الگوي‌ خوبي باش‌

فرزند ارشدبودن امتیازاتی را به ما می‌دهد و امتیازاتی را از ما سلب می‌كند. حقوق ویژه‌ای در صحنه خانواده برایمان ایجاد می‌كند و وظایف خاصی را نیز بر عهده‌مان می‌گذارد. واقعیت آن است كه ما به عنوان فرزند بزرگ‌تر یا كوچك‌تر، ناخودآگاه تحت تاثیر جایگاه‌مان در خانواده هستیم. زندگی ما، خلق و خو و رفتارهامان تاثیرات قابل توجهی از این مقوله می‌پذیرد.
دوشنبه، 21 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوي‌ خوبي باش‌

الگوي‌ خوبي باش‌
الگوي‌ خوبي باش‌


 





 

«تو مثلا بزرگ‌تری... تو باید عاقل‌تر باشی... حالا تو گذشت كن...» این جملات، برای فرزندان ارشد خانواده، آشناست. فرزندان ارشد بارها این حرف‌ها را از زبان پدر و مادرهاشان شنیده‌اند.
شما فرزند چندم خانواده هستید؟ فرزند اول خانواده بودن خوب است یا بد؟ به نظر شما این‌كه در خانواده‌ای پرجمعیت یا كم‌جمعیت زندگی كنیم و فرزند چندم خانواده باشیم، چه تأثیری بر زندگی و رفتار و آینده ما خواهد داشت؟
فرزند ارشدبودن امتیازاتی را به ما می‌دهد و امتیازاتی را از ما سلب می‌كند. حقوق ویژه‌ای در صحنه خانواده برایمان ایجاد می‌كند و وظایف خاصی را نیز بر عهده‌مان می‌گذارد. واقعیت آن است كه ما به عنوان فرزند بزرگ‌تر یا كوچك‌تر، ناخودآگاه تحت تاثیر جایگاه‌مان در خانواده هستیم. زندگی ما، خلق و خو و رفتارهامان تاثیرات قابل توجهی از این مقوله می‌پذیرد.
زن و مردی جوان، با عشق و شور ازدواج می‌كنند و ثمره عشق و دلبستگی‌شان را در وجود اولین فرزندشان می‌بینند، او را بسیار دوست دارند و به او توجه بسیار زیادی نشان می‌دهند. فرزندان ارشد معمولا در مركز توجه پدر و مادر و خانواده هستند. همه اینها سبب می‌شود كه برخی ویژگی‌های شخصیتی در میان فرزندان ارشد خانواده‌های مختلف، مشترك باشد.
فرزند ارشد، حاصل اولین تلاش‌های پدر و مادران جوان و بی‌تجربه در زمینه تربیت و پرورش فرزند است. فقدان تجربه والدین در مورد تربیت سبب می‌شود‌ نسبت به فرزند اول رفتاری پرنوسان داشته باشند كه از منتها درجه چشم‌پوشی تا سختگیری مفرط تغییر می‌كند. پدران و مادران در تربیت فرزند اول معمولا خام‌دستانه عمل می‌كنند و گاه زمانی به اشتباهات روش تربیتی‌شان پی می‌برند كه خیلی دیر شده است. برای همین می‌كوشند در پرورش فرزندان بعدی روش‌های معقول‌تر و متعادل‌تری در پیش گیرند.
فرزند ارشد در میان خانواده از جایگاه و حیثیت خاص برخوردار است. معمولا به فرزندان كوچك‌تر آموخته می‌شود كه به فرزند ارشد احترام بگذارند و همچون پدر و مادر برای او نیز اهمیت قائل شوند. اما در مقابل والدین از فرزند ارشد انتظار دارند كه نسبت به فرزندان كوچك‌تر مسوولیت‌پذیر باشد و نقش یك الگوی خوب را بازی كند. خانواده از فرزند اول می‌خواهد كه در مواقع لازم به عنوان یك حامی، پشتیبان فرزندان كوچك‌تر باشد.

از گذشته تا امروز
 

فرزندان ارشد خانواده در گذشته جایگاهی بسیار مهم‌تر از امروز داشتند و نقش‌ها و مسوولیت‌های بیشتر و اساسی‌تری را بر عهده می‌گرفتند. گونه‌ای تقسیم جنسیتی میان فرزندان ارشد دختر و پسر وجود داشت كه مشخص می‌كرد فرزندان اول دختر و پسر چه راه و روشی باید در پیش گیرند و چگونه باید رفتار كنند. این سنت‌ها گاه به خط سیر كلی زندگی فرزندان ارشد جهت می‌داد و آینده آنها را متأثر می‌ساخت.
كمترین انتظاری كه والدین می‌توانند از فرزند ارشد خود داشته باشند، این است كه رفتار و سلایق او سرمشق و الگوی خوبی برای فرزندان بعدی باشد
از پسران انتظار می‌رفت كه از همان ابتدای كودكی كنار دست پدر باشند، پیشه و كسب و كار او را بیاموزند و وقتی به سن و سالی رسیدند و پدر سالخورده و از كارافتاده شد، حرفه‌ پدری را پی بگیرند. گذشته از این پسر بزرگ وارث نام و آبروی پدر بود و باید از جایگاه و پایگاه اجتماعی خانواده در جامعه حراست می‌كرد. در جامعه همه پسر بزرگ را تا مدت‌ها با نام و نشان پدر می‌شناختند و پدر از او انتظار داشت نه‌تنها میراث مالی و اقتصادی دسترنج زندگی‌اش را نگهداری و مدیریت كند، بلكه احترام و سرمایه‌ اجتماعی‌ كه در طول سالیان بسیار در جامعه به دست آورده بود را نيز حفظ كند و ارتقا ببخشد.
پسر ارشد در غیاب پدر، مرد خانواده بود. همه مسوولیت‌هایی كه در شرایط عادی بر عهده پدر قرار داشت و حق همه تصمیم‌گیری‌ها و فرمان‌دادن‌ها كه همواره پدر از آن برخوردار بود، در غیاب او به پسر ارشد می‌رسید. او بعد از پدر تكیه‌گاه خانواده بود و در همه حال باید پا جای پای پدر می‌گذاشت.
دختر ارشد خانواده اما در روزگاران گذشته، سرنوشتی دیگر می‌یافت. او همدم و غمخوار مادر بود و باید همه چیز را از مادر می‌آموخت. بعد از آن كه خودش كمی بزرگ شد و از آب و گل درآمد باید بخشی از مسوولیت نگهداری و تربیت فرزندان كوچك‌تر را بر عهده می‌گرفت. باید برای برادران و خواهران كوچك‌ترش مادری می‌كرد.
دختر بزرگ، مهم‌ترین دستیار مادر در رسیدگی به امور خانه و خانواده بود. مهارت‌های خانه‌داری را خوب از مادر یاد می‌گرفت و در آشپزی و نظافت و رفع و رجوع امور منزل باید مي‌توانست به‌تنهایی هم از عهده امور برآید.
دختران و پسران ارشد خانواده‌های زمانه‌های گذشته، در كنار این مسوولیت‌های خطیر البته از حقوق و امتیازاتی هم برخوردار می‌شدند. آنان از حق سروری و حیثیت برتر نسبت به فرزندان كوچك‌تر خانواده برخوردار بودند و انتظار می‌رفت در مشكلات و اختلاف نظرها حرف آنها بیشتر به كرسی بنشیند.
اما امروز روزگار عوض شده و تحولات بسیاری در نقش و جایگاه فرزندان ارشد خانواده پدید آمده است. از آن همه مسوولیت طاقت‌فرسای گذشته دیگر كمتر خبری هست، ولی همچنان فرزندان ارشد در خانواده‌های امروزی موقعیت كم و بیش متفاوتی نسبت به فرزندان كوچك‌تر دارند.امروز دیگر كمتر از دختران و پسران بزرگ خانواده انتظار می‌رود كه شاگردان و دستیاران بی‌چشمداشت پدر و مادر در انجام امور و وظایف روزمره خانواده باشند، اما آنها همچنان از امتیازات كوچكی برخوردارند و البته از مسائل و مشكلات خاصی نیز رنج می‌برند.

فرصت‌های فرزند ارشد
 

حامد جلالوند، مردم‌شناس، معتقد است: «در الگوهای نقشی فرزندان ارشد در دوران اخیر نسبت به گذشته تفاوت‌های بسیاری اتفاق افتاده است. اكنون دیگر والدین آن انتظارات گسترده و پیچیده گذشته را از فرزندانشان ندارند. فرزندان تا حد زیادی نسبت به گذشته استقلال رأی و عمل پیدا كرده‌اند و می‌توانند خودشان تصمیم بگیرند. در بیشتر موارد اجبار چندانی برای این‌كه فرزندان ارشد برخی از مسوولیت‌های والدین را در خانواده برعهده گیرند، وجود ندارد. هر چند پدران و مادران همچنان از بچه‌های بزرگ‌تر بیشتر از سایر فرزندان در زمینه مسائل خانوادگی انتظار دارند.»
جلالوند در خصوص مهم‌ترین انتظاراتی كه امروزه والدین از فرزندانشان دارند، می‌گوید: «والدین بیشتر از فرزندان ارشد خودشان انتظار دارند كه در زمینه‌های مختلف نقش الگوهای خوب و مطلوب را برای بچه‌های كوچك‌تر ایفا كنند. در زمینه درس خواندن، رفتارهای فردی و اجتماعی، نظم و انضباط، ادب و احترام و مسائلی از این دست، پدر و مادر انتظار دارند فرزندان ارشد عملكرد مناسب و مطلوبی داشته باشند تا به قول معروف، فرزندان كوچك‌تر هم بتوانند آنها را سرمشق خودشان قرار دهند و از آنها یاد بگیرند».
ارتباط و تعامل خوب و مناسب میان والدین و فرزندان، بویژه در سنین نوجوانی آنها، تأثیر بسیاری در شكل‌گیری شخصیت مطلوب در فرزندان دارد و می‌تواند از بروز بسیاری از آسیب‌ها و انحرافات در زندگی آنان جلوگیری كند. جلالوند در این خصوص تأكید می‌كند: «چون معمولا والدین در سنین جوانی صاحب اولین فرزند خود می‌شوند، فاصله‌ سنی كمتری میان والدین و فرزندان ارشد خانواده‌ها وجود دارد و به این ترتیب فرزندان اول از این شانس برخوردارند كه بتوانند ارتباط صمیمانه‌تر و نزدیك‌تری با والدین خود برقرار كنند. این مساله بویژه در سال‌های نوجوانی فرزندان كه ارتباط نزدیك با والدین می‌تواند كمك بسیاری به آنها بكند، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. معمولا فاصله افتادن میان والدین و فرزندان و ناتوانی آنها از برقراری ارتباط نزدیك با یكدیگر در بین فرزندان بعدی بیشتر از فرزندان ارشد اتفاق می‌افتد و دلیل این امر چیزی نیست جز بالارفتن سن والدین و شكافی كه بین علایق و سلایق نسل‌های دور از هم به وجود می‌آید.»

محدودیت‌های فرزند ارشد
 

جلالوند البته تنها به امتیازات و امكان‌هایی كه فرزندان ارشد می‌توانند از آنها برخوردار شوند، اشاره نمی‌كند؛ او معتقد است فرزندان ارشد ممكن است به خاطر این‌كه فرزند اول خانواده هستند، با مشكلاتی نیز مواجه شوند.
او می‌گوید‌: «یكی از مشكلاتی كه ممكن است برای فرزندان ارشد پیش بیاید، مساله بی‌تجربگی والدین در امر تربیت فرزند است. پدران و مادران جوان معمولا بدون داشتن پیش‌زمینه قبلی مسوولیت پرورش اولین فرزند خود را بر عهده می‌گیرند، در حالی كه ممكن است تا پیش از آن هیچ تجربه و تصوری در این خصوص نداشته باشند. بنابراین روش‌های نادرست تربیتی آنها ممكن است آثار و تبعات نامطلوبی بر شخصیت فرزند اولشان بگذارد.»
او ادامه می‌دهد: «مشكل دیگر، مساله ارتباط فرزند اول با فرزندان بعدی است. معمولا فرزند اول تا پیش از تولد فرزند بعدی، مركز توجه والدین است. والدین به شدت به او محبت می‌كنند و فرزند به این شرایط عادت می‌كند و آن را طبیعی می‌انگارد به نحوی كه ممكن است هرگونه كم‌توجهی، او را آشفته و پریشان كند. این مساله زمانی برای خانواده مشكل‌ساز می‌شود كه فرزند بعدی به دنیا می‌آید و فرزند ارشد احساس می‌كند میزان توجه و علاقه ‌والدین به او كمتر شده است. این احساس كم‌كم می‌تواند به نوعی حس حسادت و كینه نسبت به برادر یا خواهر كوچك‌تر تبدیل شود و حتی تا سالیان نوجوانی و جوانی او نیز ادامه پیدا كند.»

یك الگوی خوب
 

كمترین انتظاری كه والدین می‌توانند از فرزند ارشد خود داشته باشند، این است كه رفتار و سلایق او سرمشق و الگوی خوبی برای فرزندان بعدی باشد. فرزندان كوچك‌تر معمولا خیلی از رفتارها را از بچه‌های بزرگ‌تر یاد می‌گیرند. پدر و مادر انتظار دارند فرزند ارشدشان طوری رفتار كند كه كوچك‌ترها خوبی‌ها و محاسن را از او بیاموزند.
فرزند ارشد در روزگار جوانی والدینش متولد می‌شود و وقتی خود به جوانی می‌رسد كه دیگر پدر و مادر دارند كم‌كم پا به سن می‌گذارند. شاید همین تلاش در راه سرمشق خوبی بودن برای كوچك‌ترهای خانواده، هدیه خوبی از سوی فرزند بزرگ خانواده به پدر و مادرش باشد كه زندگی‌شان را به پای او گذاشته‌اند و حالا سالخورده شده‌اند.
فرزندان ارشد غالبا در كودكی فرصت بهتر و بیشتری برای برخورداری از محبت و توجه والدین داشته‌اند. وقتی پدر و مادر سالخورده می‌شوند،‌ حق آن است كه فرزند ارشد هم بیشتر غمخوار والدینش باشد و مسوولیت بیشتری در قبال آنها بپذیرد و چنان رفتار كند كه پدر و مادر همیشه بتوانند به فرزند ارشدشان افتخار كنند.
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت: roode20




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط