا شق زوج على امرأته أو والد على ولده فکفارته حنث یمین و لا صلاة لهما حتى یکفرا، أو یتوبا من ذلک، فإذا خدشت المرأة وجهها أو جزت شعرها أو نتفته، ففی جز الشعر عتق رقبة أو صیام شهرین متتابعین أو إطعام ستین مسکیناً، و فی خدش إذا أدمیت، و فی النتف کفارة حنث یمین، و لا شیء فی اللطم الخدود سوى الاستغفار و التوبة، ولقد شققن و لطمن الفاطمیات على الحسین بن علی، علیهماالسلام، و على مثله تلطم الخدود و تشقَّ الجیوب.
14. جامع المدارک، ج5، ص14.
15. آیت الله محمد باقربیرجندی، کبریت احمر، به کوشش علیرضا اباذری، ص152 با اندکی تصرف
16. شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج4، ص 371.
17. «دونه خَرط القتاد» ضرب المثل معروفی در کلام عرب است که برای بیان سختی یا غیرممکن بودن عملی میآورند توضیح آنکه «قتاد» به معنای درخت خاردار است که خارهایش به طرف بالاست و معلوم است که چیدن خارهای چنین درخت به کیفیت مزبور که انسان با دست بالای شاخه را بگیرد و آن را تا پائین بکشد تا خارهای او بریزد بسیار مشکل و یا غیر ممکن است، زیرا خارها به دست فرو میرود. ضربالمثل مزبور در موقعی گفته میشود که انجام عملی یا قبول سخنی غیرممکن باشد (و یا بخواهند مبالغه در عدم امکان آن عمل یا قبول آن سخن کنند) یعنی چیدن خارهای درخت خاردار درخت با دست به آن کیفیت، با اینکه جراحت و خون زیادی را به دنبال دارد، از انجام فلان عمل و قبول فلان گفتار، آسانتر است.
18. سید بن طاووس، اللهوف، ص140-141.
19. ارشاد، ص232؛ بحار الانوار، ج45، ص3؛ عوالم، ج17، ص245؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص45؛ تاریخ طبری؛ ج3، ص316؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص560؛ البدایه و النهایه، ج8، ص191و الفتوح، ج5، ص94.
20. کاملالزیارات؛ ص195، ح275، باب29 (متأسفانه در بعضی مقاتل معمولاً نسبتهای نادرستی به اهلبیت امام حسین، علیهمالسلام، داده میشود که اگر بخواهیم همه این نسبتهای نادرست را بپذیریم و بگوئیم که این موارد اختصاص به عزای امام حسین، علیهالسلام، داشته است باید گفت بسیاری از محرمات و سیئات- نعوذ بالله- به عنوان عزاداری حلال شده و نهضتی که خود داعیه نهی از منکر داشته محلل بعضی از محرمات الهی بوده است! نمونهای از این نسبتهای نادرست عبارتند از: نسبت سر برهنه دادن به حضرت زینب در شب عاشورا در میان نامحرمان(میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه نفس المهموم، ص199) نسبت سر برهنه دادن به زنان حرم در روز عاشورا (همان، ص327)
21. البته میتوان لطمهزدن زنان فاطمی را به طریقی دیگر توجیه نمود و گفت آنچه زنان فاطمی مرتکب آن شدهاند لطم صورت بوده است امّا در روایات حضرت آنها را از خدش و خراش وارد کردن به صورت نهی مینمودند؛ و همانگونه که در قبل نیز متذکر شدیم ماهیت لطم و خدش بسیار با یکدیگر متفاوت است.
22. ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص417.
23. علامه سید محمد فضل الله، حدیث عاشورا، ص 167.
24. علامه سید محمد فضل الله، گامهایی در راه تبلیغ، ص265.
25. همان، ص 269 و270.
26. بیانات حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار منتخبان ملت در مجلس خبرگان، زمان: 17/6/1384 ﻫ.ش ـ 3/8/1426 ﻫ.ق ـ 8/9/ 2005 م، مکان: تهران.
27. عباسقلیخان سپهر، ناسخ التواریخ، ج6، ص54 و 55.
28. شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، ج1، ص75.
29. میرزا محمد ارباب، الاربعین الحسینیه، چاپ اسوه، ص232.
30. نام کامل این کتاب «نورالعین فی مشهد الحسین» است برای نخستین بار دویست سال پیش یعنی در سال 1298ق در مصر چاپ شده و پس از آن نیز ده بار در بمبئی و مصر و بغداد چاپ و افست شده است. همه نویسندگانی که در عاشورا پژوهی با تأمل و تحقیق قلم زدهاند به ساختگی و غیرمستند بودن این کتاب، تصریح کردهاند. چنانچه شهید قاضی طباطبایی آن را «از کتب بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد» و «مجعوله و ضعیفه و مجهول المؤلف» وصف کرده و نوشته «مقتل اسفراینی پر از جعلیات و نقلیات قصه سرایان است». کتابشناس بزرگ معاصر، علامه سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نیز انتساب کتاب را اسفراینی رد کرده و مینویسد: «من احتمال بیشتر میدهم که این کتاب ساختگی، و منسوب به اسفراینی است؛ چرا که اسلوب آن به آثار قلمیِ قرن چهارم نمیسازد». (محمد اسفندیاری، کتابشناسی تاریخی امام حسین(ع)، ص64 و محمد صحتی سردرودی، عاشورا پژوهی با رویکردی به تحریف شناسی تاریخ امام حسین، ص64)
31. این کتاب که به فخرالدین طُریحی نجفی(979- 1085ق) نسبت داده میشود، برای مقتل خوانان و مرثیه سرایان نوشته شده است تا دستشان در گریاندن مردم هرچه بیشتر باز باشد. از آنجا که این کتاب کشکول گونه، به صورت غیر مستند و بدون تحقیق تألیف شده بسیاری از کتاب شناسان و حدیثپژوهان از آن انتقاد کردهاند. برای نمونه میرزا محمد ارباب درباره آن مینویسد: «در کتاب منتخب، مسامحات بسیاری نموده که بر اهل بصیرت و اطلاع پوشیده نیست». و در جایی دیگر مینویسد:«روایت مختص به آن کتاب(منتخب) اعتباری ندارد»(همان کتاب، ص 71)
32. محمد صحتی سردرودی، تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین، ص209.
33. مبالغهای که در اینجا صحبت از آن میشود یکی از فنون علم بدیع است که در کلامهای فصیح از آن استفاده میشود و بر حسن و زیبائی کلام میافزاید. این نوع مبالغه در آیات قرآن کریم نیز بکار برده شده مانند آیه: «یَکادُ زَیْتهَا یُضیءُ وَ لَو لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ (نور:35)»؛ (سید احمد هاشمی، جواهرالبلاغه، ص327)
34. زیارت ناحیه مقدسه، زیارتی است فاقد هرگونه سند، که معلوم نمیباشد واقعاً از ناحیهی مقدسه صادر شده و یا از جانب یکی از علماء تألیف شده است. چنانچه علامه مجلسی در ابتدای نقل آن از کتاب مصباح مینویسد:«والظاهر انه من تألیف السید مرتضی رضی الله عنه» (بحارالانوار، ج98، ص238) علامه شعرانی، رضوان الله علیه، نیز در آنجا که سخن از قاتل حضرت سیدالشهداء میشود، مینویسد که «از اختلاف علما دربارهی قاتلِ آن حضرت معلوم میشود که اطمینان به صحت زیارت معروفه به ناحیه نداشتند، چون در آن زیارت نام شمر، صریحاً مذکور است و اگر اطمینان داشتند، به صحت آن خلاف نمیکردند». (ترجمه نفس المهموم، ص 317)
35. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج8، ص4003.
36. امالی شیخ مفید، ص188و شیخ کلینی، اصول کافی، ج1، ص57.
37. محمد محمدی ری شهری، میزانالحکمه، ج 1، ص453.
38. تیغزنی، زنجیرزنی، حمل صلیب (= حمل عَلَم)، زدن طبل و شیپور و.... حتی هم اکنون نیز به همین شکل در لوردLourdes سالیانه در سالروز شهادت مسیح! برگزار میشود.
39. شهید مطهری، جاذبه و دافعه علی، علیهالسلام، ص154؛ تعدادی دیگر از این انحرافات که از عالم مسیحیت به عالم عوام شیعه نفوذ کرده است را میتوان در عزاداری امام حسین مشاهده نمود. که از جمله آنها این تفکر عوامانه است که امام حسین، علیهالسلام، به استقبال شهادت رفت تا مردم برای او گریه و عزاداری کنند و از این رهگذر، گناهانشان آمرزیده شود؛ و اینها، انحرافاتی است که از تحریف تعالیم عیسی بن مریم، علیهماالسلام- توسط ارباب کلیسا- سر چشمه میگیرد و هرگز نمیتواند در تفسیر عاشورا و قیام سیدالشهداء، علیهالسلام، جایگاهی داشته باشد: «ولا تزر وازرة وزر اخری» (فاطر/18) و «کل نفس بما کسبت رهینة» (مدثر/38) (محمد صحتی سردرودی، شهید فاتح در آینه اندیشه، ص240)
40. امام خمینى، انوارالهدایه، ج1، ص225.
41. آیت الله سید محسن امین، التنزیه، ص13