سرچشمه معماري ايران؛ گذشته، سنت ها و دورنماي آينده
چه دهم شرح جمالت که درمعني حسن
آيتي نيست که در شأن رخت نازل نيست
بي ترديد، ظهور و بروز هر پديده اي در عرصه تاريخي، به يک باره رخ نداده است و متکي بر پديده ها و زمينه هاي پيش از خود بوده است. اين بازگشت، پژوهشگران را بر آن مي دارد تا قبل از بررسي تنها يک پديده، به عوامل سازنده آن پديده نيز نظر افکنند. آثار معماري، يکي از آن پديده هاي تاريخي و البته فرهنگي است. بناهاي تاريخي هر سرزمين، بخشي از شناسنامه، تاريخ، هويت و کارنامه مردمي است که در آن عرصه زماني زندگي مي کرده اند. ممکن است اين برگ هاي زرين، در باد زمانه، به پراکندگي و فراموشي سپرده شده باشد، با اين حال، اين دسته از آثار، به دليل خلوص و واقعيت گرايي شان، نشان از فکر و ذهن مردمان به وجود آورنده آن دوران دارند.
از ديگر سو، معماري در ايران، بيانگر فراز و فرودهاي بسياري است. در پاره اي از دوره هاي تاريخي، تقريباً رکورد آثار معماري وجود داشته است و در پاره اي ديگر، چنان رشد کرده اند که امروزه به عنوان سند افتخاري براي ملت ايران درآمده اند؛ افزون بر آن، از آنجا که ايران، کشوري در ميان قلمرو جغرافياي اسلامي بوده است، پديده معماري نيز از اين جريان، هم تأثير پذيرفته و هم تأثيرگذارده است؛ با ياد آوري اين مسئله که مانند بسياري از پديده هاي تمدني، معماري به خودي خود نمي توانسته رشد و توسعه يابد.
دورهاي معماري ايران پس از اسلام
عوامل مؤثر بر معماري اسلامي ايران
چنانچه بخواهيم در اين باره نمونه هايي ذکر کنيم، مي توانيم به سابقه هنر کاشي کاري در دوره هخامنشي و عيلاميان (2225- 645 ق. م) و گچ بري در دوره ي ساساني اشاره کرد.
از سوي ديگر، معماران ايراني، پس از گسترش اسلام در کشور ايران، سنت هاي ديرين معماري ايران را دنبال کردند و از همان آغاز، مبناي بسيار منطقي و پسنديده اي براي معماري اسلامي پديد آوردند.(3)
با آغاز عصر اسلامي، در تاريخ آرايش هاي معماري و رابطه ساختمان با آرايش آن، فصل تازه اي آغاز شد. در سنت رنگ و طرح - که به آرامي به حد رشد مي رسيد- در مقام بخش اساسي از هنر ساختمان، مايه هاي قديم، دوباره پديدار گشت؛ مايه هايي که از تماس هاي قديم با هنر چين و غرب هلني، به آرامي نفوذ کرده بود. کشف و به کارگيري مصالح و فنون تازه در هيچ جاي ديگر، با چنين ذوق و آگاهي اي همراه نبود.(4).
سرچشمه هاي آرايش معماري ايران
اصول معماري اسلامي ايران
مردم واري، به معناي داشتن مقياس انسان است که مي توان آن را در عناصر مختلف معماري اسلامي ايران مشاهده کرد. براي مثال، اگر سه دري را - که همان اتاق خواب است - در نظر بگيريم، اندازه آن بر حسب نيازهاي مختلف يک زن، مرد و بچه يا بچه هاي آنان، در نظر گرفته شده است.
اصطلاح «نيارش» در معماري گذشته، به مجموع چيزهايي که بنا را نگاه مي داشت، اطلاق مي شد. «نيارش»، شامل استاتيک بنا، علم ساختمان يا فن ساختمان و مصالح شناسي در آن است.
خودبسندگي بدن معناست که سازندگان، سعي کنند مصالح مورد نياز را از نزديک ترين مکان ها و با ارزان ترين بها به دست آورند.
درون گرايي، در ساخت يک بنا و نحوه ارتباط آن با فضاي خارج لحاظ شده است؛ بدين معنا که بنا به گونه اي ساخته مي شد که همه فضاي دروني بنا، به هم ارتباط مستقيم پيدا مي کردند به دليل وضع خاص بسياري از مناطق ايران، يعني: خشکي، بادهاي مختلف، شن هاي روان و مانند آنها، بناهاي درون گرا رايج شده بود.(6)
در يک نگاه به معماري ايران، مي توان گفت که ايران در هنر، معماري و ادبيات خود، مجذوب پرهيز و پرواز سنگيني است و همين امر، بهتر از هر چيز ديگري، معرف ويژگي آن است. در حقيقت، آنچه را که معماري ايران يا به طور کلي، هنرمند ايراني جستجوي مي کند، زيبايي فکري و بيان و بيش از آن، احساس راحتي و سبکي است.(7)
ارتباط تزيئنات و ساختار بنا
در ميان عناصر ويژه معماري اسلامي ايران بايد از قوس شکسته با ارتفاعي کمتر از نيم دهانه ياد کرد. طرح اين قوس، بسيار پيچيده است. هر يک از دو نيمه آن، به کمک اين قوس، با شعاع هاي مختلف به وجود آمده اند که در هر دو سوي شان مناره هاي مخروطي شکل که به «نعلبکي» يا بالکن ختم مي شود، قرار دارد. تزيينات بنا به ويژه با روکش کاشي ساخته مي شده است. نخست آجر لعابدار به کار مي بردند؛ اما از آغاز قرن ششم هجري، به کاشي روي آوردند. کاشي ايراني، کيفيتي غير قابل مقايسه دارد. لعاب کامل وخوب آن در برابر ناملايمات زمان، مقوم است و شدت رنگ در آنها ملايم و در نهايت ظرافت است. کاشي ايراني، پر طنين و بازتابي همچون فلز شفاف دارد.
رنگ هاي آبي لاجوردي، زرد، سبز و خاکستري، در زمينه کار مسلط اند. عناصر اصلي تزيينات، عبارت اند از: گل و گياه که آزادند و به گونه اي طبيعي طرح شده اند؛ نقش چند ضلعي و تزيينات هندسي، در مکتب هاي ديگر، کاربرد فراوان دارد؛ اما در ايران از آن کمتر استفاده مي شود. روي بسياري از اسپرها، يک ترنج بزرگ چهار پره ديده مي شود که در وسط ايوان جا گرفته است. هر يک از گوشه ها يا لچکي ها نيز با طرح سه گوشه اي زينت شده است که لبه آنها چون ترنج مرکزي، پيچ و تاب دارد.(9)
در حقيقت، هنر اسلامي، به ويژه نوع ايراني آن، به يک معنا هنري است تجريدي و عرفاني که جوهر آن در قرينه سازي تجلي مي يابد؛ به ديگر سخن، اين گونه از انتزاع گونه گي، بازتابي است از محتواي عارفانه اي که بر پايه جهان بيني و ايدئولوژي اسلام بنا شده است و طبعاً از نفوذ واکنش هاي عاطفي و هيجان آميز، به دور است.
منابع:
1. معماري اسلامي ايران؛ محمد کريم پيرنيا، تهران: دانشگاه علم و صنعت ايران، 1374، سوم. معماري ايران، آرتور پوپ، ترجمه: غلامحسين صدري افشار، تهران: فرهنگيان، 1370، دوم.
3. معماري ايراني، آسيه جوادي، تهران: مجرد، 1363، اول.
4. آثار ايران، آندره گدار و ديگران ترجمه: ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد: آستان قدس رضوي، 1375، سوم.
5. «ويژگي هاي معماري مساجد ايران»، مينا رهبريان، مجله مسجد، ش 65، ص 39- 35.
6. سبک شناسي هنر معماري، ج، هوگ و ديگران، ترجمه: پرويز ورجاوند، تهران: علمي و فرهنگي: 1375، دوم.
7. «مروري بر جامعه شناسي مسجد.» ابراهيم عباسي حسيني، مجله مشکوه، ش 16، پاييز 1366، ص 95.
8. «ماهيت کارکردي کالبدي مسجد و مشکلات موجود،، معاونت امور اجتماعي شهرداري تهران، مجله مسجد، ش 45، ص - 67- 73.
9. «تحليل جامعه شناسي مسجد»، مهدي نوري، مجله فرهنگ اصفهان، ش 1، پاييز 1378، ص 39- 48.
پي نوشت ها :
1. آثار ايران، ج 3، ص 34- 35.
2. «ويژگي هاي معماري مساجد ايران»، ص 35.
3. ر. ک : معماري ايران، جوادي، ج 1، ص 169- 174.
4. معماري ايران، پوپ، ص 132.
5. همان، ص 134.
6. معماري اسلامي ايران، ص 91.
7. آثار ايران، ج 3، ص 36- 37.
8. معماري ايران، پوپ، ص 204.
9. سبک شناسي هنر معماري، ص 22.
منبع: نشريه پاسدار اسلام، شماره 341.