رفتارهاي تغذيه اي نادرست از شش ماهگي تا دو سالگي
نويسنده: نازي تار قلي زاده كارشناس مامائي
بي اشتهايي و نحوه ي مقابله با آن:
بعضي مادران از بي اشتهايي و عدم رغبت کودک به غذا خوردن، شکايت مي کنند و در حالي که فرزندانشان از رشد نسبتاً مناسبي برخوردار هستند. دليل بي اشتهايي بعضي از کودکان آن است که بطور مکرر از مواد غذايي ديگري نظير بيسکويت، موز يا هر ميوه ديگر در فواصل وعده هاي غذايي استفاده مي کنند. بنابراين زماني که مادران، غذاي اصلي آنها را آماده مي کنند، نسبت به آن بي ميل و بي اشتها هستند، بعضي از مادران در مورد غذا نخوردن کودک از روشهاي زير استفاده مي کنند که متأسفانه هيچ کدام هم موفق نيست.
1- روش التماس:
2- روش انحراف فکر:
3- روش پاداش:
4- روش تهديد کردن:
5- روش اجباري:
6- روش کودک سالاري:
همانطور که گفته شد، هيچ کدام از روشهاي فوق صحيح نيست، بخصوص«روش اجباري» که در اين روش، کودک پي مي برد که زمان صرف غذا، بهترين موقعيت براي کج خلقي، وصول به خواسته هايش و جلب توجه ديگران است.
بعضي از کودکان 30-11 ماهه که هميشه قبل از آنکه گرسنه شوند، غذا به آنان عرضه مي شود، معمولاً با غذابازي مي کنند، با قاشق آن را بهم مي زنند يا غذا را دور و برشان مي ريزند.
بايد توجه داشت که اصولاً چون کودکان درک درستي از زمان ندارند، در بسياري اوقات عجله اي هم در غذا خوردن ندارند، ولي استنباط مادر اين است که کودک اشتها ندارد و خوب غذا نمي خورد. بنابراين او را وادار به شتاب در خوردن مي کنند، در حالي که بازي کردن با غذا، رفتار طبيعي کودک براي درک محيط دور و بر اوست.
اگر به کودک فرصت لازم جهت استفاده از مهارت هاي جديد، مثل گرفتن فنجان يا قاشق داده نشود، سبب خشم او مي شود. کودکان در سنين 7-6 ماهگي، دوست دارند قاشق يا فنجان را خودشان به دست بگيرند گرچه در اين کار مهارت ندارند، ولي به آن تمايل دارند. بنابراين بايد اين نشانه ها را شناخت و فرصت هاي مناسبرا در اختيار قرار داد.
کودکان با هم تفاوت دارند:
بر عکس، کودکان فعال به دليل توجه بيشتر به محيط اطراف خود، به حجم کم دفعات بيشتر غذا، نياز دارند.
گاهي کودکان مانند بزرگسالان ممکن است نسبت به غذاهاي مختلف و يا اوقات مختلف غذا، اشتهاي متفاوتي داشته باشند. مثلاً گاهي نسبن به صرف صبحانه بي اشتها نستند، بخصوص بعد از يک سالگي اگر شبها شير زيادي خورده باشند، ممکن است صبح براي صبحانه اشتهاي زيادي نداشته باشند يا گاهي عصرها که فعاليت زيادي کرده و خسته هستند يا به دليل يک حمام طولاني، خواب آلود شده اند، ممکن است نياز به خواب بيشتر و غذاي کمتري داشته باشند.
رفتار والدين:
عدم توجه به تأثير والدين به تأثير وراثت، محيط، نوع شخصيت و رفتار کودک و نيازهاي او و صرفاً توقع داشتن يک بچه ي چاق و درشت موجب مي شود که آنها تصور کنند با فشار آوردن و زور غذا دادن به کودک مي توانند به آرزوي خود برسند. گاهي نيز وسواس به خرج مي دهند که بچه حتماً فلان مقدار گوشت، سبزي، شير يا مواد نشاسته اي بخورد. بنابراين، اطلاعات و برداشت هاي نادرست موجب اصرار بيش از حد والدين و فشار بي مورد بر کودک مي شود. اين فشارها علاوه بر آثار سويي که بر روح و روان کودک وارد مي کند چه بسا موجب خدشه دار شدن روابط والدين و فرزندان شده و در عين حال اغلب بي نتيجه بوده و يا حتي نتيجه ي معکوس مي دهد.
گاهي اوقات،«تلاش بيش از حد براي برقراري نظم و انضباط» در موقع غذا خوردن و به اصطلاح رفتار صحيح داشتن سر سفره ي غذا براي کودکي که دوست دارد با غذايش بازي کند، منجر به حالت تنفر از غذا خوردن مي شود. علاوه بر مواردي که ذکر شد، گاهي عوامل ديگري نيز مي توانند بر اشتها و غذا خوردن کودک اثر گذاشته و باعث مقاومت کودک، در نتيجه ي اعمل فشار بيشتر از طوف مادر و افزايش نگراني و تشويش او از غذا خوردن شوند. از اين ميان مي توان به اصرار در جدا کردن کودک از کار مورد علاقه اش و اجبار به غذا خوردن اشاره کرد، همچنين استرس و تنش حاصل از رفتار پدر و مادر با يکديگر و تهيه و پخت غذاهاي يکجور و يکنواخت و بدون مزه هم در امتناع از غذا خوردن کودک بي تأثير نيست. پس همه ي اين عوامل بايد مورد توجه قرار گيرند و براي رفع اين مشکلات تلاش شود و در نتيجه شيوه ي مطولبي براي تغذيه ي کودک انتخاب شود تا غذا خوردن براي او يک تجربه ي شيرين و دلچسب و براي مادر سبب آرامش خيال و انگيزه ي بيشتر جهت تهيه ي غذاهاي مناسب و متنوع شود.
منبع: 7روز زندگي شماره -82