فکاهيه و مطايبه (ruommuh)

فکاهه، معادل مطايبه و شوخ طبعي است و در آن فرد «مطايبه گو» به نقاط ضعف و بلاهت هاي اخلاقي توجه دارد. صاحب« بدايع الافکار في صنايع الاشعار». ميرزا حسين واعظ کاشفي سبزواري ( متوفاي 910 هجري) مطايبه را خوش طبعي کردن مي داند و معتقد است بايد به جاي «هزل» ـ که محک عقل تمام عيار نبود و به ميزان صدق سنجيده نباشد ـ به نکته اي و بذله اي قناعت کرد و اين نوع را مطايبه خوانند.
سه‌شنبه، 16 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فکاهيه و مطايبه (ruommuh)

 فکاهيه و مطايبه (ruommuh)
فکاهيه و مطايبه (ruommuh)


 





 

فکاهه، معادل مطايبه و شوخ طبعي است و در آن فرد «مطايبه گو» به نقاط ضعف و بلاهت هاي اخلاقي توجه دارد. صاحب« بدايع الافکار في صنايع الاشعار». ميرزا حسين واعظ کاشفي سبزواري ( متوفاي 910 هجري) مطايبه را خوش طبعي کردن مي داند و معتقد است بايد به جاي «هزل» ـ که محک عقل تمام عيار نبود و به ميزان صدق سنجيده نباشد ـ به نکته اي و بذله اي قناعت کرد و اين نوع را مطايبه خوانند.
در مقايسه با هزل که مضموني خلاف ادب دارد، مطايبه شکل ملايمي از کلام خنده آور است و دايره ادب و اخلاق انساني در آن مورد توجه است.
هم چنين در مقايسه با بذله که صورت شفاهي دارد، مطايبه شکل گفتاري، نوشتاري و حتي رفتاري دارد. مثلاً حرکات چارلي چاپلين در فيلم هايي که از او ديده ايم، جلوه هايي از مطايبه دارد و در حقيقت، رفتار يا گفتاري جدي است که براي مخاطب، خنده دار مي نمايد.
مي توان گفت: خنده اي که در مطايبه پيش مي آيد گاه مثل هزل، از سر شوخي و مزاح است، هدفمند نيست و موجب تفريح و نشاط طباع مي شود (آن چنان که صاحب «بدايع الافکار» مي گويد) و در برخي موارد بوي جديت از آن به مشام مي رسد، هر چند خنده آور مطرح مي شود در اين حال مي توان گفت به طنز( که در همين بخش به آن خواهيم پرداخت) پهلو مي زند.
گفتيم که از مطايبه بوي جديت مي آيد به همين دليل شاعراني که از هزل پردازي گريزان بوده اند به مطايبه، توجه جدي داشته اند. مثلاً ابواسحاق حلاج شيرازي صاحب ديوان اطعمه ـ و به قول زنده ياد عمران صلاحي، شاعر غزل هاي شکمي(!)ـ در مقدمه ديوانش مي نويسد:
«... فرقه اي به هزل هاي شنيع و لطيفه هاي وضيع، نفس نفيس خود را بي کار و بي مقدار نمودند. چون خداوند يگانه اين فقير را طبع نظم ... کرامت فرمود، مزاحي مباح مي خواستم بين الجد و الهزل...»
در پايان اين بحث شعري از ابواسحاق اطعمه را- که نقيضه اي است بر غزل حافظ - نقل مي کنيم:

طبق پهن فلک ديدم و کاس مه نو
گفتم: اي عقل به ظرف تهي از راه مرو

چرخ گو اين عظمت چيست چو نتوان کردن
قرص خورشيد تو يک روز به ناني به گرو؟

اگرم گندم بغرا نبود، بفروشم
خرمن مه به جوي، خوشه پروين به دو جو

بر لب عرصه خوان، شاه مزعفر ز نخود
بيدقي راند که برد از مه و خورشيد، گرو

گر نهي شمع مزعفر بر حلواي عسل
از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو

دست بر دنبه بريان زن و يخني بگذار
سخني پخته همين است، نصيحت بشنو


منبع:نشريه ديدار آشنا شماره 128




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط