تأويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا (1)

گناهان منسوب به انبيا در کتاب مقدس توجه بسياري را برانگيخته است. مسلمانان اين گناهان را يکي از دلايل بي اعتباري آن کتاب دانسته اند. مفسران يهودي نيز به نوبه خود با متون مربوط به اين خطاها دست و پنجه نرم...
چهارشنبه، 12 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا (1)

تأويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا (1)
تأويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي قرون وسطا (1)


 

نويسنده: فاطمه توفيقي (1)




 

اشاره
 

گناهان منسوب به انبيا در کتاب مقدس توجه بسياري را برانگيخته است. مسلمانان اين گناهان را يکي از دلايل بي اعتباري آن کتاب دانسته اند. مفسران يهودي نيز به نوبه خود با متون مربوط به اين خطاها دست و پنجه نرم کرده، به اشکال گوناگون درصدد برآمده اند که آنها را تأويل کنند. در اين پژوهش، نمونه هايي برجسته از خطاهاي منسوب به شخصيت هاي کتاب مقدس مانند ابراهيم، اسحاق، يعقوب، موسي، هارون، داوود، سليمان و... را مطرح و تأويل اين خطاها را در تفاسير يهودي به ويژه در قرون وسطا بررسي خواهيم کرد. روش هاي اين مفسران عبارتند از: تغيير در قرائت ظاهر متون با تغيير اعراب و مرجع ضمير و ترکيب و تقطيع جملات، توجه به ابهام در معناي کلمات، تأکيد بر علم نبي، کمک گرفتن از آيات ديگري که به نوعي نشان دهنده بي گناهي شخص مورد نظر هستند، رجوع به شريعت نوح و يا احياناً شريعت سام در مورد انبياي پيش از موسي و استفاده از حکايات اگادايي - ميدراشي که در اين تفاسير بسيار بارز است و به تغيير بنيادين در فهم روايات کتاب مقدس مي انجامد. اين تاويلات نه لزوماً براساس ضرورت کلامي، بلکه به سبب ضرورت اخلاقي ـ تعليمي و نيز با توجه به جايگاه والاي انبيا در ميان يهوديان صورت گرفته است تا در نهايت توصيف کتاب مقدس از انبيا به تصور خوانندگان از آنان نزديکتر شود.
کليد واژه ها: عصمت،گناهان و خطاهاي انبيا، کتاب مقدس، تفسير يهودي
مسلمانان از آغاز در پي آن بودند که رابطه ي خود را با کتاب مقدس تنظيم کنند. از سويي، گزارش هاي مشابه از انبياي مشترک و تصريح قرآن مجيد به تصديق «آنچه پيش ازآن نازل شده است»(بقره:4) و ازسوي ديگر همزيستي مسالمت آميز با اهل کتاب کنجکاوي مسلمانان را برمي انگيخت. در عين حال، مسلمانان هنگام بررسي کتاب هاي پيشين موارد بسياري را مي ديدند که نمي توانستند آنها را به سادگي بپذيرند يا حتي ناديده بگيرند. يکي از مشکلات اين بود که کتاب مقدس رفتارهايي ناروا به انبيا نسبت مي دهد.
رفتارهاي سوال برانگيز منسوب به انبيا را مي توان در دو دسته گناه وخطا جاي داد. شيعيان امامي معتقدند پيامبران و امامان و حضرت زهرا(ع) از هرگناه و خطايي معصوم اند. شيخ صدوق (ره) عصمت را يکي از اعتقادات اصلي شيعه مي داند و در کتاب الاعتقادات: «اعتقادنا في الانبيا و الرسل و الائمه و الملائکه صلوات الله عليهم انهم معصومون مطهرون من کل دنس و انهم لايذنبون ذنباً لاصغيراً و لا کبيراً ولا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون. ومن نفي عنهم العصمه في شي من احوالهم فقد جهلهم» (الصدوق،1413: 96). شيخ مفيد (ره) درتصحيح اعتقادات الاماميه مي گويد: «الانبيا والائمه من بعد هم معصومون في حال نبوتهم و امامتهم من الکبائر کلها والصغائر والعقل يجوز عليهم ترک مندوب اليه علي غيرالتعمد للتقصير و العصيان و لايجوز عليهم ترک مفترض، الا ان نبينا صلي الله عليه واله وسلم و الائمه عليهم السلام من بعده کانوا سالمين من ترک المندوب و المفترض قبل حال امامتهم و بعدها» (المفيد،129:1413) سيدمرتضي (ره)درتنزيه الانبياء در بيان عقيده اماميه پيرامون انبيا اين تعريف را ارائه مي کند: «لا يجوز عليهم شيئ من المعاصي و الذنوب کبيراً کان او صغيراً لا قبل النبوه و لا بعدها و يقولون في الائمه مثل ذلک» (المرتضي،1380: 34). او همچنين در کل اين کتاب شبهاتي را که در قرآن و تفاسير درباره خطاهاي انبيا و امامان پيش مي آيد، بررسي مي کند و به آنها پاسخ مي دهد. در دوره معاصر علامه بلاغي در کتاب الهدي الي دين المصطفي يکي از دلايل مردود بودن کتاب مقدس را نسبت دادن گناه و خطا به انبيا مي داند.
گر چه عموم اهل سنت به اندازه اماميه نسبت به گناهان و خطاهاي منسوب به انبيا حساسيت نداشته اند، برخي از علماي آنان در کتاب هايي به شبهات مربوط به گناهان و خطاهاي انبيا پاسخ گفته اند. ابن حزم درباره درجه عصمت انبيا مي گويد: «انه يقع من الانبياء السهو عن غير قصد و يقع منهم ايضا قصد الشي ء يريدون به وجه الله تعالي و التقرب به منه، فيوافق خلاف مراد الله تعالي الا انه تعالي لايقر علي شيء من هذين الوجهين اصلاً، بل ينبههم علي ذلک» (ابن حزم،1422: 245/2). او ابتدا به بررسي خطاهاي انبيا بر اساس روايت کتاب مقدس مي پردازد و آنها را يکي از مهم ترين دلايل تحريف مي داند (همان، 102-217)؛ اما در ادامه درباره آياتي از قرآن بحث مي کند که شايد شائبه نقض عصمت را داشته باشند و به اشکال گوناگوني ثابت مي کند که انبيا از گناه دور هستند (ابن حزم 1422: 244/2- 276). همچنين فخر رازي کتابي با عنوان عصمه الانبياء دارد که در آن مي کوشد به همه شبهات مربوط به گناهان و خطاهاي انبيا با در نظر گرفتن فرض هاي گوناگون پاسخ مي دهد.
دانشمندان و مفسران مسلمانان با توجه به پيش فرض ها و اصول مورد پذيرش خود راه هاي گوناگوني را براي تفسير آن آيات قرآني دارند. عمده ترين اين روش ها و راه حل ها عبارتند از:
1. خطا قبل از بلوغ رخ داده است.
2. خطا قبل از نبوت رخ داده است.
3. عمل مندوب بوده است و نه واجب.
4. ترک اولايي اتفاق افتاده است.
5. اگر توبه اي صورت گرفته، فقط از جهت خير بودن توبه است، نه به سبب ارتکاب گناه.
6. در مصداق حکم اشتباه شده است.
7. حکمي فراموش شده است.
خاخام هاي يهودي نيز نسبت به خطاهاي انبيا در کتاب مقدس حساسيت نشان داده اند، گرچه طبعاً به جاي انتقاد، به توجيه خطاها پرداخته و بدين شيوه آنها را با پيش داوريهاي خود نسبت به يک نبي و رهبر تطبيق داده اند. ما در اين پژوهش به بررسي تأويل خطاهاي انبيا در آثار آنان خواهيم پرداخت. اين تأويل ها در متون تفسيري يا شبه تفسيري باستاني يهوديت مانند تلمود، ميدراش تنحوما، ميدارش ربا و يا حتي ترجمه هاي آرامي کتاب مقدس مانند ترگوم انقلوس و ترگوم يوناتان (ولو به صورت اجمالي) ديده مي شود و در موارد فراواني آن متون قديمي اساس تفسيرهاي بعدي در قرون وسطا و پس از آن بوده است. ما در اين پژوهش منحصراً به بررسي تفسيرهاي قرون وسطا مي پردازيم و در موارد اندکي منابع قديمي تر را نيز ذکر مي کنيم.
بايد اضافه کنيم که گرچه جهان بيني اسلامي عصمت را براي نبي ضروري مي داند، بسياري از جهان بيني ها اصولاً به اين امر نمي پردازند. در نظر پيروان اين جهان بيني ها، نبي فردي برگزيده است که پيامي را دريافت کرده است و آن را منتقل مي کند. در حالي که مسلمانان باور دارند اگر نبي معصوم بناشد، ابلاغ پيام در معرض خدشه خواهد بود و نبي نخواهد توانست پيشواي ديني و اجتماعي و نيز الگوي اخلاقي مناسبي براي هدايت باشد، برخي اديان ديگر ضرورتي براي اين ديدگاه نمي بينند. نگاهي به مجموعه عقايد بسياري از گروه ها نشان مي دهد که عصمت نبي براي آنها معنايي نداشته و اصولاً مهم نبوده است. زيوني زويت (ziony zevit) در بررسي فرضيه نزاع ميان کاهنان و انبيا مي گويد: «برخلاف آنچه معمولاً آموزش داده مي شود، اخلاق و رفتار اجتماعي قوم بي اسرائيل از دغدغه هاي اصلي انبيا نبوده است و در نتيجه از نظر گردآورندگان نداهاي (oracles) آنان و تدوين کنندگان کتاب هاي منسوب به ايشان اهميت چنداني نداشته است»(Zevit , 2004: 192) وي وظايف انبياي بني اسرائيل را در اين امور خلاصه مي کند: 1) سرزنش قوم در مواردي که وظايف آييني (cultic) نقض شده است. 2) دغدغه رعايت صحيح قواعد عبادت يهوه؛ 3) مجازات آن دشمنان بني اسرائيل که پيروزي نظامي داشته اند (Ibid).
مري ميلز توصيف گناهان انبيا در کتاب مقدس را به ويژگي هاي داستاني آن کتاب نسبت مي دهد. به عقيده او شخصيت هايي که گناه مي کنند، چندبعدي هستند و بهتر ترسيم شده اند (Mills,2001: 243-44) اما جيمز گوگل عقيده دارد که هنگام نگارش کتاب مقدس مجموعه اي از «دروس اخلاقي» در نظر نبوده، بلکه تاريخ قديمي بني اسرائيل به اساس سنت هاي به جا مانده از گذشته روايت شده است (kugel , personal communnication ,17 Agust 2009) نظر کوگل در مورد متون مربوط به گناهان انبيا پذيرفتني تر است؛ زيرا مي توان به سادگي فهميد که در متون قديمي بسياري از موضوعات که بعداً براي خواننده ميدراشي يا مدرن اهميت يافته، اصولاً مطرح نبوده است. بر اين اساس، داستان هايي که قدرت، غضب، شهوت، امور آييني يا روايات به جاي مانده از گذشته و يا امور حاصل از داد و ستد با فرهنگ هاي همسايه را منتقل مي کنند، جزئي مهم از کتاب مقدس هستند.
گاهي نيز به تغيير و تحول اين واکنش ها در دوره هاي گوناگون اشاره شده است. به گفته استيون فراد منابع پيش از ميدراش حساسيت خاصي به گناه و توبه نداشتند و در منابع مربوط به پيش از ويراني دوم اورشليم مواردي مانند توجيه گناه، نقل تفسيرهاي متفاوت و ذکر آياتي که به فهم يکديگر کمک مي کنند، رايج نبود (Fraade, 2007/114). همچنين به تأثير کلام اسلامي و به ويژه اعتزال بر تأويل گناهان انبيا در تفاسير يهودي توجه شده است؛ براي نمونه موشه تصوکر عقيده دارد که فقط در محيط اسلامي، گناهان انبيا براي يهوديان مشکل ايجاد کرد (1966,). اما برخلاف عقيده اين نويسنده، در برخي متون تفسيري پيش از اسلام مانند تلمود نيز تلاش هايي صورت گرفته است تا به معيارهاي اخلاقي و برداشت خوانندگان از شخصيت هاي کتاب مقدس تجاوز نشود.
به علاوه، جايگاه والاي انبيا در ميان بني اسرائيل نيز مستلزم پاکي آنان است، گرچه اين امر فقط براي اهداف صرفاً اخلاقي است. در اکثر متون ميدراشي اخلاقيات جايگاه ويژه اي دارد. به گفته جاناتان شوفر، در متون حاخامي اي که به اخلاقيات پرداخته اند، سه نوع ادبي مي توان يافت: تعليمات حکيمانه با استفاده از سخنان نغز، معرفي رفتار حکيمانه از طريق روايت، و نشان دادن جايگاه والاي سنت از طريق شرح کتاب مقدس (Schofer, 2007: 333) خواهيم ديد که چگونه دو مورد اخير در تأويل خطاهاي انبيا دخيل هستند.
بسياري از تفاسير حاخام هاي قرون وسطا حاشيه هايي (supercommentray) بر تفسير راشي (ربي شلومو يتصحاقي؛ م 1105 در فرانسه امروزي) بر اسفار خمسه هستند. دو گروه عمده از علماي يهود بعداً به سفاردي (يهوديان جنوب اروپا و شمال آفريقا به ويژه در اسپانياي امروزي) و اشکنازي (يهوديان شرق اروپا به ويژه فرانسه و آلمان امروزي) مشهور شدند، بر تفسير ترتيبي راشي حاشيه زده اند. در پژوهش حاضر ابن عزرا (م حدود 1164) مفسر اندلسي، و ابربانل (1437 ليسبول -1509 ونيز) نمايندگان علماي سفاردي هستند. معمولاً يهوديان سفاردي رويکردي عقلي تر داشته اند؛ مثلاً ابن عزرا در تفسير خود از عرفان و تمثيل دور مي شود و بيشتر به معناي ظاهري مي گرايد. اما از سوي ديگر حاخام هاي اشکنازي مانند راشي، ردق (ربي داويد قمحي، م 1235) و رلبگ (ربي لوي بن گرشون، م 1344) چندان نگران ظاهر نبوده اند، گرچه مانند ساير علماي يهود به تک تک حروف و الفاظ تورات اهميت مي دادند. حتي پس از عصر روشنگري که قرائت هاي عقلي در ميان نوانديشان يهودي بسيار رواج يافت، مي توان تأويل خطاهاي انبيا را مشاهده کرد که انديشه هاي ملبيم (مثير ليبوش بن يحيئل ميخل وايزر، م 1879 کيف) و ربي حييم دو رابينويتس (1909 ليتواني - 2001) مؤلف تفسير دعت سوفريم، دو نمونه اين رهيافت هستند.
چنان که در اين پژوهش خواهيم ديد، در تفاسير کتاب مقدس (برخلاف متون اسلامي) نمي توان از عصمت به معناي الاهياتي آن سخن گفت؛ زيرا در کتب الاهياتي يا تفسيري، بياني نظام مند از چنين عقيده اي نمي بينيم. در عين حال نمي توان از خطايي هم سخن گفت که باعث از دست رفتن صلاحيت انبيا شود. ظاهراً آنچه در تفاسير يهودي به چشم مي خورد، امر سومي است که فقط با طبيعت تعليمي روايات کتاب مقدس قابل فهم است؛ يعني در اين آثار، حاخام ها مي کوشند به گونه اي خطاي نبي را توجيه کنند، نه به صورتي که ضرورتاً به آموزه عصمت يا چيزي شبيه آن بينجامد، بلکه به شکلي که از نظر تعليمي معنايي مثبت را القا کند يا الگويي اخلاقي را نشان دهد. بر اين اساس، يهوديان به اين نتيجه رسيده بودند که هارون مشرک نشد، داوود گناهي نکرد و سليمان موحد ماند.
پيش از اينکه خطاهاي انبيا در کتاب مقدس را بررسي کنيم، به اين نکته نيز توجه داشته باشيم که گرچه سنت اسلامي همه اين شخصيت ها را نبي مي داند، در سنت کتاب مقدس ايشان را مي توان در پنج دسته اصلي غير مانعه الجمع جاي داد: آبا (مانند، ابراهيم، اسحاق و يعقوب)، انبيا(مانند موسي و هارون)، پادشاهان (مانند داوود و سليمان) و داوران (مانند سموئيل) و کاهنان (مانند عيلي). کارکرد هر يک از اين گروه ها و جايگاه ايشان با يکديگر متفاوت است و بسياري از معلمان يهودي تقريباً همه آنان را از گناه تبرئه کرده اند. اکنون به بررسي خطاهاي منسوب به برخي شخصيت هاي کتاب مقدس مي پردازيم. با توجه به اينکه مفسران يهودي به خطاهاي منسوب به آدم، تناول ميوه شجره ممنوعه، ( پيدايش 3) و نوح، مست شدن، (پيدايش 29-20: 9) توجه چنداني نداشته اند، بحث را با خطاي ابراهيم آغاز مي کنيم.

پي نوشت ها :
 

1. پژوهشگر اديان ابراهيمي.
 

منبع: نشريه هفت آسمان شماره 45



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط