شهيد صياد شیرازی و هيأت معارف جنگ (2)

در واپسين ساليان حيات شهيد صياد شیرازی، بخش مهمي از نيرو و فرصت وي صرف تأسيس و اداره هيأت معارف جنگ گرديد. آن سردار دلاور در طول مدت فعاليت هاي اين هيأت توانست فرايند انجام برخي از خطيرترين عمليات هاي دوران دفاع مقدس را با جامع نگري و دقت، تبيين کند. از سوي ديگر سلوک تربيتي وي در اين اردوها، بسياري از خصال معنوي را در شرکت کنندگان، تقويت کرد و ارتقا بخشيد. در گفت و گوي حاضر، امير سرتيپ دوم دربندي به بازگوئي پاره اي از خاطرات خويش از فعاليت هاي اين هيأت پرداخته است.
شنبه، 10 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد صياد شیرازی و هيأت معارف جنگ (2)

شهيد صياد شیرازی و هيأت معارف جنگ (2)
شهيد صياد شیرازی و هيأت معارف جنگ (2)


 






 

گفتگو با امير سرتيپ دوم غلامحسين دربندي
 

درآمد
 

در واپسين ساليان حيات شهيد صياد شیرازی، بخش مهمي از نيرو و فرصت وي صرف تأسيس و اداره هيأت معارف جنگ گرديد. آن سردار دلاور در طول مدت فعاليت هاي اين هيأت توانست فرايند انجام برخي از خطيرترين عمليات هاي دوران دفاع مقدس را با جامع نگري و دقت، تبيين کند. از سوي ديگر سلوک تربيتي وي در اين اردوها، بسياري از خصال معنوي را در شرکت کنندگان، تقويت کرد و ارتقا بخشيد.
در گفت و گوي حاضر، امير سرتيپ دوم دربندي به بازگوئي پاره اي از خاطرات خويش از فعاليت هاي اين هيأت پرداخته است.

از آغاز آشنائي تان با شهيد صياد شيرازي براي ما بگوييد.
 

شهيد بزرگوار سپهبد صياد شيرازي که از فرماندهان بسيار توانا و مقتدر نظامي بود، خصوصيات اخلاقي بسيار بارزي داشت که در اين فرصت کم، سعي دارم به برخي از آنها اشاره کنم.
در مورد شروع آشنايي من با شهيد صياد شيرازي، طبيعتاً به خاطر مأموريت هاي ارتش و اينکه ايشان فرمانده نيروي زميني بود، آشنايي دورادوري بين رييس و مرئوس وجود داشت و ما ايشان را به عنوان يک فرمانده مي شناختيم، اما آشنايي نزديک و تنگاتنگ ما از هنگام تشکيل هيأتي بود به نام «هيأت معارف جنگ» که به ابتکار خود اين شهيد بزرگوار بنيانگزاري شد. بخشي بود غير سازماني که در هيچ دايره و مديريتي، سازمان نداشت. خود ايشان اظهار مي داشت که هر کس عشق به جبهه ها و جنگ را هنوز در خود احساس مي کند و عاشق آن است که در تحقيقات مسائل جنگ شرکت کند، مي تواند بيايد و با اين هيأت همکاري کند. وقت کار ما هم ساعات غير اداري بود و بعد ازکار روزانه، در خدمت ايشان به بررسي و تحليل مسائل دفاع مقدس، خصوصاً عمليات هاي انجام شده مي پرداختيم. اين جريان برمي گردد به اواخر سال 1372 و اوايل سال 1373 که بعد از آن، به ايشان خيلي نزديک شديم و شاهد سلوک و خصوصيات اخلاقي ايشان بوديم. هر چه بيشتر با ايشان آشنا مي شديم، بيشتر جذب شخصيت بزرگش مي شديم. به طور کلي اين جزو ويژگي هاي شهيد بود که هر کس به ايشان نزديک مي شد به سختي مي توانست دل بکند. براي ما هم اين حالت به وجود آمده بود و هر چه بيشتر در جلسات ايشان شرکت مي کرديم و رابطه ما بيشتر مي شد، شيفتگي ما هم نسبت به ايشان فزوني مي گرفت، چون هر روز يکي از خصوصيات اخلاقي ايشان براي ما ظاهر مي شد و ما محو آن مي شديم.

از دوران دفاع مقدس، از تلاش ها و فعاليت هاي شهيد صياد شيرازي خاطراتي داريد؟
 

خاطرم هست در دهم ارديبهشت 1361، عمليات بيت المقدس با رمز ياعلي بن ابي طالب (علیه السلام) شروع شد. وقتي در آستانه آغاز مرحله دوم عمليات بوديم، به قرارگاه تيپ سوم لشکر 92 احضار شدم. شهيد صياد شيرازي همه فرماندهان را جمع و سخنان روحيه بخشي را درباره ايمان و اعتقادات مطرح کرد. در ميانه جلسه هنگام نماز شد. ايشان جلسه را براي برگزاري نماز قطع کرد. در آن نزديکي، يک تانکر آب بود که به اتفاق براي گرفتن وضو به کنار آن رفتيم. در آن فرصت، از او خيلي تشکر کردم که عمليات به خوبي پيش رفته است. من را بغل کرد و بوسيد و گفت: «دعاکن که بقيه را هم به خوبي پيش ببريم. چون دشمن در اطراف خرمشهر موانع زيادي ايجاد کرده است. » زماني که خرمشهر را گرفتيم، متوجه شديم اطلاعات ايشان درست بوده است. موانع زيادي در نزديکي خرمشهر ايجاد شده بود. از جلمه سيم هاي خاردار، ميادين مين، کانل هاي انفجاري و حتي تيرآهن هايي را از ريل راه آهن بريده و براي ايجاد مانع در برابر هلي برن و عمليات چتربازي به صورت عمود در خاک فرو کرده بودند؛ اما الحمدالله عمليات به خوبي انجام شد. حضرت امام فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد. » ما که آنجا بوديم، يعني اين فرمايش امام را خوب مي فهميديم.
به هر حال با شهيد صياد شيرازي وضو گرفتيم و وارد سنگر قرار گاه تيپ شديم و نماز را به امامت ايشان برگزار کرديم. ايشان نماز را با حال ويژه اي مي خواند و در قنوت پس از دعا براي امام زمان (عج)، امام خميني را نيز دعا مي کرد.
پس از نماز باز گشتيم و بقيه جلسه برگزار شد که نيم ساعتي طول کشيد. ايشان در معرکه جنگ هم حاضر نشد به خاطر يک جلسه مهم توجيهي، نماز را تنها نيم ساعت به تأخير بيندازد که اين براي ما خيلي درس آموز بود.

بدون شک وصف خصوصيا شهيد شيرازي از زبان شما به عنوان يک همراه ايشان، شنيدني است. در اين مورد هم براي ما توضيحاتي بفرماييد.
 

خصوصيات ايشان را مي شود به سه گروه معنوي، اخلاقي و نظامي تقسيم کرد که به نظر من، هر کدام در جاي خودش بايد بررسي و تحليل شود. بيشتر گويندگان و نويسندگاني که از زمان شهادت ايشان تا به حال فعاليت داشته اند، تنها به يک بخش از شخصيت ايشان اشاره کرده اند. درحالي که شهيد صياد، جامع همه صفات حسنه بود. ما کم داريم کساني را که هم از نظر تقوا و عرفان درحد بالايي باشند وهم از نظر دکترين، دانش و علوم نظامي نمونه باشند. ايشان تمام اين صفات را با هم داشت. اگر شب ها، عبادت هاي ايشان را مي ديديد، مي گفتيد يک زاهد به تمام معناست. در روز اگر ايشان را در اتاق جنگ مي ديديد که پشت بي سيم چگونه تدابير عملياتي را ابلاغ مي کرد، مي گفتيد که يک نظامي و يک امير مقتدر است که به اين خوبي نيروها را هدايت و رهبري مي کند. اگر با ايشان از نزديک برخورد داشتيد، شيفته اخلاق حسنه اش مي شديد.
در بعد نظامي شهيد صياد شيرازي اگر بخواهيم صحبت کنيم، به اعتراف همه فرماندهان نظامي ما در نيروهاي مسلح، ايشان داراي معلومات و دانش نظامي بسيار بالايي بود. شاهد مثال اينکه در سال 52 ايشان را براي طي دوره تخصصي «هواسنجي بالستيک» به آمريکا مي فرستند. درآنجا علاوه بر دانشجويان خارجي که از کشورهاي ديگر حضور داشتند، دانشجويان آمريکايي هم تحصيل مي کردند. طبيعتاً همه درس ها و آموزش ها به زبان انگليسي بود. در پايان دوره وقتي که کارنامه دانشجويان را ارزيابي کردند و نمرات را دادند و مي خواستند مراسم فارغ التحصيلي را برگزار کنند، همه اساتيد آمرکايي به اين نتيجه رسيدند که حتماً دانشجوي ممتاز از بين دانشجويان آمريکايي انتخاب خواهد شد، چون به هر حال آمريکايي بودن آنها باعث مي شد که هم انتقال مفاهيم به آنها آسان تر باشد و هم کتاب هاي انگليسي را بهتر مطالعه کنند و مزيت هاي ديگري هم براي آنها وجود داشت، ولي با نهايت تعجب مي بينند که نمرات «علي صياد شيرازي» از همه دانشجويان بالاتر است و ناچار مي شوند اسم ايشان را به عنوان نفر برتر و ممتاز دوره اعلام کنند که همين امر باعث تعجب و دلخوري دوستان و همدوره هاي آمريکايي، ولي در مقابل، باعث سرافرازي ايشان و دوستان ايراني اش شد. اين نشانه پشتکار و توجه ايشان به معلومات و تخصص بالاي وي است. مثال ديگري که در اين زمينه مي توانم به آن اشاره کنم اين است که در دفاع مقدس که بيش از هشت سال طول کشيد و کشور ما کاملاً در تحريم هاي مختلف نظامي، اقتصادي، سياسي و غيره به سر مي برد، ايشان بعد از شهادت شهيد فلاحي، به عنوان فرمانده نيروي زميني ارتش انتخاب شد و با فداکاري و پشتکار تمام، جنگ را هدايت و عمليات ها را رهبري کرد و اين کار را بسيار خوب انجام داد و لذا حق بزرگي به گردن ملت ايران و دفاع مقدس دارد. البته در همين جا لازم است اين نکته را عرض کنم که ملت ما انصافاً در آن تشييع جناره با شكوه، دين خود را نسبت به ايشان ادا کرد و نشان داد که خدمتگزاران خود را خوب مي شناسد. شيهد صياد شيرازي به قدري قدرت تدبير، هدايت، سازماندهي و طراحي بالايي داشت که اگر ايشان را در سمت فرماندهي ارتش تمام خاورميانه هم قرار مي دادند، به راحتي مي توانست آن را سازماندهي و هدايت کند. اين از خصوصيات نظامي عجيب ايشان بود. در تمام عمليات ها با دقت، کوچک ترين و ريزترين نکات را زير نظر داشت و مورد توجه قرار مي داد. البته در زندگي شخصي اش هم به همين صورت بود و کوچک ترين کارها را يادداشت مي کرد، ولي اين نظم در امور نظامي، بيشتر خودنمايي مي کرد.

فکر مي کنيد اين نظم و دقت، علت خاصي داشت؟
 

رسته اصلي شهيد صياد، توپخانه بود و کسي که در اين رسته باشد، از معلومات نظامي فوق العاده بالائي برخوردار است. اين فرد بايد نقشه خواني، محاسبه، رياضي و احتمالات و... را خيلي خوب آموخته باشد و طبيعي است که نسبت به رسته هاي ديگر به معلومات و آگاهي بيشتري نياز دارد. البته شايد اين معلومات هم در نظر ايشان هم تأثير گذار بوده باشد. اينها همه گوشه اي از ويژگي هاي نظامي ايشان بود و به نظر من، هر بار که اين مسائل گفته و شنيده شوند، باز هم تازه هستند. شايد مسئله نماز اول وقت ايشان، بارها و بارها گفته شده، ولي ايشان آنقدر زيبا وضو مي گرفت و زيبا در نماز حاضر مي شد و از قبل از نماز منتظر وقت اذان مي نشست که هر بار گفتن اين مسائل، لطف خاص خودش را دارد.

در اين زمينه خاطره اي هم از ايشان داريد؟
 

در يک سفر که دانشجويان دانشگاه افسري امام علي (علیه السلام) را به جنوب کشور مي برديم، ايشان هم همراه ما بود و در ابتداي سفر، ريز برنامه را براي رفت و برگشت و زمان اقامت نوشت و حتي براي اوقات اضافي دانشجويان در قطار هم برنامه ريزي و سئوالاتي تستي را تهيه کرده بود که به دانشجويان بدهد تا از وقت به ظاهر بي استفاده، کمال استفاده را بکنند. ايشان حتي اساتيد معارف جنگ و فرماندهائي را که همراه ما بودند، به كوپه هاي قطار راهنمايي مي کرد تا با دانشجويان بحث و مناطره حضوري داشته باشند. در قطار، ساعتي را براي خاموشي مشخص کرده بود و در آنجا هم به طور کامل منش نظامي را رعايت مي کرد.
چون ما بعد از ظهر از تهران حرکت کرديم و قاعدتاً فردا، قبل از ظهر به مقصد مي رسيديم، شهيد صياد به من گفت که با رييس قطار هماهنگي هاي لازم را انجام بدهم که دقيقا در وقت اذان مغرب و اذان صبح که در قطا بوديم، به يکي از ايستگاه ها برسيم تا براي اقامه نماز به مشکلي برنخوريم، در غير اين صورت اگر در وسط بيابان هم که باشد، بايد قطار را نگه دارد تا دانشجويان، نماز را در اول وقت اقامه کنند. من رفتم و اين قضيه را با رييس قطار در ميان گذاشتم. معلوم بود که اين تنظيم وقت براي او هم به خاطر ترافيک راه آهن و عبور قطارهاي ديگر بسيار مشکل است. با اين همه الحمدالله اين هماهنگي به خوبي انجام شد و مشکلي هم پيش نيامد. يادم هست حتي قبل از حرکت، شهيد صياد به من مأموريت داد که نزد رييس قطاري که قرار بود اکيپ ما را به جنوب ببرد، بروم و تأکيد کنم که سيستم پيغام رسان (پيج) قطار را حتما براي اين سفر آماده کند. چون اين سيستم معمولاً در سفرهاي همگاني مورد استفاده قرار نمي گيرد و غالباً خاموش است. ايشان تأکيد داشت که در هنگام سفر، همه کوپه ها راديوهاي خودشان را روشن کنند و سيستم پيغام رسان(پيج)، پيام ها را به طور هماهنگ و يکجا براي کليه نيروها اعلام کند و بنده را هم به عنوان سخنگوي هيأت معارف جنگ براي ابلاغ پيام ها مأمور کرده بود و مي گفت که شما از کنار اين سيستم تکان نخور و حتي تصريح کرد که تمام کارهايم از جمله غذا خوردن را در همان مکان انجام بدهم. ايشان پيام ها را به وسيله بي سيم به من ابلاغ مي کرد و من هم بلافاصله از طريق سيستم، به کل پرسنلي که در قطار بودند، ابلاغ مي کردم. به خاطر دارم در يکي از پيام ها به من گفت که نيم ساعت مانده به اذان، به همه نيروها اعلام کنم که وضو بگيرند و براي نماز آماده شوند که هنگام توقف قطار، نماز جماعت، بدون تأخير برگزار شود. نکته جالب اينکه ايشان اعلام کرد در وقت اذان، همه دانشجويان و آنهايي که در قطار هستند، با هم اذان بگويند وخود وي هم در راهروي قطار آمد و اذان گفت. در همه قطار فقط يک صدا بلند بود و آن صداي اذان بود، چون همه قطار در اختيار نيروهاي ارتش بود.
بعد از نماز هم ايشان برنامه زيارت عاشورا را پيش بيني کرده بود. مداح هايي را که در جمعمان سراغ داشتيم، آورديم و با استفاده از سيستم مذکور، مراسم زيارت عاشورا با حس و حال خاصي در قطار برگزار کرديم. زمزمه نيروها، انسان را به ياد سال هايي مي انداخت که بچه ها عازم مناطق عملياتي بودند و در کوپه ها و واگن ها، معنوي ترين مراسم را برگزار مي کردند.
ايشان چون مقيد بود که صبح ها نرمش کند، در فضاي تنگ راهروي واگن، بعد از توقفي که براي نماز صبح داشتيم، شروع به نرمش مي کرد و اين اقدام براي همه ما درس آموز بود. حالا که صحبت از نماز اول وقت ايشان شد، بد نيست به مورد ديگري هم اشاره کنم. با ايشان در کردستان سوار بالگرد بوديم. من ديدم شهيد صياد مدام به ساعتش نگاه مي کند. علت را پرسيدم. گفت موقع اذان است و همان لحظه به خلبان اشاره کرد که همين جا فرود بيا که نماز اول وقت را بخوانيم. خلبان گفت اين منطقه زياد امن نيست و اگر صلاح مي دانيد تا رسيدن به مقصد صبر کنيم. شهيد صياد گفت ما همين جا نماز را مي خوانيم. بالگرد که نشست، با آب قمقمه اي که داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به جماعت در پاي بالگرد اقامه کرديم. بعد از نماز ظهر گفت که هنوز براي نماز عصر فرصت هست و مي توانيم آن را در مقصد اقامه کنيم. وقتي انسان اين نظم و اهتمام درباره نماز اول وقت را از ايشان مي ديد، بي اختيار به ياد صدر اسلام و روايت هايي که از ائمه معصومين در توجهشان به نماز اول وقت ذکر شده است، مي افتاد. از نگاه حضرت علي (علیه السلام) به آسمان ها در وسط ميدان جنگ، براي اينکه زمان نماز را تشخيص بدهد تا نماز ظهر عاشورا را که مظهر توجه حضرت امام حسين (علیه السلام) به اين قيضه بود.

شهيد صياد شیرازی و هيأت معارف جنگ (2)

يعني نماز اول وقت تا اين اندازه براي شهيد صياد شيرازي اهميت داشت؟
 

نماز براي شهيد صياد، سرلوحه طرح هاي تاکتيکي، عملياتي، برنامه ريزي هاي نظامي و اجتماعي و خانوادگي بود و هميشه نسبت به مشخص بودن مکان و زمان نماز حساس بود. حتي اگر امکان داشت، پيشاپيش با محل مورد نظر تماس مي گرفت و اعلام مي کرد که شرايط را براي نماز جماعت مهيا کنند. خوب يادم هست که در همان سفري که به همراه دانشجويان رفته بوديم و به آن اشاره کردم، براي نماز صبح، قرار بود به يکي از ايستگاه هايي برسيم که قبل از دزفول قرار داشت. ايشان با عقيدتي سياسي تيپ 2 دزفول که از لشگر 92 زرهي است، هماهنگ کرده بود که به آن ايستگاه بيايند و مکان را براي نماز جماعتي هفتصد نفري مهيا کنند. وقتي در آن ايستگاه از قطار پياده شديم، ديديم که حجت الاسلام شريعتي، امام جمعه محترم دزفول، شخصا چند ساعت زودتر از اذان به آن مکان آمده و منتظر ماست. برادران عقيدتي سياسي، موکت ها را پهن و سيستم صوتي را برقرار کرده بودند و چون هوا در آن فصل سال، سرد بود براي نمازگزاران شير داغي هم تهيه ديده بودند که بعد از نماز بين دانشجويان تقسيم شد و همه براي حرکت مجدد، سريعاً سوار قطار شدند. جالب اين جاست که شهيد صياد همه اين هماهنگي را هم شخصا انجام داده بود و ضمن اينکه ما هماهنگي ها را انجام مي داديم، خودش هم براي بسياري از کارها با مسئولين مربوطه، تماس مي گرفت وکارها را بررسي مي کرد.
در همان سفر و در يکي از شب ها به خاطر دارم که گروه هاي مختلف خدمت ايشان مي رسيدند و نسبت به برنامه هاي پيش بيني شده توجيه مي شدند و مي رفتند. يکي از جلسات با خلبانان هوانيروز بود که دستورات را از شهيد صياد گرفتند که در چه محدوده اي عمليات آموزشي را اجرا کنند و در چه مکان هايي اجراي آتش داشته باشند.
بعد از آن با نيروهاي پياده جلسه داشت. سپس با روحانيون حاضر در اردو و رؤساي عقيدتي سياسي گفت وگويي داشت و در نهايت هم جلسه اي را با بازنشستگان و اساتيدي که همراه ما بودند، برگزار کرد که اين جلسه تا ساعت يک نيمه شب طول کشيد. جلسه که تمام شد، با توجه به اينکه احساس مي کردم ايشان هم مي خواهد استراحت کند، از حضورش اجازه گرفتم و به چادر مجاور رفتم تا استراحت کنم. به يکي از نگهبانان سفارش کرده بودم که بيست دقيقه قبل از اذان صبح، مرا بيدار کند که مقدمات نماز جماعت صبح را آماده کنم. صبح وقتي بيدار شدم و رفتم براي نماز وضو بگيرم، متوجه شدم که شهيد صياد مشغول نماز و عبادت است. با تعجب از نگهباني که مرا صدا زده بود، پرسيدم که ايشان بعد از رفتن من استراحت کرد يا نه؟ نگهبان گفت: « بعد از شما، ايشان يک جلسه ديگر هم برگزار کرد و الان هم مدتي است که بيدار شده و مشغول عبادت است. »
از ويژگي هاي ديگر ايشان ولايت پذيري بالا بود. ايشان اگر کاري را درست مي دانست و روي آن هم تأکيد داشت، اما مي ديد که نظر رهبري يا درگذشته، نظر حضرت امام (ره) با آن مغاير است، آن را ترک مي کرد و در همه جا تاکيد داشت که نظر ولي فقيه در اولويت است. خيلي ها هستند که در لفظ و شعار، خودشان را مطيع رهبري جلوه مي دهند، ولي ايشان به واقع يک سرباز گوش به فرمان و مطيع ولي امر بود و اين را در عمل نشان داد و البته در مقابل، مقام معظم رهبري هم عنايت ويژه اي به ايشان داشتند. شخصيت ايشان هم براي رهبري کاملاً شناخته شده بود و آن بوسه اي که مقام معظم رهبري به تابوت ايشان زدند، براي همه، سراسر معنا و مفهوم بود و چيزي نبود جز ارج نهادن به خدمات يک سرباز فداکار و راستين اسلام و قرآن.

در ابتداي صحبت از هيأتي به نام هيأت معارف جنگ ياد کرديد که توسط شهيد صياد شيرازي بنيانگذاري شده بود که اين هم نشانه اي از روحيه بسيجي ايشان و عشقي که به دوران دفاع مقدس داشت. در اين زمينه هم توضيحاتي بفرماييد.
 

«معارف جنگ» هيأتي بود که شهيد صياد شيرازي با عشق و علاقه بنيانگذاري و يک عده انسان عاشق و کساني را که دوست داشتند در مطالعات و تحقيقات دفاع مقدس فعاليت کنند، براي اين کار انتخاب کرد.
ايشان يک عده اي را مأمور کرده بود به جريانات قبل از جنگ، يعني مبارزه با ضد انقلاب در کردستان بپردازند و تمام آن عمليات هايي را که منجر به آزاد سازي مناطق اشغالي از دست ضد انقلاب شده بود، به رشته تحرير درآورند و برداشت هاي صوتي و تصويري هم تهيه کنند. سپس ايشان به بخش دفاع مقدس پرداخت و مورد به مورد عمليات هاي دفاع مقدس را بررسي و تجزيه و تحليل کرد. روش کار هم به اين شکل بود که از فرماندهاني که در آن عمليات ها شرکت داشتند، اعم از برادران ارتش و سپاه و حتي برادراني که در جهاد سازندگي بودند، دعوت مي کرد تا عملکرد خودشان را در منطقه و روي همان نقطه توضيح بدهند. مثلاً در بررسي ميداني عمليات طريق القدس، يک بخشي مربوط به پل سابله مي شد که دشمن در عملياتي که در 8 آذر 1360 انجام شد، در پاتکي که انجام داد، موفق شد تا نزديکي پل سابله پيشروي کند. در شمال رودخانه کرخه ما جلو رفتيم و به چزابه رسيديم. در قسمت غرب رودخانه کرخه، دشمن مقاومت کرد و آمد تا از پل سابله هم عبور کند. او فرماندهاني راکه در آن شب وارد عمل شده بودند تا دشمن نتواند پل سابله را به تصرف در بياورد، دعوت کرد تا در منطقه، توضيحات خودشان را ارائه کنند. شهيد صياد با دقت بسيار توضيحات فرماندهان را ثبت و تحليل مي کرد. اين، سبک کار «هيأت معارف جنگ» بود. ما در اين گروه، عمليات را روي منطقه بررسي کرديم و به عمليات ثامن الائمه رسيده بوديم كه ايشان به شهادت رسيد. ما بدون حضور ايشان هم بررسي آن عمليات ها را ادامه داديم. در حال حاضر، بعد از چند جلسه که هر عمليات را روي منطقه بررسي مي کنيم، يک جلسه دانشجويان دانشگاه افسري امام علي (علیه السلام) را به آن مناطق مي بريم تا روي زمين توجيه بشوند و محور شناسي را بياموزند و بررسي عملي يک عمليات واقعي را از نزديک مشاهده کنند و جزئيات را از زبان فرماندهان شرکت کننده در عمليات بشنوند و تنها به مسائل تئوريک اکتفا نکنند. اين اقدام تأثير زيادي در آموزش آنها داشته است. شهيد بزرگوار صياد شيرازي هم صبح هاي سه شنبه به دانشگاه افسري امام علي (علیه السلام) مي رفت و دريافت هاي خود از مسائل جنگ را براي دانجشويان آنجا تدريس مي کرد. ايشان از فيلم ها و اسلايدهاي موجود هم نهايت استفاده را مي کرد و در نتيجه تأثير صحبت هاي ايشان چند برابر مي شد. يکي از کارهاي زيبايي که ايشان انجام داد، تطبيق عمليات رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس با جنگ هاي صدر اسلام بود که بسيار زيبا توسط ايشان و مرحوم حجت الاسلام علي دواني براي دانشجويان تدريس مي شد. ايشان حتي به من تأکيد مي کردکه در صحبت هاي فرماندهان که روي زمين عمليات اظهار مي داشتند، نکات فرهنگي و معنوي را به طور جداگانه استخراج کنم تا با پردازشي ويژه، آنها را به دانشجويان منتقل کنيم. در اين زمينه از روحانيون و شخصيت هاي مذهبي هم استفاده مي کرد.
بعد از شهادت شهيد صياد شيرازي، امير سرتيپ ناصر آراسته توسط رهبر معظم انقلاب، به عنوان سرپرست معارف جنگ منصوب شد که ايشان هم از همکاران بسيار خوب شهيد بزرگوار صياد شيرازي و از اميران بسيار متدين و معتقد و يک نظامي واقعي است.

شهادت شهيد صياد شيرازي چه تأثيري روي اعضاي هيأت معارف جنگ داشت؟
 

آنها تماس نزديک با شهيد صياد داشتند و گاهي شب ها تا دير وقت با او کار مي کردند، از اين رو اثر شهادت ايشان در تک تک افراد هيأت معارف بيش از ساير همکاران بود، به طوري که خود من تا چند روز دچار افسردگي بودم و گريه مي کردم. ما به هيچ وجه باور نمي کرديم که در شرايط صلح، ايشان اين گونه مظلومانه در برابر در منزلش به شهادت برسد.
ايشان که شهيد شد، اساتيد هيأت معارف جنگ که همگي در 8 سال دفاع مقدس به صورت شبانه روزي با شهيد صياد بودند، نتوانستند سر کلاس بروند. بعد از تشييع پيکر شهيد که مقام معظم رهبري، خود در آن حاضر شدند و بر تابوت او بوسه زدند، يکي از اعضاي بيت رهبري روي شانه امير صالحي زد وگفت: « آقا مي فرمايند کلاس هاي معارف جنگ را نگذارند تعطيل شوند. » امير صالحي نيز نظر آقا را ابلاغ کرد. به گمانم آقا هم احساس کرده بودند که ممکن است به خاطر فشار روحي کلاس ها تعطيل شوند. اين توجه حضرت آقا منجر شد به اينکه اساتيد حتي به بهشت زهرا هم نروند و کلاس ها تشکيل شدند. آن روز کلاس ها با يک شور عجيبي تشکيل شدند، هم دانشجويان و هم اساتيدي که صحبت مي کردند همه متأثر بودند و چشم هايشان پر از اشک بود. همان جا که رهبري امر فرمودند، همه تصميم گرفتيم که اين راه را ادامه دهيم و اينک پس از 9 سال از شهادت شهيد صياد، همچنان راهش ادامه دارد و حتي توسعه هم يافته است. آن روز کلاس ها تنها براي دانشجويان دانشکده افسري امام علي(علیه السلام) در نيروي زميني برگزار مي شدند، اما اينک اين اردو براي دانشجويان افسري دانشگاه خلباني شهيد ستاري (نيروي هوايي) و دانشجويان کاپيتاني دانشکده افسري امام خميني بوشهر (نيروي دريايي) نيز برگزار مي شوند و حدود 1500 نفر از دانشجويان را با حدود 150 اتوبوس در قالب اردوهاي راهيان نور به مناطق جنگي مي بريم و خداوند توفيق داده است که اين «معارف جنگ» در شناساندن ارزش هاي دفاع مقدس به افسران جوان که فرماندهان آينده ارتش ما هستند گفته شود و نگذاريم راه شهيد صياد شيرازي به فراموشي سپرده شود.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 30 - 29



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط