نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي(1)

تاكنون درباره ابعاد مختلف اين كتاب عظيم سخن بسيار گفته شده، بعد عقيدتي، فلسفي، سياسي، اخلاقي، اجتماعي و ... ولي كمتر از بعد فقهي آن- سخن به ميان آمده است و شايد اين به خاطر آن بوده است كه اين بحثها در سطح عموم نشر مي شده و سخن از بعد فقهي آن بايد با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص اين علم، كه طبعاً همگان را مفيد نخواهد بود.
دوشنبه، 14 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي(1)

نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي(1)
نقش نهج البلاغه در فقه اسلامي(1)


 

نويسنده: آيت الله ناصر مكارم شيرازي




 

مقدمه
 

تاكنون درباره ابعاد مختلف اين كتاب عظيم سخن بسيار گفته شده، بعد عقيدتي، فلسفي، سياسي، اخلاقي، اجتماعي و ... ولي كمتر از بعد فقهي آن- سخن به ميان آمده است و شايد اين به خاطر آن بوده است كه اين بحثها در سطح عموم نشر مي شده و سخن از بعد فقهي آن بايد با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص اين علم، كه طبعاً همگان را مفيد نخواهد بود.
ولي هم نهج البلاغه از اين نظر غني است و هم مي توان گوشه هائي از اين بحث را آن چنان تهيه كرد كه خالي از اصطلاحات پيچيده علمي، و همگان را مفيد باشد.
و اين نوشتار به همين منظور تهيه شده است.

اسناد روايات نهج البلاغه:
 

با اينكه در نهج البلاغه جمله هاي فراواني پيرامون احكام مختلف فقهي وجود دارد، جمله هائي راهگشا و مؤثر، ولي آنچه در درجه اول از نظر فقهي اهميت دارد سند اين خطبه ها و نامه ها و كلمات است كه بايد با ضوابط و ادله حجيت خبر كه در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در يك مسئله فقهي مربوط به حلال و حرام روي آن تكيه كرد.
مگر در مسائل اخلاقي، اجتماعي، سياسي و عقيدتي اعتبار حجيت خبر از نظر سند لازم نيست كه تنها در مسائل فقهي روي آن تكيه مي شود؟
در پاسخ بايد گفت: آنچه در مسائل عقيدتي در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلي و فلسفي و قرآني است، و بايد هم چنين باشد، زيرا اصول اعتقادي تنها از طريق علم و يقين شناخته مي شود، نه از طريق خبر واحد و مانند آن. و اين امر در مورد بسياري از رهنمودهاي سياسي و اجتماعي و مانند آن نيز صادق است. بنابراين، تكيه بر اسناد در اين موارد چندان مطرح نيست.
در زمينه مسائل اخلاقي نيز چون اصول اخلاقي از اموري شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش يك رهبر اخلاقي بيشتر جايگزين كردن اين اصول در روح پيروان، و ايجاد انگيزه هاي پذيرش، و حركت به سوي آن است و نه تعليم اين اصول، لذا در اين زمينه نيز مسئله سند حديث چندان مطرح نيست.
مخصوصاً در مواردي كه اصول اخلاقي از مرز واجب و حرام در مي گذرد و شكل «مستحب» را به خود مي گيرد كه بنابر اصل معروف «تسامح در ادلّه ي سنن» در ميان علماي اصول، مطلب واضحتر خواهد بود.
اما در مورد مسائل فقهي مخصوصاً آنچه به احكام تعبدي واجب و حرام باز مي گردد چاره اي جز يافتن يك سند معتبر نيست، و گرنه دلالت هر اندازه قوي باشد با فقدان سند قابل اعتماد، كاري از پيش نمي رود.
بنابراين، نقش اعتبار سند در مسائل فقهي ظاهرتر و سرنوشت سازتر است، هر چند اين مساله در ساير موارد نيز داراي اهميت است.
براي راه يافتن به اعتبار سند يك حديث راههاي شناخته شده اي در پيش است:
1- معتبر بودن تمام رجال سند يك حديث، مثلاً اگر حديثي را مرحوم كليني در كتاب كافي نقل كرده و ميان او و امام صادق (ع) كه گوينده اصلي حديث است، پنج نفر واسطه هستند بايد تمام اين پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، كه اين كار معمولاً با مراجعه به كتب علم رجال- كه مخصوصاً براي همين هدف تدوين شده- انجام مي گيرد و پس از مراجعه به اين كتب مي بينيم كه مثلاً تمام رجال سند اين حديث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده اند.
اما با نهايت تاسف مرحوم سيدرضي «قدس سره الشريف» گرد آورنده بزرگ «نهج البلاغه» عنايتي به اين امر نكرده، و اسناد اين خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار را نياورده است، و در نتيجه نهج البلاغه به صورت احاديث مرسل درآمده است. هر چند- چنانكه خواهيم ديد- طرق ديگري براي اثبات اعتبار اسناد اين اثر عظيم اسلامي در دست داريم، و شايد مرحوم سيد رضي هم به همين دليل، عنايتي به جمع اسناد آن نكرده، و يا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلاي عبارات نهج البلاغه خود را متسغني از اين معني مي دانسته و مسائل مطروح در آن را بي نياز از سند مي شمرده است.
به هر حال اين موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سيدرضي «رحمه الله عليه» است.
2- راه ديگري كه براي سند يك حديث مورد استفاده قرار مي گيرد، به اصطلاح «عرضه كردن بر كتاب الله» است، يعني حديث را با متن قرآن كه اصلي ترين و قطعي ترين سند اسلامي است مقايسه مي كنيم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مي شمريم.
اين روشي است كه در احاديث متعددي از معصومين عليهم السلام به ما رسيده است. (1)
استفاده از اين روش در مورد بسياري از احاديث نهج البلاغه كاملاً ميسر است.
چراكه هماهنگي عجيبي ميان محتواي نهج البلاغه و آيات قرآني مي بينيم. گويي هر دو يك مطلب است با دو عبارت: يكي نظم و «كلام خالق» و ديگري «كلام مخلوق» و هر دو در اوج فصاحت، در نهايت انسجام و بلاغت، و در كمال دقت و نظم و ظرافت.
3- راه سوم تشخيص چگونگي سند يك حديث يا يك كتاب، «شهرت آن در ميان اصحاب» و علما و بزرگان دين است، كه اگر معيار اين باشد، اين كتاب نفيس اسلامي در اوج شهرت در ميان همه ي علما است، و همگي با ديده ي عظمت به آن مي نگرند و پيوسته در كلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مي جويند و روي آن تكيه مي كنند، استنادي كه بيانگر اعتماد آنها به اين كتاب والاقدر اسلامي است.
4- راه ديگر براي رسيدن به اعتبار سند يك حديث يا يك كتاب، «علوّ مضمون» است.
مراد از «علو مضمون» آن است كه محتوا و مضمون حديث به قدري عالي و در سطح بالا باشد كه نتوان احتمال داد از غير معصوم صادر شده باشد و اين معني در كلمات فقهاي بزرگ درباره بعضي از روايات برجسته و عالي مضمون كه ظاهراً سند معتبري از آن در دست نيست گفته شده است.
مثلاً مرحوم شيخ اعظم علامه انصاري در كتاب «رسائل» در بحث حجيت خبر واحد هنگامي كه به حديث معروف امام حسن عسگري (ع) در مورد «تقليد مذموم و تقليد مطلوب» مي رسد، مي گويد اين حديث (گرچه حديث مرسلي است، ولي آثار صدق از آن ظاهر و آشكار است، بنابراين نياز به بررسي سند آن نيست) و فقيه بزرگ معاصر مرحوم آيت الله بروجردي در بحث نماز جمعه هنگامي كه سخن به بعضي از فقرات دعاي صحيفه ي سجاديه كه با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسيدند، در درسشان مي فرمودند گرچه صحيفه ي سجاديه (به عقيده ي بعضي) با سلسله اسنادي طبق موازين معروف رجال به دست ما نرسيده اما محتوي و مضمون آن به قدري عالي و برجسته و والاست كه صدور آن از غير معصوم محتمل نيست.
و به راستي اين چنين است، چه كسي غير از امام معصوم كه علمش از اقيانوس وحي و نبوت سرچشمه گرفته توانايي دارد چنين مضاميني را در دعا به كار برد؟ مطلب در صحيفه ي سجاديه آنقدر بالا و شگفت انگيز و روح پرور و فصيح و بليغ است كه از توان انسان عادي خارج است.
همين معني درباره محتواي نهج البلاغه به طرز عجيبي حكمفرماست زيرا بلندي فوق العاده مطالب، مخصوصاً در خطبه ها، فصاحت و بلاغت شگفت انگيز عبارات، نشان مي دهد كه از سرچشمه اي در كنار سرچشمه ي قرآن سيراب شده و از مقام ولايتي مدد گرفته كه تالي مقام نبوت و رسالت است.
مساله علو مضمون در نهج البلاغه مساله اي نيست كه بر كسي مخفي باشد، و هر قدر در محتواي اين كتاب بيشتر تدبر شود اين حقيقت آشكارتر مي شود مخصوصاً وقتي اين نكته را نيز به آن بيفزائيم كه نهج البلاغه تنها در يك موضوع سخن نمي گويد، بلكه موضوعات آن كاملاً متنوع و مختلف و تخصصي است، از مسائل باريك و دقيق توحيد و معارف ديني و اسرار آفرينش گرفته تا مسائل اخلاقي و زهد و تقوي و جنگ و صلح و آيين كشورداري، و در تمام اين موارد «علو مضمون» كاملاً مشهود است، اينجاست كه به خوبي مي توان فهميد كه اين كلمات از حوصله يك انسان عادي خارج است و جز با امداد الهي ميسر نيست، و همين است كه انسان را در مورد نهج البلاغه و سند آن مطمئن مي سازد.
5- انسجام و هماهنگي منظور يكنواختي يك حديث مجهول السند با روايات قطعي است:
اگر كسي در اسناد خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه ترديد كند حتماً منظورش قضيه جزئيه است نه يك قضيه كليه، و به تعبير ديگر مجموع اين گفته ها «تواتر اجمالي» دارد، يعني يقين به صدور بعضي از اينها داريم چراكه بسياري از خطبه ها مشهور است و در كتب معروف ديگر كراراً نقل شده است، و هنگامي كه به مجموع نهج البلاغه نگاه مي كنيم از هماهنگي تعبيرات، جمله بنديها، مفاهيم، اهداف و نتايج به خوبي پي مي بريم كه همه از يك مغز جوشيده، و از يك زبان تراوش كرده است.
اين هماهنگي خود قرينه ديگري بر تاييد اسناد اين كتاب بزرگ است، چه اينكه صدور بعضي قطعي است و هماهنگي آنها با بقيه شاهدان گوياي تراوش آنها از زبان اميرمومنان علي (ع) است.
مساله سنجش سبكها خود يكي از طرق كشف سرايندگان و نويسندگان است، به طوري كه آگاهان به اين فن هنگامي كه قطعه شعري را ببينند به خوبي در مي يابند كه از حافظ يا سعدي يا نظامي يا فردوسي و يا مولوي است، چرا كه سبك هر يك در نظم كاملاً مشخص است.
ابن ابي الحديد در شرح خطبه «شقشقيه» از يكي از مشايخش نقل مي كند كه وقتي سخن ابن عباس را در پايان خطبه شقشقيه شنيد مي گويد بسيار متاسفم كه شخصي كلام علي (ع) را با دادن نامه اي به دستش، قطع كرد و نگذارد به انتها برسد. او مي افزايد اگر من بودم به ابن عباس مي گفتم چرا متاسفي؟ علي (ع) همه گفتنيها را گفت و چيزي باقي نگذارد!
و هنگامي كه از او سوال مي كنند آيا اين دليل آن است كه تو در خطبه شقشقيه ترديد داري؟ و آن را از كلام سيد رضي مي داني؟ گفت هرگز، چراكه سخنان سيدرضي و سبك مطالب او كاملاً شناخته شده است و هيچ شباهتي با آن ندارد (بلكه كاملاً شبيه كلمات علي (ع) است) (2).

پي نوشت ها :
 

1- ر.ك: به جلد 18 وسائل الشيعه كتاب القضا ابواب صفات القاضي باب 9.
2- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، جلد1، ص 205.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط