شهيد آیت الله صدوقي و علما و مراجع (2)
درآمد
اولين بار كجا و چگونه با آيت الله صدوقي آشنا شديد؟
حضور آيت الله صدوقي در حوزه جنبه مبارزاتي داشت؟
ايشان در حوزه، برنامه هاي مفيدي را پياده مي كردند. به خاطر دارم امتحان ويژه اي از دانش آموختگان ادبيات گرفتند. براي كسب آمادگي در اين امتحان بايد كتاب مغني را كه آخرين كتاب در رسته ادبيات عرب است، مطالعه مي كرديم. هدف ايشان از برگزاري اين امتحان، انتخاب عده اي براي تشكيل يك گروه بود. آيت الله صدوقي قصد داشتند تا افراد منتخب را در سطح ويژه اي آموزش دهند. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، براي همگان محرز بود كه شهيد صدوقي با امام خميني در ارتباط هستند. چه در آن زمان كه در قم تشريف داشتند و چه در دوره تبعيد امام كه در يزد بودند، اما زماني كه مبارزات آغاز شدند، ارتباط آيت الله صدوقي با امام خميني (رحمه الله عليه) علني شد. شهيد صدوقي از لحاظ مبارزاتي در يزد مركز ثقل بودند و به دليل قدرت خاصي كه در مديريت داشتند، تشعشع اقدامات و مبارزات ايشان كل ايران را فرا گرفته بود. آقاي راشد يزدي از همراهان شهيد صدوقي بودند و خودشان نيز در مبارزات نقش مؤثري را ايفا مي كردند.
زماني كه مبارزات انقلابي آغاز شد، آيت الله صدوقي مجالسي را با حضور علما و شخصيت هاي بزرگ در مسجد روضه محمديه كه به مسجد حظيره معروف بود، برگزار مي كردند. در آن زمان علماي بزرگي ممنوع المنبر بودند، از جمله آقاي راشد كه جلسه با سخنان آقاي راشد آغاز و آتش مبارزات انقلابي از همان لحظه شعله ور شد. مديريت خردمندانه آيت الله صدوقي در امور، تنور انقلاب را تا زمان پيروزي مبارزات، در يزد گرم نگه داشت. ايشان به هر مناسبتي به طور مستمر اعلاميه مي دادند و اعلاميه ها را با خط زيباي خود مي نوشتند كه بعدها با امكاناتي كه در اختيار ايشان و مبارزان قرار گرفت، متن اعلاميه ها تايپ و تكثير مي شد. در حال حاضر نيز بنياد شهيد مجموعه اي از اعلاميه هاي ايشان را به صورت كتابي منتشر كرده است. البته مكاني دارد كه اهالي برخي روستاها و محلات يزد، اعلاميه هاي دست نويس ايشان را نگه داشته باشند. در امور مربوط به اطلاعيه ها، آيت الله صدوقي مضمون را بيان مي كردند و عده اي نيز در اين زمينه با ايشان همكاري مي كردند.
به طور مثال آقاي سيّد احمد دعايي كه از روحانيون يزد بودند و برادر آقاي دعايي مسئول روزنامه اطلاعات هستند و همچنين مرحوم دكتر نظام الديني و مرحوم دكتر پاك نژاد، همگي در اين زمينه با آيت الله صدوقي همكاري مي كردند.
يكي از اقدامات منحصر به فرد آيت الله صدوقي در صحنه مبارزات در ايران، سخنراني هايش ايشان پس از اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد حظيره بود. ايشان در هر مناسبتي، پس از نماز سخنراني و نيز از سخنرانان بزرگ دعوت مي كردند. مردم نيز در صحن مسجد و خيابان مي نشستند و مشتاقانه به صحبت هاي ايشان گوش مي دادند. با اين اقدامات، نماز جماعت به نمازي انقلابي تبديل شده بود. اين سخنراني ها تا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم ادامه يافت و به اين ترتيب آتش مبارزات در شهر يزد شعله ور بود. با وجود اينكه شهر قم، مركز انقلاب به شمار مي آمد، امّا مبارزات در اين شهر، به اندازه يزد شدت نداشت. به نظر بنده علت اين امر اين بود كه در قم به دليل وجود روحانيون زياد، شخص خاصي محور مبارزات نبود، ولي آيت الله صدوقي در شهر يزد، محور و مركز مبارزات بودند و بالطبع مبارزات با نظم بيشتري، ادامه پيدا مي كرد.
شهيد صدوقي هرگاه به شهر قم مي رفتند، در منزلي كه آنجا داشتند، اقامت مي كردند و با اكثر مراجع و علما ارتباط داشتند. ايشان بالاخص با امام خميني ارتباط دوستانه اي داشتند. همه علما براي آيت الله صدوقي و موضع فكري شان، احترام خاصي قائل بودند. زماني كه آيت الله بهشتي س از سفر به شهر يزد قصد بازگشت داشتند، هنگام بازگشت، در فرودگاه به مردم فرمودند: «اي مردم! اين عالم بزرگ « آيت الله صدوقي»
شخصيتي است كه وقتي ما در دوران انقلاب در تهران تصميم گيري مي كرديم، بعد از مشورت با يكديگر، قبل از اجرا حتماً با ايشان مشورت مي كرديم.» زماني كه آيت الله صدوقي به قم رفتند، مردم و طلبه ها با خوشحالي از ورود ايشان به شهر سخن مي گفتند. حتّي يك بار وقتي آيت الله صدوقي از منزل خود به منزلي كه امام در آن مستقر بودند - منزل آقاي پسنديده واقع در محله يخچال قاضي- مي رفتند، مردم در طول مسير پشت آيت الله صدوقي به راه مي افتادند و تظاهراتي را برپا كردند.
آن زمان شما در قم تشريف داشتيد؟
هر يك از روحانيون در زمان انقلاب، نقش خاصي در پيروزي ايفا مي كردند. نقش آيت الله صدوقي در آماده سازي ذهني مردم و رشد فكري آنها براي مبارزه با رژيم و گروه هاي مختلف چه بود؟
زماني كه آيت الله لنكراني به شهر يزد تبعيد شده بودند، من به تازگي طلبه شده بودم و به ملاقات ايشان مي رفتم، ولي به ديگران مي گفتم كه به منزل آقاي لنكراني مي روم، نه آيت الله لنكراني. يك روز كه به ملاقات ايشان رفته بودم، شخصي از قم به ديدار ايشان آمده بود. آيت الله لنكراني فرمودند: «با وجود اينكه يزدي ها به ترسو بودن معروف هستند، ولي نكته قابل توجه اين است كه 80 درصد مردم يزد مقلّد امام خميني هستند.» مذهبي بودن و حسّ كاوشگرانه در مردم يزد، باعث شد تا اين شهر زادگاه علما، مراجع دانشمندان زيادي شود. به طور مثال آقاي حكيمي اصالتاً يزدي هستند. مقام معظم رهبري از طرف مادربزرگ، يزدي هستند. آقاي فيروزآبادي پدرشان اصليت يزدي داشتند كه بعدها به شهر مشهد مهاجرت كردند. البته علاوه بر زمينه علمي و مذهبي كه در وجود مردم يزد وجود داشت، حضور عالماني همچون آيت الله شهيد صدوقي در پرورش استعدادها بسيار مؤثر بود.
قبل از انقلاب اسلامي، عالماني به نوانديشي معروف بودند، از جمله آيت الله امامي كاشاني. آيت الله كاشاني در بيان مباحث سنگين و ارزشمند معروف بودند. شهيد صدوقي ايشان را به همراه عده اي از علما به يزد دعوت كردند. از تعدادي طلبه نيز دعوت شد و جلسه با حضور جمعي از فرهنگيان شهر يزد در سالن عبدالرحيم برگزار شد. البته آيت الله شهيد صدوقي اين جلسه را مخفيانه به راه انداختند. سپس جلسه ديگري در مدرسه خان برگزار شد. در طول اين جلسه از طلاب خواسته شد كه مشكلات موجود در امور درسي را بيان كنند تا نسبت به رفع آنها اقدام شود. برگزاري انجمن هاي ديني، تشكيل جلسات متعدد براي فرهنگيان و ارتباط با شخصيت هاي بزرگ ديني و علمي از جمله فعاليت هاي ايشان بود.
آيت الله صدوقي در اداره امور اقتصادي حوزه ها روش هاي منحصر به فردي داشتند. شما در اين مورد اطلاعي داريد؟
در زمان انقلاب نيز در جريان مسائل بوديد؟
بعد از ظهر روز دوشنبه، 19 دي ماه بود كه همراه با ساير طلبه ها، به منزل آيت الله نوري همداني كه از اساتيد حوزه و از چهره هاي مبارز بودند، رفتيم. منزل ايشان در خيابان ممتاز بود. كلانتري در چهار راه شهدا واقع بود. هنگامي كه از منزل ايشان خارج شديم و به چهار راه شهدا رسيديم، مأمورين جلوي طلاب را گرفتند و دستور دادند كه همگي متفرق شوند. در اين حين مأمورين تيراندازي كردند و عده اي را به شهادت رساندند. پس خط سير شكل گيري مبارزات بدين ترتيب بود: شهادت حاج آقا مصطفي خميني، مراسم ترحيم ايشان، مطرح شدن نام امام و نقش بر آب شدن دسيسه هاي رژيم، توهين به امام براي جبران عقده هاي دروني رژيم، اعتراض علما و طلبه ها نسبت به توهين به امام و در نهايت شهادت تعدادي از طلاب.
اختناق شديدي بر مملكت حاكم و حكومت نظامي اعلام شد. آن قدر شرايط دشوار بود كه به سختي مي توانستيم به مسجد برويم. چهلم شهداي قم در تبريز برگزار شد و چهلم شهداي تبريز در شهر يزد و از اين زمان بود كه شهيد صدوقي به عنوان رهبر بزرگ مبارزات وارد صحنه شدند، البته علماي ديگر نيز در جايگاه خود مؤثر بودند و اطلاعيه هائي را منتشر مي كردند، امّا فرياد پرخروش آيت الله صدوقي به عنوان دوست و همراه امام در سراسر ايران پيچيد و زبانه مبارزات به شهرهاي ديگر نيز كشيده شد. البته گاهي اوقات آرامش در برخي از شهرها برقرار مي شد. همه مردم و علما احترام فوق العاده اي براي آيت الله صدوقي قائل بودند. ايشان مي توانستند به هنگام دستگيري افراد، موضع را با قدرت، پيگيري كنند. شهيد صدوقي در دوران مبارزه نامه اي براي مراجع نجف ارسال و در آن از مراجع آنجا گلايه كرده بودند كه توقع ما از شما بيش از اين بود، ما توقع داشتيم كه بيشتر از اينها از امام جانبداري كنيد و به مسائل امام توجه داشته باشيد. اگر اين نامه را هر شخص ديگري غير از آيت الله صدوقي براي مراجع نجف مي نوشت، آنان مي گفتند كه هيچ كس حق تذكر دادن به ما را ندارد، امّا شخصيت برجسته و سابقه علمي ايشان به حدّي بود كه مراجع نجف، تذكر ايشان را با احترام بسيار پذيرفتند.
نكته ديگري كه در شخصيت والاي آيت الله صدوقي قابل توجه است، نحوه مديريت ايشان است. زماني كه زلزله طبس رخ داد، ما در يزد بوديم. براي كمك به زلزله زدگان از طرف امام خميني (رحمه الله عليه) و از جانب حوزه علميه مشهد و از جانب مقام معظم رهبري، عدّه اي به طبس رفتند، ولي مركز ثقل تمامي اين حركت ها و امدادها، آيت الله صدوقي در يزد بودند. جلسه اي در يزد برگزار شد و مرحوم آيت الله گلپايگاني، فرزند خود، آقاي سيد مهدي گلپايگاني را به جلسه فرستادند. گروهي از افراد از جمله آيت الله صدوقي و آقاي سيّد مهدي گلپايگاني به سمت طبس حركت كردند. در آن زمان امام دستور دادند كه همه مردم و علما به امور طبس رسيدگي كنند. رژيم علاوه بر اينكه كمكي نمي كرد، مانع از هر گونه امدادي از سوي مردم مي شد. آيت الله صدوقي فرمودند: «مسئله اي نيست، ما خودمان به مردم طبس كمك مي كنيم.» در جريان حادثه طبس، حاج آقا مهدي گلپايگاني در تصادفي از دنيا رفتند. مسلماً اين حادثه، مصيبت بزرگي براي آيت الله العظمي گلپايگاني بود. رژيم نيز سعي مي كرد از فرصت استفاده كند و ذهن مردم را با مشغول كردن به مسئله فوت حاج آقا مهدي گلپايگاني از مبارزات منحرف كند؛ امّا آيت الله گلپايگاني شخصيتي هوشيار بودند. مقام معظم رهبري درباره ايشان فرمودند: «زماني كه هيچ فريادي نبود، صداي حوزه و آيت الله گلپايگاني به گوش مي رسيد.» شهيد صدوقي چنان امور را مديريت كردند كه همين حادثه منجر به شكل گيري حركتي نو شد و در روز تشييع جنازه آقاي سيّد مهدي گلپايگاني، مردم تظاهرات كردند.
در يك كلام مي توان گفت كه آيت الله صدوقي با هوش سرشار خود، از هر موقعيتي در جهت پيشبرد مبارزه استفاده مي كردند. آن زمان من با نوه آيت الله صدوقي دوست بودم و ايشان همرزم من بودند؛ به همين خاطر به منزل آيت الله صدوقي مي رفتم. البته هنگامي كه در حضور ايشان بودم، سعي مي كردم صحبت نكنم و بيشتر گوش مي دادم تا از سخنان شهيد صدوقي بهره مند شوم. بعد از ظهر يك روز، در منزلشان مهمان بودم. اطلاعيه اي چاپ شده بود و شهيد صدوقي به مسئول بيتشان، آقاي رجب علي كه مردي دوست داشتني بود، فرمودند كه اين اطلاعيه رابه دست آقاي فلاني برسانيد. در همين اثنا، شخصي كه آن زمان راننده بود - اين شخص در زمان انقلاب، رانندگي را رها كرد و تصميم گرفت طلبه شود، در دوران جنگ نيز به جبهه رفت و سرانجام مفقود الاثر شد. خانواده اين عزيز تا مدّتي در منزل آيت الله صدوقي زندگي مي كردند- با ناراحتي زياد از در وارد شد و به آيت الله صدوقي گفت: «حاج آقا! به داد مردم برسيد، زلزله اي در طبس رخ داده است، كمكشان كنيد». در آن زمان وسايل ارتباط جمعي به گستردگي امروز نبود و در نتيجه اخبار به سرعت پخش نمي شد.
به دنبال اين خبر اقداماتي براي كمك به زلزله زدگان طبس انجام شد، ولي ماجراي طبس خود، موجد حركتي ديگر شد.
منزل شهيد صدوقي كه هم اكنون در اختيار پسرشا است و هنوز نيز پابرجاست، در يك طرف خيابان و دفترشان در طرف ديگر كوچه بود. آن زمان ايشان در منزل نشسته بودند كه طي تماسي تلفني خبر رسيد كه در صحراي طبس اتفاقات مشكوكي افتاده است. به طور كلي اولين كسي كه از ماجراي طبس باخبر شد، شهيد صدوقي بودند. ايشان فوراً با منزل آيت الله بهشتي تماس گرفتند. ايشان در منزل نبودند و آقاي صدوقي خبر را به همسر ايشان دادند. بحمدالله اين حادثه با شكست دشمن به پايان رسيد.
نكته ديگري كه درباره شخصيت آيت الله صدوقي قابل ذكر است، ارتباط ويژه ايشان با مسئولين انقلاب و علماي بزرگ از جمله آيت الله شهيد بهشتي بود. البته لازم به ذكر است كه بگويم شهيد صدوقي ارتباط ويژه اي بامقام معظم رهبري داشتند. آيت الله خامنه اي، در آن زمان به سيستان و بلوچستان تبعيد شده بودند و طي آن دوره، محوريت امور شرق كشور به دست آيت الله صدوقي بود. با اينكه علماي بزرگ در شهرهاي مختلف، پيشرو بودند (از جمله آيت الله صادقي كرماني)، ولي سرآمد تمامي اين افراد، شهيد صدوقي بودند. طبق برنامه هميشگي، شهيد صدوقي به همراه عده اي به ديدار تبعيدي ها از جمله مقام معظم رهبري رفتند ودر اين سفربه مقام علمي بالاي آيت الله خامنه اي پي بردند و فوق العاده از علم بالاي ايشان شگفت زده شدند. اولين كسي كه مقام معظم رهبري را با نام آيت الله خطاب كردند، شهيد صدوقي بودند. آن زمان علماي جوان، اگر از نظر علمي در سطح بالائي هم قرار داشتند، باز هم به دليل جوان بودن، آيت الله خطاب نمي شدند. زماني بحث شد كه در متن نامه اي ايشان، مقام معظم رهبري را با چه عنواني خطاب كنند كه شهيد صدوقي فرمودند،بنويسد:«حضرت آيت الله» كه اين مسئله از علاقه اياشن به مقام معظم رهبري ريشه مي گرفت. از طرفي هرگاه مشكلي در سيستان و بلوچستان به وجود مي آمد و مردم براي حل مشكل به آيت الله صدوقي مراجعه مي كردند، ايشان مي فرمودند: «به آيت الله خامنه اي كه در سيستان و بلوچستان تشريف دارند، مراجعه كنيد. ايشان مي توانند مشكلتان را حل كنند.» در واقع شهيد صدوقي افراد را نزد مقام معظم رهبري ارجاع مي دادند، زيرا مي ديدند كه ايشان شايستگي حل مشكلات مردم را دارند و چون آيت الله خامنه اي در سيستان و بلوچستان اقامت داشتند، خيالشان از بابت مشكلات مردم آن منطقه راحت بود. مقام معظم رهبري متولد مشهد بودند، ولي به اين منطقه تبعيد شده بودند و در طول اين مدت،مردم (شيعه وسني) به ايشان مراجعه مي كردند و در واقع ايشان پناهگاهي براي مردم بودند و مردم با ايشان انس گرفتند.
شهيد صدوقي اقدامات فرهنگي خوبي نيز مي كردند. به طور مثال به ياد دارم ايشان يك ماشين جيپ آهو خريداري كردند و مرحوم آقاي رباني را مسئول ثبت نام از روحانيون قرار دادند. آقاي رباني، روحاني مبارزي بودند كه يك وقتي به تهران تشريف آوردند، در محضر امام سخناني آتشيني براي مردم ايراد كردند كه بسيار مورد توجه امام قرار گرفت و امام ايشان را تشويق كردند. طبق برنامه هر جمعه، تعدادي روحاني سوار جيپ مي شدند (البته راننده هم يك روحاني بود تا در جا صرفه جوئي شود) و هر روحاني در روستائي كه امام جماعت نداشت، پياده مي شد و وظيفه اش اين بود كه در آن روستا، بالاي منبر مي رفت، سخنراني مي كرد و به سئوالات شرعي مردم پاسخ مي داد و سرانجام نيز راننده موظف بود همه اين عزيزان را از روستاها سوار كند و باز گرداند. اين برنامه جالب از ايده هاي هوشمندانه شهيد صدوقي بود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، آيت الله صدوقي و محافظشان از اين ماشين استفاده مي كردند و بعد از شهادت اين بزرگوار، مدّتي سپاه اين ماشين را در اختيار داشت و تا آنجا كه به ياد دارم، از اين وسيله مدّتي هم در سيستان و بلوچستان استفاده شد.
يكي ديگر از اقدامات مفيد آيت الله صدوقي، حضور در جبهه ها در دوران جنگ بود. طلبه ها در زمان جنگ به دو دسته تقسيم مي شدند. يك دسته روحاني تبليغي بودند و دسته ديگر روحانيون رزمي تبليغي بودند. تيپ 83 امام صادق(عليه السلام) در قم كه فرماندهي آن را حاج آقا ذوالنور عهده دار بودند، مصداق خوبي از اين دسته است. حاج آقا ذوالنور از روحانيون فعال، پرفضيلت و مبارز بودند. مصداق بارز اثر مثبت حضور روحانيون در جبهه ها اين است كه فرماندهان مي گفتند: «حضور روحانيون در جبهه ها، اثرش از تانك نيز بيشتر است.»
به نظر شما به چه علت، وجود روحانيون در جبهه ها تا اين حد مؤثر بود؟
در مورد استقبال از امام نيز آيت الله صدوقي دائماً در حال فعاليت بودند. ايشان عده اي از افراد و طلبه ها را به صورت كاروان گرد هم آوردند و من به همراه ساير طلبه ها از يزد با اتوبوسي كه شهيد صدوقي تهيه ديده بودند، به تهران آمديم (راننده اتوبوس، همان راننده اي بود كه بعدها طلبه شد). مدّتي در انبار منزل شخص مؤمني در خيابان ايران مستقر بوديم تا وقتي كه محافظين مخصوصي كه مسلّح نيز بودند از قم به ديدن ما آمدند و به خاطر آن شرايط نامناسب از ما عذرخواهي كردند و سپس ما را به حسينيه همداني ها در خيابان ري انتقال دادند. شهيد صدوقي نيز در جمع ما حضور پيدا كردند و با ايشان ملاقاتي داشتيم. ايشان به عنوان مشاور و دوست امام به امور رسيدگي مي كردند.
ارتباط آيت الله صدوقي با امام ارتباط دوستانه و خاصّي بود. شايد يكي از دلايل اين مسئله، محوريت شهيد صدوقي در زمان مرجعيت حاج عبدالكريم حايري و همچنين آيت الله بروجردي بود. سلسله مراتب مرجعيت به اين شكل بود كه پس از حاج عبدالكريم حايري، علماي ثلاث، وظيفه مرجعيت شيعه را بر عهده داشتند. در يك كلام مي توان گفت كه شهيد صدوقي، معتمد مراجع بودند. حتّي ايشان، آيت الله بروجردي را از بروجرد به قم آوردند و آقاي بروجردي مرجع شيعه شدند و شهيد صدوقي نيز معتمد ايشان بودند. شهيد صدوقي شخصيت شگفت انگيزي داشتند. ايشان با كشاورزي درمزرعه اي كه در قم داشتند، خرج زندگي شان را تأمين مي كردند و به تدريس در حوزه نيز مي پرداختند. كمتر عالمي را مي توان يافت كه علاوه بر تدريس، براي امرار معاش به كار ديگري بپردازد. ولي شهيد صدوقي چون عيالوار هم بودند، با وجود تدريس در حوزه، كشاورزي نيز مي كردند. نكته اي كه هم اكنون به ذهنم آمد اين است كه دراوج دوران مبارزات انقلاب، شاه وقتي ديد كه شهر يزد مبارزان فعالي دارد، طي اقداماتي، استاندار يزد را عوض كرد. استاندار جديد مي گفت كه پهلوان است و نقش بازي مي كرد و آدم نخاله اي بود. همان طور كه مي دانيد شهيد صدوقي بعد از نماز هميشه سخنراني ايراد مي فرمودند و حتي برخي از سخنراني هاي ايراد مي فرمودند و حتي برخي از سخنراني هاي ايشان در ماه مبارك رمضان بيشتر از 2 ساعت طول مي كشيد. سخنراني هايشان خطابي نبود، بلكه عالمانه و خودماني بود. بعد از انقلاب هم ايشان نه به عنوان يك فرد منبري، بلكه به عنوان يك آيت الله سخناني را ايراد مي كردند. ايشان همواره سعي مي كردند با سخنانشان تنور انقلاب را در يزد گرم نگه دارند. آيت الله صدوقي در حين سخنانشان بذله گويي هم مي كردند. يك بار در حين صحبت هايشان با همان لهجه شيرين يزدي خودشان فرمودندكه: «بله، يك استانداري آمده و گفته است روزي 40 تا تخم مرغ مي خورم و هارت و پورت كرده است. اينكه افتخار نيست. بعضي از حيوانات هستند كه روزي يك من كاه مي خورند و چند من بار مي برند.» ايشان گاهي جدي و گاهي در قالب لطيفه منظور خودشان را مي رساندند. خوب به خاطر دارم كه طاغوت عمداً چنين استانداري را فرستاد تا آيت الله صدوقي را خسته كند و ايشان كناره گيري كنند.
بي مناسبت نيست كه در اينجا از شهيد پاك نژاد هم يادي بكنيد.
ويزيت كردن رايگان طلبه ها فكر چه كسي بود؟
در اسناد ساواك منعكس شده است كه آيت الله صدوقي در تحريم پپسي نقش داشتند. آيا شهيد دكتر پاك نژاد هم دراين زمينه نقشي داشتند؟
نكته ديگري كه به خاطر دارم اين است كه آيت الله اعرافي، امام جمعه ميبد، هم باسواد بودند هم باتقوا و هم انقلابي و در امور انقلابي، ارتباط زيادي با آيت الله صدوقي داشتند. قبل از انقلاب ايشان امام جمعه ميبد بودند و مردم از ايشان تبعيت مي كردند. بعد از انقلاب درسخنانشان مي گفتند جوانان بايد ازدواج كنند، زمين ها را بين آنان تقسيم كنيد. ايشان با يك شمشير چوبي نماز مي خواندند. يك روز ساواكي ها ايشان را دستگير كردند و به شهرباني يا ساواك بردند. اين خبر در شهر يزد پيچيد. آن روز ما در منزل شهيد آيت الله صدوقي بوديم، آن زمان كسي جرئت نمي كرد كه به راحتي چنين اشخاص بزرگي را دستگير كند. وقتي آيت الله صدوقي خبر را شنيدند، فوراً به جائي از منزلشان كه هم اكنون نيز در آنجا روضه خوانده مي شود، رفتند و سخناني را بدين شرح ايراد كردند: «بله، حاج آقا اعرافي را هم دستگير كردند و بايد كاري كنيم كه ايشان آزاد شوند.» ايشان اسم حاج آقا اعرافي را باعزت و احترام تمام بر زبان مي آوردند. وقتي ساواك حاج آقا اعرافي را آزاد كرد، ايشان گفتند شمشيرم را به من بدهيد و ساواك شمشير چوبي را به ايشان بازگرداند.
اگر حوادث دوران انقلاب را بازنگري كنيم، در كنار اتفاقات تلخ، مطالب شيريني را هم خواهيد ديد، به طور مثال يكي از نزديكان ما كه روحاني بزرگي بود تعريف مي كردند كه در ميبد اردكان يزد جلسه اي بود كه مرحوم آيت الله اعرافي و مرحوم آيت الله خاتمي نيز در آن شركت داشتند. يكي از حاضرين، شخصي را به آيت الله اعرافي معرفي كرد و گفت كه ايشان رئيس دادگستري هستند. همان لحظه آيت الله اعرافي با عصبانيت عصاي خود را بلند كردند تا بر سر آن شخص بزنند و فرمودند: «اين عمله ظلمه است. اينها جوانان ما را كشته اند،پس بايد قصاصشان كنيم.» حاضرين عصاي حاج محمد ابراهيم اعرافي را گرفتند و ايشان را به آرامش دعوت كردند. بسيار برايمان جالب بود كه آيت الله بگويند رئيس دادگستري را بايد قصاص كنيم. البته دوش به دوش حوادث شيرين، سختي هائي نيز بود. اين مردان بزرگ واقعاً در آن ميدان مبارزه شاهكار كردند.
شهيد آيت الله صدوقي انسان شجاع و نترسي بودند. ايشان همواره بدون هيچ ترسي جلوي جمعيت حركت مي كردند. بعد از انقلاب ايشان را تهديد كرده بودند كه شما را مي كشيم و ايشان در نماز جمعه فرمودند: «مرغابي را از آب مي ترسانيد؟ اگر مرا شهيد كنيد، افتخار من است.» كه طولي هم نكشيد كه ايشان به درجه رفيع شهادت نايل شدند. زمان شهادت ايشان ماه مبارك رمضان بود و ما براي تبليغ رفته بوديم به سپاه كرمان كه حوالي ساعت 2 بعد از ظهر خبر شهادت ايشان را دادند. خبر شهادت ايشان ضربه سختي بر همه وارد كرد و واقعاً متأثر كننده بود. مردم يزد از شنيدن اين خبر به شدت ناراحت شدند. امام نيز از شهادت ايشان محزون بودند و فرمودند: «من واقعاً دوست عزيزي را از دست دادم.».
در امور مربوط به اطلاعيه ها، آيت الله صدوقي مضمون را بيان مي كردند و عده اي نيز در اين زمينه با ايشان همكاري مي كردند. به طور مثال آقاي سيد احمد دعايي كه از روحانيون يزد بودند و برادر آقاي دعايي مسئول روزنامه اطلاعات هستند و همچنين مرحوم دكتر نظام الديني و مرحوم دكتر پاك نژاد، همگي در اين زمينه با آيت الله صدوقي همكاري مي كردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
/ج