تأملي بر يکي از چالش هاي حوزه علميه نجف در قرن بيستم (3)

تسلط بر حوزه علميه نجف و حتي نهاد مرجعيت آرزويي بود که دولت هاي حاکم بر عراق، همواره در صدد تحقق آن بودند. يکي از راههاي دست يابي به اين هدف طرح مرجعيت عربي است که از همان آغاز سلطنت فيصل شروع و تا پايان حيات حزب بعث ادامه داشت. دولتمردان عراق اميدوار بودند با طرح مرجعيت عرب و عجم، علاوه بر ايجاد
يکشنبه، 20 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأملي بر يکي از چالش هاي حوزه علميه نجف در قرن بيستم (3)

تأملي بر يکي از چالش هاي حوزه علميه نجف در قرن بيستم (3)
تأملي بر يکي از چالش هاي حوزه علميه نجف در قرن بيستم (3)


 

نويسنده: سجاد دادفر




 
ب) طرح مرجعيت عربي
تسلط بر حوزه علميه نجف و حتي نهاد مرجعيت آرزويي بود که دولت هاي حاکم بر عراق، همواره در صدد تحقق آن بودند. يکي از راههاي دست يابي به اين هدف طرح مرجعيت عربي است که از همان آغاز سلطنت فيصل شروع و تا پايان حيات حزب بعث ادامه داشت. دولتمردان عراق اميدوار بودند با طرح مرجعيت عرب و عجم، علاوه بر ايجاد اختلاف ميان علما، زمينه هاي اعمال سياست هاي خود را در حوزه، فراهم آوردند. به دنبال اخراج مراجع و مجتهدان ايراني در سال 1923م/1340ق، دولت عراق تصميم گرفت با طرح مرجعيت عربي و ايجاد شکاف و تنش ميان مجتهدان عرب و ايراني در جهت کاهش قدرت علما در عراق گام بردارد. به نظر مي رسد تعداد مراجع و عدم اتفاق نظر بر روي يک نفر به عنوان مرجع اعلي بعد از فوت آيت الله شيخ الشريعه اصفهاني، نقش مهمي در اين زمينه داشت. گزارش هاي موجود از وضعيت علما و مراجع تقليد عتبات در سالهاي 1921م/13396ق و 1922م/1941ق، حاکي از وجود نوعي تعدد و تکثر در امر مرجعيت است.
در زمان حيات آيت الله ميرزا محمدتقي شيرازي و بعد از آن آيت الله الشريعه اصفهاني، مرجعيت در اين دو نفر متمرکز شده بود. اما بعد از فوت آنان، تا مدتها مرجعيت واحدي شکل نگرفت. بنا بر گزارش کنسول ايران در کربلا در بهمن ماه 1300 ش، علماي طراز اول کربلا در آن سال چند نفر معرفي شده اند؛ (آقايان حاج ميرزا علي شهرستاني، سيد مهدي حجت، سيدعبدالحسين طباطبايي و احمد اخوي زاده). در اين گزارش آمده است: «بعد از فوت مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي، هنوز در عراق کسي به پايه آن مرحوم، مرجع تقليد خاص و عام نشده و آن مقام و نفوذ روحي را پيدا نکرده ولي فعلاً بيش از همه علماي عراق، آقا سيدابوالحسن اصفهاني در نجف اشرف محل توجه و مرجع تقليد سکنه عراق محسوب شده و بعد از او از علماي نجف، آقاي ميرزا حسين نائيني و آقا سيد محمد فيروزآبادي است. غير از اين آقايان در نجف شنيده شد که قريب به هفتاد نفر دعوي اجتهاد و حجت الاسلامي دارند که اغلب رساله هاي خود را به طبع رسانيده اند.» (1) اين گزارش به خوبي نشان دهنده اختلاف آراء در باب معرفي مرجع اعلي و در عين حال کاهش قدرت آن در بين جامعه شيعي عراق است. اما آن چه که اين قدرت را بيشتر کاهش داد، اخراج مراجع و مجتهدين ايراني از عراق بود. به دنبال اين مسئله، دولت عراق کوشش نمود با اعمال نفوذ در حوزه و حمايت برخي مجتهدين عرب، زمينه مرجعيت آنان را فراهم نمايد. اين مسئله مي توانست دو نتيجه مهم به دنبال داشته باشد؛ نخست آن که موجب تضعيف موقعيت مراجع ايراني در عراق مي گرديد؛ و دوم آن که مي توانست مانع ظهور مرجعي مقتدر و صاحب نفوذ در جامعه شيعي عراق گردد.
به نظر مي رسد برخي مجتهدان عرب از اين مسئله حمايت مي نمودند. بر اساس گزارش سفارت ايران در بغداد، جمعي از روشنفکران نجف و علماي عرب با حمايت از اين ايده، در انديشه ي انتقال مرجعيت به مجتهدين عرب بوده اند. (2)
طرح مرجعيت عربي به منظور ايجاد شکاف ميان طبقه علما و تضعيف موقعيت مجتهدان ايراني نه تنها در عصر سلطنت، بلکه در طي سالهاي بعد از آن تا سقوط صدام ادامه داشت. در زمان حاکميت حزب بعث، به تدريج و در کنار سياست کلي نابودسازي حوزه، اين حزب در ابتدا مي کوشيد مرجعيت عربي شکل نگيرد؛ اما در نهايت به اين نتيجه رسيد که ايجاد يک مرجعيت عربي، علاوه بر تضعيف مجتهدان ايراني، زمينه نفوذ اين حزب را در حوزه علميه فراهم خواهد نمود. به همين جهت، حزب بعث کوشيد با دامن زدن به احساسات ملي گرايي شيعيان عرب و علم کردن يک مرجع عرب در برابر مرجع عجم از خطوط عربي حمايت نمايد. (3)
هر چند بعد از درگذشت آيت الله سيدحسين بروجردي، و آغاز مرجعيت آيت الله سيدمحسن حکيم، براي نخستين بار در زمان هاي جديد، مرجعيت شيعه در اختيار يک مرجع عرب قرار گرفت. (4) اما هدف بعثي ها، تنها عربي کردن مرجعيت نبود، بلکه هدف آنان تسلط بر حوزه و مقلدين مراجع بود. در راستاي اجراي اين سياست، حزب بعث تلاش نمود از طريق مطرح نمودن آيت الله سيدمحمد صادق صدر، از شاگردان شهيد آيت الله سيدمحمد باقر صدر به اهداف خود دست يابد. سيدمحمد صادق صدر اگر چه فردي متقي و پرهيزکار شناخته مي شد، اما ظاهراً چنين به نظر مي رسد که ناخواسته در مسيري قرار گرفت که حزب بعث مايل به آن بود. گفته شده است که در مجلس شهادت حضرت زهرا (س) که در منزل سيدمحمدصادق صدر برپا بود، پنجاه نفر از عمامه سبزها- خدام حرم امام حسين (ع) با دو نفر به نام هاي شيخ حسين صغير و سيد يوسف ابواجدي، نزد آقاي صدر آمده و بيان داشتند که ما مي خواهيم بر مرجعيت عظما با شما بيعت کنيم، ما مي خواهيم يک حوزه عربي داشته باشيم، سيدصدر هم مي گويد: اشکر کم علي حسن ظنکم و اسئل الله ان اکون عند حسن ظنکم، بدين ترتيب کار مرجعيت ايشان آغاز شد. (5) به هر روي، سيدمحمد صادق صدر به محض فراهم شدن زمينه مناسب، مرجعيت خود را مطرح نمود. در يک دوره، حکومت بعثي از وي حمايت کرد و خود او هم در مصاحبه اي اعلام کرد، براي حوزه خود از حکومت، ماهانه در حدود سه ميليون دينار عراقي مي گيرد. (6) در کمتر از چند سال، او توانست حدود ده هزار نفر از مقلدان و پيروان خود را سازمان دهد. وي با آزادي عملي که در يک مقطع به دست آورد، ارتباطش را با نسل جوان شيعه در عراق بيشتر کرد. نماز جمعه را در شهر ها به راه انداخت و ظرف مدت کوتاهي، اجتماع نمازگزاران روز جمعه به حدود 250 هزار نفر رسيد. (7)
در آغاز طرح مرجعيت سيد محمد صادق صدر، به دليل حضور آيت الله خويي که در آن زمان مرجعيت شيعه را در عراق به عهده داشت، توفيق چنداني به دست نيامد؛ اما با درگذشت آيت الله خويي، دو جريان مرجعيت شکل گرفت، جانشين آيت الله خويي، آيت الله سيستاني شد که امتداد مرجعيت او بود و سيد محمد صادق صدر که با حمايت هايي که از وي مي شد، در داخل عراق، موفقيت هايي به دست آورد. (8) تا زماني که از وي حمايت مي شد، رسانه هاي جمعي عراق از وي با عنوان «مرجع الديني الاعلي» ياد مي کردند. اما زماني که از نظر بعثي ها قدري تندروي کرد، در نوزدهم فوريه سال 1999 م به همراه دو تن از فرزندانش ترور گرديد. حزب بعث تلاش نمود با نسبت دادن ترور سيدمحمدصادق صدر به عوامل نفوذي ايران، آن را ناشي از نارضايتي و حسادت شيعيان ايراني نسبت به تحقق مرجعيت در يکي از شيعيان عرب قلمداد نمايد. (9)
به اين ترتيب بايد گفت تلاش دولت هاي ضد اسلامي حاکم بر عراق، جهت ايجاد شکاف ميان طبقه علما با ساير طبقات و بخش هاي جامعه شيعي از يک سو و از سوي ديگر ايجاد اختلاف ميان مجتهدان، با طرح مرجعيت ايراني و عربي، به فهم اين مسئله که چرا مجتهدان در عراق برخلاف ايران نتوانستند مردم را براي اقدام سياسي عليه دولت در قرن بيستم بسيج کنند کمک مي کند. نقاش، نويسنده ي ترک در اين زمينه مي نويسد: «دولت هاي سني مذهب عراق، در مقايسه با همتايان خود در ايران، توفيق بيشتري در جدايي دين از سياست به دست آوردند. در نتيجه از ظهور مجتهدان به عنوان مهره اي اصلي در سياست هاي ملي عراق جلوگيري کردند. اين در حالي بود که قرن ها، تعامل مذهب و سياست در ايران باعث گرديده بود تا روحانيت به عنوان طبقه اي قدرتمند در ساختار سياسي ايران مطرح گردد. به گونه اي که در قرن بيستم، علما براي مجلس مؤسسان انتخاب شدند و همواره به عنوان منتقدان سياست هاي دولت از اعتبار ويژه اي در درون جامعه برخوردار بودند. حتي گاهي اوقات دولت براي مواجهه با ساير گروههاي مخالف داخلي از روحانيون کمک مي گرفت و از حمايت آنها برخوردار بود؛ در مقابل امتياز هايي به آنها داده مي شد که منجر به رشد مؤسسات مذهبي و افزايش نفوذ علما در سياست هاي ايران در قرن بيستم شد. اين در حالي است که برخلاف ايران، دولت هاي سني مذهب عراق، پيوسته در انديشه انزواي مجتهدان شيعه بودند و مرزهاي بارزتري را بين مذهب و سياست در عراق ايجاد کردند. به عنوان مثال، ملک فيصل که به خوبي از قدرت سياسي مجتهدان آگاه بود، با تبعيد آنان به ايران، سعي در کاستن از قدرت آنها نموده و قبل از بازگشت دوباره مجتهدان به عراق، از آنان تعهد گرفت که از ورود به عرصه سياست پرهيز نمايند.» (10)
در زمان حاکميت حزب بعث، سرکوب روحانيت و تضعيف حوزه نجف، از اهدافي بود که همواره در دستور کار رهبران حزب قرار داشت. اين سرکوب در بسياري از موارد رنگ خشونت به خود مي گرفت، به گونه اي که اعدام روحانيون شيعه به امري عادي تبديل شده بود. (11) در سال 1979م/1399ق، يعني سالي که صدام حسين، رئيس جمهور عراق شد، دست کم چهارده روحاني شيعه و در سال 1980م/1400ق، سيزده تن ديگر اعدام شدند. موج گسترده تري از اعدام ها و ناپديد شدن هاي روحانيون شيعه در سال 1991م/1411ق، صورت گرفت. در اين سال 96 تن از اعضاي خاندان حکيم و 28 نفر از خانواده بحرالعلوم به همراه افراد ديگري، بازداشت و ناپديد شدند. (12) اقدامات شديد حزب بعث، نقش مهمي در کاهش قدرت روحانيت و حوزه علميه نجف و قطع ارتباط آن با جنبش هاي سياسي داشت.
نتيجه
نقش و نفوذ حوزه علميه هزار نجف در رشد فکري و معنوي تشيع در گذر تاريخ انکار ناپذير است. اين حوزه از زمان تشکيل تا به امروز سهم قابل توجهي در شکل گيري و هدايت جريانهاي مذهبي، سياسي و اجتماعي در جهان تشيع داشته است. اما ترديدي نيست که عملکرد سياسي- اجتماعي اين حوزه همواره در گرو ديدگاه و بينش مرجعيت بوده است. مراجع، عهده دار رهبري معنوي شيعيان در فراسوي مرزهاي ملي بوده و همچون کانون وحدت ميان پيروانش و راهنماياني در زمان بحران عمل نموده اند. نقش برجسته مراجع در تحولات سياسي قرون اخير نشان داد، نهايت مرجعيت، به بخشي حياتي از قابليت تشيع براي ارائه تفسيري مطابق با اوضاع جديد تبديل شده است. به دنبال جنگ اول جهاني و استقلال عراق از امپراتوري عثماني، حوزه علميه نجف و مرجعيت ساکن در آن نيز در شرايط ويژه اي واقع گرديدند. تاريخ دهه هاي نخست قرن بيستم عراق با مبارزاتي که به رهبري مراجع شيعي ساکن در عتبات براي استقلال از بريتانيا انجام گرفت، پيوندي تنگاتنگ دارد. نقش گسترده روحانيت شيعه در مقابله با طرح هاي انگلستان باعث گرديد تا اين کشور و دولت هاي دست نشانده آن در عراق در انديشه مقابله با نفوذ مراجع و تضعيف حوزه نجف بيفتند. مبارزه با قدرت علما و تلاش براي تضعيف جايگاه حوزه علميه که از زمان سلطنت ملک فيصل شروع شد، تا پايان حاکميت حزب بعث در سال 2003م/1424ق، ادامه پيدا نمود. در اين مدت هر يک از دولت هاي حاکم بر عراق تلاش نمودند ضمن تضعيف هويت مذهبي شيعيان اين کشور، از ظهور مراجع و مجتهدين نجف به عنوان طبقه اي نخبه و تأثير گذار در ساختار سياسي- اجتماعي عراق جلوگيري نمايند. تبعيد علما در عصر سلطنت ملک فيصل، معرفي مراجع ايراني ساکن در عتبات به عنوان عوامل بيگانه، ايجاد اختلاف ميان مراجع ايراني و عرب، اخراج گسترده شيعيان و طلبه هاي حوزه هاي علميه در عصر حاکميت حزب بعث، حبس و شهادت تعداد کثيري از روحانيون شيعي و دست يابي بر اوقاف و منابع مالي حوزه هاي علميه بخشي از سياست هاي اعمال شده در جهت تضعيف حوزه و کاهش نفوذ روحانيت شيعه در عراق بود. اين فشارها هر چند صدمات جبران ناپذيري بر پيکره حوزه علميه نجف وارد و براي مدتي آن را دچار رکود نمود، اما امروز اميد مي رود با سقوط حزب بعث و احياي قدرت شيعيان در اين کشور يک بار ديگر حوزه علميه نجف به دوران شکوه و عظمت خود به عنوان قديمي ترين و مهم ترين حوزه علميه جهان تشيع دست يابد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1- مرکز اسناد تاريخي وزارت امور خارجه، پرونده شمـ 37-کارتن 16-سال 1640ق.
2- مرکز پژوهش و اسناد رياست جمهوري وزارت دربار، پهلوي، 1، شمـ بازيابي 12130.
3- Jabar,a, faleh,p.183.
4- ابراهيم، فؤاد، الفقيه و الدوله- الفکر السياسي الشيعي، دارالکنوز الادبيه، الطبعه الاولي، بيروت، 1998، ص69.
5- جعفريان، رسول، پيشين، ص211.
6- همان.
7- Jabar,a, faleh,p.184.
8- جعفريان، رسول، پيشين، صص 212-211.
9- النفيس، احمد راسم، الشيعه في العراق بين الجذور الراسخه و الواقع المتغير، مرکز المحروسه للنشر و الخدمات الصحيفه و المعلومات، الطبعه الاولي، قاهره، 2005، صص43-42.
10-Nakash, yitzhak,op,cit,p.87-86.
11- النفيس، احمد راسم، پيشين، صص37-35.
12- ويلي، جويس، ان، نهضت اسلامي شيعيان عراق، ترجمه، مهوش غلامي، چ اول، انتشارات اطلاعات، تهران، 1373، ص88.
 

منابع
1- ابراهيم، فرهاد، الطائفيه و السياسة في العالم العربي (نموذج الشيعه في العراق) مکتبه مدبولي، الطبعه الاولي، دمشق، 1996.
2- ابراهيم، فؤاد، الفيه و الدوله، الفکر السياسي الشيعي، دارالکنوز الادبيه، الطبعه الاولي، بيروت، 1998.
3- تهراني، آقا بزرگ، ميرازي شيرازي، ترجمه اداره کل تبليغات و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، وزرات ارشاد اسلامي، چ دوم، تهران، 1363.
4- جعفريان، رسول، تشيع در عراق و مناسبات با ايران، فصلنامه مطالعات تاريخي، شمـ 15، س چهارم، زمستان 1385.
5- الحسني، عبدالرزاق، تاريخ العراق السياسي الحديث، دارالشؤون الثقافيه العامه، الطبعه السابعه، بغداد، 1989.
6- الحسني، عبدالرزاق، تاريخ الوزاره العراقيه، ج1، مطبعه العرفان، صيدا، 1965.
7- الخليلي، جعفر، موسوعه العتبات المقدسه، ج7 ، قسم النجف (2) مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعه الثانيه، بيروت؛ 1987، صص35-28.
8- خليلي، سمير، جمهوري وحشت، ترجمه احمد تدين، انتشارات طرح نو، چ اول، تهران، 1370.
9- زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه اسلام، اميرکبير، چ دهم، تهران، 1384.
10- صالح، زکي، في دراسه العراق المعاصر، مطبعه الرابطه، بغداد، 1953.
11- الآصفي، محمد مهدي، مدرسه النجف و تطور الحرکه الاصلاحيه فيها، الطبعه الاولي، نجف 1964.
12- عيسي، نديم، الفکر السياسي لثوره العشرين، دارالشؤون الثقافيه العامه، الطبعه الاولي، بغداد، 1992.
13- قوچاني، آقانجفي، سياحت شرق، تصحيح ر. ع شاکري، اميرکبير، چ سوم، تهران، 1362.
14- الکاتب، احمد، تجربه الثوره الاسلاميه في العراق (1920 حتي 1980) دارالقبس الاسلامي، الطبعه الاولي، (تهران) 1981.
15- کسائي، نورالله، مدارس نظاميه و تأثيرات علمي و اجتماعي آن، اميرکبير، چ سوم، تهران، 1374.
16- کوهستاني نژاد، مسعود، چالش ها و تعاملات ايران و عراق در نيمه ي نخست سده بيستم، مرکز چاپ و انتشار وزارت امور خارجه، چ اول، تهران، 1384.
17- مرکز اسناد تاريخي وزارت امور خارجه، پرونده شمـ37- کارتن16- سال 1340ق.
18- مرکز پژوهش و اسناد رياست جمهوري، وزارت دربار، پهلوي1 ، شمـ بازيابي 12130.
19- محتشمي، سيدعلي اکبر، خاطرات سياسي، ج2، نشرخانه جوان، چ اول، تهران، 1378.
20- المقريزي، تقي الدين ابن العباس احمد بن علي، امواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 4، داراالکتب العلميه، بيروت، 1998.
21- النفيس، احمد راسم، الشيعه في العراق بين الجذور الراسخه و الواقع المتغير، مرکز المحروسه للنشر و الخدمات الصحيفه و المعلومات، الطبعه الاولي، قاهره، 2005.
22- الوردي، علي، لمحات الاجتماعيه من تاريخ العراق الحديث، المکتبه الحيدريه، الطبعه الثالثه، قم، 1425.
23- ويلي، جويس، ان، نهضت السلامي شيعيان عراق، ترجمه مهوش غلامي، چ اول، انتشارات اطلاعات، تهران، 1373.
24- Jabar,a, faleh, the Shiite movement in Iraq, first oublished, London, saqi book,2003.
25- Nakash, Yitzhak, the Shiis of Kraq, Princton university Press, 2003.
26- Litvak, Meir, Shiia Scholars of nineteenth century Ieaq (the ulama of najaf and kar- bala) u.k. Cambridge university Press, p. 167.
نشريه مطالعات تاريخي شماره 28




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.