چند پرسش پیرامون معجزه
منبع : اختصاصي راسخون
معجزه در اصطلاح متقدمین دارای یک معنای عام است که شامل تمام کارهای خارق العاده میشود اما در اصطلاح متأخرین به کارهای خارق العادهای که تو ام با ادعای منصب الهی باشد معجزه گفته میشود. لزومی ندارد که معجزه از پیامبر و لزوماً تو ام با ادعای نبوت باشد. برای آنان قبل از رسالت نیز اتفاقات شگفت اوری دست میداد که به آنها «ارهاص» گفته میشد. معجزه یک امر دفاعی است و همیشه با درخواست مردم و یا مطابق میل آنان نبوده است و نیز دلیل قطعی نداریم که تمام پیامبران معجزه ارائه کرده باشند.
کلیدواژگان: معجزه، خارق العاده، انبیا، ارهاص.
مقدمه
نبوت یکی از اصول بنیادین و اساسی دین اسلام است و یکی از راه های متقن و دلیل محکم برای شناخت نبی از مدعیان دروغین «معجزه» است. ضرورت «معجزه» برای مدعیان منصب الهی علاوه بر پشتوانه ای نقلی از حکم عقلی نیز برخوردار است، زیرا فطرت پرسشگر بشر اجازه نمیدهد تا این مناصب بزرگ وجایگاه عالی را از فردی بدون ارائهی نشانه ویا قرینه ای اطمینان بخش بپذیرد. بدون شک پیامبران برای اثبات امر نبوت دلیل ونشانه ارائه دادهاند و در این میان «معجزه» یک امر مسلّم و غیر قابل انکار است. اما برخی پرسشها پیرامون این موضوع در اذهان جوانه میزند که در این نوشتار بر آنیم برای پاسخ یابی به این گونه سوال ها در حد توان خویش گامی برداریم و امید که پژوهشگران و قلم بدستان آثار بهتر را در این زمینه مبذول دارند. در طول تاریخ، بشر شاهد اعمال خارق العاده و شگفت انگیز بوده که بر دست برخی انسانها جاری گردیده و مایه ای تعجب و تحسین قرار میگرفته است و طبعا مورد اشکال و یا پرسشهایی نیز واقع میشد، هرچند پرسشهای که درباره ای معجزه مطرح میشود معمولا پیرامون تفاوت میان معجزه وکرامت و یا کارهای شگفت آور و خارق العاده ای که برخی در اثر ریاضت و تمرین مانند مرتاضان و یا ساحران را انجام میدهند طرح میگردد، اما در این مختصر به چند پرسشی که پیرامون خود معجزه و اعجاز انبیا طرح شده است پرداخته و پاسخ آنها را از دیدگاه علما و دانشمندان اسلامی مورد بررسی قرار میدهد
سوال 1 آیا معجزه مخصوص انبیاء است یا شامل غیر انبیاء هم میشود؟
1. آنکه اولیاء. صلحا بسیارند و اگر برای هریک ثبوت کرامتی جایز باشد؛ دیگر معجزه خرق عادت محسوب نمیشود بلکه یک امر عادی گفته میشود.
2. معجزه با عث تعظیم مقام پیامبر میشود وقتی معجزه بدست هرکسی صورت گیرد، دیگر باعث تعظیم بر پیامبر را نخواهد شد.
3.معجزه برای پیامبران یک نوع امتیاز است و بوسیله آن صدق ادعای او ثابت میشود، و اگر این کار بدست دیگران انجام گردد دیگر قابل امتیاز برای پیامبران نخواهد بود
4.معجزه دلیلی برای ادعای نبوت پیامبرا است پس اگر دیگران هم معجزه داشته باشند، دیگر به عنوان دلیل پیامبر نخواهد بود؛ زیرا ممکن است این کار به دست صلحا انجام گرفته باشد.
5.اگر خرق عادت بر غیر نبی جایز باشد پس هر کس ممکن است، معجزه داشته باشد و آن حدی ندارد، و اختصاص آن برای اولیاء و صلحا و ائمه بی دلیل خواهد بود. کسانی که به آوردن معجزه توسط دیگران هم قائلند دلائلی فوق را مردود دانسته واز آنها یکی پس از دیگری جواب دادهاند:
پاسخ دلیل اول: کرامات چندان اتفاق نمیافتد که از حد اعجاز خارج شده امر معتاد شود، به عنوان مثال اگر هزار مرد صالح از روی آب بگذرند باز هم امر خارق العاده محسوب میشود.
پاسخ دلیل دوم: کرامت و تعظیم انبیاء تنها برای داشتن معجزات نیست تا با داشتن دیگرا ن از مقام آنها کاسته شود مانند اینکه یکی از اوصاف پیامبران شجاعت است پس اگر بگویم اگر تعداد شجاعان در عالم زیاد شد باعث و هن آنها گردد، این سخن صحیح نیست، بلکه پیامبرا هزاران فضائل و مناقب دیگر دارند.
پاسخ دلیل سوم: امتیاز پیامبران از مردم دیگر به داشتن معجزه نیست، بلکه به علم، دین، معرفت، شریعت، الهام وحی و... است و چنین نیست که اگر پیامبری معجزه نداشته باشد از دیگران امتیازی نداشته باشد. علاوه بر این که معجزه اصل فضیلت و خود فضیلت نیست بلکه دلیل فضائل، به حساب میآید.
پاسخ دلیل چهارم: آوردن این دلیل مبنی بر این است که عالم بودن، قادر بودن و مختار بودن خدای متعال زیر سوال برود، اما اگر کسی به این امور معتقد است و قائل به این باشد که لطف خداوند ایجاب میکند که معجزه بر دست دروغگو ظاهر نشود تا باعث گمراهی مردم گردد. هرگز شبهه فوق را ایجاد نمیکند. مضافا این که افردی که دارای اعجاز اند و به کرامت میرسند دروغگو نیستند و ادعای باطل ندارند.
پاسخ دلیل پنجم: این حرف کلیت ندارد که اگر غیر از پیامبر معجزه داشته باشد ممکن است هر کسی داشته باشد و برای همه صالحان هم نیست بلکه حدی دارد که خدای متعال خودش میداند به چه کسانی مرحمت فرماید. (1) شیعه در این مورد معتقد است امامان معصوم نیز مانند پیامبران دارای معجزه بودند و به نظر میرسد که اختلاف شیعه با دیگران در این مورد یک اختلاف مبنایی است و آن مربوط به مسأله امامت میشود، زیرا از نظر شیعه امامت منصبی چون نبوت و تالی تلو آن است و از جانب خدا تفویض میشود و بنابراین همانگونه که نبوت احتیاج به اثبات دارد و یکی از راههای اثبات آن معجزه است، امامت نیز به عنوان یک منصب الهی احتیاج به اثبات دارد و خداوند با اجرای معجزه به دست امام راستگویی او را تأیید میکند. چنانکه اشاره شد آیت الله خویی در تعریف معجزه، ان را برای اثبات ادعای منصب الهی بیان نمود و از دیدگاه شیعه امامت یک منصب الهی است ولی فرقههای دیگر امامت را تنها نوعی ریاست بر مسلمانان میدانند که نیاز به نصب از جانب خدا ندارد بلکه از سوی مردم به آن شخص واگذار میشود و اگر امامت این باشد، دیگر نیازی به معجزه و اثبات این ادعا وجود ندارد. سید مرتضی میگوید: عقیده اصحاب ما این است که معجزات به دست امامان (ع) هم ظاهر میشود و گاهی ظهور معجزه به دست آنان لازم میگردد و نیز ظهور معجزه به دست افراد صالح و بزرگان مؤمنین امکان دارد. مخالفان ما از سایر فرقهها غیر از اصحاب حدیث عقیده دارند که معجزات تنها به دست پیامبران ظاهر میشود. (2) اما قاضی عبد الجبار معتزلی ظهور معجزه به دست امامان را به شدت نفی میکند، لذا در جایی اظهار میدارد که اگر شما امام را کسی میدانید که امر دین از او شناخته میشود و برای همین هم معجزه میکند، ما با تو سخنی نداریم و در چنین شرایطی، داشتن معجزه برای او خوب است ولی بحث ما در خود این صفت است و ما برای امام چنین مقامی قایل نیستیم. (3). بنابراین، اختلاف موجود یک اختلاف مبنایی است و به چگونگی تلقی مفهوم امامت بستگی دارد.
س: پس چرا متکلمین امامیه غالبا امامت را در تعریف نمیآورند؟
نکته
اما به یک مسأله باید توجه داشت و آن این که معجزه دارای اصطلاح عام، خاص و اخص است بدین بیان که در اصطلاح متقدمان مانند سیدمرتضی و غیره به تمام کار های خارق العاده که توسط اولیای خدا صورت میگرفت معجزه گفته میشد اعم از این که ادعای منصب الهی را داشته باشد یاخیر، اما در اصطلاح متأخرین از علمای کلام معجزه دارای اصطلاح خاص است و به کارهای خارق العادهای که تو ام با ادعای منصب الهی باشد معجزه گفته میشود ولی به کارهای خارق العاده ای که توسط اولیای خدا و صالحان واقع میشود، کرامت گفته میشود (5) و باز هم معجزه دارای معنای اخص است و آن زمانی است که معجزه توام با ادعای نبوت باشد چنانکه آیت الله مصباح در این مورد میگوید:
معجزه در اصطلاح علمای علم کلام دو اصطلاح دارد :
2 معنای عام آن که همان معجزات ائمه است که پیامبر نبودند ولی معجزاتی داشتند؛ و معلوم است که نسبت دادن معجزه به غیر پیامبر مساوی با ادعای نبوّت نیست، لذا وقتی معجزه را به عنوان دلیل نبوت مطرح میکنیم اصطلاح خاصش در نظر است؛ یعنی آنچه پیامبر به عنوان دلیل نبوت خود ارائه میدهد؛ و وقتی به غیر پیمبر نسبت میدهیم معنای عامش مراد است؛ یعنی هر کار خارق العاده ای که به اتّکاء برای اثبات مقام الهی (نبوت یا امامت) انجام گیرد خواه بدست پیامبر باشد یا غیر پیامبر، (6) چنانچه تعریفی که آیت الله خویی برای معجزه آورد با همان بیان سازگار است زیرا ایشان فرمود: «(معجزه) در اصطلاح علم کلام عبارت است از کسی که از جانب عالم مقام یا منصب الهی را ادعا میکند باید کاری را بر صدق گفتار خود انجام دهد».(7)
سوال 2 آیا اشخاص که به پیامبری رسیدند قبل از پیامبر شدن هم معجزه داشتند یا دوران معجزه همزمان با پیامبر شدن آغاز میشود؟
سوال 3 آیا معجزه باید همرای با ادعای نبوت باشد؟
الف پیامبران بعد اثبات نبوت هم معجزه بکار میبردند
بر اساس شواهد آیات قرآن و کتب تاریخی معجزه پیامبران لزوماً با ادعای نبوت توام نبوده است بلکه بعد از اثبات نبوت و اتمام حجت در موارد دیگر هم اعجاز داشتند قرآن کریم برخی از معجزاتی را که انبیاء در غیر مقام اثبات نبوت بکار بردند بیان میدارد که در این جا به چند مورد آن اشاره میشود :
معجزات حضرت موسی(ع)
1 اولین مسألهی آنها گذشتن از دریا بود: «وَ جَاوَزنا به بنی اِسرائیلَ البَحَر؛ (15) و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم». دریایی یا رود عظیمی که باید از آن عبور میکردند. خدای متعال دریا را خشکاند و بنی اسرائیل عبور کردند، این دیگر برای اثبات نبوت نبود. چون نبوت حضرت موسی برای بنی اسرائیل ثابت شده بود، فرعونیان هم که پیامبری او را نپذیرفته بودند. پس دیگر نیازه به معجزه نبود ولی این اعجاز تحقق پیدا کرد و دریا خشکید.
2 بنی اسرائیل در اثر راه درازی که پیموده بودند، تشنه شدند، آب نبود حضرت موسی از خدا خواست که برای اینها آبی ظاهر کند، خطاب شد که عصایت را بزن به یک سنگ تا دوازده چشمه به عدد اسباط بنی اسرائیل جاری شود. بعد از این قضیه، آنها این سنگ را با خودشان حمل میکردند، هرجا تشنه میشدند همین کار را میکردند: «... وَاَوحَینا اِلی مُوسی إِذِ اِستَسقیهُ قَومُهُ اَنِ ضرِب بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِمَ کُلُّ اُناسٍ مَّشرَبَهُم...؛ (16) چون قوم موسی از او آب خواستند، به او وحی کردیم که عصایت را بر سنگ بزن. از آن سنگ دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خویش را بشناخت.»
3 بنی اسرائیل در بیابان از گرما ناراحت بودند خدا ابری را موکّل میفرمود که بر سرآنها سایه افکند تا از حرارت خورشید در امان باشند. این موضوع مکرّر در قرآن ذکر شده از جمله: «وظللّنا علیهم الغمام...؛ (17) از ابرها بر سر آنان سایه افکندیم». این یک امر عادی نبود. بلکه با اراده خدا چنین جریانی اتفاق میافتاد که بنی اسرائیل از نور خورشید ناراحت نشوند.
4 بنی اسرائیل پیشنهاد کردند (گویا در روایات هست که خود ایشان پیشنهاد کردند چون آنگونه که قرآن بنی اسرائیل را چهره نگاری میکند یک مردم بهانه گیر ولجوجی بودهاند. دستور حضرت موسی را بدرستی اطاعت نمیکردند و احکام دین را آن چنان که باید، نمیپذیرفتند) که اگر واقعا این احکام از طرف خداست تو باید این کوه را ازجا بکنی و این درخواست هم مورد پذیرش قرار گرفت: «وَ اِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم کَأنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا اَنَّهَ واقِعُ بِهِم؛ (18) وکوه را بر فراز سرشان چون سایبانی نگه داشتیم و میپنداشتند که اکنون بر سرشان خواهد افتاد».البته ایشان نبوت حضرت موسی را پذیرفته بودند ولی بهانه گیری میکردند. در مورد پیامبر اسلام (ص) نیز غیر از قرآن کریم که معجزه جاوید آن حضرت است معجزات دیگر مانند شق القمر، تصرف در ادراک مردم، القاء رعب در دل شمن، و... که در قرآن کریم (19) و روایات شریفه آمده است که همگی همراه با ادعای نبوت نبوده است. به هرحال، اینها یک سلسله معجزاتی است که به دست حضرت موسی برای بنی اسرائیل ظاهر شد در حالی که نبوت ایشان ثابت شده بود و دیگر احتیاجی به آوردن معجزه برای اثبات نبوت نداشت.
ب اعجاز از غیر پیامبر
از آیات قرآن چنین استفاده میشود که لزومی ندارد معجزه و کار های خارق العاده بدست پیامبر ظاهر گردد بلکه بدون این که جریان نبوت درکار باشد توسط غیر پیامبر هم اعجاز صورت میگیرد و حتی جریاناتی در عالم واقع شده که حتی پای یک انسانی هم در کار نبوده ولی بر خلاف مجاری عادتی طبیعت بوده و به اراده الهی و بر اساس تأثیر ماوراء طبیعی تحقق یافته است. از جمله پیدایش خود انسان- برحسب بیان قرآن کریم- یک جریان یعنی این طور نبود که ماده در یک شرایط خاصی خود به خود تبدیل به انسان شود. جریان خلقت حضرت آدم (ع) در قرآن کریم به صورت یک امر غیر عادی بیان شده است لذا میفرماید: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ؛ (20) نخستین انسان (یعنی آدم ابو البشر) را از آب و گل ترکیب نموده بیافرید و سپس سلسله بشر را که در صلب او نهاده از طریق تناسل و ازدواج پیوسته میآفریند»؛ و همین طور خلقت حضرت عیسی (ع) که در قرآن آمده، طبیعی نبوده است: «إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ؛ (21) مثل عیسی نزد خدا مثل آدم است که (بدون پدر و مادر) او را از خاک آفرید» را نازل فرمود؛ و موارد دیگری که اشاره خواهیم کرد. اینها به عنوان اعجاز برای اثبات نبوت انجام نگرفته است. پس اساسا میتوان گفت آفرینش انسان بر روی کره زمین یک جریان غیر عادی و خرق عادت است؛ و همین طور بعضی دیگر انسانها، با اینکه انسان قبلی بوجود آمد و یک جریان طبیعی برای پیدایش انسانهای بعدی فراهم شد، باز هم گاهی در همین جریان، خرق عادت میشود و مثل حضرت عیسی خارج از مجرای اسباب و مسبّبات مادی بوجود میآید. همین طور اصل نبوت، اینکه به انسانی وحی شود، علمی به او عطا شود، این یک جریان غیر عادی است. یعنی اسباب طبیعی چنین اقتضایی ندارد که انسان با ماوراء طبیعت چنین ارتباطی را به عنوان نبوت برقرار کند. خود نبوت اصلا یک جریان غیر طبیعی و غیر عادی است. هم چنین یک سلسله دیگر از خوارق عادات هست که به صورت عذابهایی برای اقوامی نازل شده و آنها هم برای اثبات نبوت نبوده است؛ مثلا وقتی حضرت نوح (ع) بعد از هزار سال دعوت قوم خویش از خدا در خواست عذاب کرد و خدا عذاب فرستاد و آنها از بین رفتند. این به عنوان یک معجزه ای برای اثبات نبوت نبود بلکه یک عذاب الهی بود که ظاهرا از مجرای طبیعی هم نبوده است؛ جون لحن قرآن در این زمینه به عنوان یک امر غیر عادی است؛ و همین طور عذابی که بر قوم عاد، ثمود، لوط و دیگران نازل شد اینها هم یک جریانات غیر طبیعی بود، ملائکه ای نازل میشدند و عذاب نازل میکردند، قومی از بین میرفتند. اینها برای اثبات نبوت نبود بلکه برای فیصله دادن کار طاغیان و کافران بود. همین طور عذابهایی که به عنوان تنبیه برگروه یا قوم خاصی نازل میشده که همه را فرا نمیگرفته است. اینها هم باز ممکن است به صورتهای غیر طبیعی تحقق یافته باشد، مثل مسخ بنی اسرائیل به صورت بوزینه و خنزیر: «وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازیر» (22) اینها هم خوارق عاداتی است که برای اثبات نبوت نیست. علاوه بر اینها که در قرآن فراوان است موارد خاص دیگری هم هست که جریانات غیر عادی است و برای اثبات نبوت هم نبوده است، از جمله: فرزنددار شدن حضرت زکریا که وقتی برای او از جانب خدا بشارت آمد: «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ به غلامٍ اسْمُهُ یَحْیی لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا؛ (23) - ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت میدهیم که نامش یحیی است، پسری هم نامش پیش از این نبوده است».اما زکریا که اسباب ظاهر را برای رسیدن به چنین مطلوبی مساعد نمیدید از پیشگاه پروردگار تقاضای توضیح کرد «قالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ به لغتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا؛ (24) گفت: پروردگارا! چگونه ممکن است فرزندی نصیب من شود در حالی که همسر من نازا است و من نیز از نظر سن و سال به حدی رسیدهام که فرتوت و افتاده شدهام». «عاقر» در اصل از واژه «عقر» به معنی ریشه و اساس یا به معنی «حبس» است، و اینکه به زنان نازا «عاقر» میگویند به خاطر آنست که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا اینکه تولد فرزند در آنها محبوس شده است؛ و «عتی» به معنای کسی است که بر اثر طول زمان، اندامش خشکیده شده همان حالتی که در سنین بسیار بالا برای انسان پیدا میشود. (25) اما بزودی زکریا در پاسخ سؤالش این پیام را از درگاه خداوند دریافت داشت: «قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ؛ (26) فرمود: مطلب همین گونه است که پروردگار تو گفته و این بر من (پروردگارت) آسان است»، این مساله عجیبی نیست که از پیر مردی همچون تو و همسری ظاهرا نازا فرزندی متولد شود من خودت را نیز از کتم عدم به عرصه وجود آوردم؛ لذا فرمود: «وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً؛ (27). آفریدم من تو را قبلا آفریدم در حالی که هیچ نبودی». چون این امر یک کار غیر عادی بود لذا باعث تعجب حضرت زکریا گردید؛ و همچنین فرزند دار شدن حضرت ابراهیم و چیزهایی از این قبیل. این امور گاهی برای تقویت ایمان بعضی از مؤمنین انجام میگرفته وگاهی مصالح دیگری داشته است. بنابراین پاسخ این سؤال چنین شد که دایره معجزه منحصر به آن خرق عادتی که برای اثبات نبوت باشد نیست؛ و همچنین لزومی ندارد که فقط توسط پیامبر اجرا گردد.
سوال 4 ایا هنگام نیاز معجزه هر معجزه که مردم میخواستند انجام میگیرد؟
سوال 5 آیا معجزه بر اساس در خواست مردم انجام میگیرد؟
1 گاهی میگفتند: اگر تو پیامبری خدا را نزد ما بیاور! «تاتی بالله» (34) با توجه به اینکه خداوند جسم نیست، این توقّع، کاملاً محال است.
2 گاهی میگفتند: اگر تو پیامبری آسمان را قطعه قطعه کرده، برسر ما فروریز «أو تسقط السماء کما زعمت علینا کسفاً» (35)
3 گاهی میگفتند: اگر توپیامبری باید خانه تو از طلا باشد. «او یکون لک بیت من زخرف» (36) یا باغی بزرگ از درختان گوناگون انگور و خرما داشته باشی:(او تکون لک جنهی من نخیل وعنب) (37) آیا داشتن کاخ و باغ دلیل ارتباط با خداست؟ مگر فرعونها و قارونها و نمرودها که این همه مال و ثروت داشتند با خدا ارتباط داشتند!؟ مگر پیامبران نمایشگاه به راه انداختهاند تا طبق هوس این و آن اعمالی را به نام معجزه انجام دهند!؟ و مگر انجام معجزه جز برای اثبات نبوت است!؟ اگر مهندسی چند ساختمان بی عیب بسازد یا خطاطی چند صفحه زیبا بنویسد برای اثبات مهارتش کافی نیست و حتما باید برای اثبات مهندسی و یا خطاطی خود برای تمام افراد خانه بسازد و خطی بنویسد!؟ علاوه بر اینکه خدا حکیم است، هرچند برای انجام هر کاری قادر است اما کارهای او همراه با حکمت است. گذشته از اینها مگر کفار همین نمونه های اعجاز را که دیدند نگفتند سحر است!؟ کسی که نخواهد قبول کند و بنای لجاحت داشته باشد صدها دلیل هم او را قانع نمیکند مگر درباره خداشناسی هر سلّول و اتم و برگ درختی شاهد برای اثبات او نیست، اماکسی که نمیخواهد بپذیرد، نمیپذیرد. بنابراین، معجزه تنها برای این است که ارتباط پیامبر را با خدای بزرگ روشن کند و بنا نیست هرروز و هر ساعت و برای هر فرد آن هم در مسأله ای که دلخواه او باشد، پیامبر دست به معجزه بزند. حتی وقتی ما زندگی پر مشقّت انبیاء را مشاهده میکنیم میبینیم که آنها به طور عادی با مشکلات برخورد میکردند و از راه معمولی و با تلاش و صبر و تحمل ناگواریها، مشکلات را یکی پس از دیگری حل میکردند و هرگز در لابلای این همه بلا و گرفتاری که برای خود و پیروانشان بوده، به معجزه و امثال آن دست نمیزدند. (38) و از طرف دیگر سنخیت در معجزه شرط است یعنی معجزه باید با فن رایج زمانِ معجزه تناسب داشته باشد. چناچه مثال معروفی است که میگوید: قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری. راستی اگر بنا باشد کسی برای معماران یا نجّاران یا خیاطان، معجزه ای بیاورد باید معجزه با کار و فکر و ذوق آنان تناسب داشته باشد و لذا میبینیم حضرت موسی (ع) چون در زمانی قرار داشت که بازار سحر و جادو گرم بود معجزهاش نیز اژدها شدن عصا بود. حضرت عیسی (ع) چون در زمانی میزیست که مسئلهی طبابت و معالجه بیماریها بسیار مورد توجّه بود، به فرمان خدا مرده را زنده میکرد و حضرت محمد (ع) را میبینیم که چون در زمانی مبعوث میشود که شعر و شاعری در اوج است، معجزه رسمی او هم از سنخ سخن است. این از یک سو؛ از سوی دیگر دین جاوید و جهانی به معجزه ای دائمی نیاز دارد و قرآن، معجزه پایدار پیامبر اسلام است که با رفتن پیامبر از میان نرفته و همواره باقی است.
سوال 6 آیا همه پیامبران معجزه داشتند یا مخصوص بعضی از آنها بود؟ در صورت دوم دعوت سایر انبیاء چگونه قابل پذیرش میشده وحجّت بر مردم تمام میشده است؟
سوال 7 آیا معجزه امر ضروری ُاست یا دفاعی؟
نتایج وپیشنهادات
از دیدگاه شیعه امامیه امامان معصوم نیز میتواند معجزه داشته باشند. ولی اشاعره ومعتزله اعجاز را برای غیر پیامبر جایز نمیدانند؛ و این اختلاف نظر مبنایی است زیرا امامیه امامت را در کنار نبوت و مکمل نبوت میدانند. از دیدگاه متقدمین دایرهی معجزه از این هم وسیعتر است و شامل کرامات بندگان صالح خدا نیز میشود؛ و به طور خلاصه معجزه یک ضرورت دفاعی است که با تشخیص پیامبر در موارد اثبات امر نبوت بکار گرفته میشود و آوردن معجزه منوط به درخواست مردم و منحصر در شخص یامبر نیست.
پي نوشت ها :
1. شعرانی، ابوالحسن، ترجمه کشف المراد، ص 465.
2. جعفری، یعقوب، کوثر، ج 3 ص 302 به نقل از الذخیره فی علم الکلام، ص 332.
3. همان به نقل از المغنی فی ابواب التوحید، ج 15، ص 247
4. علی، ربانی، کلام تطبیقی، ص 41.
5. کوثر، ج 3 ص 302
6. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، ج 4 ص 61
7. خویی، ابوالقاسم، مرزهای اعجاز، ص 270
8.لسان العرب واژه رهص
9. خواجه نصیر الدین طوسی، محمد، کشف المراد مترجم ابوالحسن شعرانی ص 466
10. از این که ایشان به امور شگفت آورقبل ازنبوت اصظلاح معجزه به کار برده است معلوم میشود که همان اصطلاح ومعنای عام معجزه را اراده کرده است.
11. قصص/7 و 8
12. مریم/29 و 30.
13. کشف المراد، ص 466.
14. کوثر، ج 3، ص 299
15. اعراف/138
16. اعراف/160
17.بقره/75.اعراف/160
18.اعراف/171
19. قمر/1، العمران/13، ال عمران/151، فتح/4.
20. سجده 7 و 8
21. ال عمران 59
22. مائده/60
23. مریم/7
24. 8 و 9
25. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13 ص 18
26. مریم/10
27. مریم /10
28. ال عمران/49
29. اعراف/106
30. اعراف /108
31. شعراء/ 154 و 156
32. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ص 74
33. مائده/114.
34..سوره اسراء، آیه 92.
35.سوره اسراء، آیه 92.
36 . سوره اسراء، آیه 93.
37 . سوره اسراء، آیه 91.
38. قرائتی، محسن، اصول عقاید، ص 235
39. سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی،243 به نقل از الهیات شف بخش نبوت و النجاهی ص 304.
40. همان
41. یس/14
42. بقره/146.
43. بقره/89
44. اصول عقاید، ص 237
45. بر گرفته از علوم قرآنی آیت الله معرفت با اندک تغییر، ص 290.
1.بن منظور محمد بن مکرم، لسان العرب: بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414 ق
2.جعفری، یعقوب، کوثر، بی جا، بی تا
3.خویی، ابوالقاسم، مرزهای اعجاز، ترجمه جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق (ع)، چاپ اول 1385.
4. ربانی گلپایگانی، علی کلام تطبیقی، قم، مرکز جهانی، بهار 1385.
5. رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی علمی در اعجاز قرآن، قم، پژوهشهای تفسیر وعلوم قرآن. چاپ دوم 1386.
6.سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی، قم، موسسه بوشتان کتاب، چاپ دوم 1386
7.شعرانی، ابوالحسن، ترجمه کشف المراد، تهران، انتشارت هرمس، چاپ اول 1388.
8.قرائتی، محسن، اصول عقاید، تهران، مرکزفرهنگی درسهایی از قرآن، چاپ چهارم 1385.
9.مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم 1384
10.معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، قم، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ ششم 1384.
11.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ پانزدهم 1372.
/ع