شناخت شناسي در تعليم و تربيت از ديدگاه نهج البلاغه (1)
نويسنده: دكتر محمد كاظم اكرمي
عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس
عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس
چكيده
كليد واژه ها
از تعليم و تربيت صدها تعريف شده است [ميالاره، 1373: 15]. ساده ترين تعريف آن، عبارت است از تغيير رفتار آدمي در جهت مطلوب، و منظور از رفتار فقط عملكرد انسان ها نيست، زيرا كه عملكرد آدميان ريشه در بينش و نگرش آن ها دارد. پس تغيير رفتار يعني تغيير بينش، منش و كنش انسان ها.
اما فرآيند آموزش و پرورش در واقع عبارت از ايجاد زمينه و شرايط مناسب به وسيله نسل بزرگ تر براي پرورش ارادي تمام استعدادهاي نسل جوان تر در جهت مطلوب مي باشد، ما در عمل تربيتي امام (ع) كه حاصل ويژه آن حدود هشتاد نفر انسان برجسته است [جعفري، 1357، 208] اين فرايند را ملاحظه مي كنيم.
علي (ع) قرن ها قبل از تدوين اعلاميه حقوق بشر، تعليم و تربيت را حق انسان ها و وظيفه زمامداران الهي،كه جز هدايت و اقامه حق هدفي ندارند، دانسته و فرموده است:
«ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق فاما حقكم علي فالنصيحه لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تأديبكم كيما تعلموا...» [امام علي، 1379، 68].
« اي مردم، من بر شما حقي دارم و شما بر من حقي داريد، اما حقي كه شما بر من داريد: خيرخواهي شما و تقسيم عادلانه بيت المال ميان شما و آموزش دادن شما تا نادان نمانيد و تربيت شما تا ناآگاه (از مسير كمال) نباشيد...»
با عنايت به تعريف تربيت اكنون بايد نظام تربيتي امام (ع) را با توجه به سبك و شيوه مرسوم نظام هاي تربيتي روشن كرد.
1- شناخت شناسي امام (ع)
به عبارت ديگر، تا ما امكان دانايي و شناخت را معلوم نكنيم و چون سوفسطائيان حقيقت را نشناختني و بيان ناكردني بپنداريم [هومن، 1341، 4] درباره چيزي نمي توانيم سخن بگوئيم و اظهار نظر بكنيم.
اكنون بايد ديد تعريف شناخت يا معرفت چيست؟ به عنوان مقدمه بايد گفت معرفت شناسي در فلسفه اسلامي هيچ گاه به عنوان بخش مستقل، و يا علمي جدا، مطرح نبوده است [معلمي، 1378، 15] و اگرچه عبدالرزاق لاهيجي شايد بين متفكران مسلمان اولين كسي باشد كه نوشته است:
«چون اين رساله در شناختن چيزها است پس نخست شناختن را بايد شناخت....»
[لاهيجي، 1377ق، 26].
متاسفانه همان راه گذشتگان را رفته است و نكته نويي در شناخت شناسي مطرح نكرده است. از اين نكته كه بگذريم، بايد گفت شايد تعريف معرفت يا شناخت كار آساني نباشد، انسان از روز تولد تا لحظه مرگ، پيوسته با شناخت و آگاهي سر و كار دارد و به قول ملاصدرا:
«چيزي شناخته شده تر از علم نداريم، زيرا علم حالتي وجداني است كه موجود زنده دانا از آغاز آن را در خود مي يابد[صدرا، به نقل ابراهيميان، 1378، 38].
دانشمندي آگاه به فلسفه شرق و غرب هم مي نويسد:
«چون حقيقت علم عين ماهيت علم است و حدي كه متشكل از جنس و فصل باشد ندارد... پس چگونه ممكن است به حد و رسم تعريف گردد... علاوه بر اين، همه چيز در پيش عقل ما با نور علم شناخته مي شود، حال چگونه مي توانيم علم را به وسيله چيز ديگري كه علم نيست بشناسيم [حائري يزدي، 117، 1347].
در عين حال، بعضي از انديشمندان ايراني مسلمان، شناخت را كه به معناي مطلق علم و آگاهي است، اين طور تعريف كرده اند:
«حصول صورت شيء و ظهور شيء نزد عالم، بدون آثار خارجي و پيراسته از وجود مادي آن شيء، علم و معرفت است، [فيض كاشاني، بي تا، 18].
صرف نظر از امكان يا عدم امكان تعريف شناخت و علم، از ديرباز اين پرسش ها در ميان متفكران مطرح بوده است كه آيا اصولاً شناختن ممكن است؟ آيا مي توان از واقعيت هاي جهان، معرفت و دانش مطابق با واقع، به دست آورد؟ حد علم چيست؟ وسيله هاي كسب معرفت كدامند؟ ...
نگاهي سريع به نهج البلاغه و غررالحكم نشان مي دهد كه اميرمومنان (ع) شناخت و كسب علم را ممكن مي داند و به صورت هاي گوناگون از علم و تعليم و تعلم و فهم درست و حكم، سخن به ميان آورده است. به نقل چند كلام از آن بزرگوار اكتفا مي كنيم:
1- خدا از مردم نادان عهد نگرفت كه علم بياموزند،تا آن كه از دانايان پيمان گرفت كه آموزش دهند [صبحي صالح، ق 478].
2- هر ظرفي با ريختن چيزي پر مي شود، جز ظرف علم كه هر چه در آن جاي دهي، وسعتش بيش تر مي شود [صبحي صالح، ق 478].
3- اي كميل علم بهتر از مال است، زيرا علم نگهبان تو است، اما مال را تو بايد نگهباني كني، مال با بخشش كاستي مي پذيرد، اما علم با انفاق (آموزش به ديگران) فزوني مي يابد و موقعيت به دست آمده با مال، با از بين رفتن مال از بين مي رود. اي كميل شناخت علم (علم الهي) تعهدي است كه به آن پاداش داده مي شود و انسان در دوران زندگي به سبب علم، خدا را اطاعت مي كند. پس از مرگ، به وسيله علم، نام نيكو به يادگار مي ماند. علم فرمانروا و مال فرمانبر است. اي كميل ثروت اندوزان مرده اند گرچه به ظاهر زنده اند، اما دانشمندان تا دنيا باقي است زنده اند... [صبحي صالح، ق 147].
4- حكمت را هر كجا باشد فرا گيريد. حكت گمشده مومن است و آن را فرا گيريد، گرچه از منافقان باشد [صبحي صالح، ق 79].
همچنين، در كتاب شريف غررالحكم نكات بسياري در مورد علم آمده است كه به چند نمونه از آن ها اشاره مي شود.
5- علم اصل و ريشه تمام خوبي ها است. دانش دوستي و ... از برتري هاي صاحبان خرد است. گنجي سودمندتر از علم نيست. ارزش هر كس به اندازه دانسته و علم آن است. علم چراغ خرد است، داناترين مردم، دلباختگان دانش هستند، كسي كه خويش را براي كسب علم به زحمت نيندازد گوي هاي پيشي گرفتن را به دست نياورد. باروري معرفت در بحث علمي است [غررالحكم، 1381، 60-47].
6- همه دانش بيشتر از آن است كه فرا گرفته شود، پس از هر علمي نيكوترين آن را بگيريد [همان، 55].
7- از هر دانش نيكوترين آن را بگيريد، زنبور عسل از هر شكوفه زيباترين آن را مي خورد، سپس دو گوهر گران بها پديد مي آورد كه در يكي از آن ها براي مردم بهبودي است و در ديگري چيزي كه به وسيله آن روشنايي حاصل مي شود (منظور موم است) [همان].
8- هر كه ادعا كند به نهايت علم رسيده است، نهايت ناداني خود را آشكار ساخته است [همان].
9- باروري معرفت در بحث علمي است [همان، 59].
10- مباحثه علمي لذت دانشمندان است [همان، 59].
حد علم چيست؟
فرمود:
«ستايش خداوندي را سزا است كه از اسرار نهان ها آگاه است، و نشانه هاي آشكاري در سراسر هستي بر وجود او شهادت مي دهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمي گردد، نه چشم كسي كه او را ديده مي تواند انكارش كند و نه قلبي كه او را شناخته مي تواند مشاهده اش نمايد... مرتبه بلند او، وي را از پديده هايش دور نساخته و نزديكي او با پديده ها او را مساوي چيزي قرار نداده است،عقل ها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، اما از معرفت و شناسايي خود باز نداشته است ... [صبحي صالح، خ 49].
در سخني ديگر فرمود:
«احساس ها و درك ها او را در نيابند...» [صبحي صالح، خ 192].
در اين سخن عالي كه نظاير زيادي در نهج البلاغه دارد حدي براي علم آدمي معين مي شود. آري، توانايي شناخت حقيقت ذات هستي بخش را نداريم.
وسيله هاي كسب معرفت كدامند؟
1- حواس
«طاووس به رنگ هاي زيباي خود مي نازد و خوشحال و خرامان دم زيبايش را به اين سو و آن سو مي چرخاند و سوي ماده مي تازد، چون خروس مي پرد و چون حيوان نر مست با جفت خويش مي آميزد. براي درك اين حقيقت ترا به معاينه (مشاهده) حواله مي دهم نه چون كساني كه به نقل هاي ضعيف حواله مي دهند [صبحي صالح، خ 165]. پس مشاهده و ديدن يكي از وسيله هاي كسب معرفت است.
2- تجربه
«عقل استعدادهاي طبيعي است كه با علم و تجربه افزايش مي يابد» [غرر الحكم به نقل از حكيمي، 1385: 181].
و باز فرموده است:
«از تجربه دانشي تازه به دست مي آيد.» [همان].
«تجربه پايان نمي پذيرد.» [همان].
در ابتداي انديشه درباره اين كلمات، شايد گمان شود كه منظور امام از تجربه فقط تجربه هاي اجتماعي بشري است، اما از بعضي كارهاي آن بزرگوار (كه متأسفانه مورد استنباط و استفاده قرار نگرفته است) مي توان تا حدودي تجربه علمي را هم نتيجه گرفت. در دوران حكومت امام بستگان زني كه دختري به دنيا آورده بود و مطلع بودند در نزديكي آن ها زن ديگري پسر به دنيا آورده است، پسر را ربوده و دختر را در گهواره او قرار دادند و مدعي شدند كه فرزند آن ها پسر بوده است. فاميل زن دوم دعوا را براي حاكميت نزد امام (ع) بردند. امام (ع) دستور داد شير دو زن را در دو ظرف هم وزن بريزند و وزن كنند، بعد فرمود: پسر متعلق به زني است كه شير سنگين تر دارد. شبيه اين عمل را هم در دوران حاكميت خليفه دوم انجام داده بود [شوشتري، 1379: 154-153].
امام در دو جمله پژوهش را در كار علم و دانش ستوده است و فرموده است:
«بدون بررسي و تحقيق، تلاش و كوشش سود ندهد.»
و نيز
«هيچ روشي برتر از تحقيق نيست» [غرر الحكم، 1381: 78].
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22