جوامع نكوهيده در نهج البلاغه (3)
نويسنده: دكتر غلامحسين اورعي
4- ويژگي هاي منفي جامعه هاي آينده
«و زودا كه پس از من بر شما روزگاري آيد، كه چيزي از حق پنهانتر نباشد و از باطل آشكارتر. و از دروغ بستن بر خدا و رسول او بيشتر. و نزد مردم آن زمان كالايي زيانمندتر از قرآن نيست اگر آن را چنانكه بايد بخوانند و نه پرسودتر از قرآن، اگر معني كلماتش را برگردانند و در شهرها چيزي از معروف ناشناخته تر نباشد و شناخته تر از منكر. حاملان كتاب خدا آن را واگذارند، و حافظانش آن را به فراموشي بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و قرآنيان از جمع مردمان دورند، و رانده و مهجور. هر دو باهم در يك راه روانند و ميان مردم پناهي ندارند. پس در اين زمان قرآن و قرآنيان ميان مردمند و نه با ايشان. چه، گمراهي و رستگاري سازوار نيايند، هرچند باهم دريكجا بپايند. پس آن مردم در جدايي متفقند، و از جمع گريزان. گويي آنان پيشواي قرآن اند نه قرآن پيشواي آنان. پس، جز نامي از قرآن نزد شما نماند، و نشناسد جز خط و نوشته آن و از اين پيش چه كيفر كه بر نيكوكاران نراندند، و سخن راستشان را دروغ بر خدا خواندند، و كار نيك را پاداش بد دادند. همانا آنان كه پيش از شما بودند تباه شدند، به خاطر آرزوهاي دراز كه در سر داشتند، و نهان بودن مرگ از آنان كه باورش نمي داشتند، تا موعود بر آنان درآمد، موعودي كه با آمدنش عذري نپذيرد، و توبه را به حساب نگيرند و به همراه آن بلا و سختي بارگشايد، و هنگام كيفر و عقوبت آيد.» (2)
«رشته تافته دين گسسته گردد و نشانه هاي راه راست پوشيده، و چشمه حكمت خشك و خوشيده. ستمكاران در آن فتنه به سخن آيند و بيابان نشينان را با سوهان ستم بسايند و با سينه مركب جور خرد نمايند. تكروان از غبار آن فتنه تباه گردند و سواران- قدرت- درونش به هلاكت رسند. با قضاي ناگوار درآيد، خون دوشد و خون پالايد. در نشان دين رخنه افكند، و يقين استوار را بشكند. زيركان از آن فتنه بگريزند و پليدان به سرو سامان دادن كارش برخيزند. با رعد و برقي است بسيار، و آماده كارزار. پيوند خويشاوندي در آن، بريده باشد و مردم از اسلام جدا گرديده. آن كه از آن فتنه به كنار است از آسيبش بيمار است، و آن كه خواهد خود را برهاند، نتواند و هم در آن بماند.» «پس فتنه سر برآرد. سخت لرزاننده، درهم كوبنده، و خوان خوان رونده. در آن فتنه دلها پس از پايداري دودلي پذيرند، و مرداني كه سلامت مانده بودند، گمراهي پيش گيرند. به هنگام هجوم آن، هوا و هوس ها گونه گون بود و بسيار، و به وقت پديد شدن آن، راي درست به نادرست آميخته گردد- و شناختن آن دشوار. كسي را كه بدان نزديك شود، بشكند و دو تا كند، و كسي را كه در آن بكوشد، خرد سازد و از هم جدا كند.» (3)
«روزگاري كه پاداش بخشش گيرنده از دهنده بيشتر بود- چه او ستاند تا زنده ماند، و اين دهد اما حلال را از حرام نداند- آن هنگامي است كه مست شويد اما نه از مي خوارگي، بلكه از تن آسائي و فراخي زندگي، و سوگند خوريد نه از روي بي اختياري، و دروغ گوييد نه از روي ناچاري.
آن هنگامي است كه بلا شما را چنان گزد كه دوش شتر را از پالان آسيب رسد. اين رنج چه دير ياز است و اين اميد چه دور و دراز.» (4)
جز با انصاف را ناتوان ندانند. در آن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند و بر پيوند با خويشاوند منت گذارند، و عبادت را وسيلت بزرگي فروختن بر مردم انگارند. در چنين هنگام كار حكمراني با مشورت زنان بود، و اميربودن از آن كودكان و تدبير با خواجگان.» (5)
«بَدان در آن روزگار بلندمقدار شوند و نيكوان خوار، و خريد و فروخت كنند با درماندگان به ناچار. و رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: با درماندگان معاملت مكنيد از روي اضطرار.» (6)
«... مردم را روزگاري رسد كه در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن در آن روزگار بناي مسجدهاي آنان از بنيان آبادان است و از رستگاري ويران. ساكنان و سازندگان آن مسجدها بدترين مردم زمينند، فتنه از آنان خيزد و خطابه آنان در آويزد. آن كه از فتنه به كنار ماند بدان بازش گردانند، و آن كه از آن پس افتد به سويش برانند.» (7)
«خواهش نفساني را به هدايت آسماني بازگرداند، و آن هنگامي است كه مردم رستگاري را تابع هوا ساخته اند، و رأي آنها را پيرو قرآن نمايد و آن هنگامي است كه قرآن را تابع راي خود كرده اند. تا آنكه آتش جنگ ميان شما افروخته گردد- و از شرار آن همه چيز سوخته چون شمشير خشمگين- دندان نمايد- و چون ماده شتري از اين سو و آن سو آيد- پستانها پر از شير، و مكيدن آن شيرين، اما پايان آن تلخ و زهرآگين.
آگاه باشيد كه فردا- و كه داند كه فردا چه پيش آرد- فرمانروايي، كه از اين طايفه- امويان- نيست، عاملان حكومت را به جرم كردار زشتشان بگيرد و عذري از آنان نپذيرد- زمين گنجينه هاي خود را برون اندازد، و كليدهاي خويش از در آشتي تسليم او سازد، پس روش عادلانه را به شما بنمايد و آنچه از كتاب و سنت مرده است، زنده فرمايد.» (8)
ويژگيهاي مردم در زمان فتنه ها
1- بدعت در دين، 2- مغرور كردن مردم به نام اسلام، 3- حلال از حرام شناخته نشود، 4- سخت شدن كسب درآمد حلال، 5- آساني بدست آوردن درآمد حرام، 6- آميخته شدن راي درست و نادرست، 7- دشواري تشخيص راي درست از نادرست، 8- چيره شدن ترديد بر دلها، 9- مردم از درآمد حرام انفاق كنند، 10- پاداش بخشش گيرنده بيش از بخشش دهنده است، 11- سوگند نا به جا خوردن، 12- دروغ گفتن، 13- گمنامي مؤمنان واقعي، 14- خوارشدن افراد نيك، 15- بلند مقدار شدن افراد ناشايست، 16- باور نداشتن سخنان درست نيكوكاران، 17- كيفردادن نيكوكاران، 18- ناتوان خواندن با انصافان، 19- خوش طبع خواندن بدكاران، 20- ارج نهادن سخن چينان، 21- منت گذاشتن بر روابط خويشاوندي، 22- بريده شدن پيوند با خويشاوندان، 23- خودپسندي و تعصب و غرور، 24- شيوع قتل و خونريزي، 25- اميربودن كودكان،26 - حكمراني با مشورت زنان، 27- حلال شمردن حرام الهي، 28- رواج پيمان شكني، 29- گسترش ستم به خانه ها، 30- نارضايي شديد ديندار به خاطر از دست دادن دين، 31- نارضايي شديد دنيا خواهان به خاطر بدست نياوردن دنيا، 32- ياري غيرصميمانه به ديگري، 33- گسسته شدن رشته دين، 34- جدا شدن مردم از اسلام، 35- از اسلام جز نامي باقي نماند، 36- دروغ بستن بر خدا و پيامبر، 37- تفسير به راي قرآن، 38- فراموشي كتاب خدا از سوي حافظانش، 39- واگذاشتن كتاب خدا از سوي حاملانش، 40- مهجور شدن قرآن و قرآنيان، 41- زيانبار شمردن قرآن، 42- عبادت وسيله بزرگي فروختن بر مردم است، 43- سازندگان مساجد بدترين مردم اند، 44- از سازندگان مساجد فتنه ها خيزد، 45- بناي مساجد آباد، 46- مساجد از جنبه رستگاري ويران است، 47- پنهاني حق، 48- پنهاني نشانه هاي راست، 49- آشكاري باطل، 50- ناشناختگي معروف، 51- رواج منكر، 52- گمراهي مردم، 53- در جدايي متفقند، و از جمع گريزان.
سخن پاياني
در بعد ذهني و فرهنگي: خداناباوري و ضعف شديد باور به مبدا و معاد و هدايتگري رسولان الهي.
در بعد تعاملات اجتماعي: رواج تعاملات سرد نابرابر مانند فريبكاري و سرقت و ... و فقدان روابط صميمانه و ديگر دوستانه.
در بعد عاطفه جمعي: ضعف شديد همبستگي اجتماعي و بي اعتمادي اجتماعي.
در بعد تمايزات پايگاهي: رواج ستم و پذيرفته نبودن تمايزها و نيز كژكاركردي بودن تمايزات و توزيع امتيازات.
پي نوشت ها :
1- خطبه 98، ص 90.
2- خطبه 147؛ ص 143.
3- خطبه 151؛ ص 148.
4- خطبه 187؛ ص 204.
5- حكمت 102؛ ص 377.
6- حكمت 468؛ ص444.
7- حكمت 369؛ ص 426.
8- خطبه 138؛ ص 135.