تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (4)

ثمره اصول چهارگانه اي كه تا كنون مورد بحث قرار گرفته، اخلاق سالم است. بدون بدن سالم و روح سالم و فكر سالم و عقيده سالم، محال است كه انسان به اخلاق سالم دست يابد. متقابلا اخلاق سالم نيز در سلامت جسم و روح و فكر و عقيده موثر است. انسان اگر اخلاق خود را اصلاح كند و از فساد اخلاق بر كنار بماند، قطعاً از سلامت جسم و روح و فكر و عقيده برخوردار مي شود. اين ها لازم و ملزوم يكديگرند و از يكديگر جدايي نمي پذيرند.
چهارشنبه، 7 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (4)

تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (4)
تربيت فرزند در انديشه والاي علوي (4)


 

نويسنده: آيت اله احمد بهشتي
عضو هيئت علمي دانشگاه تهران



 

5- اخلاق سالم
 

ثمره اصول چهارگانه اي كه تا كنون مورد بحث قرار گرفته، اخلاق سالم است. بدون بدن سالم و روح سالم و فكر سالم و عقيده سالم، محال است كه انسان به اخلاق سالم دست يابد. متقابلا اخلاق سالم نيز در سلامت جسم و روح و فكر و عقيده موثر است. انسان اگر اخلاق خود را اصلاح كند و از فساد اخلاق بر كنار بماند، قطعاً از سلامت جسم و روح و فكر و عقيده برخوردار مي شود. اين ها لازم و ملزوم يكديگرند و از يكديگر جدايي نمي پذيرند.
رسيدن به خلق و خوي پسنديده، نيازمند ممارست و تمرين و تزكيه و تهذيب است. يكي از عناصر و اركان سلامت اخلاق، صبر و شكيبايي در برابر سختي ها و مشكلات است. بايد نفس را به صبر در برابر مشكلات عادت داد. از اين رو، آن امام راستيني كه خود مظهر اخلاق پسنديده و تجسم و الگوي فضائل و كمالات انساني بود، به خلف صالح خويش فرمود:
« و عود نفسك الصبر علي المكروه، و نعم الخلق التصبر في الحق.» [همان]
« نفس خود را عادت ده كه بر ناملايمات صبر كند، زيرا شكيبايي خلقي است نيكو و پسنديده.»
پايه و اساس اخلاق سالم، تقواست. به ويژه تقوائي كه در چشم و زبان و گوش و دست و پا اثر بگذارد و بر دل انسان سيطره يابد. از اين رو، حضرتش فرمود:
« و اعلم- يا بني- أن أحب ما أنت اخذ به الي من وصيتي تقوي الله.» [همان]
« پسرم، بدان كه محبوب ترين چيزي كه تو آن را از وصيت من فرا مي گيري، تقواي الهي است.»
اخلاق سالم، مقتضي آن است كه انسان اهل تفهم و تعلم باشد و خود را از غوطه ور شدن در شبهه ها و خصومت ها دور نگه دارد.
« فليكن طلبك ذلك بتفهم و تعلم، لا بتورط الشبهات، و غلو الخصومات.» [همان]
هيچ خلق و خوئي بالاتر از اعتصام به خداوند و تعبد در پيشگاه او و بيم و اميد به او نيست. چنگ زدن به ريسمان آن كه هم خالق و هم رازق است و هم جسم و جان انسان را متعادل و موزون ساخته، اوج قله اخلاق است. به ويژه اگر با تعبد و تسليم و خوف و رجاء توأم باشد. آنان كه ميان خوف و رجاء قرار دارند، از بيم عقاب، معصيت نمي كنند و به اميد مغفرت و ثواب، سرخوش اند و در مجموع، عمري را با سلامت كامل سپري مي كنند. او به نوباوه خود فرمود:
« فاعتصم بالذي خلقك، و رزقك و سواك، فليكن له تعبدك، و اليه رغبتك، و منه شفقتك.» [همان]
« چنگ در رشته بندگي كسي بزن كه تو را آفريده و روزي ات بخشيده و تو را متعادل ساخته. پس تنها بنده او باش و به او اميدوار و از او بيمناك باش.»
رسيدن به اخلاق سالم، منوط به اين است كه انسان صفات ثبوتي و سلبي خداي متعال را بشناسد و در راه تشبه به وي مجاهدت كند.
مجموعه صفات ثبوتي و سلبي خداي بزرگ، تشكيل دهنده اخلاق اوست. او از تشبه به خلق، منزه است.
« الحمدلله العلي عن شبه المخلوقين» [ نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، خطبه 3].
ولي مخلوق بشري مي تواند- و بايد از راه مجاهدت و رياضت و بهره گيري از رهنمودهاي نبوي و علوي، تشبه به خالق پيدا كند، يعني داراي صفات جمال و جلال گردد.
امام علي (ع) فرمود:
« و ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر لخلقان من خلق الله سبحانه.» [ همان، خ 106].
« امر به معروف و نهي از منكر، دو صفت اخلاقي، از صفات اخلاقي خدايند».
با توجه به بيان فوق و يا معيار قرار دادن آن، مي توان مجموعه اخلاقي خداوند را شناخت و به آن ها تشبه يافت. در عين حال، پيامبران مظاهر اخلاق اويند و تأسي به آن ها راه تشبه به اخلاق خدا را هموار مي كند.
امام علي فرمود:
« الم اعمل فيكم بالثقل الاكبر، و أترك فيكم الثقل الاصغر؟ و ركزت فيكم رايه الايمان، و وقفتكم علي حدود الحلال و الحرام، و ألبستكم العافيه من عدلي، و فرشتكم المعروف من قولي و فعلي، و أريتكم كرائم الاخلاق من نفسي» [همان، خ 87].
« آيا در ميان شما به قرآن عمل نكردم ... و نيكي ها را با اعمال و گفتار خود در ميان شما رواج ندادم و اخلاق كريمه را به شما نشان ندادم؟»
انسان بايد به لحاظ اخلاقي خود را ذره اي بي مقدار در برابر عظيم ترين قله اقتدار بيابد و همواره در طلب طاعت و ترس از عقوبت و شفقت از خشم و غضب و صولت الهي باشد، تا از عجب و كبر و غرور كه از آفات خطرناك و از رذائل اخلاقي است، مصون بماند.
«فاذا عرفت ذلك فافعل كما ينبغي لمثلك أن يفعله في صغر خطره، و قله مقدرته، و كثره عجزه، و عظيم حاجته الي ربه، في طلب طاعته، و الرهبه من عقوبته، و الشفقه من سخطه» [همان، ن31].
چنين روحيه اي مستلزم اين است كه انسان خداي يكتا را با همه عظمت و عدم حد و نهايت شناخته باشد و موجودي را بديل و رقيب و ضد و ند و مثل او نپندارد. اين را در بحث سلامت عقيده توضيح داده ايم.
طبق نظر قرآن كريم، دنيا متاع غرور و كالاي بي بهاي فريب و دام خطرناك انسان هاي سبك سر و ظاهربين و غافل است.
« و ما الحيوه الدنيا الامتاع الغرور» [الحديد/20].
بنابراين، آن هايي كه اهل نظرند و از تفكر و تعمق برخوردارند، هرگز در دام غرور گرفتار نمي شوند.
حضرتش فرمود:
« مثل من اغتر بها كمثل قوم كانوا بمنزل خصيب فنبا بهم الي منزل جديب» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن31].
داستان كساني كه به دنيا فريفته گشتند، مانند داستان گروهي است كه در منزلي پرنعمت بودند و از آن جا به منزلي خشك و بي آب و گياه رخت بربستند.
حضرتش اعجاب را از صفات ناپسنديده مي شمارد؛ چرا كه كسي كه گرفتار اعجاب است، به راه صواب نمي رود و خرد خود را آفت زده و بيمار مي سازد (1) و هرگز نمي تواند از توان و استعداد خود بهره وافي و شافي بگيرد. افراد خودشيفته، باطل را حقيقت و سراب را آب و ويرانه را شهر معمور و آباد مي پندارند و همواره در خيالات خود، غرق و غوطه ورند و از واقع بيني و حقيقت نگري به دورند. بدترين خلق و خوي همين است كه انسان در ورطه خود شيفتگي سقوط كند و هم چون غريق، به پوشال دريا چنگ زند.
در اخلاق اسلامي ترك گناه فضيلت و حسن است، همان گونه كه فعل خير و طاعت و صواب، حسن و فضيلت است. گناهاني از قبيل دروغ و غيبت و تهمت و سوء ظن و بخل و حسد، روح را نامتعادل و اخلاق را ناسالم مي گرداند. اگر انسان از مشروبات و مأكولات ناسالم پرهيز نكند، بيمار مي شود و چه بسا دارو و درمان و پرهيز، او را سالم نگرداند. اگر انسان به پرهيز از گناه، روي نياورد، روحش بيمار مي شود و ممكن است از بيماري نجات پيدا نكند به همين جهت است كه از نظر علماء اخلاق، تزكيه بر تحليه مقدم است. تا انسان فضاي روح را از پليدي ها و آلودگي ها پالايش نكند، نمي تواند صفات نيكو را جايگزين سازد. زميني كه پر از علف هاي هرزه است، نمي تواند بذر گياهان مفيد را پذيرا شود و آن ها را در دامن خود بپروراند. به همين جهت كه امام نخستين شيعيان به دومين امام مي فرمايد:
« و لم يوشك من الرحمه. بل جعل نزوعك عن الذنب حسنه» [همان، نامه 31]
«خداوند تو را از رحمت مأيوس نكرد، بلكه خودداري تو را از گناه، نيكي شمرد.»
يكي ديگر از ويژگي هاي اخلاق اسلامي و از نشانه هاي بسيار مهم سلامت اخلاق، دل سپردن به كسي است كه خزانه هاي رحمت او بي پايان است و هر چه انسان بخواهد اعم از اين كه از همه امور دنيوي باشد يا اخروي و اعم از اين كه از همه امور دنيوي، زيادي عمر بخواهد يا تندرستي يا رزق و روزي گشاده، در يد قدرت اوست و در توبه را گشوده و آواي بنده را شنيده و نجواي او را دانسته و كليد خزانه ها را از راه سؤال و تقاضا، به دست او سپرده و وعده اجابت داده است‎؛ در عين حال، مقتضاي سلامت اخلاق اين است كه انسان از ميان صدها و هزارها خواسته، آن را انتخاب كند كه موجب زيادت جمال و فراهم شدن كمال و رهايي از وزر و وبال و رنج و ملال است. از اين رو، آن مظهر عالي مقام اخلاق سالم و تعالي انسانيت به فرزندي كه بايد تالي او، بل آينه سراپا نماي وجود كثيرالجود او باشد، فرمود:
« فلتكن مسألتك فيما يبقي لك جماله، و ينفي عنك وباله، فالمال لا يبقي لك، و لا تبقي له» [همان]
« بايد درخواست تو در مورد چيزهايي باشد كه جمالت را باقي بگذارد و وبالش را از تو دور گرداند؛ چرا كه نه مال براي تو مي ماند و نه تو براي مال.»
يكي از ظرافت هايي كه در كلام خدائي و پيام ولايي علوي شور و شوق و شعفي بي مانند در جان و روان انسان بر مي انگيزد، جامعه شناسي اخلاقي اوست. از ديد باريك بين حضرتش توده مردم از سلامت اخلاق و البته در حد والاي ايده ال - محرومند و انسان نبايد كوركورانه به دنبال آن ها راه بيفتد و تابع شعار پوچ: «خواهي نشوي رسوا هم رنگ جماعت شو» گردد و اين كلمه را نبايد آويزه گوش خود و دستورالعمل زندگي خود قرار دهد؛ چرا كه در اين صورت از برنامه خودسازي و مجاهدات اخلاقي و سلامت و بهداشت رواني محروم مي شود و ميمون وار از آن ها تقليد مي كند و اداي آن ها را در مي آورد و از اراده و تصميمي جدي محروم مي ماند. او با درايت و بصيرت كامل، فرزند را از اين كه فريفته اهل دنيا شود و رفتار خود را با رفتار آن ها همانند و هماهنگ سازد، بر حذر مي دارد. او كه به عنوان يك جامعه شناس اخلاقي به جامعه مي نگرد، مي فرمايد:
« فانما أهلها كلاب عاويه، و سباع ضاريه، يهر بعضها بعضا، و ياكل عزيزها ذليلها، و يقهر كبيرها صغيرها» [همان]
« همانا اهل دنيا، سگ هايي پارس كننده و درندگاني گزنده اند كه برخي زوزه مي كشند و عزيزشان ذليلشان را مي خورد، و كبيرشان خردسالشان را مغلوب مي سازد.»
اگر بگوييم: تمام حقيقت و روح والاي اخلاق، آن جا كه در كلام امام علي (ع) متجلي مي شود كه متربي خود را دعوت به كرامت نفس و پرهيز از دنائت طبع مي كند، سخني به گزاف نگفته و نگاشته را به بيهوده و لاف نيالوده ايم.
عزت نفس، كرامت روح و مناعت طبع، جان مايه‌ي همه فضيلت ها و اساس و پايه همه ارزش هاست.
« و أكرم نفسك عن كل دنيه» [همان]
مربي اگر به متربي كرامت نفس و عزت روح و مناعت طبع بدهد، همه چيز به او داده است و اگر اين ها را از او بگيرد، همه چيز را از او گرفته است.
اگر دنيا و مافيها را به كسي بدهند و عزت نفس را از او بگيرند، گويي هيچ به او نداده اند و اگر دنيا و مافيها را از او بگيرند و در مقابل، به او عزت نفس بدهند، همه چيز را به او داده اند. كسي كه عزت نفس ندارد، به راحتي تن به عار و ننگ مي دهد و در اين صورت هيچ موعظه اي در او تأثير نمي كند و هيچ رهنمود دهنده اي نمي تواند او را به راه آورد.
اگر همه چيز از خداست- كه هست- و اگر او قسمت هر كسي را معين كرده است- كه كرده است- چرا انسان از مرز اخلاق سالم خارج شود و از غير خدا چيزي بخواهد. پس بايد بر مركب طمع سوار نشد و به همان كه خدا قسمت كرده، راضي شد كه آن چه از خدا مي رسد، هر چند كم باشد، بهتر از بسيار ديگران است. هر چند همه از خداست.
« و ان اليسير من الله سبحانه اعظم و اكرم من الكثير من خلقه و ان كان كل منه.» [همان]
انسان دو راه دارد: يكي اين كه با حرفه اي سازگار باشد كه در سايه آن بتواند با قناعت و پارسايي، آبرومندانه زندگي كند و دين و ايمان و عزت وشرف خود را گرو نگذارد و گرفتار بدنامي نشود. ديگري اين كه با ثروتي هنگفت ولي توأم با فسق و فجور و فحشا و بي آبرويي و بدنامي زندگي كند. وجدان سليم و شرع قويم و مربي عليم و متربي فهيم، همه و همه تصديق مي كنند كه اولي مطلوب و دومي نامطلوب است. كدام عاقل مآل انديش و وجدان بيدار و دل آگاه و روان روشن و انسان طالب خير و كمال و سعادت، راضي مي شود كه خوشنامي را بر بدنامي و سعادت را بر شقاوت ترجيح دهد و به خاطر جيفه دنيا انسانيت خود را پيش پاي هوا و هوس ذبح كند.
« الحرفه مع العفه خير من الغني مع الفجور» [همان]
آيا مقتضاي سلامت اخلاق اين نيست كه انسان از ستم به ضعيفان بپرهيزد و بداند كه آه مظلومان و ناله ستمديدگان و اشك درماندگان، خانه ظالمان را زير و زبر مي كند و مجال هر گونه تكاپويي را از آن ها مي گيرد و آن ها را به ندامت و حسرت گرفتار مي سازد؟
« و ظلم الضعيف أفحش الظلم» [همان]
نبايد از برادران نسبي و ديني خويشاوندان بريد، هر چند آن ها ببرند.
معامله به مثل كردن در مورد آن ها روا نيست. در مقابل سخت گيري آن ها بايد نرمي نشان داد و در مقابل بخل آن ها بايد بذل كرد و در مقابل دوري آن ها بايد نزديك شد و در مقابل جرم و خطا بايد عذرشان را پذيرفت، تا آن جا كه گوئي بنده اوئي و اوولي نعمت توست. در عين حال نبايد به لطف و محبت بي جا روي آورد كه زمين شوره زار جز خار و خس به بار نمي آورد. نبايد آن ها بر قطع رحم، قوي تر از تو بر صله رحم باشند و نبايد آن ها به بد رفتاري، قوي تر از تو بر احسان باشند. نبايد حتي برادر را ضايع كني و گمان بري كه به خاطر برادري، مجازي كه حق او را ضايع كني. كسي كه حقش را ضايع كني، برادر تو نيست. كسي كه نكته هاي ظريف اخلاقي فوق را رعايت مي كند، از سلامت اخلاق برخوردار است و اگر انسان درباره نزديكان و ارحام خود، تقصير يا احياناً قصور كند، نمي تواند مدعي سلامت اخلاق باشد.
« احمل نفسك من أخيك عند صرمه علي الصله...» [همان]
دوستي را بايد پاس داشت و نبايد دوستان را دست كم گرفت. از ديد امام علي (ع) - كه يك ديد كاملا اخلاقي است و تعادل و تكامل اخلاقي را در پي دارد- ارزش دوستان به اندازه اي والاست كه با دشمن آن ها نبايد دوستي كرد؛ چرا كه دوستي با دشمن دوست، معنايي جز ضايع كردن او و دشمني با او ندارد. بايد در خيرخواهي نسبت به دوستان، خالص و مخلص بود و عيب و هنر او را صميمانه و خالصانه، به او بازگو كرد و هم چون آئينه اي كه هيچ گونه زنگاري ندارد، بايد منعكس كننده اوصاف روحي و خصال اخلاقي او بود، چه زشت باشد، چه نيكو، پسنديده باشد يا ناپسنديده. قطعا دوستاني كه آئينه سراپانماي يكديگرند، در سلامت اخلاقي و تكامل روحي يكديگر نقش بارزي دارند. آن ها هم معلم اخلاقي يكديگرند و هم شاگرد و متعلم.
امام علي (ع) فرزند برومند خويش را از گفتن سخنان مضحك- هر چند به نقل از ديگران باشد- منع مي كند. خنده و خنداندن نشان بي خيالي و سبك سري است.
« اياك أن تذكر من الكلام ما يكون مضحكا و ان حكيت ذلك عن غيرك.» [همان]
آنهايي كه از اخلاق سالم برخوردارند، اهل جدند نه هزل و مخصوصا از خنده صدادار و تحويل دادن شليك خنده به ديگران پرهيز مي كنند. حداكثر خنده آنها تبسم است. ادب انساني اقتضا مي كند كه مهار خنده را از كف ندهيم؛ چرا كه به قدري ضايعات عمر و تخلفات شرعي و عقلي و قصورات بلكه تقصيرات اخلاقي، فراوان است كه به جاي خنده بايد گريست. قرآن كريم، خنده و شادي اهل بهشت را با ستايش بيان مي كند، ولي به خنده اهل دنيا با نظر موافق نمي نگرد، بلكه درباره آنهايي كه از جهاد با مال و جان خودداري كرده اند، مي گويد:
« فليضحكوا قليلا و ليبكوا كثيراً» [توبه/ 83].
« بايد كم بخندند و بسيار بگريند.»
بخش مهمي از وصيت الهي و تربيتي علوي در مورد زنان است. اين بخش را بدون هيچ توضيح و تجزيه و تحليلي ترجمه مي كنيم:
« از مشاوره زنان بپرهيز كه رأيشان سست و عزمشان نااستوار است (2) و آنها را در پرده نگاه دار تا ديده شان بر نامحرمان گشوده نشود؛ چرا كه شدت حجابشان آنها را بهتر حفظ مي كند. خارج شدن آنها از خانه، بدتر از اين نيست كه بيگانه اي كه مورد اطمينان نيست، بر آنها داخل كني. اگر بتواني كاري كني كه هيچ كسي غير از تو را نشناسند، چنان كن؛ و كاري كه بيرون از توانايي زن است به او نسپار كه زن ريحانه است نه قهرمانه و مبادا در گرامي داشت وي از حد بگذراني تا او را به طمع افكني و به ميانجي گري ديگري وادار كني». [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن 31]
غيرت از صفات پسنديده است. كسي كه غيرت ندارد، از سلامت اخلاق بي بهره است. ولي غيرت بي جا نيز علامت بيماري اخلاقي است و بايد از آن پرهيز كرد.
« و اياك و التغاير في غير موضع غيره، فان ذلك يدعو الصحيحه الي السقم، و البريئه الي الريب.» [همان]
از مظاهر سلامت اخلاق، تقسيم كار است در ميان افرادي كه كارهايي را بايد انجام دهند. البته اين مسأله ارتباطي تنگاتنگ با مديريت و اقتصاد دارد. ولي دايره اخلاق به قدري وسيع است كه در همه جا حضور چشمگير و جدي دارد. اگر افرادي كه در اداره يا موسسه يا مدرسه يا كارخانه يا مزرعه اي كار مي كنند، هر كدام بدانند كه چه مسئووليتي دارند، هم كارها بهتر انجام مي گيرد و هم آنهايي كه كوتاهي يا جديت مي كنند، بهتر شناخته مي شوند و در معرض توبيخ و ملامت و تنبيه، يا تشويق و ارتقاء و پاداش قرار مي گيرند و فرق آنها آشكار مي گردد.
اين روش نشان سلامت اخلاقي مدير و انضباط و مسووليت شناسي اوست و به تبع آن، به كاركناني كه تحت نظر او و براي او كار مي كنند نيز سلامت اخلاق و انضباط و مسووليت پذيري مي دهد. اينجاست كه كارها با نظم و دقت انجام مي گيرد و اطمينان و اعتماد در جامعه گسترش مي يابد.
« واجعل لكل انسان من خدمك عملا تأخذه به » [همان]
هر چند درباره برادران توصيه اخلاقي مهمي صورت گرفته و ما نيز چنين برداشت كرديم كه منظور از برادر، هر خويشاوندي است؛ ولي امام علي (ع) خويشاوندان را به عشيره تعبير كرده و اكرام آنها را از فرزند دلبند خود خواسته و بنابراين، معلوم مي شود كه منظور از برادر، برادر ديني بوده است.
به هر حال، عشيره را به منزله بالي شمرده كه با آن پرواز مي كنند. عشيره، اصل انسان و ريشه است. مردم در مقام معرفي انسان مي گويند از طايفه فلان و از نسل فلان. عشيره به منزله دست و بازوي انسان است. كسي كه دست و بازو ندارد، قوت و توان ندارد.
بنابراين، بايد عشيره را محترم و مكرم شمرد. كسي كه از اخلاق سالم برخوردار است، ارزش و اعتبار و احترام عشيره را بالا مي برد و اگر اخلاق شخص ناسالم باشد، از ارزش و اعتبار و احترام عشيره كاسته مي شود.
« و اكرم عشيرتك فانهم جناحك الذي به تطير، و أصلك الذي اليه تصير، و يدك التي بها تصول.» [همان]

حسن ختام
 

اكنون كه با مروري بر نامه 31 و برخي از كلمات ديگر امام علي (ع) پنج اصل مهم تربيتي را كه عبارتند از سلامت بدن و سلامت روح و سلامت فكر و سلامت عقيده و سلامت اخلاق، توضيح داديم، خاطر نشان مي كنيم كه مربي بدون استمداد از ذات لايزال الهي و سپردن دين و دنياي متربي به او و دعاي خير درباره او راه به جايي نمي برد و توفيقي به دست نمي آورد. بنابراين، براي اين كه مربي توفيق يابد و متربي را در مسيري كه مي خواهد كمك و هدايت كند، بايد به دو اصل توجه داشته باشد:
1- دين و دنياي او را به خدا بسپارد.
« أستودع الله دينك و دنياك»
2- از خدا بخواهد كه در دنيا و آخرت، او را به بهترين قضا مورد عنايت قرار داد.
« و أسأله خير القضاء لك في العاجله و الاجله و الدنيا و الاخره»

پي‌نوشت‌ها:
 

1- أن الاعجاب ضد الصواب و آفه الالباب (همان)
2- در اين جا ذكر اين نكته لازم است كه عدم جواز مشاوره با زنان به خاطر سستي رأي و نااستواري عزم است. اگر مردان هم چنين باشند، در خور مشاوره نيستند و اگر زناني باشند كه رأي قوي و عزم استوار دارند، مشاوره با آن ها رواست.
منابع:
1- ابن هشام، عبدالملك بن هشام، السيره النبويه، تحقيق مصطفي سقا ابراهيم الابياري و عبدالحفيظ شلبي، مطبعه مصطفي الباني الحلبي، مصر 1375 ق.
2- بهشتي، احمد، تربيت كودك در جهان امروز، بوستان كتاب قم، چاپ سوم، 1377.
3- بهشتي، احمد، هستي و علل آن، بوستان كتاب قم، چاپ سوم، 1377.
4- رومي بلخي، جلال الدين محمد، مثنوي معنوي، چاپ افست اسلاميه، 1328.
5- سبزواري، هادي بن مهدي (ملا هادي)، شرح اللئالي المنتظمه (مشهور به شرح منظومه منطق)، چاپ ناصري، بي تا
6- شبستري، شيخ محمود بن عبدالكريم، گلشن راز، كتابخانه طهوري، چاپ اول، 1361
7- صدرالدين شيرازي، محمد بن ابراهيم (ملاصدرا)، الشواهد الربوبيه، تصحيح سيد جلال الدين آشتياني، دانشگاه مشهد، 1345.
8- قرآن كريم
9- قمي، عباس، منتهي الآمال، چاپ سوم، مطبوعاتي حسيني، 1363
10- قيصري، داود بن محمود، شرح القيصري علي فصوص الحكم، قم، انتشارات سلمان، بي تا
11- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار جلد 3و21و17، دارالكتب الاسلاميه، بي تا.
12- مظلومي، رجبعلي، گامي در مسير تربيت اسلامي، دفتر نشر كوكب، چاپ دوم، 1362
13- نهج البلاغه، ن: صبحي صالح.
منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط