انسان در عالم ذرّ: آراء و اقوال دانشمندان قرن 15(3)
نويسنده:محمد بياباني اسکويي*
7. آية الله جواد تبريزي( م 1427 ه ق)
لعل الامتحان راجع الي عالم الذّر و خلق الأرواح في الصور المثاليه قبل خلق الأبدان( 2: ج 2، ص 568)
شايد امتحان مربوط به عالم ذرّ و خلق ارواح به صورت مثالي پيش از خلق ابدان بوده باشد.
8. سيد عبدالرسول جهرمي شريعتمداري( معاصر)
ايشان در جاي ديگر در مورد علت عدم ذکر اخراج فرزندان آدم از پشت
حضرت آدم (ع)سخن گفته و توضيح مي دهد که در اين جهت ميان آيه و روايات تعارض وجود ندارد.
إن الله تعالي اخرج أولاً ذرية آدم ظهره، ثم اخرج من ذريته ذريتهم. و ليس معني الذرية خاصاً بما بعد الولادة في الدنيا. لکن لم يذکر في الآيه إخراج ذرية آدم، و لم يتعرض في النصوص للترتيب المذکور، کغالب القصص القرآنية، حيث لا تعرض فيها لأکثر الخصوصيات. و لعله لعدم مدخلية ذکره هنا في غرض الاحتجاج. فبهذا يحصل التوفيق بين الآية و النصوص. و من المعلوم أنه يجوز رفع اليد في الجملة عن ظاهر الآيات، اذا ورد تفسيرها عن المعصوم (ع)بنص صحيح.(4:ص 19-20)
خداي تعالي اول ذرّيه حضرت آدم را از پشت او خارج کرد، سپس از پشت ذرّيه او ذرّيه آنها را. و معناي ذرّيه اختصاص ندارد به آنچه در دنيا متولد مي شود. ولي نه در آيه ي شريفه، از اخراج ذرّيه ي حضرت آدم سخني به ميان آمده و نه در نصوص به ترتيب مذکور اشاره شده است. اين عدم ذکر، مانند بيشتر داستانهاي قرآني است که در آنها به اکثر خصوصيات تعرّض نمي شود. و شايد به خاطر آن است که ذکر آن مدخليّتي در هدف احتجاج ندارد. و به اين بيان، تنافي بين آيه و روايات نيز برطرف مي شود.
ايشان در پاسخ به شبهات عالم ذرّ مي نويسد:
اولاً: اين اشکالات عقلي، بر امتناع وجود عالم ذرّ دلالت ندارد، بلکه شبهه اي در مقابل دليل است که نمي شود آن را حلّ کرد. همچنين رمز بطلان آن نيز براي ما معلوم نيست، زيرا عقلها با عالم مادّي مأنوس شده و از درک حقيقت ماسواي عالم مادّه- از عوالم غيبي مانند احوال بهشت و جهنم و برزخ- قاصر است. روشن است که ميّت در مقابل ما يا در قبرش به انواع عذابها معذب مي شود و يا به انواع لذائذ متنعّم است، ولي ما از درک آنها به حواسّ ظاهري خود ناتوانيم.
ثانياً:... حجت بر مردم در اين عالم تمام است، در همين حدّ که به معرفت
فطري، خالقشان را اجمالاً مي شناسند. اين معرفت، محصول آن چيزي است که در عالم ذرّ براي مردم حاصل شده است، چنانچه امام باقر و صادق (ع)بدان تصريح کرده اند...
و ذريه اي که از پشت حضرت آدم گرفته شده يا از طينت اصلي او... از موادّ و جرمهاي زميني نيست که به نطفه تبديل شود، بلکه آنها اجزاي لطيف و عالي اند که به صورتي خاصّ با مواد زميني امتزاج پيدا مي کنند تا از آنها به امر خالقشان، انسان پديد آيد.(4: ص 20-21)
9. آية الله عبدالله جوادي آملي( معاصر)
مفاد اجمالي آيه هاي ياد شده(2) اين است که خداي سبحان در موطني حقيقت انسان را به وي نشان داد. و در آن حالت که او شاهد حقيقت خود بود، ربوبيت حق تعالي و عبوديت خويش را مشاهده کرد. خداوند در آن موطن شهودي با انسان ها ميثاق برقرار کرد و از آنان اقرار گرفت که آيا من پروردگار شما نيستم؟ همگان گفتند: بلي، تو ربّ مايي. در آن موطن علمي همگان ربوبيت حق و عبوديت خويش را پذيرفتند.(3:ص 120)
ايشان پس از توضيح درباره فقرات آيه ذرّ، چهار قول در اين باره مطرح مي کند:
قول اول، همان قول مشهور است که روايات فراواني بر طبق آن وارد شده است. ايشان اين قول را ردّ کرده و مخالف ظاهر آيه و ادلّه ي عقلي دانسته است. به عقيده ي او، اين قول، مستلزم تناسخ و محال است.
قول دوم: قول کساني است که معتقدند آيه در مقام بيان واقع نيست، بلکه بيان کننده ي زبان حال است.
ايشان اين قول را نه ردّ مي کند و نه صريحاً مي پذيرد.
براساس قول سوم: آيه در مقام بيان واقع است نه تمثيل.
قول چهارم: نظر مرحوم علامه طباطبايي است. ايشان پس از تقرير اين قول، پنج اشکال به آن وارد مي کند و مي گويد که اين اشکالات در محضر استاد[= علامه طباطبايي(ره)] هم عرض شد، امّا ايشان آنها را وارد ندانست و بر نظر خويش اصرار مي ورزيد.
وي در نهايت، قول سوم را به حق نزديک تر مي شمارد و در عين حال معتقد است که قول دوم نيز اشکالي ندارد. او در توضيح قول سوم مي نويسد:
خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبيا، از انسان ميثاق گرفته، در واقع موطن وحي و رسالت همان موطن اخذ ميثاق است. يعني در برابر درک عقلي که حجت باطني خداست و مطابق است با محتواي وحي که حجت ظاهري خداست، خدا از مردم پيمان گرفت که معارف دين را بپذيرند...( همان:ص 126)
و در جاي ديگر مي نويسد:
رسالت وحي که حجّت بيروني خداست و برهان عقلي که حجّت دروني خداوند است، زمينه را تثبيت مي کند و به دنبال آن تکليف الاهي مي آيد... ( همان: ص 135)
روشن است که اين قول با مفاد آيه ي شريفه و روايات فراواني که در تفسير آن وارد شده، ناسازگار است. بارها گفته ايم که وجود عالم ذرّ هرگز با ادلّه ي عقلي تنافي ندارد و مستلزم تناسخ يا محال عقلي ديگري نيست. ادّعاي محال بودن، بر مبناي برخي نظريّات فلسفي متأخّر استوار است که هيچ پايه ي عقلي و فلسفي ندارند و مستلزم فرو ريختن بسياري از قوانين عقلي روشن بشري هستند.(3) اشکال تناسخ به قول اول، نيز ناشي از عدم دقت کافي در آن است. اين اشکال نيز بر قواعدي استوار است که از نظر فلسفي مسلم نيستند.(4)
10. استاد محمد تقي مصباح يزدي( معاصر)
اگر اشکالي هست، در کيفيّت پذيرفتن اين مطلب است، يعني اشکال در واقع از ماست نه از مفاد آيه. آيه به روشني دلالت مي کند که خدا با فرد فرد انسان ها يک رويارويي داشته و به آنها گفته است: آيا من خداي شما نيستم... در اينکه مفاد آيه مي خواهد چنين مطلبي را افاده بفرمايد، شکّي نيست. ابهام ها در اين است که ما خودمان چنين چيزي سراغ نداريم که با خدا روياروي شده باشيم و خدا به ما فرموده باشد که آيا من پروردگار شما نيستم؟ و ما بگوييم چرا. چون اين چنين چيزي را در خودمان ياد نداريم و سراغ نداريم، اين است که مشکل است مفاد چنين آيه اي را بپذيريم وگرنه در اينکه آيه چنين مطلبي را افاده مي کند جاي شکي نيست.(12 ک ص 38)
10-2- سپس ايشان سؤالهايي در مورد موطن اين سؤال و جواب و ويژگي هاي آن مطرح مي کند. مانند اينکه دسته جمعي بوده يا تک تک؟ با واسطه بوده يا بي واسطه؟ و پس از توضيحاتي در اين زمينه، مي نويسد:
آنچه به روشني از اين آيه ي شريفه به دست مي آيد، اين است که هر فرد انسان، نوعي معرفت به خداي يگانه پيدا کرده است که مي توان از کيفيت حصول آن به اين صورت تعبير کرد که خدا به آنان فرمود:« الست بربکم» و آنها پاسخ دادند: « بلي شهدنا»
10-3- وي يادآور مي شود که اين گفتگو، هرگونه عذر و بهانه را از انسان گرفت. به اعتقاد وي، با توجه به مفاد آيه ي شريفه، حتي خطاي در تطبيق هم منتفي است. ايشان در اين باره مي گويد:
به نظر مي رسد چنين مکالمه حضوري... جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود. و مؤيّد آن، روايات زيادي است که مشتمل بر تعبيرات
« رؤيت» و « معاينه» مي باشد، روايات متعددي که از نظر مضمون همه متشابه و از نظر سند هم معتبر هستند.
10-4- ايشان سپس رواياتي را نقل مي کند که از معاينه و رؤيت خداوند توسط انسان ها حکايت دارند و رواياتي که در آنها به عدم حصول معرفت بدون اين رؤيت تصريح شده است.(1: ج 1، ص 376 و 438، ح 826 و 1015؛ 10: ج 2، ص 13). آنگاه در مورد اين روايت که حضرت صادق(ع) فرمود:« و لولا ذلک لم يدر أحد من خالقه و رازقه» مي نويسد:
از اين عبارت استفاده مي شود که معرفتي که در آيه شريفه به آن اشاره شده، معرفتي شخصي است نه شناخت کلي که از راه مفاهيم انتزاعي و عناوين عقلي حاصل مي شود. و معرفت شخصي درباره ي خداي متعال، جز از راه علم حضوري و شهودي، امکان ندارد. و اگر منظور معرفت کلي و نتيجه استدلال عقلي مي بود، مي بايست چنين گفته مي شد:« و لولا ذلک لم يعلم احدٌ أن له خالقاً...»
10-5- ايشان پس از توضيح مفصّلي درباره فرق شناخت حضوري و حصولي کلّي مي نويسد:
باري، پس آيه مي خواهد بگويد آشنايي با شخص خدا در دل همه ي انسان ها وجود دارد و وقتي آثارش را مي بيند، آن معرفت زنده مي شود. آن معرفت، کسبي نيست، بلکه يک شناخت فطري است( آشنايي فطري است) ولي مورد توجه ما نيست. هروقت به آن توجه پيدا کنيم، آن آشنايي به خاطر مي آيد و زنده مي شود.
10-6- ايشان معتقد است که با اين شناخت، هم اصل وجود خدا براي انسان روشن و آشکار مي گردد و هم معرفت امور ديگري مثل ربوبيّت خدا حاصل مي شود. يعني با اين شناخت، انسان درمي يابد که او صاحب اختيار انسان و جهان است. همه تحت اختيار او اداره مي شوند. هيچ کسي و هيچ چيزي از خود، کسي و چيزي نشده است. تمام ماسواي الله تبلور اراده اوست. جهان به خواست او موجود
است. اگر خواست او نبود، جهان هم نبود و ...
10-7- وي پس از ذکر مطالب مفصلي از اين قبيل، مي نويسد:
اين را انسان مي تواند با علم حضوري ببيند، در يک عالمي يافته بوده است، در آن عالمي که بعضي از علما اسمش را « عالم ذرّ» يا « عالم ميثاق» گذاشته اند،... امّا کيفيتش چه بوده و عالمش چه بوده است، ما آشنايي با آن عالم نداريم.
ما تنها عالم طبيعت را مي شناسيم. نمي توانيم بفهميم که آن عالم چگونه عالمي بوده و چطور مکالمه اي بوده و چه طور تحقّق پيدا کرده بوده است. و همان است که آن را جهات ابهام اين آيه دانسته اند و علتش هم نقص فهم ما است که با ماوراء طبيعت آشنا نيست.(12: ص 39-44)
10-8- از کلام استاد مصباح هويداست که ايشان در معارف ديني برگرفته از آيات قرآني و روايات اهل بيت (ع)جانب احتياط را مراعات کرده و از انطباق مدلول و مفاد آيه شريفه و روايات معصومان(ع) با نظريّات فلسفي و محصول افکار و انديشه هاي محدود انساني مي پرهيزد و ابهام را به اصل و محتواي متون ديني نسبت نمي دهد، بلکه آن را ناشي از محدوديّت فهم انسان مي داند. از اين رو، مفاد آيه و روايات را به تمثيل و يا تخييل حمل نمي کند. امّا با توجه به مطالب ايشان در اين قسمت، روشن نيست که آيا مراد ايشان از علم حضوري و شهودي نسبت به خدا، همان علم حضوري مطرح شده در مباحث فلسفي است يا امر ديگر؟ ايشان در اين بحث، از شهود قلبي- که نحوه اي خاصّ از شهود و علم حضوري است- سخن مي گويد. بنابراين ممکن است منظور ايشان، شناخت حضوري معلول از علّت به اندازه ي وجود کمالات علت در معلول نباشد.
11. استاد ناصر مکارم شيرازي( معاصر)
آخرين فرد، از پشت او به صورت ذراتي بيرون آورده و آنها را عقل و شعور کافي داده و به آنها خطاب کرده و گفته است:« الست بربکم» و آنها در جواب « بلي» گفته اند سپس همه را به صلب آدم(ع) بازگردانده است.
11-2- درباره نظريه دوم مي نويسد:
منظور از اين عالم و اين پيمان، « عالم استعدادها » و « پيمان فطرت» و تکوين آفرينش است؛ به اين ترتيب که: به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت « نطفه» از صلب پدران به رحم مادران- که در آن هنگام، ذرّاتي بيش نيستند - خداوند، استعداد و آمادگي براي درک حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سر الاهي به صورت يک حسّ درون ذاتي به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يک حقيقت خودآگاه.
بر اين اساس، همه ي افراد بشر داراي روح توحيدند. و سؤالي که خداوند از آنها کرده، به زبان تکوين و آفرينش است و پاسخي که آنها داده اند، نيز به همين زبان است.( 13: ج 7، ص 16)
11-3- به اعتقاد ايشان، نظريه ي اول اشکالاتي دارد که در گفتار بسياري از مخالفان عالم ذرّ تکرار گرديده است. يکي از اشکالات، اشکال تناسخ است. وي در تقرير اين اشکال مي نويسد:
اعتقاد به وجود چنين جهاني، درواقع مستلزم قبول يک نوع تناسخ است؛ زيرا مطابق اين تفسير، بايد پذيرفت که روح انساني قبل از تولد فعلي، يک بار ديگر در اين جهان گام گذارده است و پس از طي دوراني کوتاه يا طولاني، از اين جهان بازگشته است و به اين ترتيب بسياري از اشکالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.( همان:ص 18)
از نظر وي هيچ کدام از اين اشکالها متوجه نظريه دوم نمي شود و تنها اشکال نظريه دوم از منظر ايشان، واقعيت نداشتن و کنايي بودن سؤال و جواب در آن است. اما اين امر در زبان عرب رايج است، پس به اين جهت هم اشکالي متوجه نظريه دوم نيست.
11-4- واقعي ندانستن عالم ذرّ و سؤال و جواب در آن، در مرتبه ي اول، معلول ناديده گرفتن تفسير اهل بيت(ع) است که از ناحيه ي خداي تعالي، مفسران واقعي قرآن هستند. و در مرتبه ي دوم، حاصل بي مهري به معارف عالي ديني در زمينه ي جهان شناسي، انسان شناسي، معرفت شناسي و مباحث مربوط به خلقت الاهي است. معنايي که در روايات اهل بيت (ع)براي آيه شريفه ذکر شده است- همانطور که در اقوال خيلي از بزرگان بيان شده- با معارف عالي ديني هماهنگي کامل دارد. آيات فراواني به همراه رواياتي که در تفسير آنها آمده است و نيز روايات فراوان ديگري که ناظر به تفسير آيات نيستند، بسياري از نکات و خصوصيات شکل گيري خلقت انساني را تبيين کرده و به بيان کيفيت بهره مندي او از عقل و شعور و معرفت الاهي پرداخته اند. روشن است که بدون استفاده از اين آيات و روايات، هرگز نمي توان به يک معرفت منسجم در مورد حقايق موجودات اين عالم دست يافت. ايشان در تفسير آيه:« الذين ينقضون عهد الله» مي نويسد:
ما رکز في عقولهم من الحجة علي التوحيد و صدق الرسل و ما أخذ في عالم الذر من الاقرار بالربوبيّة و لمحمد بالنبوة و لأهل بيته بالولاية(6)
« عهد الله» يعني حجت بر توحيد و صدق رسولان که در خردهايشان تثبيت شده است و اقرار به ربوبيت و اقرار به نبوت پيامبر (ص)و ولايت اهل بيت (ع)که در عالم ذر گرفته شده است.
پينوشتها:
* محقق و مدرس ،حوزه علميه قم.
1. مقصود همان آيه ي ذر است، يعني آيه 171 و 173 سوره اعراف.
2. برخي از اين اشکالات در نقد نظريه ي مرحوم علامه طباطبايي ذکر شد.
3. پيشتر در بحث پيرامون نظر ملاصدراي شيرازي(ره) به نقل از استاد مطهري در اين زمينه مطلبي نقل گرديد که مراجعه بدان در اين زمينه راه گشا است.( بنگريد: سفينه، ش ، ص )
4. تفسير شبّر، ص440.
/ج