گرانترين جانيان دنيا

فهرست فراري هايي که از طرف سازمان اف بي آي در کل دنيا منتشر شده است؛ شامل معروف ترين تبهکاران دنياست که در ميان آنها تعدادي از قاتلان خطرناک فراري نيز ديده مي شود. اف بي آي براي دستگيري يا اطلاع دادن مخفيگاه هر کدام از آنها مبلغي چشمگير نيز به عنوان پاداش تعيين کرده است. اين فهرست که شامل فراري هايي از سال
سه‌شنبه، 29 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرانترين جانيان دنيا

 گرانترين جانيان دنيا
گرانترين جانيان دنيا

نويسنده: ندا بهجتيان




 
فهرست فراري هايي که از طرف سازمان اف بي آي در کل دنيا منتشر شده است؛ شامل معروف ترين تبهکاران دنياست که در ميان آنها تعدادي از قاتلان خطرناک فراري نيز ديده مي شود. اف بي آي براي دستگيري يا اطلاع دادن مخفيگاه هر کدام از آنها مبلغي چشمگير نيز به عنوان پاداش تعيين کرده است. اين فهرست که شامل فراري هايي از سال 1949 تا به امروز مي شود، اولين بار از طرف اف بي آي در سال 1950 به عنوان فهرست خطرناک ترين تبهکاران دنيا اعلام و در سراسر دنيا پخش شد. فهرست تبهکاران و مبلغ پاداش براي دستگيري آنها تا سال 2009 بارها تغيير کرد. در آخرين فهرست پخش شده در دنيا، ده نفر معرفي شدند که يکي از بزرگ ترين خلاف هايي که در فهرست براي آنها ذکر شده، قتل است و بسته به خطرناک بودن جرائم، مبلغ پاداش نيز براي دستگيري هر کدام متفاوت است.

سارق بدون نقاب
 

يکي زا مهمترين افرادي که در فهرست اف بي آي و جزو خطرناک ترين تبهکاران جاي دارد، چاد ارل اسچافنر است. اين مرد 36 ساله در اينديانا پليس به دنيا آمده و تمام دوران کودکي و نوجواني خود را در اين شهر گذرانده است.
چاد از کودکي تنبل بود و هيچ گاه به فکر کار کردن براي امرار معاش نبود. او هميشه به دنبال راهي بود که بتواند از راه هاي راحت تر پول زيادي به دست آورد.
چاد در دوران تحصيل نيز بارها پول همکلاس هاي خود را دزديده بود و به خاطر تکرار حرکتش از مدرسه اخراج شد و ديگر هيچ گاه به تحصيل ادامه نداد.
در ماه مي سال 2009 او بانکي را که مدت ها بود زير نظر گرفته بود، مورد حمله مسلحانه قرار داد و نکته جالب توجه اين است که او يا آن قدر به کار خود اطمينان داشت يا بسيار ابله بود؛ چرا که حتي از نقاب استفاده نکرده بود.
او قبل از رسيدن پليس موفق شد از بانک فرار کند اما خبر نداشت که دوربين هاي بانک از تمام ماجرا و به خصوص صورت بدون پوشش او به خوبي فيلم گرفته بودند. چاد توانسته بود 10 ميليون دلار به سرقت ببرد. وقتي تصاوير ويديويي به دست اف بي آي رسيد، مشخص شد که اين مرد بارها و بارها دزدي کرده و از او شکايت شده است و همچنين معلوم شد که در سال 1994 او حتي يک کاميون را دزديده و راننده آن را به شدت زخمي کرده بود که راننده توانسته بود چهره او را شناسايي و براي پليس بازسازي کند. هم اکنون چهره اين مرد در سراسر دنيا پخش شده و او به عنوان سارقي خطرناک و مسلح از طرف اف بي آي معرفي شده و براي دستگيري يا اطلاع از مکان او مبلغ 500 هزار دلار جايزه تعيين شده است.

همسر قاتل
 

يکي ديگر از کساني که در فهرست تبهکاران اف بي آي جاي گرفته و مقدار 200 هزار دلار پاداش براي کسي که از او اطلاعي به پليس بدهد، در نظر گرفته شده، شري هاليگان است.
اين زن 40 ساله در ژانويه سال 2003، درست چند روز بعد از سال نو بعد از يک درگيري با نامزدش در خانه خودش، او را با شليک پنج گلوله به قتل رساند و متواري شد.
چند روز بعد در حالي که از حالت عادي خارج بود و در خيابان هاي شيکاگو به صورت مارپيچ و با سرعت بسيار زياد حرکت مي کرد، از طرف پليس دستگير و به اداره پليس منتقل شد. پس از گذشت چند ساعت که او در بازداشتگاه به سر مي برد، طاقت نياورده و به قتلي که انجام داده بود، اعتراف کرد.
بعد از آن، پليس گروه تحقيقات را به خانه مقتول اعزام کرد و جسد او را در آنجا يافتند و با جزئياتي که شري گفته بود، صحت اعترافاتش ثابت شد. و به همين خاطر او به زندان منقتل شد تا در روزهاي بعد دادگاهي براي رسيدگي به جرم او تشکيل شود. اما در جريان بررسي ها مشخص شد که شري سلامت رواني ندارد و به خاطر اينکه جنايتي که مرتکب شده بود غير عمد شناخته شد، او به 30 سال حبس محکوم شد.
پس از گذراندن يک سال از مدت حبسش در آوريل سال 2004، شري به قيد ضمانت آزاد شد ولي قرار شد که از شهر خارج نشود اما شري با تغيير چهره توانست کشور را ترک کرده و فرار کند. او تا به حال بارها چهره خود را تغيير داده و تقريباً هر سال محل سکونت خود را عوض مي کند اما هر بار که پليس رد او را زده، موفق به دستگيري اش نشده است.

مأمور امنيتي سارق
 

ويکتور مانوئل گرنا در 24 ژوئن 1958 در آمريکا متولد شد. او پدر خود را در کودکي از دست داده بود و خانواده آنها متشکل از مادر، چهار برادر و تنها خواهرش بود.
در زمان کودکي آنها از پورتوريکو به دالاس مهاجرت کرده بودند و او به تحصيل در مدرسه آنجا مشغول شد و در آنجا به تيم فوتبال دانش آموزان ملحق شد. چند سال بعد او با ماريون دلاني آشنا شد که اين آشنايي باعث خلافکاري هاي آينده ويکتور شد و او را به يکي از جانيان بزرگ دنيا مبدل ساخت.
در ابتدا اين دو دوست با هم به تحصيل پرداخته و توانستند در يکي از شرکت هاي دولتي بسيار بزرگ مشغول به کار شوند؛ جايي که 200 کارمند زن و فقط 25 کارمند مرد داشت. ويکتور از فرصتي که به عنوان نيروي امنيتي در شرکت به او داده شده بود، سوء استفاده کرده و فکر سرقت از شرکت به ذهنش خطور کرد.
در 12 سپتامبر 1983 او به کمک دوست قديمي خود و دو نفر ديگر به نام هاي جيمز مک کين و تيموتي جيراد، نقشه سرقت را طراحي کرده و در فرصتي مناسب گاوصندوق شرکت را خالي کردند. اما درست زماني که مي خواستند فرار کنند، پليس که توسط يکي از کارمندان خبر شده بود، سر رسيد و شرکت را محاصره کرد.
اين کارمند از يک لحظه غفلت دزدان استفاده کرده و آژير خطر را به صدا در آورده بود.
ويکتور که از اين عمل او بسيار خشمگين بود با شليک يک گلوله به سرش او را به قتل رساند و با گروگان گرفتن دو نفر از کارمندان ديگر توانست از مهلکه بگريزد.
در ميانه راه، وقتي مطئمن شد که ديگر پليس او را تعقيب نمي کند، دو کارمند را با استفاده از تزريق نوعي سم فلج کرده و در خيابان رها کرد و خود پا به فرار گذاشت. او تواسنته بود مبلغ 7 ميليون دلاري را هم که از صندوق شرکت دزديده بود، به همراه ببرد.
ويکتور با کمک همين پول، توانست به مکزيک فرار کرده و در آنجا ساکن شود اما پليس توانست با گزارش هايي که مردم از محل زندگي او داده بودند، رد او را پيدا کرده و به خانه او در مکزيک بروند اما آنها باز هم دير رسيدند و ويکتور توانست بار ديگر فرار کند. تا به حال اف بي آي نتوانسته هيچ اثري از او بيابد. او نيز در فهرست تبهکاران اف بي اي مکاني را به خود اختصاص داده است و براي اطلاع از مخفيگاهش، يک ميليون دلار پاداش در نظر گرفته شده است.

دومين خطرناک دنيا
 

جيمز جوزف بالجر که يک دو رگه ايرلندي- آمريکايي است، در سوم سپتامبر 1929 در شهر دورچستر ماساچوست به دنيا آمد. خانواده آنها جزو هزاران خانواده ايرلندي بود که به آمريکا مهاجرت کرده بودند.
جيمز از نوجواني به همراه برادر بزرگ تر خود، ويليام مايکل بالجر، وارد دار و دسته هاي خلافکار آمريکايي شد که بعد از گذشت چند سال اين گروه کوچک به يک باند گانگستري بزرگ به نام وينتر هيل تبديل شد و جيمز که يکي از قديمي ترين اعضاي باند بود، به عنوان سر دسته باند انتخاب شد.
جيمز براي اولين بار در سال 1943 به خاطر آزار و اذيت و سرقت مسلحانه دستگير شد. در آن زمان او تنها 14 سال داشت اما به عنوان يکي از خلافکاران بزرگ بوستون شناخته مي شد.
جيمز تا سال 1948 در زندان به سر مي برد اما بعد از آن آزاد شد. در سال 1952 او به جرم هواپيماربايي دستگير شد اما به دليل ثابت نشدن اتهامش دوباره آزاد شد. در سال 1956 باز هم در يک سرقت مسلحانه از بانک شرکت داشت که در اين سرقت چند نفر از کارمندان و نيروهاي پليس را به قتل رساند ولي هنگام فرار توسط پليس دستگير و به 25 سال حبس محکوم شد.
بعد از دستگيري او مشخص شد که آنها در گروهشان به قاچاق مواد مخدر نيز مشغول بودند. اين بار پس از دستگيري پليس تصميم گرفت او را از زندان آتلانتا به زندان ايالتي آريزونا منتقل کند تا در آن زندان با او مانند ديگر جانيان خطرناک رفتار شود.
جيمز بالأخره پس از 25 سال دوباره طعم آزادي را چشيد اما قدر اين آزادي را ندانست و باز به کارهاي خلاف روي آورد، اين بار او دامنه کارهايش را تا شهرهاي ديگر آمريکا نيز گسترش داد و با گروه هاي بسيار خطرناک وارد معامله مواد مخدر شد اما ديگر ياد گرفته بود که چگونه از چنگ پليس فرار کند به همين خاطر پليس تاکنون موفق به دستگيري او نشده است. مأموران فدرال هم اکنون او را دومين مرد خطرناک بعد از بن لادن لقب داده اند و هنوز بعد از گذشت 16 سال در جست و جوي اين خلافکار سالخورده هستند. تصوير او به تمام کشورهايي که احتمال مخفي شدنش وجود دارد، ارسال شده است. در چند ماه گذشته رد او در ايتاليا پيدا شد اما پليس اين بار هم موفق به دستگيري او نشد.
در بين سال هاي 81 تا 95 جيمز به عنوان خبرچين براي اف بي آي کار مي کرد اما او از اين فرصت هم براي کارهاي خلاف خود استفاده مي کرد چون فکر مي کرد از اين طريق پليس به او مشکوک نخواهد شد.
در فهرست خلاف هاي او قاچاق مواد مخدر، 19 مورد قتل، اخاذي و تهديد ديده مي شود و براي اعلام مخفيگاهش دو ميليون دلار پاداش از طرف اف بي آي در نظر گرفته شده است.

دوست ناياب
 

جيسون درک براون در يکم جولاي 1969 به دنيا آمد. دوران تحصيلش را در دبيرستان زبان هاي خارجه باخ گذراند. به همين دليل به زبان فرانسه نيز تسلط کامل داشت. جيسون از سال 1988 تا 1990 در پاريس زندگي مي کرد اما دوباره به آمريکا بازگشت و تا سال 2004 در کاليفرنيا به سر برد. در آنجا بود که توانست کاري اداري در کارخانه اسباب بازي، براي خود پيدا کند. با کار فراوان جيسون به فردي متمول تبديل شد. اما بخت با او يار نبود و يک حادثه باعث آتش سوزي قسمتي از کارخانه شد که نتيجه آن اخراج شدن جيسون و پرداخت 300 دلار به عنوان غرامت بود. به خاطر پرداخت کردن اين غرامت جيسون خانه و ماشين خود را از دست داد و در هتلي نزديک سالن تئاتر شهر ساکن شد. در آنجا جيسون با مردي خلافکار آشنا شد و اين آشنايي زمينه ساز ورود او به دنياي جرم و جنايت شد. در 29 نوامبر 2004 روبرت کيت پالومارس، راننده 24 ساله يک ماشين حمل پول که به سمت بانک نزديک سالن تئاتر مي رفت؛ با جيسون مواجه شد و او که از وجود پول در ماشين مطلع بود، با يک اسلحه به راننده شليک کرد و او را به قتل رساند و ساک پول ها را برداشته، پا به فرار گذاشت. او در حين فرار به شاهدي که او را در حال ارتکاب جرم ديده بود نيز تيراندازي کرد و ساک محتوي 56 هزار دلار را برداشت و از صحنه گريخت. اما برخلاف انتظار جيسون، شاهد نمرده بود و توانست مشخصات قاتل را براي پليس شرح دهد. چند روز بعد جيسون که از ماجرا خبر نداشت و مثل مردم عادي در شهر مي گشت و خريد مي کرد، توسط پليس آريزونا دستگير و به جرم دزدي و قتل محکوم شد اما در سال 2005 در حالي که براون به دادگاه منتقل مي شد، از يک لحظه غفلت مأموران استفاده کرد و پس از زخمي کردن چند مأمور فرار کرد. او پس از فرار به سراغ کيف پولي که پنهان کرده بود؛ رفت و به وسيله آن توانست خانه سابقش را در کاليفرنيا و همچنين کاديلاکش را که علاقه خاصي به آن داشت؛ دوباره بخرد. اگر چه در همان دوران جيسون سوار بر کاديلاکش در يکي از خيابان هاي شهر ديده شد اما پليس نتوانست او را دستگير کند. در دسامبر 2007 جيسون درک براون از طرف اف بي آي در فهرست 10 نفر تبهکار خطرناک دنيا معرفي شد و براي دستگيري يا هر گونه اطلاعات درباره او 100 هزار دلار پاداش در نظر گرفته شد. در آخرين خبرها درباره جيسون، او در خيابان هاي دهکده اي اطراف اورنج کانتي ديده شده است. پليس عکس اين تبهکار را در تمام کاليفرنيا پخش کرده و او را مسلح و بسيار خطرناک معرفي کرده است.

قاتل خانواده
 

رابرت ويليام فيشر در 1961 در بروکلين متولد شد. والدين رابرت وقتي او 15 ساله بود از هم جدا شدند و سرپرستي او طبق نظر دادگاه به مادرش داده شد. رابرت در آن سن و سال مجبور به ترک تحصيل شده و در بيمارستان مايو کلينيک به عنوان نظافتچي مشغول به کار شد. تا اينکه مادرش دوباره ازدواج کرد و رابرت مجبور به گذراندن زندگي به تنهايي شد. در اين زمان بود که کار در بيمارستان را رها کرده و با تلاش فراوان توانست در نيروي دريايي کاري براي خود پيدا کند و در سال 1987 با ماري کوپر، دختر يکي از فرماندهان ارتش دريايي ازدواج کرد و بعد از مدتي آنها صاحب دو فرزند شدند اما تقدير فيشر چيز ديگري بود. مادر او که تا قبل از ازدواجش حتي او را پسر خود نمي دانست؛ وقتي از اصالت همسر پسرش باخبر شد، به يکباره به مادري مهربان و دلسوز تبديل شد. در نتيجه با دخالت دائمي خانواده هايشان در زندگي آنها، مشکلات زيادي در زندگي شان ايجاد شد تا آنجا که ديگر قادر به تحمل يکديگر نبودند و تقريباً هر روز با يکديگر بحث مي کردند و گاهي اين بحث ها تبديل به برخورد فيزيکي نيز مي شد در 10 آوريل 2004 گزارش يک آتش سوزي از طرف همسايگان فيشر به آتش نشاني منطقه داده شد و مأموران سريعاً به محل اعزام شدند. پس از خاموش شدن آتش، جسد يک زن و دو کودک در خانه پيدا شد که البته طبق تحقيقات مشخص شد قبل از آتش سوزي به قتل رسيده بودند. فيشر در يکي از درگيري هايشان ابتدا گلوي همسر و دو فرزند ش را بريده بود و بعد براي گمراه کردن پليس خانه را آتش زده بود تا اجساد سوخته و از بين بروند اما قبل از اينکه اجساد بسوزند همسايه ها متوجه آتش در خانه آنها شده و خبر داده بودند. طبق تحقيقات مشخص شد که قاتل رابرت فيشر است و بزرگ ترين دليلشان، ناپديد شدن او بعد از اين اتفاق بود. او نيز جزو کساني است که در فهرست خطرناک ترين تبهکاران اف بي آي نام برده شده اند و براي اطلاع از مخفيگاه او جايزه اي نقدي در نظر گرفته شده است.

قاتل آدم ربا
 

آلکسيز فلورس در سال 1975 در هندوراس به دنيا آمد ولي سال ها بعد با جعل شناسنامه، خودش تاريخ ولادتش را به 1982 تغيير داد. او از نوجواني به کارهاي خلاف مشغول بود و به خاطر اينکه پليس نتواند رد او را بزند، در شناسنامه خود تغييراتي داده بود. در تابستان سال 2000 به فيلادلفيا رفته و چون جايي براي ماندن نداشت در پارک هانتيگ شب ها را به صبح مي رساند. در 29 جولاي همان سال و در يکي از آن روزهايي که الکسيز بيکار در پارک مي گشت، دختر پنج ساله اي به نام ايريانا دجيسوس که با مادرش به پارک آمده بود و بازي کنان از مادر خود دور شده از مقابل او رد شد. در اين زمان بود که نقشه اي شوم در ذهن الکسيز شکل گرفت. او که ديگر از کارتن خوابي و گرسنگي خسته شده بود، با همدستي يکي از کارتن خواب هاي پارک به نام کارلوس از غفلت مادر کودک سوء استفاده کرده، ايريانا را دزديده و به خانه اي متروکه در همان حوالي بردند و در مقابل آزادي او از خانواده اش درخواست مقدار زيادي پول کردند.
پس از گذشت چند روز يعني در سوم آگوست وقتي ديدند که خانواده کودک نتوانستند پولي براي رهايي کودکشان فراهم کنند، به تهديدهاي خود عمل کرده و ايريانا را کشته و جسد او را در سطل زباله اي نزديک محل سکونتشان انداختند تا والدينش او را ببينند و پليس بفهمد که آنها با هيچ کس شوخي ندارند. بعد از پيدا شدن جسد کودک و گزارش به پليس، تحقيقات شروع شد و با راهنمايي کساني که آنها را ديده بودند چهره آلکسيز بازسازي شد و مشخص شد که او يکي از مهاجرين بوده است. آلکسيز نيز از طرف اف بي آي به عنوان قاتل خطرناک معرفي شد و براي هر کس که نشاني از اين جاني داشته باشد؛ 100 هزار دلار پاداش تعيين شد.

خانواده تبهکار
 

خوزه لوئيز جو ساينز در 4 آگوست 1975 در لس آنجلس به دنيا آمد. او تنها فرزند خانواده اي تبهکار بود که عضو يکي از باندهاي خلافکار آمريکا بودند. به خاطر اينکه تمام وقت پدر و مادرش به کارهاي خلاف مي گذشت؛ خوزه بيشتر کودکي خود را با مادربزرگش گذراند. در سال 1998 خانواده او در يک درگيري بر سر تقسيم پول، توسط اعضاي همان باند کشته شدند. ساينز نيز از آن به بعد اسم مستعار اسمايلي را براي خود برگزيد و پس از مرگ خانواده اش، به عضويت همان گروه خلاف به نام جان پنا در لس آنجلس درآمد تا در فرصتي مناسب انتقام پدر و مادرش را از آنها بگيرد. کار اصلي اين گروه توزيع مواد مخدر بود. بالأخره زمان انتقام رسيد و او در فرصتي مناسب دو نفري را که خانواده اش را به قتل رسانده بودند؛ به نام هاي خوزه هرناندز و لئوناردو پونسه با شليک گلوله به سرشان به قتل رساند و بعد از آن در آپارتمان هرناندز مخفي شد؛ جايي که همسر و دختر دو ساله هرناندز نيز زندگي مي کردند و آنها را به گروگان گرفت تا پليس نتواند او را دستگير کند. بعد از سه ساعت، پليس خانه هرناندز را محاصره کرده بود اما در يک چشم بر هم زدن اسمايلي توانست با پوشيدن لباس زنانه از در پشتي خانه فرار کند. تا سال 2009 او بارها و بارها آدم ربايي کرد و از خانواده هاي گروگان ها، باج گيري کرد. در يکي از آدم ربايي هايش پليس موفق به محاصره او شد اما با کشتن دو مأمور پليس باز توانست از چنگ قانون فرار کند. در 19 اکتبر 2009 اين فرد از طرف اف بي آي به عنوان يکي از خطرناک ترين تبهکاران دنيا معرفي شد. از جمله خلاف هاي او مي توان به عضويت در باندهاي تبهکار، قتل، آدم ربايي، باج گيري و قاچاق مواد مخدر اشاره کرد.

قاچاقچي شناگر
 

گلن استوارت گادوين در 26 ژوئن 1958 به دنيا آمد. از سال 1980 به عنوان مکانيک در يکي از تعميرگاه هاي پالم اسپرينگ در کاليفرنيا مشغول به کار شد اما او که از اول فردي طمعکار بود، هيچ گاه از درآمد خود راضي نبود و به همين خاطر به قاچاق مواد مخدر در کنار کار مکانيکي پرداخت. او از غيبت صاحب کارش در تعميرگاه استفاده مي کرد تا موادها را بفروشد.
در يکي از همين خريد و فروش ها صاحب تعميرگاه ناگهان از راه رسيد و متوجه خلافکاري او شد و به همين خاطر او را اخراج کرد، در اين زمان استوارت که بسيار عصباني شده بود؛ به سمت صاحبکارش حمله کرد و با 36 ضربه چاقو او را به قتل رساند و تمام دخل را خالي کرده، پا به فرار گذاشت اما مردم که شاهد اين ماجرا بودند پليس را خبر کردند و مدتي نگذشت که استوارت دستگير و به 26 سال حبس محکوم شد. در سال 1987 و بعد از گذراندن هفت سال از مدت محکوميتش توانست با کمک همسرش شلي رز که او هم در خانواده اي خلافکار به دنيا آمده و بزرگ شده بود؛ از زندان فرار کند و با شنا از رودخانه آمريکن خود را به همسرش برساند و بعد از آن به مکزيک متواري شدند. شلي رز در ژانويه 1988 در دالاس، در حالي که از يک فروشگاه خريد مي کرد، شناسايي و دستگير شد اما استوارت باز هم موفق شد از دست پليس بگريزد.
بعد از گذشت چند ماه او دوباره به قاچاق فروشي روي آورد تا از اين راه پولي به دست آورده از کشور خارج شود. او اين بار محموله هاي بزرگ کوکائين را جا به جا مي کرد که باز هم اف بي آي متوجه خلاف هاي او شد و در يک درگيري با اينکه استوارت زخمي شد ولي بازهم توانست بگريزد.
تا به حال اف بي آي نتوانسته ردي از او پيدا کند و به همين خاطر او را نيز در فهرست مخوف ترين تبهکارانش جاي داده است و براي کساني که خبري درباره او بدهند 100 هزار دلار پاداش در نظر گرفته است. اف بي آي احتمال مي دهد که او به صورت قاچاقي از مرز خارج شده و به کشورهاي همسايه رفته است.

نامزد شياد
 

جورج البرتو لوپز يکي ديگر از کساني است که به دليل قتل نامزدش و دو فرزند او، در دهم اکتبر 2010 به فهرست ده نفر از بزرگترين تبهکاران دنيا که از طرف اف بي آي اعلام شده است، اضافه شده و در تمام دنيا تحت تعقيب است. جورج که در يکي از شرکت هاي آيداهو در غرب آمريکا به کارگري مشغول بود، با يکي از کارمندان آنجا که از همسر خود جدا شده و صاحب دو فرزند بود آشنا شد. جورج که متوجه شده بود اين زن صاحب يک خانه بزرگ در مرکز شهر و مقداري پول نقد است، به او نزديک شد و چندي نگذشت که توانست با چرب زباني اعتماد او را به دست آورد و بعد از چند ماه از او درخواست ازدواج کرد. زن بيچاره که در زندگي قبلي خود شکست سختي خورده بود، با صحبت هاي جورج خام شد و فکر کرد که او واقعاً عاشقش است. به همين دليل درخواست جورج را پذيرفت و به زودي نامزد شدند. جورج هميشه خود را در مقابل آنها فردي مهربان و مسؤول جلوه مي داد تا اينکه در يک فرصت مناسب، در جولاي 2002 نامزدش و دو پسر او را به قتل رسانده و خانه را آتش زد تا هم اجساد بسوزد و از بين بروند و هم از اين طريق بتواند پولي را که شرکت بيمه مي دهد، صاحب شود. اما همه چيز برخلاف تصور او پيش رفت و بيمه هيچ پولي به او پرداخت نکرد و در آگوست 2002 اجساد سوخته و پنهان شده توسط مأمورين پليس پيدا شد و شواهد ثابت کرد که قاتل کسي نبود جز جورج که بعد از اين ماجرا متواري شده بود. در هفتم اکتبر 2009 گزارشي مبني بر ديده شدن جورج توسط خانواده نامزدش به اداره پليس داده شد ولي مأموران موفق به دستگيري او نشدند. هم اکنون اين فرد فراري و عکس او توسط اف بي آي در سراسر دنيا پخش شده است و براي دستگيري اين قاتل فراري مبلغ 500 هزار دلار به عنوان پاداش معين شده است.
منبع: هفته نامه حوادث و شگفتي ها همشهري سرنخ ش- 70




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.