گفتگو با محمد حسين متوسليان
درآمد
ساده زيستي و سلوك همراه با مدارا و رافت با توده مردم، جايگاهي بي تكرار را براي شهيد آیت الله صدوقي فراهم آورده است، بدان گونه كه مرد و زن و پير و جوان در بازگویي خاطرات خود از آن بزرگوار چنان سخن مي گويند كه گوئي از برادري و پدري، جايگاهي كه آن فقيد فرزانه به مدد پيروي از بزرگان آموخت و از همين روست كه هرگز نميرد كه دلش زنده به عشق بود.
آشنائي شما با آيت الله صدوقي كي و كجا آغاز شد؟
زماني كه من كودم بودم، حاج آقا صدوقي بزرگ در محله سهل بن علي، خانه آقاي اكبرزاده را اجاره كرده بودند و همسايه ما بودند.
اين قضايا مربوط به چه سال هائي است؟
حدوداً سال 1343. تا جائي كه به خاطر دارم من 10 ساله بودم.
پس ماجراي 15 خرداد 1342 و تبعيد امام قبل از اين ماجراها بوده است؟
بله، مدتي حاج آقا صدوقي همسايه ما بودند، سپس به خانه اي در پشت مسجد حظيره نقل مكان كردند. بعد از مدتي از آنجا رفتند و در محله سهل بن علي منزل آقاي اشتري را خريداري كردند و در آنجا ساكن شدند. البته ما زماني كه با ايشان همسايه بوديم به منزل ايشان رفت و آمد داشتيم. از آنجائي كه آن زمان به كارهاي تأسيساتي مشغول بوديم، گاهي به ما اموري را را واگذار مي كردند و از ما مي خواستند كارهاي تأسيساتي شان را انجام دهيم.
در زمان فوت آقاي صدوقي بزرگ وقتي كه آيت الله روح الله خاتمي فوت كردند، ايشان تصميم گرفتند تا در منزل آيت الله خاتمي ساكن شوند. اوايل انقلاب جنگ بود. حاج آقا محمد علي صدوقي وكيل مجلس بودند. از طرف سازمان خيريه حضرت ابوالفضل (عليه السلام) خانه اي در يزد برايشان آماده شد تا در بمباران ها خطري ايشان را تهديد نكند. آن زمان با توجه به محلي كه زندگي مي كرديم، روزي دو بار يا حداقل يك بار آيت الله صدوقي را مي ديديم. بالاخص زماني كه ايشان در ساعت 3- 4 صبح براي اقامه نماز صبح به مسجد مي رفتند، به خاطر دارم با عصائي كه در دست داشتند، وقار و هيمنه خاصي داشتند.
برخورد آيت الله صدوقي با شما كه هنوز نوجوان بوديد، چگونه بود؟
ايشان برخورد پدرانه اي با من داشتند. من آن زمان صبح ها هنگام اذان صبح و در طول روز ايشان را مي ديدم. به خاطر دارم در 26 دي ماه كه شاه از ايران فرار كرده بود، حاج آقا ساعت 2/5 بعد از ظهر از مسجد بيرون آمدند و صورت بر آشفته اي داشتند. وارد كوچه اي شدند كه به منزلشان ختم مي شد. من به خاطر آشنائي كه با ايشان داشتم، جلو رفتم و پرسيدم: «حاج آقا چه اتفاقي مي افتد؟» فرمودند: «ما اول راه هستيم.» و با همان وقار و عصائي كه به دست داشتند به راهشان ادامه دادند.
زماني كه ايشان در همسايگي ما در محله سه بن علي درمنزل اكبر زاده بودند، ما مرتباً به منزل ايشان مي رفتيم. ما را نوازش مي كردند و ما مسائلمان را با ايشان در ميان مي گذاشتيم. روزهاي عيد هم به ديدنشان مي رفتيم و ايشان سكه اي را به عنوان عيدي به ما مي دادند. آيت الله صدوقي علاقه داشتند تا افراد را دور خود جمع كنند و درباره مسائل مختلف به آنها آموزش بدهند. خانواده ما رابطه نزديكي با خانواده ايشان داشت و در مواقع رازدار منزلشان بوديم.
در سال هاي 56 و اوج گيري انقلاب شما 24 ساله بوديد. آيا آن زمان از برخوردهاي آيت الله صدوقي با شما خاطره اي به ياد داريد؟
به ياد دارم كه ايشان با توجه با انقلاب وقتي ازمنزلشان بيرون مي آمدند، اگر در كوچه بوديم، مي گفتيم: «حاج آقا مي خواهيد شما را همراهي كنيم؟» حاج آقا مي گفتند: «نه، لازم نيست.» سلام و عليكي با ايشان داشتيم و شهيد صدوقي هم با خوشروئي با ما برخورد مي كردند. اكثر اوقات ايشان را تا مسجد همراهي مي كرديم، در مسجد نماز مي خوانديم و دوباره بر مي گشتيم. با توجه به محل زندگي مان، پايگاه ما براي به جا آوردن اعمال شب هاي ماه مبارك رمضان مسجد حظيره بود.
تعداد جوانان در مجالس سخنراني آيت الله صدوقي در مسجد حظيره كم نبوده است و سخنراني هاي ايشان گاهي 3 ساعت هم طول مي كشيد. چه رازي در سخنان ايشان وجود داشت كه باعث مي شد جوانان بدون خستگي پاي صحبت هايان بنشينند؟
مجالس سخنراني ايشان فوق العاده جذاب بود. سخنان ايشان همه را جذب مي كرد. ايشان در خلال صحبت هايشان به نصيحت هم مي پرداختند و در ميان سخنانشان از احاديث و روايات هم استفاده مي كردند. بعضي از ما جوانان در حوزه هاي ديني مطالعه داشتيم و برخي هم كمتر در اين زمينه ها مطالعه مي كردند؛ اما صحبت هاي آيت الله صدوقي براي همه ما جوانان تازگي داشت و به عمق دل ما مي نشست. شهيد صدوقي مطالعات گسترده اي داشتند. آن زمان وقتي من سخنراني هاي ايشان را با ساير روحانيون مقايسه مي كردم متوجه مي شدم كه نفوذ كلام ايشان بيش از ديگران است.
آن زمان آيت الله صدوقي در مبارزات انقلابي شتاب و سرعت ساير گروهك ها را نداشتند و همواره با طمأنينه و پله پله حركت مي كردند. آيا شما با وجود اينكه جوان و پرانرژي بوديد از اين موضوع ناراحت و شاكي نمي شديد؟
به نظر من صبر و طمأنينه اي كه آيت الله صدوقي داشتند نه تنها منفي نبود، بلكه باعث پيشرفت ايشان در مبارزات و فعاليت ها مي شد. همان طور كه گفتم، در 26 دي ماه زماني كه شاه از ايران فرار كرد، همه كنجكاو بودند تا بدانند در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد. آن روز وقتي من آيت الله صدوقي را در خيابان ديدم، به خاطر شور و شوق جواني كه داشتم، نزديكشان رفتم و با هيجان پرسيدم: «كار به كجا ختم مي شود؟» ايشان با همان آرامش هميشگي به من گفتند: «ما هنوز اول راهيم.» شهيد صدوقي در آن شرايط به عمق مسئله فكر مي كردند و به برنامه هاي آينده مي انديشند. طمأنينه ايشان رمز موفقيتشان بود.
آيا شما قبل از فرار شاه از ايران در ماجراي 10 فروردين 1357 حضور داشتيد؟
بله، آن زمان من در مبارزات انقلابي حضور داشتم هرگاه جمع مبارزي را در ميان مردم مي ديدم، در آن شركت و با علاقه مبارزات را پيگيري مي كردم. شب دهم فروردين از ابتداي شب سروصداها به گوش مي رسيد. من و سايرين از آنجائي كه اسلحه اي به جز بيل و كلنگ نداشتيم، به منزلمان رفتيم و بيل و كلنگ را برداشتيم تا بانك صادرات را -كه واقع در چهارراه اميرچخماق است و بعدها نام آن به چهارراه شهدا تغيير يافت- خراب كنيم. سر راهمان به پليس برخورد كرديم و ناگزير از مسير بازار مندلي خان فرار كرديم. اين روزها كه به آن ماجراها فكر مي كنم، تعجب مي كنم و با خودم مي گويم كه ما در جواني چگونه اين كارهاي خطرناك را انجام مي داديم؟ اگر آن شب پليس ما را دستگير مي كرد معلوم نبود چه بلائي سرمان مي آمد.
آيا در زان سخنراني آقاي راشد يزدي در مسجد حظيره در روز دهم فروردين 1357 شما هم حضور داشتيد؟
بله، اما بيرون مسجد در خيابان ايستاده بودم.
به چه علت در خيابان ايستاده بوديد؟
در محوطه مسجد ازدحام بسياري بود و ما نمي توانستيم به داخل مسجد برويم. تعداد زيادي از مردم بيرون مسجد در خيابان ايستاده بودند. آقاي راشد ناگهان حين سخنراني با لحن تندي مطالبي گفتند و اين مسئله باعث شد هيجان به مردم منتقل شود. به اين ترتيب تظاهرات از داخل مسجد شروع و به بيرون مسجد كشيده شد. اين ماجرا تا شب ادامه داشت. وقتي مردم به خيابان ها ريختند، نيروهاي پليس و ژاندارمري به سركوب مردم مشغول شدند. در اين ماجرا عده اي از مردم بانك ها و دفتر ساواك را تخريب كردند.
تظاهرات مردم با اتحاد و انرژي شروع شد؛ اما چه چيزي باعث شد تا آنها تظاهرات را ادامه ندهند و پراكنده شوند؟
همبستگي ميان مردم بسيار زياد بود. مردم به خاطر رفت و آمدي كه هميشه به مسجد داشتند و غيرت مذهبي كه در وجودشان بود و همچنين به خاطر برنامه ريزي هائي كه براي مبارزات مي كردند، با هم متحد شده بودند، از اين رو آن روز مردم به طور منسجم تظاهرات را آغاز كردند.
سئوال من اين است كه وقتي مردم با جديت از حظيره به خيابان آمدند و ميان مردم و نيروهاي مسلح صف آرائي شد، چرا مردم تظاهرات را ادامه ندادند؟
علت اين مسئله اين است كه نيروهاي مسلح به سركوب مردم پرداختند. نيروهاي ژاندارمري مسلح بودند و به مردم تيراندازي مي كردند. ايستادن در خيابان معادل با كشته شدن بود و جايز نبود كه كسي در خيابان بماند. به عنوان مثال من در حادثه 17 شهريور در ميدان ژاله حضور داشتم. حتي نزديك بود كه كشته شوم. من در كنار منزل عمويم كه پائين ميدان مولوي قرار داشت و گاهي هم به كوچه و خيابان مي آمدم تا از اوضاع باخبر شوم. به خاطر دارم اگر يك لحظه پشت تير برق نمي ايستادم، كشته مي شدم. بالگردها به منازل مردم تيراندازي مي كردند.
آيا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي حاج احمد متوسليان با آيت الله صدوقي در ارتباط بودند؟
خير، آقاي متوسليان بيشتر در تهران بودند و با يزد ارتباط چنداني نداشتند. همان طور كه گفتم در دوران كودكي من، حاج آقا صدوقي بزرگ در همسايگي ما منزل آقاي اكبرزاده را اجاره كرده و در آنجا ساكن بودند. اين منزل هم مسكوني بود و هم اقاي صدوقي از آن به عنوان حوزه علميه استفاده مي كردند. در اين مدت ما به منزل ايشان رفت و آمد مي كرديم. بعد از مدتي حاج آقا به منزلي در نزديكي مسجد حظيره رفتند و در آنجا ساكن شدند و بالطبع رفت و آمد ما به منزلشان كمتر شد. سپس خانه آقاي اشتري خريداري شد و ايشان در آنجا ساكن شدند. از آنجائي كه من با آن محله آشنائي داشتم گاهي اوقات به منزل ايشان مي رفتم و بسيار مشتاق بودم تا حاج آقا را ببينم. مثلاً وقتي متوجه مي شدم كه حاج آقا در حال وضو گرفتن هستند، به ديدنشان مي رفتم. در اين ميان ما كارهاي تأسيساتي انجام مي داديم و گاهي اوقات شهيد صدوقي براي ما پيغام مي فرستادند و اموري را به ما واگذار مي كردند.
چگونه از شهادت ايشان باخبر شديد؟
روز دهم تير (روز شهادت آيت الله صدوقي) مشغول به كار بودم كه خبردار شدم در مسجد ملااسماعيل انفجار رخ داده است و ايشان به شهادت رسيده اند. شهر در عزا و ماتم فرو رفت و مراسم ترحيم برگزار شد. رابطه صميمانه اي بين خانواده هاي ما برقرار بود و تقريباً با ايشان زندگي مي كرديم. آيت الله صدوقي بسيار خوش برخورد بودند.
از ويژگي هاي اخلاقي چه خاطراتي داريد؟
ايشان همواره به آينده فكر مي كردند و براي امور برنامه ريزي مي كردند. آيت الله صدوقي با مردم با طمأنينه و خوشروئي برخورد مي كردند. ايشان وقتي كه در خيابان راه مي رفتند و به كاسبان، بازاري ها و ساير مردم مي رسيدند، با خوشروئي با آنها سلام و احوالپرسي مي كردند. مردم هم براي مسائل بسياري از آيت الله صدوقي كمك مي گرفتند. بعضي از مردم تلفني سئوالات خود را مطرح مي كردند. حاج آقا صدوقي افراد را به منزل خود دعوت مي كردند تا بتوانند حضوراً سئوالات خود را مطرح كنند. مثلاً به ياد دارم يك بار همراه حاج آقا صالحي در منزل آيت الله صدوقي بوديم و عده اي هم براي طرح مشكلاتشان به منزل ايشان آمده بودند. گاهي اوقات افرد تقاضاهاي نا به جائي از آيت الله صدوقي و ايشان هم با صراحت آن را رد مي كردند. به طور مثال شخصي نزد آيت الله صدوقي آمده و گفته بود لطفاً براي من زن بگيريد. شهيد صدوقي گفتند: «زن را جاي ديگري بگيريد. من اينجا نمي توانم براي شما زن بگيرم.» يك روز هم فردي از آشنايان حاج آقا نزدشان آمده بود و از ايشان تقاضائي كرد. آيت الله صدوقي در جواب گفتند: «اگر قرار باشد من به خاطر اين موارد به ديگران سفارش كنم، در اين صورت هر روز بايد به اين و آن سفارش كنم.» زماني كه آيت الله صدوقي در خيابان راه مي رفتند تا براي اقامه نماز به مسجد بروند، فروشنده ها بي اختيار و به دليل علاقه وافرشان در مغازه هايشان را مي بستند و به همراه شهيد صدوقي به سمت مسجد حركت مي كردند و در واقع شهر تعطيل مي شد. صبح هاي زود وقتي آيت الله صدوقي مي خواستند براي خواندن نماز صبح به مسجد بروند، به دليل مبارزات انقلابي و تاريكي شب، راه رفتن در خيابان در آن موقع شب خطر داشت؛ ولي ايشان با شجاعت بسيار عصايشان را به دست مي گرفتند و به سمت مسجد راه مي افتادند. حتي در روز دهم فروردين پس از آنكه در پي سخنراني حاج آقا راشد، مردم تظاهرات كردند و مأموران ژاندارمري هم به سمت مردم تيراندازي كردند، آيت الله صدوقي از مسجد بيرون آمدند و با شهامت و اقتدار به مأموران گفتند: «اگر مي خواهيد مرا بكشيد، من ايستاده ام.» مأموران حتي جرئت نكردند به حاج آقا صدوقي نگاه كنند. در واقع اين خاطرات بيانگر شجاعت و ابهت آيت الله صدوقي است.
از رفت و آمدهايتان به منزل ايشان در زماني كه همسايه آيت الله صدوقي بوديد، بگوئيد.
بعضي اوقات براي صرف افطاري به منزلشان مي رفتيم. روزهاي عيد هم به ديدنشان مي رفتيم. آيت الله صدوقي هم به ما نقل و سكه به عنوان عيدي مي دادند. گاهي اوقات زماني كه معممين در منزل ايشان جمع مي شدند، من هم در جمعشان حضور پيدا مي كردم و در جلسات درسشان مي نشستم و از صحبت هايشان استفاده مي كردم. گاهي اوقات از منزلشان برايمان غذا و نذري مي فرستادند. ما هم هر وقت شيريني مي پختيم، به منزلشان مي فرستاديم. به ياد دارم، يك روز قرار بود مجلس عروسي در منزلشان برگزار شود. آيت الله صدوقي به كارگزار دفترشان سفارش كردند تا براي مراسم نقل بخرد. ايشان هم نقل را خريد. وقتي آيت الله صدوقي نقل را چشيدند، گفتند: «چرا از متوسليان نقل نخريدي؟» برو و از خليفه حسين نقل بخر.» بعد شهيد صدوقي به ايشان گفتند: «حالا فهميدي كه نقل خوب چه مزه اي مي دهد؟» ايشان از طعم شيريني هاي ما خوششان مي آمد، ما هم برايشان شيريني مي فرستاديم.
در دوران پيروزي انقلاب اسلامي نقش آيت الله صدوقي در تأسيس نهادها در يزد چه بود؟
آيت الله صدوقي در عمران و آبادي شهر نقش مؤثري را ايفا مي كردند و در اين زمينه جايگاه ويژه اي در ميان مردم داشتند. اكثر اوقات كه جلسه اي براي بازسازي و يا ساختن مكاني تشكيل مي شد، مرا هم دعوت مي كردند و كارهاي تأسيساتي آن پروژه را به من مي دادند، از جمله ساخت مدرسه امام، حوزه علميه امام، مدرسه عبدالرحيم خان و مكتب الزهرا.
در مورد نوع لباس پوشيدن آيت الله صدوقي برايمان بگوئيد.
آيت الله صدوقي هميشه در معابر و خيابان ها با وجود كهولت سنشان خوش تيپ بودند. گاهي اوقات كه به منزلشان مي رفتم، وقتي آيت الله صدوقي براي رفتن به مسجد حاضر مي شدند با علاقه نگاهشان مي كردم. ايشان فوق العاده تميز و مرتب بودند. در زمان قديم افراد مؤمن معمولاً براي وضو گرفتن از آب حوض استفاده مي كردند. حوض بزرگي در منزل شهيد صدوقي بود. ايشان هم براي وضو گرفتن از آب حوض استفاده مي كردند. كفش هايشان هميشه واكس زده بود. شخصي در منزلشان كارهاي حاج آقا را انجام مي داد. عطر و ادكلن برايشان مي آورد و خلاصه آيت الله صدوقي با ظاهري آراسته و شيك به مسجد مي رفتند.
پوشش آيت الله صدوقي وقتي در مجالس رسمي نبودند، چگونه بود؟
ايشان هميشه شيك پوش و تميز بودند. به خاطر دارم لباس سفيدي مي پوشيدند و نعلين به پا مي كردند؛ اما هرگاه قصد داشتند در جمعي رسمي حضور پيدا كنند، در اتاق شيشه اي منزلشان موها و ريششان را شانه مي كردند.
آيا ايشان به شما توصيه اخلاقي هم مي كردند؟
بله، هميشه به من مي گفتند كه جوان بايد چگونه باشد و در مورد اهميت نماز هم با من صحبت مي كردند.
آيا ايشان اين مطالب را بي مقدمه مي گفتند؟
نه، مثلاً وقتي در كنار حوض مشغول وضو گرفتن بودند، برايم درباره فوائد نماز و حكمت وضو صحبت مي كردند. زماني كه آيت الله صدوقي در منزل قديمي شان ساكن بودند، با وجود درس هائي كه مي دادند و به رشته من مربوط نمي شد؛ اما من در كلاس هاي درس ايشان با پوششي آراسته شركت مي كردم.
ايشان در كلاس هايشان چه درسي مي دادند؟
آيت الله صدوقي دروس حوزه را به معممين آموزش مي دادند، البته من آن زمان سن و سال كمي داشتم.
آيا ايشان نسبت به حضور شما در كلاس با توجه به سن و سال كمتان اعتراض نمي كردند؟
خير، به هيچ وجه. من آن زمان با حاج شيخ محمدعلي بسيار صميمي بودم و رابطه دوستانه اي بين ما بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34