میهنپرستی شعارگونه به نفع چه کسانی است؟
نويسنده:رضا مرادی غیاث آبادی
رویکردهای میهنپرستانه و وطندوستی و گرایش به بازشناسی و پیجویی هویت ملی در میان بسیاری از مردم و به ویژه جوانان فزونی یافته است. چنین رویکردهایی در ضمن اینکه ارزشمند و دوستداشتنی هستند و میتوانند در جای خود محرک و سازنده باشند، اما ممکن است مخرب و ویرانگر نیز باشند.
هویت یک ملت، مجموعهای است از دستاوردهای مادی و معنوی و هر آنچه که از نیاکان به شکل یادمانهای فرهنگی و خاطرههای تاریخی به او رسیده است. مجموعه این دستاوردها- خواه زیبا و خواه زشت- هویت مشترک یک ملت را میسازند. نادیده گرفتن بخشی از این هویت و هرگونه تغییر و تصرف در آن، چه با زدودن آنچه که به نظر نازیبا میآید، و چه با افزودن آنچه که به نظر زیبا میآید، در حکم تباهی هویت ملی است.
کسانی که به هر دلیل، سخنان به نظر خود زیبایی را به شخصیتها و قهرمانان تاریخی یا مذهبی منسوب میکنند یا اکتشاف و رویداد تاریخی به ظاهر زیبایی را جعل میکنند تا احساس خوشایندی را در خود و یا در مخاطب خود ایجاد کنند، نه تنها خدمتی به میهن خود نمیکنند، که در حال تخریب هویت ملی یک کشور و تمدن کهنسال هستند.
فواید و مضرات اینگونه جعلها به چه کسانی میرسد؟ نخستین فایده آن به کسانی میرسد که در آرزوی تخریب هویت ملی یک ملت هستند. چرا که آسانترین راه چنین تخریبهایی، بهرهگیری از عاشقان سینهچاک، اما کماطلاع و احساساتی است. نمونههای سوءاستفاده از احساسات چنین اشخاصی در تاریخ معاصر ما کم نبوده و همه با آن آشنایی داریم. اشخاصی که بر اثر القائات و تلقینها و تحریکها دست به رفتارها و سخنان و واکنشهایی زدهاند که دقیقاً مضر به حال آنچه که بدان علاقه داشتهاند، بوده است، اما قادر به درک آن نبودهاند.
در تاریخ معاصر ایران و کشورهای مشرقزمین کم نبوده است مردمان و جمعیت انبوهی که به تحریک استعمار به زیر پرچمی رفتهاند و دلسوزانه و عاشقانه سینه زدهاند، بدون آنکه بدانند دقیقاً چه میخواهند، چه میکنند و به چه نتیجهای خواهند رسید.
دومین فایده آن به کسانی میرسد که با دستاویز قرار دادن همین سخنان نسنجیده و ذوقی، تاریخ و دستاوردهای فرهنگی ملتی را یکسره دروغ و توهم مینامند. سخنان شبهتاریخی زیبایی که بدخواهان مکاری میسازند و جوانان دلسوختهای از روی ناآگاهی در انتشارش میکوشند. بهترین راه نابود کردن واقعیتها آنست که چنان آنها را در میان انبوهی از ناراستیها و شایعهها پیچاند که تشخیص سره و ناسره عملاً غیرممکن شود.
در تاریخ معاصر نیز چنین عملکردهایی کم نبوده است و همگان با آن آشنایی دارند که چگونه انبوه روایتهای مغایر و متضاد موجب از بین رفتن اصل واقعیت و بیتفاوتی عمومی شده است.
سومین فایده سخنان و نقلقولها و ادعاهای نادرست و شعارهای ملیگرایانهٔ افراطی و تخیلی در ترویج نفرتهای قومی و تفرقه میان همبستگی مردم است. هنگامی که هر بخشی از مردم به دور پرچم خاصی سینه بزنند و خود را برتر انگارند و دیگری را تحقیر نمایند، راه را برای سلطهٔ سلطهگران باز میکنند. سلطهگرانی که با وجود مردمانی متحد و آگاه و دانای به هویت ملی خود، قادر به تسلط بر آنان نیستند.
هنگامی که با سخن زیبایی که به شخصیتی تاریخی یا مذهبی یا قهرمانی ملی منسوب شده است، روبرو میشویم، و یا با ادعای یک کشف یا رویداد تاریخی به ظاهر زیبا و درخور توجهی مواجه میشویم، شایسته است که قبل از اینکه آنرا باور کنیم و در نشرش بکوشیم، لحظهای تأمل کنیم. آیا اطمینان داریم که منبع موثق و قابل اعتمادی برای آن وجود دارد؟ آیا آنرا در جایی قابل اعتماد و از قول شخص متخصصی خواندهایم؟
چنین رویکردهای غلوآمیز و مخرب میهنپرستانه به هنگام اعتراض به تخریب آثار باستانی نیز وجود دارد. اما در این زمینه نیز بیش از آنکه به واقعیتها و منابع موثق توجه شود، به موجهای زودگذری توجه میشود که برخی رسانهها برای مقاصد خاصی بدان دامن میزنند. نگرانی در زمینه حفاظت از آثار باستانی در ایران معمولاً هنگامی بالا میگیرد که پروژهای عمرانی با بودجه بالا به مرحله اجرا رسیده باشد (و نه حتی در مرحله مطالعه که پیمانکاران و بودجهها نامشخص است). در صورتی که پای پروژههای پُرخرج در میان نباشد، توجهی چندانی به تخریبها و آسیبها نشان نمیشود.
بسیاری از آثار باستانی ایران از فرط بیتوجهی در حال نابودی کامل هستند، اما سمت و سوی اعتراضهای به ظاهر مردمی به نقطهای معطوف میشود که پای پیمانکاران و دلالان و منافع مالی و سیاسی این و آن در میان است. کسانی که با «رپرتاژ آگهی» بازار داغی را در یک خبرگزاری یا روزنامه برپا میکنند و با بهرهگیری از ابراز احساسات عدهای از وطنپرستانِ پرشور اما کماطلاع، به خواست خود میرسند. ابراز احساساتی و اعتراضهایی که نه از روی شناخت و مطالعه است و نه از روی بررسی و پیجویی راهحلها. فقط متکی به شعار و داد و فغان.
جالب است که در این میان، رفتار بسیاری از انجمنها و تشکلهای دوستدار میراث فرهنگی نیز تفاوت چندانی با رفتار عوام ندارد. این فعالان میراث فرهنگی (که بیشتر علاقهمند هستند تا متخصص) به محض اینکه انجمنی را تأسیس میکنند، بجای آنکه برای خود و اعضای خود کلاسها و کارگاههای آموزشی برپا کنند و «تعلیم» ببینند، ترجیح میدهند بلافاصله دیگران را «تعلیم» بدهند و در هر موضوعی بیانیه بدهند و کنگره و همایش برگزار کنند. به همین دلیل است که موضعگیریهای برخی از این انجمنها بدون شناخت و آگاهی کافی از مسئله است و به نتایج مفید و مؤثری دست نمییابند.
بدیهی است اشخاصی که منافع خود را در ساختن دروغهای تاریخی و یا برپایی اعتراضهای صوری به تخریب آثار باستانی میبینند، تمایل دارند تا هر چه بیشتر به تعداد اشخاصی که به کام خود کشیدهاند و آنان را آلت اجرای مقاصد خود کردهاند، بیفزایند. علاوه بر این آنان نیاز دارند تا هرگونه صدای مخالف و روشنگری را با اتهامات نا درخور سرکوب کنند و یا دستکم شرایطی ایجاد کنند تا صدایشان شنیده نشود. این چنین است که رسانههای منتشرکنندهٔ اینگونه اخبار، بخاطر رعایت منافع پشتیبانان مالی خود، حاضر نیستند نظر مخالفی را نیز منتشر کنند و با انتشار یکسویهٔ اخبار، دقیقاً برخلاف معیارهای بیطرفانهٔ روزنامهنگاری عمل میکنند.
بارها دیدهایم برخی اشخاصی که مدعی علاقه به آثار باستانی و نگران تخریب آنها بر اثر پروژههای عمرانی هستند، همواره از نظرات کسانی که چنین خطراتی را نفی میکنند، نگران و ناراحت میشوند. چرا باید چنین باشد؟ اگر آنان براستی دوستدار آن آثار هستند، چرا باید از چنین نظراتی که حداقل احتمال دارد درست باشند، ذرهای احساس خوشنودی نکنند؟ برای مثال، چرا کسانی که مدعی غرقشدن آرامگاه کوروش بودند، اکنون بخاطر غرقنشدن آن ابراز خوشحالی نمیکنند؟ مگر جز آن است که آن بنای مورد علاقهاشان از بین نرفته است؟ این رفتارها نشان میدهد که آنان نه تنها علاقهای به آن اثر نداشتند، که حتی علاقه به تخریب آن داشتهاند تا بهتر به مقاصد خود دست یابند.
در اینجا نیز شایسته است هنگامی که با ادعای تخریب آثار باستانی روبرو میشویم، قبل از اینکه آنرا باور کنیم و در نشرش بکوشیم، لحظهای تأمل کنیم. آیا اطمینان داریم که منبع موثق و قابل اعتمادی برای آن ادعا وجود دارد؟ آیا شخصی که در زمینه همان اثر دارای تخصص و سابقه پژوهشی است، چنین خطری را تأیید کرده است و یا اینکه چنین ادعایی بدون استناد به گفتههای چنین شخص کاردانی منتشر شده است؟ باور داشته باشیم کسی که در مورد یک اثر باستانی سابقه علمی یا عملی دارد، کمتر از ما نگران آن اثر نیست و کمتر از ما بدان بیتوجه و بیعلاقه نیست.
حال کمی وجدان خود را قاضی کنیم. آیا قبول داریم که تخریب هویت ملی و آثار باستانی در شرایطی بیش از هر زمان دیگری اتفاق میافتد که بیش از هر زمان دیگری نیز به تعداد مدعیان وطندوستی افزوده شده است؟ اگر چنین است، آیا این نشانهای از آن نیست که راه را اشتباه میرویم؟ آیا نباید بیشتر در رفتارها و واکنشهای خود بنگریم و نتیجهٔ نهایی آنرا در ترازویی بسنجیم؟
منصفانه از خود بپرسیم: آیا تاکنون کدامیک از این همه اعتراضهای بیپایان ما- چه برحق و چه ناحق- به نتیجه رسیده است؟ در کجا موفق بودیم؟ آیا جز این است که تمامی اعتراضهای ما عمری کوتاه داشتند و پس از رسیدن بانیان آنها به مقاصد خود به فراموشی سپرده شدند؟ آیا میدانیم چه مقدار از یادمانهای فرهنگی و محیط زیست و آثار باستانی ما بدون اینکه کسی کمترین توجهی بدانها بکند، در سکوت و غفلت ما و در حالیکه وقت و توان خود را صرف سوژههای موهوم میکنیم، نابود شدهاند و یا در حال نابودیاند؟
بجز اینها، بسیاری اشخاص دیگر نیز از میهنپرستی شعارگونه سود میبرند. برخی از سیاسیون برای جلب توجه و محبوبیت در رأیگیریها با وعدهها و شعارهای پوشالی و توخالی که مصرفی کوتاهمدت دارند؛ فروشندگان آثار عتیقه یا آثار عتیقه قلابی با انتشار عکسهای مورد نظر خود در قالب اخبار قلابی؛ نشریات و تلویزیونها و سایتها با هدف کسب مخاطب و تیراژ بیشتر و به قیمت فریب مخاطب؛ طرفین منازعات سیاسی با هدف تخریب رقیب؛ فعالان سیاسی و اجتماعی برای کسب وجهه؛ مدیران و مسئولانی که بلافاصله پس از برکناری و از دست دادن پست خود تبدیل به منتقد و معترض میشوند؛ رسانههای استعماری که اینگونه اخبار را ابزاری برای گسترش تحریکات مذهبی و یا اختلافات قومی و گرایشات نژادپرستانه میکنند؛ بدخواهانی که با عَلَم کردن فرع در برابر اصل، نابودی میراث نیاکانی ما و بیتوجهی ما بنیادهای هویت ملی را در سر میپرورند؛ و بسیاری کسان دیگر با طرزفکرهای متضاد که به طرز شگفتانگیزی همه با هم میتوانند زیر این قبای گشاد جمع شوند.
باور بداریم که کوشندگان میهن و وطندوستان واقعی کسانی نیستند که فقط شعار میدهند و اعتراض میکنند و سخنان زیبا بیان میدارند، بلکه کسانی هستند که در عمل در حال انجام فعالیتی برای آبادانی کشور و یا برای کاستن از رنج مردم هستند. باور کنیم کسانی که عمر خود را وقف فعالیتی سازنده کردهاند، کمتر از ما عاشق و دلسوز میهن خود نیستند. معیار این عشق و علاقهها، شعارها و اداها و تظاهرها نیست، بلکه انجام هر کار سازندهای است که هر کس در حد توان خود بدان میپردازد.
بدمان بیاید یا نیاید، ما بهرغم اینکه عاشق میهن خود هستیم، اما با چنین روشها و رویکردهای نسنجیده که از سر احساسات ناآگاهانه و تحریک دستهای پشت پرده است، به اسم دفاع از میهن خود، در حال نابودی هویت ملی و یادمانهای باستانی خود هستیم. در حال خودزنی.
روستای ویران را کسی آباد نمیکند که بر بلندی ایستاده و شعارهای زیبا میدهد و یا ناله میکند، کسی آباد میکند که با کلنگی در دست به عمق قنات خشکیده رفته است.
منبع:سایت دکتر رضا مرادی غیاث آبادی: http://ghiasabadi.com/
ارسال توسط کاربر محترم سایت :afshinnazemi
هویت یک ملت، مجموعهای است از دستاوردهای مادی و معنوی و هر آنچه که از نیاکان به شکل یادمانهای فرهنگی و خاطرههای تاریخی به او رسیده است. مجموعه این دستاوردها- خواه زیبا و خواه زشت- هویت مشترک یک ملت را میسازند. نادیده گرفتن بخشی از این هویت و هرگونه تغییر و تصرف در آن، چه با زدودن آنچه که به نظر نازیبا میآید، و چه با افزودن آنچه که به نظر زیبا میآید، در حکم تباهی هویت ملی است.
کسانی که به هر دلیل، سخنان به نظر خود زیبایی را به شخصیتها و قهرمانان تاریخی یا مذهبی منسوب میکنند یا اکتشاف و رویداد تاریخی به ظاهر زیبایی را جعل میکنند تا احساس خوشایندی را در خود و یا در مخاطب خود ایجاد کنند، نه تنها خدمتی به میهن خود نمیکنند، که در حال تخریب هویت ملی یک کشور و تمدن کهنسال هستند.
فواید و مضرات اینگونه جعلها به چه کسانی میرسد؟ نخستین فایده آن به کسانی میرسد که در آرزوی تخریب هویت ملی یک ملت هستند. چرا که آسانترین راه چنین تخریبهایی، بهرهگیری از عاشقان سینهچاک، اما کماطلاع و احساساتی است. نمونههای سوءاستفاده از احساسات چنین اشخاصی در تاریخ معاصر ما کم نبوده و همه با آن آشنایی داریم. اشخاصی که بر اثر القائات و تلقینها و تحریکها دست به رفتارها و سخنان و واکنشهایی زدهاند که دقیقاً مضر به حال آنچه که بدان علاقه داشتهاند، بوده است، اما قادر به درک آن نبودهاند.
در تاریخ معاصر ایران و کشورهای مشرقزمین کم نبوده است مردمان و جمعیت انبوهی که به تحریک استعمار به زیر پرچمی رفتهاند و دلسوزانه و عاشقانه سینه زدهاند، بدون آنکه بدانند دقیقاً چه میخواهند، چه میکنند و به چه نتیجهای خواهند رسید.
دومین فایده آن به کسانی میرسد که با دستاویز قرار دادن همین سخنان نسنجیده و ذوقی، تاریخ و دستاوردهای فرهنگی ملتی را یکسره دروغ و توهم مینامند. سخنان شبهتاریخی زیبایی که بدخواهان مکاری میسازند و جوانان دلسوختهای از روی ناآگاهی در انتشارش میکوشند. بهترین راه نابود کردن واقعیتها آنست که چنان آنها را در میان انبوهی از ناراستیها و شایعهها پیچاند که تشخیص سره و ناسره عملاً غیرممکن شود.
در تاریخ معاصر نیز چنین عملکردهایی کم نبوده است و همگان با آن آشنایی دارند که چگونه انبوه روایتهای مغایر و متضاد موجب از بین رفتن اصل واقعیت و بیتفاوتی عمومی شده است.
سومین فایده سخنان و نقلقولها و ادعاهای نادرست و شعارهای ملیگرایانهٔ افراطی و تخیلی در ترویج نفرتهای قومی و تفرقه میان همبستگی مردم است. هنگامی که هر بخشی از مردم به دور پرچم خاصی سینه بزنند و خود را برتر انگارند و دیگری را تحقیر نمایند، راه را برای سلطهٔ سلطهگران باز میکنند. سلطهگرانی که با وجود مردمانی متحد و آگاه و دانای به هویت ملی خود، قادر به تسلط بر آنان نیستند.
هنگامی که با سخن زیبایی که به شخصیتی تاریخی یا مذهبی یا قهرمانی ملی منسوب شده است، روبرو میشویم، و یا با ادعای یک کشف یا رویداد تاریخی به ظاهر زیبا و درخور توجهی مواجه میشویم، شایسته است که قبل از اینکه آنرا باور کنیم و در نشرش بکوشیم، لحظهای تأمل کنیم. آیا اطمینان داریم که منبع موثق و قابل اعتمادی برای آن وجود دارد؟ آیا آنرا در جایی قابل اعتماد و از قول شخص متخصصی خواندهایم؟
چنین رویکردهای غلوآمیز و مخرب میهنپرستانه به هنگام اعتراض به تخریب آثار باستانی نیز وجود دارد. اما در این زمینه نیز بیش از آنکه به واقعیتها و منابع موثق توجه شود، به موجهای زودگذری توجه میشود که برخی رسانهها برای مقاصد خاصی بدان دامن میزنند. نگرانی در زمینه حفاظت از آثار باستانی در ایران معمولاً هنگامی بالا میگیرد که پروژهای عمرانی با بودجه بالا به مرحله اجرا رسیده باشد (و نه حتی در مرحله مطالعه که پیمانکاران و بودجهها نامشخص است). در صورتی که پای پروژههای پُرخرج در میان نباشد، توجهی چندانی به تخریبها و آسیبها نشان نمیشود.
بسیاری از آثار باستانی ایران از فرط بیتوجهی در حال نابودی کامل هستند، اما سمت و سوی اعتراضهای به ظاهر مردمی به نقطهای معطوف میشود که پای پیمانکاران و دلالان و منافع مالی و سیاسی این و آن در میان است. کسانی که با «رپرتاژ آگهی» بازار داغی را در یک خبرگزاری یا روزنامه برپا میکنند و با بهرهگیری از ابراز احساسات عدهای از وطنپرستانِ پرشور اما کماطلاع، به خواست خود میرسند. ابراز احساساتی و اعتراضهایی که نه از روی شناخت و مطالعه است و نه از روی بررسی و پیجویی راهحلها. فقط متکی به شعار و داد و فغان.
جالب است که در این میان، رفتار بسیاری از انجمنها و تشکلهای دوستدار میراث فرهنگی نیز تفاوت چندانی با رفتار عوام ندارد. این فعالان میراث فرهنگی (که بیشتر علاقهمند هستند تا متخصص) به محض اینکه انجمنی را تأسیس میکنند، بجای آنکه برای خود و اعضای خود کلاسها و کارگاههای آموزشی برپا کنند و «تعلیم» ببینند، ترجیح میدهند بلافاصله دیگران را «تعلیم» بدهند و در هر موضوعی بیانیه بدهند و کنگره و همایش برگزار کنند. به همین دلیل است که موضعگیریهای برخی از این انجمنها بدون شناخت و آگاهی کافی از مسئله است و به نتایج مفید و مؤثری دست نمییابند.
بدیهی است اشخاصی که منافع خود را در ساختن دروغهای تاریخی و یا برپایی اعتراضهای صوری به تخریب آثار باستانی میبینند، تمایل دارند تا هر چه بیشتر به تعداد اشخاصی که به کام خود کشیدهاند و آنان را آلت اجرای مقاصد خود کردهاند، بیفزایند. علاوه بر این آنان نیاز دارند تا هرگونه صدای مخالف و روشنگری را با اتهامات نا درخور سرکوب کنند و یا دستکم شرایطی ایجاد کنند تا صدایشان شنیده نشود. این چنین است که رسانههای منتشرکنندهٔ اینگونه اخبار، بخاطر رعایت منافع پشتیبانان مالی خود، حاضر نیستند نظر مخالفی را نیز منتشر کنند و با انتشار یکسویهٔ اخبار، دقیقاً برخلاف معیارهای بیطرفانهٔ روزنامهنگاری عمل میکنند.
بارها دیدهایم برخی اشخاصی که مدعی علاقه به آثار باستانی و نگران تخریب آنها بر اثر پروژههای عمرانی هستند، همواره از نظرات کسانی که چنین خطراتی را نفی میکنند، نگران و ناراحت میشوند. چرا باید چنین باشد؟ اگر آنان براستی دوستدار آن آثار هستند، چرا باید از چنین نظراتی که حداقل احتمال دارد درست باشند، ذرهای احساس خوشنودی نکنند؟ برای مثال، چرا کسانی که مدعی غرقشدن آرامگاه کوروش بودند، اکنون بخاطر غرقنشدن آن ابراز خوشحالی نمیکنند؟ مگر جز آن است که آن بنای مورد علاقهاشان از بین نرفته است؟ این رفتارها نشان میدهد که آنان نه تنها علاقهای به آن اثر نداشتند، که حتی علاقه به تخریب آن داشتهاند تا بهتر به مقاصد خود دست یابند.
در اینجا نیز شایسته است هنگامی که با ادعای تخریب آثار باستانی روبرو میشویم، قبل از اینکه آنرا باور کنیم و در نشرش بکوشیم، لحظهای تأمل کنیم. آیا اطمینان داریم که منبع موثق و قابل اعتمادی برای آن ادعا وجود دارد؟ آیا شخصی که در زمینه همان اثر دارای تخصص و سابقه پژوهشی است، چنین خطری را تأیید کرده است و یا اینکه چنین ادعایی بدون استناد به گفتههای چنین شخص کاردانی منتشر شده است؟ باور داشته باشیم کسی که در مورد یک اثر باستانی سابقه علمی یا عملی دارد، کمتر از ما نگران آن اثر نیست و کمتر از ما بدان بیتوجه و بیعلاقه نیست.
حال کمی وجدان خود را قاضی کنیم. آیا قبول داریم که تخریب هویت ملی و آثار باستانی در شرایطی بیش از هر زمان دیگری اتفاق میافتد که بیش از هر زمان دیگری نیز به تعداد مدعیان وطندوستی افزوده شده است؟ اگر چنین است، آیا این نشانهای از آن نیست که راه را اشتباه میرویم؟ آیا نباید بیشتر در رفتارها و واکنشهای خود بنگریم و نتیجهٔ نهایی آنرا در ترازویی بسنجیم؟
منصفانه از خود بپرسیم: آیا تاکنون کدامیک از این همه اعتراضهای بیپایان ما- چه برحق و چه ناحق- به نتیجه رسیده است؟ در کجا موفق بودیم؟ آیا جز این است که تمامی اعتراضهای ما عمری کوتاه داشتند و پس از رسیدن بانیان آنها به مقاصد خود به فراموشی سپرده شدند؟ آیا میدانیم چه مقدار از یادمانهای فرهنگی و محیط زیست و آثار باستانی ما بدون اینکه کسی کمترین توجهی بدانها بکند، در سکوت و غفلت ما و در حالیکه وقت و توان خود را صرف سوژههای موهوم میکنیم، نابود شدهاند و یا در حال نابودیاند؟
بجز اینها، بسیاری اشخاص دیگر نیز از میهنپرستی شعارگونه سود میبرند. برخی از سیاسیون برای جلب توجه و محبوبیت در رأیگیریها با وعدهها و شعارهای پوشالی و توخالی که مصرفی کوتاهمدت دارند؛ فروشندگان آثار عتیقه یا آثار عتیقه قلابی با انتشار عکسهای مورد نظر خود در قالب اخبار قلابی؛ نشریات و تلویزیونها و سایتها با هدف کسب مخاطب و تیراژ بیشتر و به قیمت فریب مخاطب؛ طرفین منازعات سیاسی با هدف تخریب رقیب؛ فعالان سیاسی و اجتماعی برای کسب وجهه؛ مدیران و مسئولانی که بلافاصله پس از برکناری و از دست دادن پست خود تبدیل به منتقد و معترض میشوند؛ رسانههای استعماری که اینگونه اخبار را ابزاری برای گسترش تحریکات مذهبی و یا اختلافات قومی و گرایشات نژادپرستانه میکنند؛ بدخواهانی که با عَلَم کردن فرع در برابر اصل، نابودی میراث نیاکانی ما و بیتوجهی ما بنیادهای هویت ملی را در سر میپرورند؛ و بسیاری کسان دیگر با طرزفکرهای متضاد که به طرز شگفتانگیزی همه با هم میتوانند زیر این قبای گشاد جمع شوند.
باور بداریم که کوشندگان میهن و وطندوستان واقعی کسانی نیستند که فقط شعار میدهند و اعتراض میکنند و سخنان زیبا بیان میدارند، بلکه کسانی هستند که در عمل در حال انجام فعالیتی برای آبادانی کشور و یا برای کاستن از رنج مردم هستند. باور کنیم کسانی که عمر خود را وقف فعالیتی سازنده کردهاند، کمتر از ما عاشق و دلسوز میهن خود نیستند. معیار این عشق و علاقهها، شعارها و اداها و تظاهرها نیست، بلکه انجام هر کار سازندهای است که هر کس در حد توان خود بدان میپردازد.
بدمان بیاید یا نیاید، ما بهرغم اینکه عاشق میهن خود هستیم، اما با چنین روشها و رویکردهای نسنجیده که از سر احساسات ناآگاهانه و تحریک دستهای پشت پرده است، به اسم دفاع از میهن خود، در حال نابودی هویت ملی و یادمانهای باستانی خود هستیم. در حال خودزنی.
روستای ویران را کسی آباد نمیکند که بر بلندی ایستاده و شعارهای زیبا میدهد و یا ناله میکند، کسی آباد میکند که با کلنگی در دست به عمق قنات خشکیده رفته است.
منبع:سایت دکتر رضا مرادی غیاث آبادی: http://ghiasabadi.com/
ارسال توسط کاربر محترم سایت :afshinnazemi
/ج