گفتگو با سرتيپ دوم محمد صادقي
درآمد
شهيد آیت الله صدوقي به رغم مسئوليت ها و مشغله هاي فراوان، پس از آغاز جنگ، لحظه اي از كمك و همراهي مادي و معنويبه رزمندگان غفلت نكردند، به طوري كه حضور رزمندگان يزدي در جبهه ها بسيار چشمگير بود. ايشان به رغم بيماري شديد، خود نيز در جبهه ها حضور مي يافتند و موجب دلگرمي رزمندگان مي شدند. در اين گفتگو در كنار بررسي ابعاد ديگري از شخصيت ايشان، در اين باب به تفصيل سخن رفته است.
اولين ديدارتان با آيت الله صدوقي در كجا اتفاق افتاد؟
ايشان در مسجد حظيره نماز را اقامه و برنامه هاي مذهبي را برگزار مي كردند. آن زمان من كلاس اول دبيرستان بودم و مرتباً به اين مسجد مي رفتم. اولين بار آيت الله صدوقي را از نزديك در حياط مسجد ملاقات كردم و از ايشان پرسيدم ازچه مرجع تقليدي پيروي كنم. شهيد آيت الله صدوقي لبخندي زدند و فرمودند: «آيت الله خميني» پرسيدم: «در رساله نوشته شده است كه هر شخص بايد از دو مرجع تقليد كند.» ايشان فرمودند: «يك نفر هم كافي است.» در آن زمان رژيم طاغوت نهايت تلاشش را مي كرد تا اسمي از امام در كشور به زبان آورده نشود و من از همه رشادت آيت الله صدوقي تعجب كردم. يكي از اقداماتي كه ايشان انجام مي دادند و براي من خيلي جالب بود اين بود كه ايشان به متولي مسجد سفارش كرده بودند كه شب ها در مسجد را به روي دانش آموزان باز كند تا دانش آموزان بتوانند زير كولر درس بخوانند. خوب به خاطر دارم هر بار حدود 500 - 600 دانش آموز براي مطالعه از آنجا استفاده مي كردند.
شما به دو نكته جالب اشاره كرديد. اول اينكه شما در آن زمان حدود 10 سال داشتيد و دوم اينكه جوانان براي مطالعه از مسجد استفاده مي كردند. با وجود اينكه در آن دوره ارتباط جوانان با مساجد كمرنگ بود، چه ويژگي اخلاقي در شهيد آيت الله صدوقي بود كه باعث مي شد جوانان پاي صحبت هاي ايشان بنشينند و در مراسم مذهبي نيز مشتاقانه حضور يابند؟
من در استان هاي بي شماري بوده ام و با روحانيون زيادي ملاقات داشته ام، اما ايشان صلابت، دلسوزي و شجاعت خاصي داشتند كه منحصر به فرد بود. مصاديق زيادي نيز در اين باره وجود دارد. به طور مثال قبل از انقلاب در مسجد حظيره مراسم چهلم تبريز برگزار شدو عده اي نيز به شهادت رسيدند. چند روز بعد، ساواك، امام جمعه ميبد آقاي اعرافي را كه با شمشير نماز مي خواندند و فوق العاده انسان باشهامتي بودند، در مسجد دستگير كرد. پس از دستگيري ايشان فوراً به منزل آيت الله صدوقي رفتيم و به ايشان گفتيم كه اوضاع وخيم است و ماموران ژاندار مري چند دفعه به خيابان ها آمده اند و ممكن است زد و خورد ايجاد شود. ايشان فوراً به شهيد پاك نژاد- كه از شهداي هفتم تير هستند- تماس گرفتند و با حالت دستور فرمودند: «به ساواك بگو كه آيت الله اعرافي را فوراً آزاد كند».
برخورد شجاعانه ايشان برايم بسيار جالب بود. آيت الله صدوقي با اقتدار خويش براي جوانان پشتوانه محكمي به حساب مي آمدند. من آن زمان در كتاب فروشي فعال بودم و خوب به خاطر دارم كه يك بار 2000 جلد رساله را از قم خريداري كرديم و قرار بود به يزد بياوريم. آن زمان اگر ساواك يك رساله امام را از كسي مي گرفت، آن شخص به مرگ محكوم مي شد. در راه آهن وقتي مسئول تحويل كتاب ها با ساواك صحبت مي كرد، من به همراهم گفتم با تو بمان يا مي مانم. حتي اگر قرار بود مشكلي پيش بيايد، آن قدر از لحاظ روحي آيت الله صدوقي پشتوانه محكمي برايمان بودند كه احساس اطمينان خاطر مي كرديم.
يك بار معاون دادگاهي كه طرفدار عقايد آيت الله صدوقي بود، وقتي متوجه شد كه ما در يك تاريكخانه روزي 500 الي 1000 عكس امام را آماده و سپس تكثير مي كنيم، از اين همه شجاعت ما تعجب كرد. مديريت آيت الله صدوقي در بحران ها نيز بي نظير بود، به طور مثال قبل از انقلاب اگر زلزله اي در كشور رخ مي داد، كمك هاي مالي آيت الله صدوقي به موقع و چاره ساز بود. ايشان فوق العاده ساده زيست بودند و خانه اي ساده داشتند. به طور كلي كمتر شخصيتي را مي توان يافت كه همه اين ويژگي ها را با هم داشته باشد.
آيت الله صدوقي اعتقاد و علاقه وافري به امام داشتند. هرگاه مشكلي از جمله حادثه سال 1342 براي امام پيش مي آمد، ايشان فوراً اقدامات لازم را انجام مي دادند. در واقعه سال 1342، آيت الله صدوقي اولين كسي بودند كه به سمت تهران و قم حركت كردند، لذا رژيم طاغوت از ايشان مي ترسيد و همواره مي كوشيد تا نام و بزرگي اين بزرگمرد را از خاطر ملت پاك كند. اكثر مسلمانان مقيم يزد، حتي اقليت هاي ديني نيز طرفدار ايشان بودند. كمتر شخصيتي را مي توان يافت كه اين طور در قلب همه اقشار جاي داشته باشد. ايشان شخصيتي نمونه، عالم و مهربان بودند كه با حوصله به مشكلات اقتصادي مردم و مسائل سياسي و اجتماعي رسيدگي مي كردند؛ از اين رو جونان جذب اين عالم بزرگوار مي شدند و بالطبع مساجد از جوانان پر بود. مردم با اشتياق در مراسم اعياد و ماه مبارك رمضان شركت مي كردند. گاهي اوقات به دليل ازديا جمعيت و كمي جا، مردم در خيابان هم مي نشستند، به عنوان مثال در چهل تبريز چنين اتفاقي افتاد.
تا قبل از درگيري يزد و كشتار مردم توسط رژيم طاغوت، بسياري از مردم مي پنداشتند كه آيت الله صدوقي چهره مبارزي نيستند و از ايشان به عنوان يك چهره علمي ياد مي شد، ولي رك گوئي ها و شجاعتشان در مورد رسال امام نشان داد كه ايشان يك مبارز واقعي بودند. آيا خاطره ديگري از مبارزات ايشان تا قبل از فروردين 57 به ياد داريد؟
بله، آن زمان چند كتاب فروشي انقلابي در يزد فعال بودند كه آيت الله صدوقي بودجه آنها را تأمين مي كردند و با آنها به گونه اي در ارتباط بودند كه رژيم نتواند ايرادي بگيرد و به طور كلي بهانه اي به دست رژيم ندادند. آن زمان كمتر كسي يافت مي شد كه در چندين زمينه فعاليت كند. ايشان، هم به مشكلات اقتصادي مردم رسيدگي مي كردند و هم برنامه سياسي اي نبود كه آيت الله صدوقي در آن شركت نداشته باشند.
از واقعه فروردين 57 چه خاطره اي در ذهن داريد؟ آيت الله صدوقي در آن روز چه صحبت هائي كردند و مديريت ايشان چگونه بود كه بر خلاف ساير شهرها، آن روز در شهر يزد فقط 4 نفر به شهادت رسيدند؟
معمولاً افرادي كه مراسم را كنترل مي كردند، شدت عمل به خرج نمي دادند و هدف از مراسم، همواره روشنگري و باز كردن ديد مردم نسبت به مسائل بود. آيت الله صدوقي همواره سعي مي كردند از درگيري و اغتشاش جلوگيري كنند و با آرامش، مسائلي را براي مردم بازگو كنند، ولي گاهي اوقات نيز با وجود كنترل هاي آيت الله صدوقي و همراهانشان، سخنراني ها با شعارهاي مردم به درگيري منجر مي شد.
فضاي يزد را در آن روز چگونه يافتيد؟
من آن روز در يزد نبودم و وقتي رسيدم، متوجه شدم كه همكلاسي برادرم شهيد شده است. قرار شد به منزل شهيد برويم. جوّ آرامي در منزل شهيد برقرار بود. وضعيت شهر هم آرام و عادي بود. به نظر مي آمد كه مردم ذهنيت خوبي از آن روز دارند. به طور كلي در زمان انقلاب هر اتفاقي كه مي افتاد، روحيه مردم تقويت مي شد و مردم در مبارزه با طاغوت مصمّم تر مي شدند.
عملكرد آيت الله صدوقي بعد از فروردين 57 چگونه بود؟
عملكرد ايشان پس از فروردين 57 با 10 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تفاوتي نداشت، ولي گاهي اوقات شرايط باعث مي شود تا انسان ها ابعاد ديگري از وجود خود را به نمايش بگذارند. بعد از فروردين 57 شرايط و اتفاقات باعث شد كه ايشان در مبارزات تحرك بيشتري از خود نشان دهند. در ماه هاي منتهي به انقلاب، مثل هميشه مراسم، سخنراني ها و اعتصابات برگزار مي شدند و مراجعات مردم به ايشان زياد بود. هر قدر كه به انقلاب نزديك تر مي شديم، مردم بيشتر تمايل داشتند نزد ايشان بروند. به خاطر دارم كه در آن چند ماه، مردم زيادي در كوچه و خيابان اطراف منزلشان تردّد داشتند.
هدف مردم از اين رفت و آمدها چه بود و به دنبال چه بودند؟ آيا اعلاميه اي رد و بدل مي شد؟
دلايل زيادي باعث تردّد مردم به منزل ايشان مي شد. يكي از اين دلايل دلهره مردم بود و سئوالاتي كه در ذهن داشتند، به طور مثال مشتاق بودند بدانند رژيم چقدر مي تواند در مقابل مبارزات پايداري كند. همچنين مردم، ايشان را مرجع مي دانستند و به خاطر حس دلسوزي اي كه نسبت به اسلام داشتند، به ايشان مراجعه مي كردند و نيز در بسياري از اين ملاقات ها، زمان و مكان بسياري از تجمع ها و سخنراني ها معلوم مي شد.
در روزهاي به پيروزي رسيدن انقلاب، نقش آيت الله صدوقي در تثبيت انقلاب و نهادهاي انقلابي چه بود؟
پس از پيروزي انقلاب، مردم آيت الله صدوقي را مرجع خويش در حل مشكلات مي دانستند و به دفتر ايشان مراجعه مي كردند و از ايشان كمك مي جستند. چون من قبل از انقلاب در دانشگاه اهواز مشغول به تحصيل بودم، دوباره به اهواز مراجعت كردم. در جريان طبس، فرمانده سپاه يزد شهيد شد و من به عنوان جانشين ايشان انتخاب شدم و به يزد عزيمت كردم. در آن زمان آيت الله صدوقي در مورد مسائل جنگ، جبهه و اعزام نيروها به جبهه كمك زيادي به ما مي كردند. ايشان در مورد مسائل سپاه، حامي محكمي براي ما بودند. گاهي اوقات خودشان شب ها به روستاها مي رفتند و سخنراني مي كردند. به ياد دارم يك بار ساعت 11 شب، جلسه اي را با هم برگزار كرديم. در اين جلسات، ايشان دلخوري خود را از مسائل نشان مي دادند و همواره نصايح ايشان پشتوانه ما بود. آيت الله صدوقي همواره غيرمستقيم به ما تذكر مي دادند تا ناراحتي ايجاد نشود.
موردي از تذكرات ايشان را نقل كنيد.
به ياد دارم كه يك بار برخورد تندي بين من و شوراي فرماندهي سپاه پيش آمد. يك روز در يكي از جلساتمان با آيت الله صدوقي، ايشان طوري به من نگاه كردند كه متوجه شدم كه از برخورد من با شوراي فرماندهي سپاه ناراحت هستند. در طي جلسه، ايشان برخورد مرا در لفافه با بيان حكاياتي از صدر اسلام يادآوري و درباره برخورد صحيح و شايسته سخناني را ايراد كردند، به طوري كه من ناراحت نشدم و كسي هم متوجه قضيه نشد.
شوراي فرماندهي سپاه يزد در حضور ايشان تشكيل مي شد؟
بله، جلسات با حضور ايشان تشكيل مي شد.
رويكرد آيت الله صدوقي نظامي بود يا در شوراها فقط درباره تاريخ اسلام و انقلاب بحث مي شد؟
بيشتر درباره آموزش و پشتيباني بحث مي شد. به عنوان مثال در اوايل جنگ براي آموزش نيروها، نياز به مكان وسيعي داشتيم و مطمئن نبوديم كه سپاه بتواند تمام امكانات را برايمان فراهم كند، در نتيجه با بنياد مستضعفان قرار داد بستيم تا باغي را در اختيار ما قرار دهد. آيت الله صدوقي پرداخت هزينه اجاره متقبل شدند. گاهي اوقات نيز كه به لباس براي نيروها نياز داشتيم، ايشان به ما كمك مي كردند. علاوه بر سپاه، ساير ارگان ها ني از حمايت هاي ايشان برخوردار بودند، از جمله، راديو و تلويزيون، نهادهاي نوپا و ساير ادارات دولتي.
زماني كه ايشان قصد داشتند در جبهه هاي نبرد حاضر شوند، آيا شما در جريان بوديد يا خير؟
بله، ايشان با حضور در جبهه ها نه تنها به تيپ هاي مختلف (مثلاً تيپ يزد) كمك مي كردند، بلكه به تك تك افراد ياري مي رساندند و نه تنها سپاه يزد، بلكه فرماندهي سپاه در ساير استان ها نيز خواستار حمايت هاي مالي ايشان در مسائل جنگي بودند.
علاوه بر كمك هاي مالي، ايشان چه فعاليت هاي ديگري در مورد جنگ انجام مي دادند؟
صحبت هاي ايشان در جبهه ها و محل تجمع رزمندگان در ستاد عملياتي، باعث دلگرمي رزمنده ها مي شد.
آيت الله صدوقي بيشتر در چه مناطق جنگي حضور داشتند؟
بيشتر در غرب، كردستان و مريوان.
ايشان معمولاً قبل از عمليات حضور پيدا مي كردند يا بعد از عمليات؟
آيت الله صدوقي معمولاً قبل از شروع عمليات حاضر مي شدند، چون وجود ايشان روحيه رزمنده ها، فرمانده و مسئولين سپاه را تقويت مي كرد.
استان يزد از استان هاي مذهبي و معروف به دارالعباده است و اهالي آن نيز در جبهه ها حضور پررنگي داشتند. آيت الله صدوقي به عنوان امام جمعه يزد، مركز ثقل بسيج، افكار انقلابي و مبارزات بودند. مسائلي كه بيان كرديد، اقدامات ايشان را به عنوان يك عالم طراز اول نشان مي دهد. ايشان در جايگاه امام جمعه چه فعاليت هائي را انجام مي دادند؟
شهر يزد نسبت به جمعيتش بيشترين تعداد رزمنده را داشت كه علت اصلي اين مسئله، تشويق ها و سخنراني هاي آيت الله صدوقي بود. سخنان ايشان باعث مي شد تا مسئله جنگ براي مردم تشريح شود و با آگاهي به سوي جبهه ها حركت كنند.
خطبه هاي آيت الله صدوقي بيشتر حول چه محورهائي بودند؟
خطبه هاي اول ايشان معمولاً درباره مسائل اسلامي، تقوا و مسائل مذهبي بود. خطبه هاي دوم هم درباره مسائل سياسي داخل كشور و رابطه ما با ساير كشورها و مثال هائي از تاريخ صدر اسلام و تأثير اسلام بر پيروزي در مبارزات بود. در آن زمان فعاليت هاي روحانيون يزد مثل آيت الله خاتمي در اردكان و آيت الله اعرافي در ميبد با اطلاع و هماهنگي آيت الله صدوقي انجام مي شد؛ به طور مثال مراسمي در روز اربعين برگزار شد كه اكثر روحانيون و خيل عظيمي از مردم در آن شركت داشتند، ولي اگر دقيق تر به مسئله نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه همه حاضرين به اعتبار حضور آيت الله صدوقي در مراسم حاضر مي شدند، چون حضور ايشان مردم را دلگرم مي كرد كه هيچ خطري رخ نخواهد داد.
امام جمعه ميبد قبل از انقلاب مراسم نماز جمعه را همواره برپا مي كردند. به خاطر دارم كه يكي از افرادي كه در فرمانداري كار مي كرد، به ما اطلاع داد كه قرار است ايشان را دستگير كنند و به ايشان پيشنهاد دادند كه نماز را در محلي نزديك منزل خود اقامه كنند. امام جمعه ميبد قبول نكردند و محل اقامه نماز را در محلي به فاصله چهارپنج كيلومتري منزلشان انتخاب كردند. ايشان شخصي رك و نترس بودند. وقتي نماز به پايان رسيد، 50 الي 60 موتور ايشان را همراهي كردند. در خيابان، يك نفربر جلوي ماشين ايشان را گرفت و يك نظامي از آن پياده شد و ايشان را سوار نفربر كرد. بعد از اين اتفاق با همفكري هم تصميم گرفتيم كه براي آزادي ايشان اقدامي انجام دهيم. تصميم بر اين شد كه مردم در خط بين ميبد و اردكان تجمع يابند. اين خط، خط اصلي شهر بود و هر كالائي هم كه از جنوب وارد مي شد، مي بايست از اين خط عبور مي كرد. عده اي نيز خدمت آيت الله صدوقي رفتيم و ماجرا را تعريف كرديم و براي تجمّع مردم در خط مركزي از ايشان راهنائي خواستيم. ايشان فرمودند: «من با آقاي دكتر پاك نژاد تماس خواهم گرفت.» آيت الله صدوقي به آقاي دكتر پاك نژاد فرمودند: «اگر امام جمعه ميبد آزاد نشود، در صورت تجمع مردم، احتمال اغتشاش و زد و خورد وجود دارد. به ساواك بگوئيد كه ايشان را آزاد كنند تا خطري به وجود نيايد.» آقاي دكتر پاك نژاد با ساواك صحبت كردند و غروب بود كه امام جمعه ميبد را آزاد كردند. همگي رفتيم تا ايشان را از زندان تا منزل همراهي كنيم. از ميبد تا منزل ايشان حدود 5 كيلومتر راه بود كه به جرئت مي توانم بگويم كه 1 كيلومتر از راه را ايشان روي دست هاي مردم حركت كردند. اين ماجرا اثر عميقي بر مردم گذاشت و مردم بيشتر جذب مسائل انقلاب و مبارزات شدند و حضور امام جمعه ها در مبارزات و توجّه مردم به اين قشر بيشتر شد.
بعد از اين اتفاق آيت الله اعرافي همچنان نماز را اقامه مي كردند؟
بله، آيت الله اعرافي انسان فوق العاده نترسي بودند. سخنراني هاي كوبنده ايشان بر ضدّ طاغوت از سال 1342 ادامه داشت. چند بار ايشان را ممنوع المنبر و تهديد كردند و حتي در خانه تحت محاصره قرار دادند.
خاطره اي كه شما تعريف كرديد قدرت آيت الله صدوقي را در يزد نشان مي داد، به طوري كه ايشان توانستند امام جمعه ميبد را آزاد كنند. آيا اين تفاوت باعث شد كه ساواك براي سركوبي آيت الله صدوقي تغيير رويه دهد و استاندار يا فرماندار شهر يزد را عوض كند؟
با مطالعه اسناد ساواك درباره روحانيون، مشاهده كردم كه ساواك از نفوذ ايشان در ميان مردم آگاهي كامل داشت. از سال هاي 55 و 56 به بعد، جو سياسي مملكت بازتر شد و مردم بيشتر در مراسم ها شركت مي كردند و اين، نترس بودن مردم را نشان مي داد، به عنوان مثال شعار «توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد» به خوبي بيانگر اين مطلب است. صحبت ها و مديريت ايشان در حادثه فروردين 57 باعث شد كه اين حادثه تلفات كمتري را در پي داشته باشد و اين امر نشان دنده نفوذ و تأثيرگذاري سخنان ايشان بر مردم بود.
خاطره ديگر را هم به ياد داريد؟
در يك دوره، مبارزه با مواد مخدر اوج گرفت و جناب آقاي خلخالي به يزد آمدند و مسئوليت مبارزه را به فرمانده سپاه يزد واگذار كردند. در طي عمليات ها گاهي اوقات بسيار شدت عمل به خرج مي داديم. وقتي خبر به گوش آيت الله صدوقي مي رسيد، در جلساتي ما را راهنمائي مي كردند و مي فرمودند كه نياز به اين همه شدت عمل نيست. به طور كلي ايشان راهنماي خوبي در طي آن عمليات براي ما بودند.
با توجه به محبوبيتي كه آيت الله صدوقي در بين مردم داشتند، جريان نفاق چگونه توانست ايشان را به شهادت برساند و چه نكته اي را توانست در عناصرش تقويت كند كه آيت الله صدوقي را به شهادت برسانند. به عنوان مثال در مورد آقاي لاجوردي چون ايشان دادستان بودند. دشمنان توانستند با يك سري اتهامات، ذهن قاتلان ايشان را منحرف كنند تا به مقصود خود برسند؛ ولي آيت الله صدوقي امام جمعه بودند و پست اجرائي خاصي نداشتند.
در آن زمان هر قدر فردي در مبارزات مؤثر بود، دشمنان نظام نيز دشمني بيشتري با او داشتند. امام جمعه ها نيز چون وظيفه ارشاد جوانان را در زمينه مبارزات انقلابي داشتند و همچنين مردم را از لحاظ روحي براي اعزام به جبهه ها آماده ي كردند، مورد خشم دشمنان بودند. به خاطر دارم شخصي در نماز جمعه قصد داشت كه آيت الله حسني را ترور كند و او را در بغل گرفت، در حالي كه مقدار زيادي تي.ان.تي و مواد منفجره به خود بسته بود، ولي عمليات او ناكام ماند و محافظان، فوراً مواد منفجره را خنثي كردند. در طي صحبتي كه بعد از دستگيري اين شخص با وي داشتم، دليل اقدام او را پرسيدم. او جواب داد: «در طول يك هفته، هر يك ساعت افرادي مي آمدند و درباره شخصيت آيت الله حسني مطالبي را به دروغ به من القا مي كردند. آنها همه مشكلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي را به ايشان نسبت مي دادند. صحبت هاي اين افراد به گونه اي بود كه در لحظات نزديك به عمليات، من به ديد يك انسان به ايشان نگاه نمي كردم.» جريان نفاق از 24 ساعت، 18 ساعت را براي افراد صحبت مي كرد و طوري مطالب دروغ را القا مي كرد كه افراد نظرشان كاملاً بر مي گشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34