واکاوي انقلاب‌هاي رنگي (2)

دولت جورج بوش ارتقاي دموکراسي را جزو اهداف اصلي سياست خارجي خود قلمداد مي‌کند. بوش در دور دوم رياست جمهوري و در سند استراتژي امنيت ملي 2006 تمرکز خود را بر گسترش دموکراسي در خارج قرار داد و کاخ سفيد انواع...
سه‌شنبه، 20 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
واکاوي انقلاب‌هاي رنگي (2)

واکاوي انقلاب‌هاي رنگي (2)
واکاوي انقلاب‌هاي رنگي (2)


 

نويسنده: ابراهيم مجيدي، اميرمحمد سوري




 

دموکراسي و گذار
 

دولت جورج بوش ارتقاي دموکراسي را جزو اهداف اصلي سياست خارجي خود قلمداد مي‌کند. بوش در دور دوم رياست جمهوري و در سند استراتژي امنيت ملي 2006 تمرکز خود را بر گسترش دموکراسي در خارج قرار داد و کاخ سفيد انواع ابتکارات را براي سرعت بخشيدن به شکوفايي دموکراسي در سراسر جهان آغاز کردند. البته ايده گسترش دموکراسي در دوران رئيس جمهوري‌هاي قبلي آمريکا نيز قابل مشاهده است.
پس از ظهور و رشد دموکراسي خواهي و فروپاشي نظام‌هاي غيردموکراتيک در اروپاي جنوبي يعني پرتغال، اسپانيا و يونان در دهه 1970، شاهد موج تازه‌اي از نظريه‌پردازي درباره شيوه‌ها، اشکال و زمينه‌هاي گذار به دموکراسي در حوزه جامعه شناسي سياسي هستيم. مراد از دموکراسي در اين تحليل‌ها نه لزوماً نوعي نظام آرماني در مفهوم حداکثري آن به عنوان شيوه زندگي دموکراتيک در همه حوزه‌ها، بلکه نوعي از نظام‌هاي سياسي موجود به معناي حداقلي و به عنوان شيوه‌اي از حکومت و يا تکنولوژي سياسي مي‌باشد که در آن اقتدار سياسي از طريق رقابت و مشارکت در انتخابات به واسطه احزاب سياسي از راي و رضايت اکثريت مردم به عنوان سرچشمه اصلي مشروعيت سياسي نشات مي‌گيرد. مفهوم دموکراسي حداقلي و يا سياسي در نظريه‌هاي گذار برجستگي بيشتري دارد.
تجربه‌هاي تاريخي صورت گرفته در گذار به دموکراسي را مي‌توان با سه معيار نشان داد. يکي نيروي محرک و يا منبع حرکت در گذار که ممکن است از بالا و از پايين و يا از بيرون شکل گيرد؛ دوم شکل و شيوه آغاز گذار و دست‌يابي به دموکراسي اوليه که ممکن است يا مسالمات آميز يعني از طريق توافق و يا اصلاح باشد و يا غير مسالمت آميز يعني از طريق کودتاي دموکراتيک و يا انقلاب دموکراتيک شکل گيرد؛ و سوم گستره و ژرفاي گذار به دموکراسي و يا درجات گذار که ممکن است از دموکراسي حداقلي تا دموکراسي حداکثري را در بر گيرد.
نظريات گذار به دموکراسي با تأکيد بر نقش نخبگان و از بالا، بر نقش توده‌ها تأکيد ندارد. اما در خصوص عوامل مؤثر بر اشکال گذار که خشونت آميز و يا مسالمت آميز باشد با اين که از بالا يا از پايين باشد به حکم تجربه تاريخي مي‌توان چهار عامل را ذکر کرد. 1) درجه بالاي انسجام ساختاري جناح‌هاي تشکيل دهنده نخبگان حاکمه؛ 2) درجه بالاي همبستگي ارزشي ميان جناح‌هاي تشکيل دهنده نخبگان حاکم؛ در دو عامل فوق پايين بودن انسجام ساختاري و پايين بودن هم‌بستگي ارزشي، خشونت را بالا برده و افزايش مي‌دهد؛ 3) ميزان نارضايتي توده‌اي و سازمان‌دهي آن از طريق رهبران که به صورت پايين بودن هم‌بستگي ساختاري و ارزشي خشونت‌آميز شدن فرآيند گذار افزايش مي‌يابد و 4) نگرش مساعد نيروهاي مسلح به فرآيند گذار اين فرآيند را مسالمت آميز مي‌سازد.
به هر حال ساموئل هانتينگتون در کتاب موج سوم بيان مي‌کند که پس از کودتاي دموکراتيک پرتقال در 1977 پيشرفت چشم‌گيري در گسترش دموکراسي رخ داده است. او بر اين نکته تأکيد دارد که مردم از اعمال و افکار ديگر مردمان در سراسر جهان الهام مي‌گيرند و اين عامل يکي از مهم‌ترين عوامل تأثيرگذار در شکل‌گيري و هدايت دموکراسي است. به عنوان مثال انقلاب‌هاي رنگي در اوکراين و گرجستان تأثير بسيار قابل ملاحظه‌اي بر رهبران قرقيزي گذاشت و روند انقلاب‌هاي رنگي در اين کشور را تسريع کرد. از طرفي انقلاب‌هاي رنگي در کشورهاي گرجستان و اوکراين نيز طبق همين نظريه متأثر از تفکرات کشورهاي دموکراتيک بوده است که با الهام از تفکرات و انديشه‌هاي آنان سعي در ايجاد دموکراسي در کشورهايشان دارند.
از طرفي بر طبق نظر رابرت پوتنام، عنصر حياتي در تقويت جامعه دموکراتيک را سرمايه اجتماعي مي‌داند. سازمان‌هاي غير دولتي قدرت‌مند و نخبگاني که توانايي بسيج جامعه را داشته باشند از عناصر اصلي سرمايه اجتماعي است. هانا آرنت نيز اشاره به اين دارد که وجود چنين عناصري در جامعه براي متحد کردن جامعه و فرار از اتميزه شدن با همان فردگرايي افسار گسيخته براي ايستادن در برابر قدرت ديگر دولت‌ها بسيار مهم است. در همين زمينه به قرقيزستان اشاره مي‌شود که به خاطر تأثير قبيله و وابستگي‌هاي منطقه‌اي، ايجاد دموکراسي با مشکل مواجه است و سرمايه اجتماعي و عناصر موجود در آن مي‌تواند به اين کشور کمک کند تا ضمن حفظ انسجام اجتماعي به سمت دموکراسي حرکت کند.
اما به رغم اين تفکرات که جزو نظريات پشتيباني کننده انقلاب‌هاي رنگي هستند نظريات ديگري نيز هستند که با اين انديشه‌ها به طور جدي به مخالفت مي‌پردازند. از جمله اين متفکرين مي‌توان به فوکوياما اشاره کرد. فوکوياما به اتخاذ روش مهندسي اجتماعي به صورت بسط دموکراسي که در دولت بوش به طور جدي دنبال مي‌شود مخالف است. فوکوياما در مورد ايجاد و بسط دموکراسي نظر روشني را مطرح مي‌کند. وي با انتقاد از دولت بوش تصريح مي‌کند که آمريکا هرگز، هيچ‌وقت و در هيچ کشوري نتوانسته است دموکراسي را از خارج به آن کشور تحميل کند. مردم جوامعي که خواستار دموکراسي‌اند، بايد خودشان آن را به‌وجود آورند. اين گونه نيست که ايالات متحده بتواند به سادگي تصميم بگيرد که بخشي از دنيا را دموکراتيزه کند و سپس به راحتي بتواند در تحقق آن نيز موفق شود. اين امر مستلزم گفتمان‌ها و فشارهاي داخلي است.
مايکل ماندلبوم نيز معتقد است که دموکراسي اساساً دو پايه دارد. آزادي و حاکميت. اگر امروزه بتوان از وجود حاکميت صحبت کرد اما دست‌يابي به عنصر ديگر يا همان آزادي هم‌چنان سخت و تضمين‌اش کار بسيار مشکلي است. همين مسأله تداوم دموکراسي را بسيار سخت ساخته است. ايجاد آزادي نيازمند پيش نيازها و کارکردهاي علمي‌اي است که شامل قانون‌گذاري و بروکراسي حکومتي و نظام‌هاي حقوقي قدرت‌مند با سيستم قضايي کارآمد و غيره است و اين که مردم بايد معتقد به اهميت حفاظت از اين حوزه‌هاي اجتماعي و زندگي شهري از دخالت دولت باشند. نهادها، مهارت‌ها و ارزش‌هاي ليبرال پيش نيازهايي هستند که شرايط خاص خودش را مي‌خواهد و از نظر زماني حداقل يک نسل طول مي‌کشد. آزادي نه تنها با زمان توسعه پيدا مي‌کند بلکه امري دروني و مستقل است. تمامي اين امور نشان مي‌دهد که دمکراسي امري بطني است و با فشارهاي عموسام امکان تحقق ندارد.
در همين حال ماندلبوم اشاره مي‌کند به بريتانيا که توانست دموکراسي را در هند ايجاد کند. اما فوراً اين نکته را يادآوري مي کند که بريتانيا حداقل يک قرن در اين کشور حضور داشته و البته در بيشتر جاهايي که بريتانيا حضور داشته و حکم‌فرمايي کرده دموکراسي با مشکل مواجه شده است.
از طرفي عامل اصلي در ايجاد دموکراسي اقتصاد بازار آزاد است. بازار آزاد دموکراسي را گسترش مي‌دهد به دليل اين‌که هر گونه فعاليتي در اقتصاد بازار خود نيازمند شکلي از آزادي است. سرمايه و فعاليت اقتصادي اساساً در محيط‌هايي توان فعاليت دارد که از آزادي و اطمينان برخوردار باشد و تمامي اين عوامل در دموکراسي امکان تحقق دارد.
به هر حال دموکراسي پديده ساده‌اي نيست و حتي پديده‌اي نيست که يک دولت با کمک اجتماعي از ديگر دولت‌ها بتواند آن را محقق کند. پيرهاسنر جامعه شناس سياسي فرانسوي در بياني مشهور از مثلث طلايي دموکراسي سخن مي‌گويد. از نظر او دموکراسي مثلثي است که سه ضلع دارد: 1) حکومت قانون، 2) مشارکت مردم در تعيين شکل و عملکرد دولت؛ و 3) آزادي‌هاي فردي مصوب و قانوني
به اين ترتيب مي‌توان نتيجه گرفت که دموکراسي آن‌گونه که عموماً درک مي‌شود خصلتي بومي، محدود، تدريجي و مفاهمه گرايانه دارد که اين مسائل ذکر شده اصولا در تجربه انقلاب‌هاي رنگي مفقود بوده است و برعکس آن‌چه در اين انقلاب‌ها آشکار بوده است دلار و مداخله در امور داخلي ديگر کشورها است.
به هرحال پژوهش حاضر با تفکر دوم بيشتر سازگاري دارد و البته اعتقاد دارد که ادعاي شکل‌گيري دموکراسي در مورد انقلاب هاي رنگي واهي است و آمريکا هرگز موفق به پياده سازي دموکراسي در کشورهاي اوکراين و قرقيزستان و گرجستان نگرديده است. نتيجه اين امر امروزه قابل مشاهده است.
اما امروزه آمريکاييان در مورد دموکراسي گونه ديگري مي انديشند که با تفکراتي که در ابتدا بدان اشاره کرديم بيشتر هم‌خواني دارد و مهم‌تر اين که اعتقاد دارند مي توانند به مهندسي اجتماعي در ديگر کشورها بپردازند و براي کشورهاي ناهمگن با سياست‌هاي آمريکا دموکراسي به ارمغان بياورند. به همين دليل سناي آمريکا در سال 2006 کمک‌هاي مالي بسياري براي گسترش دموکراسي در سراسر جهان را تصويب نمود. اين بودجه شامل 565 ميليون دلار کمک به کشورهاي آسياي مرکزي و قفقاز و اختصاص 70 ميليون دلار براي گرجستان با هدف ترويج دموکراسي و انجام اصلاحات اقتصادي مي‌بود. از اين مبلغ بالغ بر 85 ميليون دلار براي روسيه، 95ميليون دلار براي اوکراين، 75 ميليون دلار براي ارمنستان، 35 ميليون دلار براي آذربايجان و 15ميليون دلار براي بلاروس اختصاص يافته است.
با توجه به اظهارات بوش، دولت آمريکا در زمان رياست جمهوري وي بيش از 4/6 ميليارد دلار کمک مالي به حمايت از برنامه‌هاي دموکراتيک در جهان اختصاص داده است و در آينده براي اين امر از کنگره 1/3 ميليارد دلار ديگر درخواست خواهد شد. و جالب‌تر اين‌که در سال 2006 در بودجه آمريکا 124 ميليون دلار کمک مالي براي «سياه واکنش سريع» جهت شرکت در انقلاب‌هاي رنگي اختصاص مي‌يابد. بوش در سخناني گفته است که قفقاز و آسياي مرکزي در آستانه تحولات بزرگ سياسي قرار گرفته‌اند. مردم قفقاز و آسياي ميانه تشنه آزادي بوده و آن‌ها به آزادي نايل مي‌گردند. وي افزود که دولت آمريکا با تمام امکانات خود از دولت‌هاي دموکراتيک در دوران انتقالي کمک خواهد کرد.

فرجام رنگي شده‌ها
 

همان‌گونه که ذکر گرديد تحولات رنگي در کشورهاي مختلف اين اميد را ايجاد کرد که جهان با شتاب به سمت دموکراسي حرکت کند. انقلاب گل سرخ در گرجستان به دنبال منازعاتي در انتخابات قانون‌گذاري گرجستان که در سال 2003 رخ داد منجر به سقوط ادوارد شوارد نادزه شد و ميخاييل ساکاشويلي بعد از انتخاباتي که در مارس 2004 رخ داد جايگزين او شد. انقلاب گل سرخ به وسيله جنبش مقاومت شهري Kmara حمايت مي‌شد.
انقلاب نارنجي در اوکراين به دليل منازعه در دور دوم انتخابات رياست جمهوري توسط Pora ، يانوکوويچ را شکست داد. البته انقلاب لاله‌اي قرقيزستان نسبت به انقلاب‌ هاي مشابه‌اش خشن‌تر بود. اين انقلاب در پارلمان قرقيز در 2005 رخ داد. اين انقلاب نسبت به ديگر انقلاب ها شکننده تر هم بود. در همان زمان تظاهر کنندگان در مناطق مختلف رنگ‌هاي مختلفي را براي اعتراضشان نشان دادند. اين انقلاب توسط kelkel حمايت گرديد.
در اين ميان رهبران گرجستان و اکراين شباهت بسياري به يکديگر دارند. هر دو کشور نسبت به فعاليت‌هاي روسيه ظنين بودند و البته روابط بسيار حسنه‌اي با آمريکا داشتند. در سال 2005 ساکاشويلي و يوشچنکو نامزد دريافت جايزه صلح نوبل به وسيله سناتورهاي آمريکايي يعني هيلاري کلينتون و جان مک کين بودند. و البته پس از تحولاتي که در کشورهايشان رخ داد روابطشان با يکديگر بسيار نزديک‌تر گرديد.
اما امروزه شرايط هردو کشور بسيار فرق کرده است و البته شهروندان هم گرجستان و هم اوکراين منتظر تحقق يافتن قول‌هاي انتخاباتي و اصلاحات سياسي و قضايي هستند اموري که هم‌چنان در هاله‌اي از ابهام قرار دارد. هر چند که اوکراين در زمينه پيشبرد تحولات دموکراتيک به نسبت ديگر همقطاران تا حدودي موفق‌تر عمل کرده است اما به بيان نيکلاس ردمن چندان نمي‌توان به تداوم دستاوردهاي اوکراين اميدوار بود.
همان‌گونه که در بحث انقلاب و دموکراسي ذکر گرديد مي‌شد انتظار چنين مشکلاتي را داشت. تمامي کشورهايي که در آن‌ها رنگ‌هاي مختلفي به ثمر رسيده نه از آزادي بهره چنداني برده‌اند و نه فساد و تبيض و بي عدالتي از بين رفته است. به همين دليل منازعات و کشمکش‌هاي سياسي مجددا ظهور کرده و خيابان‌ها دوباره شاهد تظاهراتي در راستاي تحقق شعارهاي بر باد رفته هستند.
منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط