عاشورا خاستگاه خيزش مجاهدان و عرصه حفظ دين و انقلاب (1)
در گفت و گو با آيتاللَّه هاشمى رفسنجانى
پرداختن به عاشورا از منظر انديشه و رفتار سياسى كه وجه غالب وخاستگاه اصلى اين نهضت بزرگ دينى است، مباحث و پرسشهاى بسيارى را پيشروى مىگذارد؛ بخش اصلى اين مباحث مربوط به ماهيت حركت سيدالشهدا(ع)،اهداف و علل و سير تاريخى وقوع آن است، اما بخش قابل توجهى از پرسشها وموضوعات آن، به دستاوردها و پيامدهاى اين حركت تاريخى و تأثيرى كه درجامعه آن روز گذاشت و نقشى كه در تحولات اجتماعى سياسى و فرهنگى پس ازخود، در طى قرون بعدى ايفا كرد، اختصاص دارد. ادامه اين نقشآفرينى و تأثيرىكه فرهنگ عاشورا و منطق حسينى در جوامع اسلامى بويژه جوامع شيعى دارد نيزدر همين راستا ارزيابى مىگردد.
گفت و گوى مبسوط با صاحب نظرى پرتجربه كه دهها سال، جريان عاشوراو حركت سياسى سيدالشهدا(ع) در متن مطالعات و بررسىهاى علمى و تاريخى وىبوده است و به ويژه در سالهاى مبارزه سياسى و پس از پيروزى، در دوران دفاعمقدس، الگوى عملى سلوك سياسى و دينى وى قرار داشته، فرصت مغتنمى استكه مىتوان طىّ آن بخشى از پرسشها و مباحث مورد نظر در هر دو محور را از نگاه پردقت ايشان پى گرفت. استقبال آيت الله هاشمى رفسنجانى، رياستمحترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، از طرح سؤالات و پىگيرى آن، اين فرصترا به دست داد كه به بخش دوم پرسشهاى مورد نظر نيز بپردازيم. بخش نخستگفت و گو به بعد فكرى و ماهيت قيام عاشورا و اهداف حركت اختصاص داشتكه در دفتر نخست ويژهنامه آورديم. اينك در بخش دوم گفت و گو، به تناسبمحور اصلى دفتر سوم ويژهنامه، نقش تاريخى عاشورا را در حفظ مكتب وتحولات سياسى اجتماعى پس از آن، از جمله رخداد مبارك انقلاب اسلامى ايرانو نقش عاشورا در شرايط كنونى و رسالتى كه در بهره جستن صحيح از آن بردوش ما مىباشد، از نگاه ايشان پى مىگيريم. در اين بخش گفت و گو نيز حججاسلام آقايان مهدى پورحسين، حسين جوان آراسته، احمد حيدرى و سيدضياءمرتضوى شركت داشتهاند.
از محضر آيتالله هاشمى رفسنجانى به خاطر فرصت دوبارهاى كه در اختيارمجله گذاشتند، سپاسگزارى مىكنيم.
مجله حكومت اسلامى: از حضرتعالى به خاطر اينكه فرصت دوبارهاى را به ماداديد تا پرسشهاى مورد نظر، متناسب با دفتر سومويژهنامه را مطرح كنيم، صميمانه سپاسگزارى مىكنيم.پرسشهاى اين قسمت در باره سه محور اصلى شكل گرفتهاست:
الف: نقش و تأثير عاشورا در حيات سياسى، اجتماعى وفرهنگى جامعه در قرون گذشته، دوران مبارزه براى انقلاباسلامى و دوران جنگ تحميلى؛
ب: جايگاه و نقش كنونى عاشورا؛
ج: جايگاه و تأثير عاشورا در آينده جامعه و انقلاب و تحولاتاجتماعى.
و امّا سؤال اول: در باب تأثيرى كه عاشورا در تحوّلاتسياسى، اجتماعى بعد از خود گذاشته، بارها صحبت شده ونوعاً مثالهايى كه بيان مىشود منحصر به قيام توّابينمىشود و يا با توسعه شامل قيام مختار هم مىگردد، يعنى بههمان سالهاى محدود بعد از عاشورا. در حالى كه قيام حضرت ابىعبداللّه الحسين(ع) حركتى مستمرّ ايجاد كرد و تا الآن همدر تحولات اجتماعى، سياسى و حتى فرهنگى مؤثر است. اگرسير تاريخى تشيّع را نگاه كنيم، ترديدى وجود ندارد كهنقشآفرينى عاشورا به وضوح خود را در حفظ و توسعه آننشان داده است. نگاه كلّى حضرتعالى به اين بُعد از حركتسيدالشهدا(ع) مخصوصاً در قرون بعدى و قبل از انقلاباسلامى و دوران مبارزه چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم
جواب: طبيعتاً ما تأثير قيام سيدالشهدا(ع) را در زمان خود حادثه و بعد از آندوران نزديك به حادثه، خيلى بحث مىكنيم، و در تواريخ هم هست وملاحظات سطحى تاريخ هم براى مردم گفته مىشود و كم هم نيست،اينطور هم نيست كه مبتكر آن باشيم.
فكر مىكنم تاريخ در اعماق خود، اين مسائل را نوشته است. اگرحوصله اين برنامه شما بوده كه يك تحقيق جامعى كرده باشيد، ببينيد درآن زمان، اگر بر فرض امامحسين(ع) قيام نكرده بودند، به صورت طبيعىجهان اسلام چگونه بود؟ كار مفيدى است. اسلام در آن زمان پيشرفتجغرافيايى وسيعى داشت. از غرب به اقيانوس اطلس، از اين طرف بهآسياى ميانه، در شمال هم پيشرفت خوبى كرده بود و با اين وسعت، تحتسلطه خاندان بنىاميّه بود و آنها هم ثابت كرده بودند كه حساسيتايدئولوژيكى و اسلامى ندارند. يك گروه خاصّى بودند، كم كم هم بدترشده بودند و حقيقتاً هم به هر قيمت دنبال حكومت بودند. تعهدى بهاسلام نداشتند و اساساً خيلى از آنها ضدّيت داشتند، و در صددانتقامگيرى بودند.
در آن زمان تحقيقاً همه شخصيتهاى اسلامى و اصحابى كه زمانپيغمبر بودند، تسليم شدند. مقاومت در سطح دو سه نفر خلاصه مىشدكه بيعت نمىكنند. آنها هم از آن اصالت و ريشهاى كه امامحسين(ع) داشتند، برخوردار نبودند. آن عمق لازم براى شخصيتى كه مىخواهدچنين كار بزرگى را بكند، آنها نداشتند، علم، سوابق، افتخارات زندگى، درآنها نبود. گرچه پسر عمر و پسر زبير، شخصيتهاى بزرگى بودند، ولى باامامحسين(ع) خيلى تفاوت داشتند.
اگر بنا بود كه امام نسبت به آنچه اتفاق مىافتاد، حساسيت نشان ندهدو بگذارد جامعه سير طبيعى مادى خود را طى كند، به نظر مىرسد كهبدون ترديد همان تعبيراتى كه در كلمات امامحسين(ع) است، تحققمىيافت، يعنى كاملاً اسلام مندرس مىشد يا به كلّى يك چيز ديگرىدرمىآمد.
اين حركت امامحسين(ع) حداقل دستاوردش اين بود كه متفكران واهل نظر را وادار به تفكر كرد كه چرا قضيهاى به اين مهمّى اتفاق افتاد؟طراحى واقعه نيز تأمل برانگيز بود زيرا فقط شهادت چند شخصيتبزرگ نبود! زيرا حادثه شهادت و جنگ، در آن زمان خود به خود خيلى تكاندهنده نبود، به خاطر اينكه جنگهاى قبيلهاى، فردى و اجتماعىاتفاق مىافتاد و تمام مىشد. اما با آن طرّاحى كه امام انجام داد و با ضميمهشدن قسمت بعدى كه اسارت فرزندان پيغمبر بود، تأمل برانگيزى واقعهفوق العاده گشت. اساس اهلبيت و نقطه تمركز خاندان پيغمبر در آنزمان، حسين بن على و خانوادهاش بودند. شهادت و اسارت آنان با آن كيفيت و عواطفى كه ضمن اسارت و شهادتشان اتّفاق افتاد؛ با آن طرّاحىخاص - حالا چه طرّاحى را غيبى بدانيم و چه تدبير سياسى امامحسين(ع)- حقيقتاً يك مايه تفكّر و تنبّهى براى سراسر دنياى اسلام بود و مثل بمب منفجر شد.
فكر مىكنم مهمترين نقطهاى كه مىتوان روى آن تكيه كرد اين است كه امامحسين(ع) با اين اقدام طراحى شده خود، مسير تاريخ را عوض كردند. اگر تنبّهات تاريخى و اظهار نظرهايى كه شخصيتها و مسلمانهاى آن زمان و سالهاى بعد كردهاند و برداشت آنها نسبت بهحادثه عاشورا و شخص امام حسين و يزيد و خاندان بنىاميّه و ديگران راجمع كنيم، اينها خيلى دلالت دارند كه امام مسير تاريخ را حداقل در حدّتوجّه، هشدار و بيدارباش عوض كردند و بعد آن حوادث معروف اتفاقافتاد و از خود كربلا از اردوگاه عمر سعد در عصر عاشورا شروع شد و دركوفه شديدتر شد. در دورانى كه اسرا در كوفه بودند، حوادثى كه درجلسات رسمى و يا در ميدانها اتّفاق افتاد، زير چشم مأموران بنىاميّهبود. اينها همه نشانههاى خوبى است. بعد مسير كاروان، آنجايى كه آنان راشناختند، تأثير فراوانى گذاشت. در شام كه از بستهترين نقاط تفكر بود -چرا كه بنىاميّه و معاويه خيلى با زيركى و تبليغات خاص خود، آنجا رابسته بودند، تعصبات هم بود زيرا شامىها با بودن معاويه يك سلطنتىدرست كرده بودند و محوريت دنياى اسلام را در بُعد سياسى براى خودبهدست آورده بودند؛ همين حالا هم شما مىتوانيد اهميت آن را ببينيد -در آن محيط، اسرا در مدتى كه در اين شهر بودند، آنجا را عوض كردند.بعد از آن هم معلوم است كه از آن زمان به بعد، هميشه مركزيت حكومتبنىاميّه در حال دفاع بود. حقيقتاً انسان مىبيند و مىفهمد كه حالت دفاعىبه خود گرفته بودند تا اشكالات را جواب دهند. در بحثها و جدلها بامخالفانشان وقتى به مسئله عاشورا مىرسيدند، كم مىآوردند ونمىتوانستند جواب بدهند، مىخواستند مسؤوليت آن واقعه را ازخودشان دور بكنند. بدترين نقطهاى كه آنها را در مباحثه و مذاكرهمىتوانست وادار به عقبنشينى بكند همين ظلمى بود كه بهامامحسين(ع) و به خصوص بچههاى امامحسين(ع) كردند. و از آن بهبعد، حوادثى كه شما اشاره كرديد، رخ داد، مثل اقدام سريع توابين، يعنىهمانهايى كه حقّش بود وقتى امامحسين(ع) به عراق آمد اقدام مىكردند،ولى تأخير كردند و تأخيرشان مايه حسرت شد و خودشان را گناهكار
تشخيص دادند و حقاً گناهكار بودند و براى جبران آن و نجات خود ازملامت و سرزنش وجدان، شجاعانه وارد ميدان شدند، در حقيقت آناقدامى كه آنها كردند يك نوع عمليات استشهادى بود، كه اگر هميناستشهادى را زمانى كه امامحسين(ع) زنده بود انجام مىدادند، مؤثّرتربود و جواب مىداد.
مجله حكومت اسلامى: آيا منشأ اين عمل استشهادى حركت امامحسين(ع) است يااينكه چون احساس تقصير و كوتاهى كردند، خواستند آن راجبران بكنند، يعنى آيا مىتوانيم قيام توّابين را جزء آثارعاشورا ذكر كنيم؟
جواب: آرى مىتوانيم. حركت امامحسين(ع) يك حجّتى براى آنها شد كه تاحالا هم ادامه دارد، ترديدهايى كه بعضى داشتند، تهلكه و امثال آن كهشبهه مىشد، با اقدام امام، حجت بر آنان تمام شد كه بايد اين كار رامىكردند. ممكن است اين حجّت، قبلاً هم براى آنها تمام بود و كوتاهىمىكردند، ولى بعد از واقعه كربلا، حجتى عمومى شد.
بعد قيام مختار پيش آمد كه نقطه تمركز تبليغاتى و استدلالى و قدرتپيشرفتش را از همين حادثه مىگيرد. هر كس را كه مىخواهد از سر راهخودش بردارد، اتهام شركت در جنگ عليه امام(ع) را متوجه او مىكند كهغالباً هم تهمت واقعى داشتند و با آنها برخورد مىكند و كسى هم در مقابلاين برخوردها، نمىايستد و مقاومت نمىكند. بنابراين امامحسين(ع)جامعه را حسابى تكان داده بود و زمينه سازى كرده بود.
كمى كه جلو مىآييد و به زمان قيام عباسىها مىرسيد، همه قبولدارند كه مايه قيام عباسىها علوىها بودند، نقطه جدى تبليغات و حلقهمؤثّر جريان ضدّ اموى، عمدتاً بر بيان ظلم اموى بود و بهترين مَثل آنها،كربلا بود. بالاخره عباسىها با شيطنت تلاش نموده و نقش اموىها درظلم به اهلبيت و كشتن امام حسين را تبليغ كردند ولى خودشان هم به سمت همان شيوه اموىها رفتند و از همان قماش گشتند، منتها يك مقدارى خفيفتر. بنىاميّه هميشه نسبت به علوىها تندتر بودند. عباسىهاهم جزء مدعيان بودند؛ از اشراف قديمى بودند كه دنبال حكومت درجزيره بودند و قطعاً در مكه و آنجاها رياست داشتند. به هر حال آنها ازاين حربه استفاده كردند.
- البته در اين جا، نمىتوان به همه آنچه كه در طول تاريخ اتفاق افتاد،پرداخت و لازم است در يك فرصت بيشتر به همه اين موارد پرداخت. -
تا اينكه به زمان متوكّل مىرسيم. اقداماتى كه متوكّل عليه قبرامامحسين(ع) مىكند، نشان مىدهد آنجا يك نقطه مبارزه پرورى شدهبود و براى هر كسى الهامبخش بوده است. او مىخواسته اين نقطهالهامبخش فراموش شود و مردم ديگر به فكر امامحسين(ع) نباشند.گرچه قبر و مزار اينها، خود مهمترين نقطه از نظر جغرافيايى بوده كهمردم مىآمدند و اجتماع مىكردند، كنار كوفه بود و موقعيت خاصّى همداشت، ولى اصل مسئله اين بود كه مىخواستند مركزيت عاشورا را ازتاريخ بيرون ببرند. من يك وقتى در قيام علويين مطالعه مىكردم، ديدمكمتر قيامى هست كه از نورانيت كربلا به نحوى استفاده نكرده باشد،بعضىها خيلى صريح و محورى و بعضىها به عنوان چاشنى كار متناسببا محيط انقلابشان استفاده مىكردند.
جلوتر مىآييم تا مىرسيم به صفوىها. در كتابى كه پيش از انقلابخواندم در مورد حكومت صفوىها يك بحث خوبى را شروع كرده بودكه يك بحث مبنايى براى شما راجع به ايران است تا در بحثهايتاناستفاده بكنيد، اينكه حكومت صفوىها معلول حضور نفوذ اهلبيت(ع)در ايران است يا بر عكس، يعنى صفوىها آمدند و اهلبيت را در ايرانتقويت كردند، واقعاً دو نظر است. بعضىها مىگويند صفوىها آمدند اينرا ماندگار و عمومى كردند، بعضىها مىگويند چنين زمينهاى از قبلوجود داشت. به اضافه اينكه اينها در مقابل عثمانىهاى متعصّب سنّىبودند و اختلاف ايران و عثمانى بود و اينها از اين موقعيت روحى مردماستفاده كردند كه بتوانند مردم را در مقابل عثمانى جمع بكنند. گرچه حكومت، حكومت شيعىنبود ولى به طور واقعى كه انسان مىبيند، عاشورا محوريّت داشته و درخيلى از جاهاى ايران بوده است و صفوىها ديدند چيزى بهتر از ايننيست. البته خودشان هم دوستدار اهلبيت بودند، نه اينكه به خاطرمصالح سياسى آن را اظهار كنند؛ ولى كشف كردند و روى آن ايستادند، لذااين عشق ماندگار شد و هيچكس نتوانست آن را از بين ببرد. در دورهقاجار هم تقويت شد و بعداً هم همينطور تا به حال مانده است. به اطرافهم كه برويد همچون بحرين كه تشيع هنوز هم آنجا هست، آنجا را نيز كهمىخوانيد، مىبينيد كه مسئله امامحسين(ع) و عاشورا باعث تثبيت اينموقعيت شد. درعراق كمى كه از كربلا دور مىشويد و به طرف شمال ومناطق سنىنشين مىرويد كه عثمانىها آن موقع حاكميت داشتند، آناننيز در آنجا هيچ وقت نتوانستند مسأله امام حسين و محبت او را پاك كنند.همچنين نجف و حلّه كه مركز تشيّع شد و بعد هم مركز علوم اسلامى شد،تمام اينها را، انسان وقتى نگاه مىكند، مىبيند كه در تاريخ هميشه مثل يكجويبارى كه جريان دارد و از اطراف اين رودخانه استفاده مىشود، بهرهمىگيرند، آباد مىشوند، تمدن خلق مىكنند. يا مانند رگ اصلى در بدنانسان كه همه چيز را مشروب مىكند، يك چنين حالتى براى جريانعاشورا در تاريخ مىتوانيد، ببينيد.
مجله حكومت اسلامى: يعنى مىتوانيم بگوييم كه هويت تاريخى تشيّع وماندگارى آن درتاريخ ربط تمام و كامل به امامحسين(ع) داردكه اگر نبود، معلوم نبود از تشيّع به اين شكل فعلىاش چيزىمىماند؟
جواب: من نمىتوانم بگويم كه اگر عاشورا نبود، شيعه هم نبود.ولى اگر با ديدمحققانه نگاه بكنيد، مىبينيد الآن اهلبيت در خيلى جاها نفوذ دارد. بهمصر نگاه بكنيد، مىبينيد مصريها با محوريت رأسالحسين و چيزهايى
از اين قبيل كه بسيار برايشان تقدّس دارد به اهلبيت ابراز علاقه مىكنند؛يا در كشور مغرب، تونس، الجزاير و هر جا ما رفتيم، مىبينيم از حضورتفكر عاشورايى و مظلوميّت اهلبيت(ع) و دفاع از قرآن بر اين محور آثارقابل توجهى شكل گرفته است.
مجله حكومت اسلامى: اگر كسى بگويد كه استفاده از قيام امامحسين(ع) در بعدتشكيل حكومت را كسانى مثل عباسيان كردند، چه بايد گفت؟چطور شيعيان نتوانستند در جهت تشكيل حكومت از اين قيامبهره ببرند تا به اهداف وسيعترشان برسند و فرصتها را ازدست دادند؟ آيا طبق صحبتى كه حضرتعالى فرموديدهمين مقدار استفاده كفايت مىكند؟
آيا شيعيان كوتاهى كردند يا ظرفيت شيعيان براى استفادهاز قيام امامحسين(ع) بيشتر از اين نبود؟
جواب: اين يك سؤال مهمى است، من در خصوص اين سؤال كار نكردهام ولىحالا آنچه كه از ذهنيتهاى خودم مىتوانم داشته باشم را بيان مىكنم.
در زمان ائمه(ع)، رهبرى و هدايت اين وضع را خود آنان برعهدهداشتند و ما نمىتوانيم نتيجه بگيريم و قضاوت تاريخى بكنيم. دورهاى كهشما مىگوييد حدود 200 سال آن را ائمه(ع) بودند و اگر بنا بود كسىكارى كند خود آنان بودند. حتّى در زمان امام صادق(ع) وقتى كه فرصتىپيدا شد و يكى از رهبران انقلاب عليه امويان به امام صادق(ع) رو آورد،امام نپذيرفتند.
اين يك بحث اساسى مىخواهد و من چند كلمهاى عرض مىكنم، اگرشما اين بحث را در اين نشريه نداريد، جاى آن خالى است.
چرا اينطورى شد و ائمه اقدامى نكردند، مخصوصاً امام رضا(ع) كهموقعيت ممتازى براى آن حضرت به وجود آمده بود. قضاوت كردنسخت است، با آن اصرارهاى مأمون و شرايطى كه به وجود آورده بود ونفوذ امام رضا(ع) در خراسان و مشكلاتى كه مأمون با بغداد داشت. امامرضا(ع) كه طرفداران مردمى قوى داشتند.
به نظرم مىرسد كه پس از امامحسين(ع) اين اصل براى ائمه ما مسلّم بوده كه شرايط به هر دليل شرايطى نيست كه حكومت ناب اسلامى موردنظر اهلبيت تشكيل شود. و ما از امامان هيچ حركتى جدّى براى گرفتن حكومت كه واقعاً دنبال اين باشند كه خودشان بخواهند حكومت را قبضه كنند، نمىبينيم. البته در تبيين حقّانيّت خودشان مىبينيم حركت مىكنند،حرف مىزنند، محاجّه مىكنند، دوستانشان هم احتجاجات زيادى دارندو بحث مىكنند، نمايندگانشان در سراسر جهان اسلام بودند، پولمىگرفتند، شؤون ولايت را اجرا مىكردند، مظلوميت و سلب حقّشان رامطرح مىكردند. اسلام را هم تبيين مىكردند. ولى به نظر مىرسد كه عملاًبه فكر تصاحب حكومت نبودند. حالا اگر شما توانستيد، مواردى را پيداكنيد. ما پيش از انقلاب بحثهايى در اين زمينه داشتيم و مايل بوديم ثابتكنيم كه امامان دنبال تشكيل حكومتى بودهاند. ديديم كارهايى بوده است،در سرّ و خفا يك چيز ديگرى بود و آشكارا چيز ديگرى. تقيّه مىكردند،گروههاى مسلّح را تقويت مىكردند اما خودشان در صدد تشكيل حكومت نبودند و ما نمىخواستيم اين را بپذيريم.
منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
پرداختن به عاشورا از منظر انديشه و رفتار سياسى كه وجه غالب وخاستگاه اصلى اين نهضت بزرگ دينى است، مباحث و پرسشهاى بسيارى را پيشروى مىگذارد؛ بخش اصلى اين مباحث مربوط به ماهيت حركت سيدالشهدا(ع)،اهداف و علل و سير تاريخى وقوع آن است، اما بخش قابل توجهى از پرسشها وموضوعات آن، به دستاوردها و پيامدهاى اين حركت تاريخى و تأثيرى كه درجامعه آن روز گذاشت و نقشى كه در تحولات اجتماعى سياسى و فرهنگى پس ازخود، در طى قرون بعدى ايفا كرد، اختصاص دارد. ادامه اين نقشآفرينى و تأثيرىكه فرهنگ عاشورا و منطق حسينى در جوامع اسلامى بويژه جوامع شيعى دارد نيزدر همين راستا ارزيابى مىگردد.
گفت و گوى مبسوط با صاحب نظرى پرتجربه كه دهها سال، جريان عاشوراو حركت سياسى سيدالشهدا(ع) در متن مطالعات و بررسىهاى علمى و تاريخى وىبوده است و به ويژه در سالهاى مبارزه سياسى و پس از پيروزى، در دوران دفاعمقدس، الگوى عملى سلوك سياسى و دينى وى قرار داشته، فرصت مغتنمى استكه مىتوان طىّ آن بخشى از پرسشها و مباحث مورد نظر در هر دو محور را از نگاه پردقت ايشان پى گرفت. استقبال آيت الله هاشمى رفسنجانى، رياستمحترم مجمع تشخيص مصلحت نظام، از طرح سؤالات و پىگيرى آن، اين فرصترا به دست داد كه به بخش دوم پرسشهاى مورد نظر نيز بپردازيم. بخش نخستگفت و گو به بعد فكرى و ماهيت قيام عاشورا و اهداف حركت اختصاص داشتكه در دفتر نخست ويژهنامه آورديم. اينك در بخش دوم گفت و گو، به تناسبمحور اصلى دفتر سوم ويژهنامه، نقش تاريخى عاشورا را در حفظ مكتب وتحولات سياسى اجتماعى پس از آن، از جمله رخداد مبارك انقلاب اسلامى ايرانو نقش عاشورا در شرايط كنونى و رسالتى كه در بهره جستن صحيح از آن بردوش ما مىباشد، از نگاه ايشان پى مىگيريم. در اين بخش گفت و گو نيز حججاسلام آقايان مهدى پورحسين، حسين جوان آراسته، احمد حيدرى و سيدضياءمرتضوى شركت داشتهاند.
از محضر آيتالله هاشمى رفسنجانى به خاطر فرصت دوبارهاى كه در اختيارمجله گذاشتند، سپاسگزارى مىكنيم.
مجله حكومت اسلامى: از حضرتعالى به خاطر اينكه فرصت دوبارهاى را به ماداديد تا پرسشهاى مورد نظر، متناسب با دفتر سومويژهنامه را مطرح كنيم، صميمانه سپاسگزارى مىكنيم.پرسشهاى اين قسمت در باره سه محور اصلى شكل گرفتهاست:
الف: نقش و تأثير عاشورا در حيات سياسى، اجتماعى وفرهنگى جامعه در قرون گذشته، دوران مبارزه براى انقلاباسلامى و دوران جنگ تحميلى؛
ب: جايگاه و نقش كنونى عاشورا؛
ج: جايگاه و تأثير عاشورا در آينده جامعه و انقلاب و تحولاتاجتماعى.
و امّا سؤال اول: در باب تأثيرى كه عاشورا در تحوّلاتسياسى، اجتماعى بعد از خود گذاشته، بارها صحبت شده ونوعاً مثالهايى كه بيان مىشود منحصر به قيام توّابينمىشود و يا با توسعه شامل قيام مختار هم مىگردد، يعنى بههمان سالهاى محدود بعد از عاشورا. در حالى كه قيام حضرت ابىعبداللّه الحسين(ع) حركتى مستمرّ ايجاد كرد و تا الآن همدر تحولات اجتماعى، سياسى و حتى فرهنگى مؤثر است. اگرسير تاريخى تشيّع را نگاه كنيم، ترديدى وجود ندارد كهنقشآفرينى عاشورا به وضوح خود را در حفظ و توسعه آننشان داده است. نگاه كلّى حضرتعالى به اين بُعد از حركتسيدالشهدا(ع) مخصوصاً در قرون بعدى و قبل از انقلاباسلامى و دوران مبارزه چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم
جواب: طبيعتاً ما تأثير قيام سيدالشهدا(ع) را در زمان خود حادثه و بعد از آندوران نزديك به حادثه، خيلى بحث مىكنيم، و در تواريخ هم هست وملاحظات سطحى تاريخ هم براى مردم گفته مىشود و كم هم نيست،اينطور هم نيست كه مبتكر آن باشيم.
فكر مىكنم تاريخ در اعماق خود، اين مسائل را نوشته است. اگرحوصله اين برنامه شما بوده كه يك تحقيق جامعى كرده باشيد، ببينيد درآن زمان، اگر بر فرض امامحسين(ع) قيام نكرده بودند، به صورت طبيعىجهان اسلام چگونه بود؟ كار مفيدى است. اسلام در آن زمان پيشرفتجغرافيايى وسيعى داشت. از غرب به اقيانوس اطلس، از اين طرف بهآسياى ميانه، در شمال هم پيشرفت خوبى كرده بود و با اين وسعت، تحتسلطه خاندان بنىاميّه بود و آنها هم ثابت كرده بودند كه حساسيتايدئولوژيكى و اسلامى ندارند. يك گروه خاصّى بودند، كم كم هم بدترشده بودند و حقيقتاً هم به هر قيمت دنبال حكومت بودند. تعهدى بهاسلام نداشتند و اساساً خيلى از آنها ضدّيت داشتند، و در صددانتقامگيرى بودند.
در آن زمان تحقيقاً همه شخصيتهاى اسلامى و اصحابى كه زمانپيغمبر بودند، تسليم شدند. مقاومت در سطح دو سه نفر خلاصه مىشدكه بيعت نمىكنند. آنها هم از آن اصالت و ريشهاى كه امامحسين(ع) داشتند، برخوردار نبودند. آن عمق لازم براى شخصيتى كه مىخواهدچنين كار بزرگى را بكند، آنها نداشتند، علم، سوابق، افتخارات زندگى، درآنها نبود. گرچه پسر عمر و پسر زبير، شخصيتهاى بزرگى بودند، ولى باامامحسين(ع) خيلى تفاوت داشتند.
اگر بنا بود كه امام نسبت به آنچه اتفاق مىافتاد، حساسيت نشان ندهدو بگذارد جامعه سير طبيعى مادى خود را طى كند، به نظر مىرسد كهبدون ترديد همان تعبيراتى كه در كلمات امامحسين(ع) است، تحققمىيافت، يعنى كاملاً اسلام مندرس مىشد يا به كلّى يك چيز ديگرىدرمىآمد.
اين حركت امامحسين(ع) حداقل دستاوردش اين بود كه متفكران واهل نظر را وادار به تفكر كرد كه چرا قضيهاى به اين مهمّى اتفاق افتاد؟طراحى واقعه نيز تأمل برانگيز بود زيرا فقط شهادت چند شخصيتبزرگ نبود! زيرا حادثه شهادت و جنگ، در آن زمان خود به خود خيلى تكاندهنده نبود، به خاطر اينكه جنگهاى قبيلهاى، فردى و اجتماعىاتفاق مىافتاد و تمام مىشد. اما با آن طرّاحى كه امام انجام داد و با ضميمهشدن قسمت بعدى كه اسارت فرزندان پيغمبر بود، تأمل برانگيزى واقعهفوق العاده گشت. اساس اهلبيت و نقطه تمركز خاندان پيغمبر در آنزمان، حسين بن على و خانوادهاش بودند. شهادت و اسارت آنان با آن كيفيت و عواطفى كه ضمن اسارت و شهادتشان اتّفاق افتاد؛ با آن طرّاحىخاص - حالا چه طرّاحى را غيبى بدانيم و چه تدبير سياسى امامحسين(ع)- حقيقتاً يك مايه تفكّر و تنبّهى براى سراسر دنياى اسلام بود و مثل بمب منفجر شد.
فكر مىكنم مهمترين نقطهاى كه مىتوان روى آن تكيه كرد اين است كه امامحسين(ع) با اين اقدام طراحى شده خود، مسير تاريخ را عوض كردند. اگر تنبّهات تاريخى و اظهار نظرهايى كه شخصيتها و مسلمانهاى آن زمان و سالهاى بعد كردهاند و برداشت آنها نسبت بهحادثه عاشورا و شخص امام حسين و يزيد و خاندان بنىاميّه و ديگران راجمع كنيم، اينها خيلى دلالت دارند كه امام مسير تاريخ را حداقل در حدّتوجّه، هشدار و بيدارباش عوض كردند و بعد آن حوادث معروف اتفاقافتاد و از خود كربلا از اردوگاه عمر سعد در عصر عاشورا شروع شد و دركوفه شديدتر شد. در دورانى كه اسرا در كوفه بودند، حوادثى كه درجلسات رسمى و يا در ميدانها اتّفاق افتاد، زير چشم مأموران بنىاميّهبود. اينها همه نشانههاى خوبى است. بعد مسير كاروان، آنجايى كه آنان راشناختند، تأثير فراوانى گذاشت. در شام كه از بستهترين نقاط تفكر بود -چرا كه بنىاميّه و معاويه خيلى با زيركى و تبليغات خاص خود، آنجا رابسته بودند، تعصبات هم بود زيرا شامىها با بودن معاويه يك سلطنتىدرست كرده بودند و محوريت دنياى اسلام را در بُعد سياسى براى خودبهدست آورده بودند؛ همين حالا هم شما مىتوانيد اهميت آن را ببينيد -در آن محيط، اسرا در مدتى كه در اين شهر بودند، آنجا را عوض كردند.بعد از آن هم معلوم است كه از آن زمان به بعد، هميشه مركزيت حكومتبنىاميّه در حال دفاع بود. حقيقتاً انسان مىبيند و مىفهمد كه حالت دفاعىبه خود گرفته بودند تا اشكالات را جواب دهند. در بحثها و جدلها بامخالفانشان وقتى به مسئله عاشورا مىرسيدند، كم مىآوردند ونمىتوانستند جواب بدهند، مىخواستند مسؤوليت آن واقعه را ازخودشان دور بكنند. بدترين نقطهاى كه آنها را در مباحثه و مذاكرهمىتوانست وادار به عقبنشينى بكند همين ظلمى بود كه بهامامحسين(ع) و به خصوص بچههاى امامحسين(ع) كردند. و از آن بهبعد، حوادثى كه شما اشاره كرديد، رخ داد، مثل اقدام سريع توابين، يعنىهمانهايى كه حقّش بود وقتى امامحسين(ع) به عراق آمد اقدام مىكردند،ولى تأخير كردند و تأخيرشان مايه حسرت شد و خودشان را گناهكار
تشخيص دادند و حقاً گناهكار بودند و براى جبران آن و نجات خود ازملامت و سرزنش وجدان، شجاعانه وارد ميدان شدند، در حقيقت آناقدامى كه آنها كردند يك نوع عمليات استشهادى بود، كه اگر هميناستشهادى را زمانى كه امامحسين(ع) زنده بود انجام مىدادند، مؤثّرتربود و جواب مىداد.
مجله حكومت اسلامى: آيا منشأ اين عمل استشهادى حركت امامحسين(ع) است يااينكه چون احساس تقصير و كوتاهى كردند، خواستند آن راجبران بكنند، يعنى آيا مىتوانيم قيام توّابين را جزء آثارعاشورا ذكر كنيم؟
جواب: آرى مىتوانيم. حركت امامحسين(ع) يك حجّتى براى آنها شد كه تاحالا هم ادامه دارد، ترديدهايى كه بعضى داشتند، تهلكه و امثال آن كهشبهه مىشد، با اقدام امام، حجت بر آنان تمام شد كه بايد اين كار رامىكردند. ممكن است اين حجّت، قبلاً هم براى آنها تمام بود و كوتاهىمىكردند، ولى بعد از واقعه كربلا، حجتى عمومى شد.
بعد قيام مختار پيش آمد كه نقطه تمركز تبليغاتى و استدلالى و قدرتپيشرفتش را از همين حادثه مىگيرد. هر كس را كه مىخواهد از سر راهخودش بردارد، اتهام شركت در جنگ عليه امام(ع) را متوجه او مىكند كهغالباً هم تهمت واقعى داشتند و با آنها برخورد مىكند و كسى هم در مقابلاين برخوردها، نمىايستد و مقاومت نمىكند. بنابراين امامحسين(ع)جامعه را حسابى تكان داده بود و زمينه سازى كرده بود.
كمى كه جلو مىآييد و به زمان قيام عباسىها مىرسيد، همه قبولدارند كه مايه قيام عباسىها علوىها بودند، نقطه جدى تبليغات و حلقهمؤثّر جريان ضدّ اموى، عمدتاً بر بيان ظلم اموى بود و بهترين مَثل آنها،كربلا بود. بالاخره عباسىها با شيطنت تلاش نموده و نقش اموىها درظلم به اهلبيت و كشتن امام حسين را تبليغ كردند ولى خودشان هم به سمت همان شيوه اموىها رفتند و از همان قماش گشتند، منتها يك مقدارى خفيفتر. بنىاميّه هميشه نسبت به علوىها تندتر بودند. عباسىهاهم جزء مدعيان بودند؛ از اشراف قديمى بودند كه دنبال حكومت درجزيره بودند و قطعاً در مكه و آنجاها رياست داشتند. به هر حال آنها ازاين حربه استفاده كردند.
- البته در اين جا، نمىتوان به همه آنچه كه در طول تاريخ اتفاق افتاد،پرداخت و لازم است در يك فرصت بيشتر به همه اين موارد پرداخت. -
تا اينكه به زمان متوكّل مىرسيم. اقداماتى كه متوكّل عليه قبرامامحسين(ع) مىكند، نشان مىدهد آنجا يك نقطه مبارزه پرورى شدهبود و براى هر كسى الهامبخش بوده است. او مىخواسته اين نقطهالهامبخش فراموش شود و مردم ديگر به فكر امامحسين(ع) نباشند.گرچه قبر و مزار اينها، خود مهمترين نقطه از نظر جغرافيايى بوده كهمردم مىآمدند و اجتماع مىكردند، كنار كوفه بود و موقعيت خاصّى همداشت، ولى اصل مسئله اين بود كه مىخواستند مركزيت عاشورا را ازتاريخ بيرون ببرند. من يك وقتى در قيام علويين مطالعه مىكردم، ديدمكمتر قيامى هست كه از نورانيت كربلا به نحوى استفاده نكرده باشد،بعضىها خيلى صريح و محورى و بعضىها به عنوان چاشنى كار متناسببا محيط انقلابشان استفاده مىكردند.
جلوتر مىآييم تا مىرسيم به صفوىها. در كتابى كه پيش از انقلابخواندم در مورد حكومت صفوىها يك بحث خوبى را شروع كرده بودكه يك بحث مبنايى براى شما راجع به ايران است تا در بحثهايتاناستفاده بكنيد، اينكه حكومت صفوىها معلول حضور نفوذ اهلبيت(ع)در ايران است يا بر عكس، يعنى صفوىها آمدند و اهلبيت را در ايرانتقويت كردند، واقعاً دو نظر است. بعضىها مىگويند صفوىها آمدند اينرا ماندگار و عمومى كردند، بعضىها مىگويند چنين زمينهاى از قبلوجود داشت. به اضافه اينكه اينها در مقابل عثمانىهاى متعصّب سنّىبودند و اختلاف ايران و عثمانى بود و اينها از اين موقعيت روحى مردماستفاده كردند كه بتوانند مردم را در مقابل عثمانى جمع بكنند. گرچه حكومت، حكومت شيعىنبود ولى به طور واقعى كه انسان مىبيند، عاشورا محوريّت داشته و درخيلى از جاهاى ايران بوده است و صفوىها ديدند چيزى بهتر از ايننيست. البته خودشان هم دوستدار اهلبيت بودند، نه اينكه به خاطرمصالح سياسى آن را اظهار كنند؛ ولى كشف كردند و روى آن ايستادند، لذااين عشق ماندگار شد و هيچكس نتوانست آن را از بين ببرد. در دورهقاجار هم تقويت شد و بعداً هم همينطور تا به حال مانده است. به اطرافهم كه برويد همچون بحرين كه تشيع هنوز هم آنجا هست، آنجا را نيز كهمىخوانيد، مىبينيد كه مسئله امامحسين(ع) و عاشورا باعث تثبيت اينموقعيت شد. درعراق كمى كه از كربلا دور مىشويد و به طرف شمال ومناطق سنىنشين مىرويد كه عثمانىها آن موقع حاكميت داشتند، آناننيز در آنجا هيچ وقت نتوانستند مسأله امام حسين و محبت او را پاك كنند.همچنين نجف و حلّه كه مركز تشيّع شد و بعد هم مركز علوم اسلامى شد،تمام اينها را، انسان وقتى نگاه مىكند، مىبيند كه در تاريخ هميشه مثل يكجويبارى كه جريان دارد و از اطراف اين رودخانه استفاده مىشود، بهرهمىگيرند، آباد مىشوند، تمدن خلق مىكنند. يا مانند رگ اصلى در بدنانسان كه همه چيز را مشروب مىكند، يك چنين حالتى براى جريانعاشورا در تاريخ مىتوانيد، ببينيد.
مجله حكومت اسلامى: يعنى مىتوانيم بگوييم كه هويت تاريخى تشيّع وماندگارى آن درتاريخ ربط تمام و كامل به امامحسين(ع) داردكه اگر نبود، معلوم نبود از تشيّع به اين شكل فعلىاش چيزىمىماند؟
جواب: من نمىتوانم بگويم كه اگر عاشورا نبود، شيعه هم نبود.ولى اگر با ديدمحققانه نگاه بكنيد، مىبينيد الآن اهلبيت در خيلى جاها نفوذ دارد. بهمصر نگاه بكنيد، مىبينيد مصريها با محوريت رأسالحسين و چيزهايى
از اين قبيل كه بسيار برايشان تقدّس دارد به اهلبيت ابراز علاقه مىكنند؛يا در كشور مغرب، تونس، الجزاير و هر جا ما رفتيم، مىبينيم از حضورتفكر عاشورايى و مظلوميّت اهلبيت(ع) و دفاع از قرآن بر اين محور آثارقابل توجهى شكل گرفته است.
مجله حكومت اسلامى: اگر كسى بگويد كه استفاده از قيام امامحسين(ع) در بعدتشكيل حكومت را كسانى مثل عباسيان كردند، چه بايد گفت؟چطور شيعيان نتوانستند در جهت تشكيل حكومت از اين قيامبهره ببرند تا به اهداف وسيعترشان برسند و فرصتها را ازدست دادند؟ آيا طبق صحبتى كه حضرتعالى فرموديدهمين مقدار استفاده كفايت مىكند؟
آيا شيعيان كوتاهى كردند يا ظرفيت شيعيان براى استفادهاز قيام امامحسين(ع) بيشتر از اين نبود؟
جواب: اين يك سؤال مهمى است، من در خصوص اين سؤال كار نكردهام ولىحالا آنچه كه از ذهنيتهاى خودم مىتوانم داشته باشم را بيان مىكنم.
در زمان ائمه(ع)، رهبرى و هدايت اين وضع را خود آنان برعهدهداشتند و ما نمىتوانيم نتيجه بگيريم و قضاوت تاريخى بكنيم. دورهاى كهشما مىگوييد حدود 200 سال آن را ائمه(ع) بودند و اگر بنا بود كسىكارى كند خود آنان بودند. حتّى در زمان امام صادق(ع) وقتى كه فرصتىپيدا شد و يكى از رهبران انقلاب عليه امويان به امام صادق(ع) رو آورد،امام نپذيرفتند.
اين يك بحث اساسى مىخواهد و من چند كلمهاى عرض مىكنم، اگرشما اين بحث را در اين نشريه نداريد، جاى آن خالى است.
چرا اينطورى شد و ائمه اقدامى نكردند، مخصوصاً امام رضا(ع) كهموقعيت ممتازى براى آن حضرت به وجود آمده بود. قضاوت كردنسخت است، با آن اصرارهاى مأمون و شرايطى كه به وجود آورده بود ونفوذ امام رضا(ع) در خراسان و مشكلاتى كه مأمون با بغداد داشت. امامرضا(ع) كه طرفداران مردمى قوى داشتند.
به نظرم مىرسد كه پس از امامحسين(ع) اين اصل براى ائمه ما مسلّم بوده كه شرايط به هر دليل شرايطى نيست كه حكومت ناب اسلامى موردنظر اهلبيت تشكيل شود. و ما از امامان هيچ حركتى جدّى براى گرفتن حكومت كه واقعاً دنبال اين باشند كه خودشان بخواهند حكومت را قبضه كنند، نمىبينيم. البته در تبيين حقّانيّت خودشان مىبينيم حركت مىكنند،حرف مىزنند، محاجّه مىكنند، دوستانشان هم احتجاجات زيادى دارندو بحث مىكنند، نمايندگانشان در سراسر جهان اسلام بودند، پولمىگرفتند، شؤون ولايت را اجرا مىكردند، مظلوميت و سلب حقّشان رامطرح مىكردند. اسلام را هم تبيين مىكردند. ولى به نظر مىرسد كه عملاًبه فكر تصاحب حكومت نبودند. حالا اگر شما توانستيد، مواردى را پيداكنيد. ما پيش از انقلاب بحثهايى در اين زمينه داشتيم و مايل بوديم ثابتكنيم كه امامان دنبال تشكيل حكومتى بودهاند. ديديم كارهايى بوده است،در سرّ و خفا يك چيز ديگرى بود و آشكارا چيز ديگرى. تقيّه مىكردند،گروههاى مسلّح را تقويت مىكردند اما خودشان در صدد تشكيل حكومت نبودند و ما نمىخواستيم اين را بپذيريم.
منبع:فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج