آفات تربیت فرزند از منظر روان‌شناسان

چندی است که روان‌شناسان برای فرزندان اهمیت بسزایی قائل شده‌اند و بیش از پیش به مسئله تربیت آن‌ها پرداخته‌اند. روان‌شناسان قائلند که شخص هر چه دارد و هر شخصیتی که در بزرگ‌سالی پیدا می‌کند از آموخته‌های بچگی اوست که تا بزگ‌سالی آن را پرورش داده و شاکله شخصیتش این گونه بسته شده. حال اگر این آموخته‌های بچگی، نادرست و بی اصل و اساس باشد، چه نتیجه‌ای خواهد افتاد. آیا این کودک، بزرگ‌سالیِ موفقی خواهد داشت؟ آیا عاقبت
چهارشنبه، 30 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آفات تربیت فرزند از منظر روان‌شناسان

آفات تربیت فرزند از منظر روان‌شناسان
آفات تربیت فرزند از منظر روان‌شناسان


 

نويسنده:حسن مانیان
منبع : اختصاصي راسخون



 

حسن مانیان

چکیده
چندی است که روان‌شناسان برای فرزندان اهمیت بسزایی قائل شده‌اند و بیش از پیش به مسئله تربیت آن‌ها پرداخته‌اند. روان‌شناسان قائلند که شخص هر چه دارد و هر شخصیتی که در بزرگ‌سالی پیدا می‌کند از آموخته‌های بچگی اوست که تا بزگ‌سالی آن را پرورش داده و شاکله شخصیتش این گونه بسته شده. حال اگر این آموخته‌های بچگی، نادرست و بی اصل و اساس باشد، چه نتیجه‌ای خواهد افتاد. آیا این کودک، بزرگ‌سالیِ موفقی خواهد داشت؟ آیا عاقبت به خیر، خواهد شد؟ آیا خود، برای فرزندانش مربی خوبی خواهد بود؟ و ...
ما برای پیش‌گیری و رفع چنین معضلاتی، در این مقاله به بررسی ابعاد یک تربیت سالم پرداختیم و مباحث ذیل را طی چند سر تیتر ارائه نمودیم. این مباحث عبارتند از: اشتباهات پدر و مادر از جمله حل نشدنی دانستن مشکل فرزندان و لوس کردن آن‌ها و...، در نبودن تفاهم بین فرزند و والدین مقصر کیست؟، مقایسه فرزند با دیگر هم‌سالان، بلوغ نوجوان، نگرش و برخورد والدین بر بلوغ نوجوان و عواقب آن و...
کلید واژه: آفات، تربیت، فرزند، لوس، اشتباه، والدین.
مقدمه
چنانچه مطلع هستید در هر علم و عملی آفاتی وجود دارد. متأسفانه این آفات در علوم انسانی بالأخص علم روان‌شناسی بیش از بقیه علوم وجود دارد؛ بدین صورت که یا همه، اهل نظر هستند و اهل تِز دادن، یا همه در انجام این اعمال استادند و به ویژه در تربیت، بیش از بقیه سرشان می‌شود. اما باید این را مد نظر داشته باشیم که برای هر علمی، متخصص خود وجود دارد؛ پس نباید به حرف هر شخص گوش کنیم و یا اینکه فکر کنیم هرچه خودمان می‌دانیم درست و اصولی است و در نهایت به هر نظر و عقیده‌ای عمل کنیم. باید در امر تربیت (بلکه همه علوم) یا به مشاور مراجعه کنیم یا از کتبی که در این مورد نوشته شده استفاده نماییم، تا یقیناً مطمئن باشیم که راه را درست رفته‌ایم و در پایان، نه موجبات بدبختی فرزندانمان را فراهم ساخته باشیم و نه مؤاخذه‌گر خود باشیم.
اشتباهات پدر و مادر (1)
1. طفل دیگری را نباید برای طفل خود سر مشق قرار دهید. این کار سبب دشمنی و تنفر از آن طفل خواهد شد.
2. اشتباه بزرگی است که فقط به نمرات دروس آن‌ها اهمیت داده شود. ممکن است در خانه دو طفل باشند که هر یک دارای صفات مخصوص به خود می‌باشند در این صورت اگر از یکی زیاد تعریف شده بر عکس، دیگری مورد مؤاخذه قرار گیرد، این امر سبب ضرر هر دوی آن‌ها در آینده خواهد شد.
3. بعضی والدین آگاه نیستند که برخی بچه‌ها مانند درخت گردو، کند و آهسته رشد می‌کنند و حال آنکه بعضی بر عکس مانند درخت سیب زود بارآور شده، ولی سرانجام یکی از دیگری قوی‌تر نخواهد بود.
4. زیاد تنبیه کردن و هم دردی نکردن با اطفال از اشتباهات اولیاء شمرده می‌شود.
صلیبی و نا به هنجار ساختن مشکل فرزند
کم نیستند پدر و مادرهائی که علت مشکل فرزندشان را به بیماری‌های پزشکی نسبت می‌دهند. برخی از پدر و مادرها هم سو با این سبک تفکر اعتقاد راسخ دارند که فرزندشان به دارو درمانی نیاز دارد نه روان درمانی و مشاوره. دارو درمانی در برخی از موارد، بی پرده انجام می‌شود و در موارد خاصی هم از طریق استنباط انجام می‌شود. گاهی، پدر و مادرها به همراه خود دوست یا آشنائی را می‌آورند که نظر مشابهی در مورد فیزولوژی بودن مشکل فرزندشان دارند. غالباً پدر و مادرها از چنین فردی برای حمایت از نقطه نظرشان در مورد سبب شناسی مشکلات فرزندشان استفاده می‌کنند. برخی از پدر و مادرها به مهارت‌های تشخیصی دوستانشان، نسبت به نظر کارشناس متخصص بالینی اعتماد بیشتری دارند. چنین دوست یا فامیلی در بیشتر موارد بر نظرشان به مبنای تجربه عملی با کودک پافشاری می‌کنند و مشکل کودک را همان می‌دانند که پدر و مادرش تصور می‌کنند. گاهی مسائل پزشکی صریحاً علت مشکلات کودک عنوان نمی‌شود، بلکه وقتی استنباط می‌شود که پدر و مادرها از مشکلات فرزندانشان حرف می‌زنند. آن‌ها علت مشکلات فرزندانشان را به بیماری‌ها نسبت می‌دهند، گرچه از هیچ اصطلاح فنی پزشکی یا روان‌شناسی برای توصیف آن استفاده نمی‌کنند. این دسته از پدر و مادرها خواسته یا ناخواسته مجدّانه تلاش می‌کنند که هر گونه نظر متخصص بالینی را رد کنند، مبنی بر اینکه علت اصلی مشکلات کودک به طرز رفتار و تعادل آن‌ها با کودک بر می‌گردد. چنین پدر و مادرهائی استدلال خود را این گونه توجیه عقلانی می‌کنند که سن بیشتر، صرف نظر از نحوه رسیدگی آنان به مشکلات کودک به آن‌ها حقانیت می‌دهد. این دسته از پدر و مادرها در بیشتر موارد بر این باورند که چون پیرتر و عاقل‌تر هستند و تنها این فرزندشان مشکل دارد، از این رو مشکلی متوجه آنان نیست. از این رو به این دسته از پدر و مادر مشکل کودک علت رفتار عجیب و غریب اوست. موقعیت دیگری که بارها موجب می‌شود پدر و مادرها دچار خطاهای اسنادی شوند وقتی است که پی می‌برند کودکان کمی پس از بد رفتاری با پدر و مادرشان، این رویداد را به دست فراموشی می‌سپارند. با این حال، احساس ناراحتی و خشم پدر و مادرها از دست بچه‌ها غالباً استمرار می‌یابد. به همین قیاس، کودک ممکن است پیش از رفتن به مدرسه با پدر و مادرش شدیداً درگیر شود ولی پس از بازگشت از مدرسه، طوری رفتار می‌کند که گوئی صبح هنگام هیچ اتفاقی نیفتاده است. وقتی کودک در باقی روز طوری رفتار می‌کند که انگار از دست پدر و مادر ناراحت و خشمگین نیست موجب می‌شود پدر و مادر فکر کنند کودک مشکل دارد. چطوری ممکن است فردی با توجه به دعوا و مشاجره صبح، هیچ گونه علائمی از کشمکش و خشم نشان ندهد یا اشاره‌ای به آن‌ها نداشته باشد؟ آن‌ها نمی‌گویند فرزندشان مشکل دارد ولی قطعاً منظور خود را می‌رسانند که کودک دچار نا به هنجاری یا اسکیزوفرنی است. این نوع اسناد دادن در بین بسیاری از پدر و مادرها شایع است. در این موقعیت، نقطه نظر ما این است که خیلی خوب است که کودک در تمام روز یا حتی در بخشی از روز کینه‌توزی نمی‌کند. به پدر و مادرها می‌گوئیم که دلیل و علت این که کودک کینه‌توزی نمی‌کند، مادامی که پدر و مادرش این گونه می‌کنند، به خاطر عوامل متعددی است و تعیین رابطه عِلّی معتبر همواره ساده نیست. چون کودک کینه‌توزی نمی‌کند و مدت طولانی احساس خشم و رنجش ندارد، همانند تصور بسیاری از پدر و مادرها لزوماً به معنای آن نیست که کودک دچار بیماری روانی است. در واقع، به نظر ما این گونه رفتارهای کودکان نشانه سلامت کودکی است که در صدد غالب آمدن بر احساس خشم، رنجش، یا نگرش منفی و بازگشت به تعادل است. (2)

نکات و مواردی در مورد معضل لوسی فرزندان:
 

1. فرایند لوس شدن فرزند؛
 

این امر در میان برخی خانواده‌ها ملاحظه می‌شود که بعضی از فرزندان بنا به دلایل گوناگونی که اشاره خواهد شد، توجه و امتیازهای ویژه‌ای را از والدین دریافت می‌کنند و یا به عبارتی والدین برای آن‌ها امتیازهای خاصی را قائل می‌شوند. این امر در فرایند تربیت و پرورش این گونه فرزندان اثر گذاشته و باعث می‌شود تا آنان خواسته‌ها و انتظارات بیش از اندازه‌ای از والدین، خانواده و اطرافیان داشته باشند. در واقع فرزندی که لوس تربیت شده مجموعه شناخت‌های نادرستی از خود، خانواده و زندگی پیدا می‌کند که همین عوامل آسیب‌هائی را برای او به همراه خواهد داشت.

2. عمده‌ترین عللی که باعث لوس شدن فرزند می‌شود؛
 

فرزندان بنا به دلایل گوناگون از نظر تربیت و پرورش دچار مشکل شده و در نهایت لوس می‌شوند، که به بعضی از عمده‌ترینشان این دلائل اشاره می‌شود.
الف: نا آشنائی والدین به فنون و شیوه‌های تربیتی فرزندان؛
ب: تک پسر و یا تک دختر خانواده بودن؛
د: مورد توجه خاص یکی از والدین قرار گرفتن.

3. فرزند لوس شده محدودیت‌های خانواده را نادیده گرفته و مراعات نمی‌کند؛
 

لوس شدن محصول فرایند تربیتی نادرستی است که در مورد چنین فرزندانی به کار می‌نماید. یکی از ویژگی‌های این گونه فرزندان امتیازهای بیش از اندازه‌ای است که چنین فرزندانی برای خود قائل هستند، به همین جهت فرزندان لوس شده محدودیت‌های موجود در خانواده را نادیده گرفته و بدیهی است که رعایت آن نیز از دید و نظر او منطقی خواهد بود. چنین امری ناراحتی‌ها و آشفتگی‌هائی را در خانواده به وجود می‌آورد.

4. مشکل آفرینی‌هائی که فرزند لوس شده برای سایر اعضای خانواده به وجود می‌آورد؛
 

فرزند لوس شده به دلیل ناآگاهی و دریافت نکردن و پی نبردن به محدودیت‌های موجود در خانواده، رفتارها و عملکردهای خارج از حد متعارف دارند و همین امر آسیب‌ها و مشکل آفرینی‌هایی را برای سایر اعضای خانواده اعم از خواهران و برادران و پدر و مادر به وجود می‌آوردند.

5. فرزند لوس شده به رشد رفتاری، شخصیتی و وجود نمی‌رسد؛
 

فرزندانی که از تربیت سالم و کارآمد محروم می‌شوند، به طور معمول رفتار و شخصیت نابالغ و رشد نکرده‌ای پیدا می‌کنند. این امر به ویژه در میان فرزندانی که لوس تربیت می‌شوند، به نحو بارزی آشکار می‌گردد؛ زیرا در تربیت سالم و کار آمد، فرزندان متوجه محدودیت‌های موجود در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی می‌شوند و با رعایت آن، ارتباط سازنده و کارآمدی با سایرین به وجود می‌آوردند. اما فرزندی که تربیت کارآمد و سازنده‌ای را دریافت نمی‌کند، مجموعه‌ای از اصول عمده و اساسی زندگی را از دست می‌دهد و به دلیل ناتوانی در درک این گونه امور، رفتاری رشد نکرده و نابالغ داشته و به همین مناسبت از جنبه‌های وجودی نیز به تغییر و تحولات لازم دست نمی‌یابد. فرزندی که تربیت ناقص و ناکارآمدی را دریافت می‌کند، از جمله فرزندانی که بنا به دلایل عنوان شده، تربیت ناکارآمد و آسیب زننده‌ای که باعث لوس شدنشان می‌گردد، در مورد آنها به اجرا در می‌آید و در ادامه دچار محدودیت‌ها، نارسائی‌ها و کم رشدی می‌گردد، به نحوی که رشد رفتاری و وجودی‌اش مختل می‌گردد.
روسو کتابی دارد به نام «امیل» که در فنّ تربیت کودک نوشته است؛ کتاب جالبی است؛ امیل نام کودک فرضی و افسانه‌ای است که وی در کتاب خود او را تحت تربیت خود قرار می‌دهد و به پرورش همه جنبه‌های جسمی و روانی او توجه می‌کند. در همه موارد، ایده روسو این است که امیل را در حال ممارست با طبیعت و پنجه در پنجه طبیعت و در دامن سختی‌ها پرورش دهد.
وی معتقد است که بدبخت‌ترین کودکان، آنهایی هستند که والدین آن‌ها، آن‌ها را در ناز و نعمت پرورش می‌دهند و نمی‌گذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند و پستی و بلندی جهان را لمس کنند. این گونه کودکان در مقابل سختی‌ها حساس می‌شوند و در مقابل لذّت‌ها بی‌تفاوت؛ همچون ساق نازک یک درخت کوچک در مقابل هر نسیمی می‌لرزند و کوچک‌ترین حادثه سوئی آنان را ناراحت می‌کند تا جایی که یک حادثه کوچک، آنان را به فکر خودکشی می‌اندازد؛ و از آن طرف، هر چه موجبات لذّت به آن‌ها داده شود به هیجان نمی‌آیند و نشاط پیدا نمی‌کنند. این گونه انسان‌ها هرگز طعم نعمت‌ها را درک نمی‌کنند؛ گرسنگی نچشیده‌اند تا مزه غذا را بفهمند، بهترین غذاها برای ایشان کم ارج‌تر و کم لذّت‌تر از نان جوینی است که یک بچه دهاتی می‌خورد.
آقای «ص. ه» چرا خودکشی کرد؟ یکی از علل خودکشی او این بود که اشراف زاده بود. او پول توجیبی بیش از حدّ کفایت داشت اما فکر صحیح و منظم نداشت. او از موهبت ایمان بی‌بهره بود، جهان را مانند خود بوالهوس و گزافه کار و ابله می‌دانست. لذت‌هایی که او می‌شناخت و با آن‌ها آشنا بود کثیف‌ترین لذت‌ها بود؛ و از آن نوع لذت‌ها دیگر چیز جالبی باقی نمانده بود که هستی و زندگی، ارزش انتظار آن‌ها را داشته باشد. او دیگر نمی‌توانست از جهان، لذت ببرد. بسیار کسان دیگر مانند او فکر منظّم نداشته و از موهبت ایمان هم بی‌بهره بوده‌اند، اما مانند او سیر و اشراف زاده نبوده‌اند و حیات و زندگی هنوز برای آن‌ها جالب بوده است، به این خاطر دست به خودکشی نزده‌اند.
امثال هدایت اگر از دنیا شکایت می‌کنند و دنیا را زشت می‌بینند غیر از این راهی ندارند؛ ناز پروردگی آن‌ها چنین ایجاب می‌کند. آن‌ها نمی‌توانند طعم مطبوع مواهب الهی را احساس کنند. اگر «ص. ه» را در دهی می‌بردند، پشت گاو و خیش می‌انداختند و طعم گرسنگی و برهنگی را به او می‌چشاندند و عند اللزوم شلّاق محکم به پشتش می‌نواختند و همین که سخت گرسنه می‌شد قرص نانی در جلوی او می‌گذاشتند، آن وقت خوب معنی حیات را می‌فهمید و آب و نان و سایر شرایط مادّی و معنوی حیات در نظرش پر ارج و با ارزش می‌گردید.
سعدی در باب اول «گلستان» داستانی آورده، می‌گوید: آقایی با غلامش به کشتی نشست. غلام که دریا ندیده بود وحشت کرد و بیقراری می‌نمود، به طوری که اضطراب او ساکنین کشتی را ناراحت ساخت. حکیمی در آنجا بود، گفت چاره این را من می‌دانم؛ دستور داد غلام را به دریا افکندند. غلام که خود را در میان امواج خروشان و بی رحم دریا مواجه با مرگ می‌دید سخت تلاش می‌کرد که خود را به کشتی رساند و از غرق شدن نجات دهد. پس از مقداری تلاش بی فایده، همین که نزدیک شد غرق شود، حکیم دستور داد که نجاتش دهند. غلام پس از این ماجرا آرام گرفت و دیگر دم نزد. رمز آن را جویا شدند، حکیم گفت: لازم بود در دریا بیفتد تا قدر کشتی را بداند.
آری، شرط استفاده کردن از لذت‌ها آشنا شدن با رنج‌ها است. تا کسی پایین درّه نباشد عظمت کوه را درک نمی‌کند. اینکه خودکشی در طبقات مرفّه زیادتر است یکی از این است که معمولاً بی‌ایمانی در طبقه مرفّه بیشتر است، و دیگر از این است که طبقه مرفّه، لذّت حیات و ارزش زندگی را درک نمی‌کنند؛ زیبایی عالم را احساس نمی‌کنند؛ معنی حیات و زندگی را نمی‌فهمند. لذت و رفاه بیش از اندازه، انسان را بی حس کرده و به صورت یک موجود کِرِخت و ابله در می‌آورد. چنین انسانی بر سر موضوعات کوچکی خودکشی می‌کند. «فلسفه پوچی» در دنیای غرب، از یک طرف حاصل از دست دادن ایمان است، و از طرف دیگر محصول رفاه بیش از اندازه.
کسانی که خودکشی را به حساب حساسیت می‌گذارند باید بدانند که این «حساسیت» چه نوع حساسیتی است؟ حساسیت آن‌ها حساسیت ذوق و ادراک نیست؛ به این معنی نیست که فهم لطیف‌تری دارند و چیزهایی را درک می‌کنند که دیگران درک نمی‌کنند؛ حساسیت آنها به این معنی است که در مقابل زیبایی‌های جهان، بی‌احساس و کرخت و در مقابل سختی‌ها زودرنج و کم مقاومت‌اند. چنین آدم‌هایی باید هم، خودکشی کنند و چه بهتر که خودکشی کنند، ننگ بشرند و بهتر که اجتماع بشر از لوث وجودشان پاک گردد.
آری، مصائب و بلاها نعمت‌های بزرگی هستند که باید در برابر آن‌ها سپاسگزار خدا بود، نعمت‌هایی هستند که در صورت قهر تجلّی کرده‌اند؛ همچنان که گاهی قهرهایی به صورت لطف، ظهور می‌کنند. از این قهرها به نوبه خود باید سپاسگزار بود. اما به هر حال باید متوجه بود که نعمت بودن نعمت، و نقمت بودن نقمت، بستگی دارد به طرز واکنش و عکس‌العمل ما در برابر آن. ما می‌توانیم همه نقمت‌ها را تبدیل به نعمت کنیم تا چه رسد به آنچه در لباس نعمت نیز ظهور می‌کند؛ و هم می‌توانیم همه نعمت‌ها را تبدیل به بلا و مصیبت کنیم، تا چه رسد به آنچه در لباس بلا و مصیبت برای ما می‌رسد. (3)

روش تنبیه در تربیت (4)
 

یکی از ابزارهای تربیت، «تنبیه» است؛ البته به عنوان آخرین راه حل، نه بهترین راه حل!
کودک باید بیاموزد که در محیط خانه و اجتماع، قوانین و مقرراتی وجود دارد که داشتن تعهد و التزام به آن‌ها ضروری و چنانچه برخلاف شرع یا قانون جامعه رفتار شود، تنبیه و توبیخ در انتظار است. تنبیه به دو گونه است: جسمی و روحی.
البته تنبیه جسمی اثرات بدی بر کودک دارد که متأسفانه برخی از والدین به آن توجه ندارند. اسلام، عنایت به آثار منفی تنبیه جسمی، آن را حکیمانه و کارآمد نمی‌داند. امیرالمؤمنین، علی (ع) می‌فرمایند: «عاقل را با ادب تربیت می‌کنند و حیوانات را با زدن، رام می‌کنند.» (5) از این رو شرع مقدس برای برخی از موارد تنبیه جسمی، دیه در نظر گرفته است.
اشتباه گرفتن پاسخ مثبت به جای کوتاه آمدن
درصد کمی از پدر و مادرها این نوع برخود را با تسلیم شدن اشتباه می‌گیرند. آن طورکه برخی از پدر و مادرها تصور می‌کنند، مقصود از این برخورد این نیست که پدر و مادرها تسلیم امیال و هوس‌های کودک شوند و به او برتری دهند. تسلیم شدن، در صورتی که پدر و مادر، عاقبت بعد از پافشاری فرزندشان بر خواسته‌هایش به او پاسخ مثبت دهند، متفاوت از پاسخ مثبت دادن در وهله نخست است. در تسلیم شدن چیزی که رخ می‌دهد این است که کودک چیزی را درخواست می‌کند؛ پدر و مادر پاسخ منفی به خواسته او می‌دهند؛ آن گاه کودک یک ریز خواسته خود را مطرح می‌کند؛ پدر و مادر ذلّه و خسته می‌شوند، تحمل خود را از دست می‌دهند و در نتیجه تسلیم خواسته‌های او می‌شوند و در نهایت به سبکی ناپسند و دور از نزاکت پاسخ مثبت می‌دهند. پاسخ مثبت دادن در این شرایط به هیچ وجه تأثیری همانند در وهله نخست پاسخ مثبت دادن بر کودک ندارد. تکرار می‌کنیم که بر این باور نیستیم که پدر و مادر حتماً باید به هر خواسته معقول و غیر معقول کودک پاسخ مثبت دهند؛ تأکید می‌شود در صورتی پاسخ مثبت دهند که برای آنان امکان‌پذیر باشد وقتی کودک از خواسته خود کوتاه نمی‌آید و پافشاری می‌کند و پدر و مادر تسلیم خواسته او می‌شوند؛ احساسات ناخوشایند و منفی نسبت همدیگر پیدا می‌کنند. با وجود این، باعث نمی‌شود کودک از پدر و مادرش به خاطر بر آورده شدن خواسته‌اش قدردانی کند. وقوع مکرر چنین احساسات منفی نسبت به همدیگر، در دراز مدت به رابطه خصمانه بین پدر و مادرها و فرزندانشان منتهی می‌شود. باید به پدر و مادرها تأکید شود که از ایجاد و حفظ چنین موقعیتی به هر قیمتی اجتناب شود. توصیه ما این است اگر پدر مادرها در صورت امکان، به جای پاسخ منفی دادن، و بعدش پاسخ مثبت دادن، در وهله نخست به خواسته فرزندشان پاسخ مثبت دهند، احساسات منفی کاهش یافته و منجز به احساسات مثبت پدر و مادرها و فرزندان نسبت به همدیگر می‌شود. پدر و مادر جهت دادن پاسخ منفی باید موضع خاصی را داشته باشند که با اتخاذ این موضع تا حدودی غیر مستقیم به فرزندان خود کمک می‌کنند تا دریابند رفتارهای به خصوص در موقعیت‌ها و مواقع به خصوص، مقبول و پذیرفتنی است و در موقعیت‌هائی هم آن رفتارها پسندیده نیستند. با این همه ضروری است به پدر و مادرها کمک شود تا دریابند که آموختن این مفهوم به کودکان ناگهانی و یک شبه رخ نمی‌دهد. همان طور که همگی می‌دانیم، به این دلیل آموختن این مفهوم ناگهانی نیست چون در جریان زندگی می‌فهمیم که در موقعیت‌های مختلف باید رفتارهای متفاوتی داشته باشیم. برای نمونه، ما بزرگ‌سالان می‌دانیم که شیوه سخن گفتن در موقعیت‌های دوستانه، متفاوت از شیوه‌ای است که در جریان یک مصاحبه یا در دیدار رسمی با یک فرد به کار می‌بریم. به همین قیاس؛ پوشیدن زیرشلوار در خانه و به هنگامی که تنها هستند و میهمانی در خانه نیست قابل قبول و پذیرفتنی است.
موافقت کردن پدر و مادر با خواسته‌های معقول کودک در صورت امکان، این احساس را در کودک به وجود می‌آورد که پدر و مادرش همواره به خاطر خودش پاسخ منفی به خواسته او نمی‌دهند. بسیاری از جوان‌ها می‌گویند پدر و مادرهایشان با توجه به این که هیچ گاه به خواسته‌های آن‌ها پاسخ مثبت نداده‌اند نامعقول هستند؛ علی‌الخصوص وقتی که تصور می‌کردند پدر و مادرهایشان می‌توانستند پاسخ مثبت دهند و به نظر آن‌ها خواسته‌شان خواسته‌ای معقول بوده است. گرچه تنها دلیل نیست، با این همه اگر تصور کنند که پدر و مادر همواره پاسخ منفی به خواسته آن‌ها می‌دهند احساس انزجار و تنفر نسبت به آن‌ها پیدا می‌کنند. تصور ما این است که پیدایش احساسات ناخوشایند و تلخ در کودکان نسبت به پدر و مادرهایشان بسیار خطرناک است. این کودکان وقتی به پدر و مادرهایشان نگاه می‌کنند یا با آنان صحبت می‌کنند به دفعات حالات انزجار و تنفر در چهره آنان مشاهد می‌شود. تنفر شدیدی در چشم‌های کودک به پدر و مادرش دیده می‌شود. تغییر وضعیت از تنفر و انزجار به عشق و احترام تکلیف دشواری برای کودک، پدر و مادرها و متخصص بالینی است. در نتیجه بهتر است در درجه نخست این رابطه به این سطح نرسد. بی تردید پدر و مادرها هیچ گاه همواره پاسخ منفی نمی‌دهند، با این همه کودک ممکن است به غلط چنین برداشتی را به فرزندانشان القاء نکنند که همواره پاسخ منفی به خواسته‌های آنان می‌دهند و رابطه چندان گرم و با محبت با آنان ندارند. با این حال در بیشتر مواقع معلوم شده وقتی پدر و مادرها از این رویکرد استفاده می‌کنند تصور فرزندانشان از بی عدالتی و بد رفتاری آنان و هم چنین رابطه‌شان با آن‌ها بهبود پیدا می‌کند. پدر و مادرهائی که مدام پاسخ منفی به خواسته کودک می‌دهند این تصور را در او ایجاد می‌کنند که پدر و مادرش بسیار لج باز و مستبد هستند. پدر و مادرها با چنین رفتارهائی الگوی نامطلوبی برای فرزندانشان می‌شوند. به عبارت دیگر کودکان وقتی از آن‌ها خواسته می‌شود کاری انجام دهند، از پدر و مادرها «نه» گفتن را، یاد می‌گیرند. وقتی کودک به خواسته پدر و مادر جواب رد می‌دهد، پدر و مادر از دست آن‌ها ناراحت می‌شوند و این امر به نوبه خود به کشمکش بین آن‌ها منجر می‌شود. هر چه کشمکش‌های آن‌ها با فرزندانشان بیشتر باشد، به همان اندازه رابطه بیشتر آسیب می‌بیند. (6)
مقصر کیست؟
گاهی اتفاق افتاده که والدین و فرزندانشان بسیار به هم علاقه‌مند هستند، ولی متأسفانه با هم تفاهم ندارند. با هم یک دل و یک رنگ هستند ولی در مذاکره و مراوده با یکدیگر به جنگ و جدال می‌پردازند. اشتباه در کجاست؟ چه کسی مقصر است؟ در حقیقت کسی مقصر نیست. می‌توان گفت فقط روش‌های برخورد، نادرست است که در نتیجه به صورت دل‌خواه و آرمانی به نظر نمی‌رسد، اگر این روش‌ها اصلاح شوند، هیچ مشکلی باقی نمی‌ماند. خوشبختانه انتخاب راه و روش‌های صحیح چندان دشوار نیست و از عهده همه ساخته است. وقتی نوجوانی عصبانی است و چون گرازی تیر خورده می‌غُّرد و آماده انفجار است قدرت شنیدن حرف‌های منطقی و مستدل ما را ندارد. از خودش و از اطرافیان و هم سن و سال‌هایش دل‌خور است. او از لباس و سر و وضعش دل‌خوش نیست او از هیکل جا نیفتاده و موهای سرش که شکل و فرم درست و حسابی نمی‌گیرد ناراضی است، بنابراین دنبال وسیله‌ای می‌گرد تا دِقِ دلی‌اش را خالی کند، او به دنبال هم دل و غم خواری می‌گردد تا درد دل‌هایش را گوش بدهد، او در این لحظه‌ها گوش شنیدن و به کار بردن نصیحت دیگران را ندارد. اگر توانستیم با حوصله و خویشتن داری به حرف‌های نه چندان منطقی‌اش گوش کنیم، حس می‌کند که گوش شنوائی پیدا کرده است. اگر او این گوش شنوا را پیدا کرد، با صاحب آن گوش، حسن رابطه را برقرار می‌سازد، آن وقت است که به ما اعتماد می‌کند و حاضر خواهد شد بگوید که چه در دلش می‌گذرد. باید خود را شریک غم‌هایش بدانیم تا به ما نزدیک شود و احساس امنیت کند. اگر نگران باشد از گفته‌هایش سوء استفاده می‌شود و در روزهای آینده به عنوان چماقی علیه وی به کار می‌رود هرگز به ما اعتماد نخواهد کرد. او به دنبال مونس، همراه و رفیق می‌گردد. او هیچ گاه دنبال نصیحت کننده‌ای سخت‌گیر و ملامت‌گر نمی‌گردد. (7)
مقایسه غلط
بیشتر والدین برای آنکه فرزندشان بهتر پرورش یابد. او را با برادرها و خواهرهای خودش، یا فرزندان دوستان و فامیل مقایسه می‌کنند؛ به عنوان مثال: «ببین دختر عمویت چه نمره خوبی گرفته»، «ببین چگونه از دو چرخه‌اش مواظبت کرده»، «ببین پسردائی‌ات پارسال شاگرد اول شد»، «چرا نمی‌روی از مرتضی پسر آقا مصطفی، چیز یاد بگیری»، «نصف توست ولی دایماً به پدر مادرش کمک می‌کند». این گونه مقایسه‌ها به ظاهر با سکوت نوجوان روبرو می‌شود؛ ولی در باطن حس حسادت؛ کینه توزی و تنفر او را نسبت به هم سن و سال‌هایش بیشتر می‌کند. مادری که پی در پی فرزند خود را با دیگران مقایسه می‌کند، در حقیقت به فرزند خود می‌فهماند که رفتارش به اندازه کافی خوب و پسندیده نیست. نوجوانی که هنوز به مهر و محبت والدین نیاز دارد، از ترس اینکه پایگاه عاطفی خود را نزد آن‌ها از دست بدهد، به اجبار مطابق خواسته مادر عمل می‌کند و تسلیم نظر او می‌شود، اما با انجام این کار، احساس می‌کند که استقلال خود را از دست داده است. در این حال گرچه مادر به طور موقت به خواسته خود می‌رسد، ولی رابطه با فرزندش برای همیشه آسیب خواهد دید. کمترین پی آمد ناگوار آن سوق دادن نوجوان به طرف حسادت و بدبینی است. او اگر از مادر اطاعت نکند و به راه خود برود احساس طردشدگی آزار خواهد داد و همین احساس موجب سرخوردگی او از خانه و خانواده می‌شود. احساس گناه، که ناشی از گوش ندادن به حرف والدین است؛ موجب سرگردانی فکری او خواهد شد. بنابر این سعی کنید فرزند خود را با خودش و با کارهای خوبی که کرده مقایسه کنید. (8)

تربیت و پرورش فرزندان و دوران بلوغ (9)
/

موضوع دیگری که در تربیت و پرورش فرزندان پرسش انگیز بوده و ابهام‌هائی را به همراه دارد. فرآیند بلوغ و امور و مسائل مرتبط با آن است که در پاره‌ای موارد می‌تواند باعث شناخت‌ها و رویه‌های نادرست گشته و در ادامه پیامدهای آسیب‌زا و مشکل آفرینی را به همراه داشته باشد.
در ارتباط با دوران بلوغ و بعضی نکات مرتبط با آن در فرآیند تربیت و پرورش فرزندان به نکات و مواردی به قرار زیر می‌توان اشاره نمود.

1. بلوغ به معنای طغیان و عصیان‌گری نیست؛
 

یکی از برداشت‌های نادرستی که در میان بعضی خانواده‌ها و به ویژه پدران و مادران مشاهده می‌شود، معادل دانستن بلوغ با بعضی طغیان‌ها و سرکشی‌ها است، بدین صورت که بعضی از پدران و یا مادران ضمن مطرح نمودن مشکلات فرزند، اشاره می‌نماید که «فکر می‌کنم این سرکشی‌ها و برخوردهای تند و پرخاشگرانه فرزندم مربوط به بلوغش باشد.» به عبارتی بعضی ناهنجاری‌های رفتار، عصیان و سرکشی‌ها را مرتبط با بلوغ فرزند می‌دانند. در حالی که بسیاری از فرزندان دوره بلوغ را بدون درگیری، سرکشی و مشکل آفرینی سپری می‌نمایند. البته اغلب این گونه فرزندان در دوران پیش از بلوغ از رفتارهای سرکش مآبانه‌ای نیز برخوردار بوده‌اند، منتهی با رسیدن به دوران بلوغ این گونه رفتارها می‌تواند تا حدودی تشدید شود. تنها موردی که در این زمینه به عنوان استثناء می‌توان مطرح نمود، فرزندانی هستند که مورد ظلم و تعدی‌های گوناگون قرار گرفته‌اند و چنین امری نه به صورت مقطعی، بلکه در طول مدت زمان تداوم یافته‌ات. این گونه فرزندان به دلیل ظلم و تعرضی که به حقوق انسانیشان صورت گرفته، احساس اجحاف نموده و بدیهی است که با رسیدن به دوران بلوغ که از رشد جسمانی بیشتری برخوردار می‌شوند، رفتارهائی تلافی جویانه نیز از خود بروز می‌دهند. اما غیر از این گونه موارد، اکثریت فرزندان و نوجوانان دختر و پسر دوره‌ی بلوغ را با آرامی و بدون سرکشی و عصیان پشت سر می‌گذارند.

2. بلوغ و کمبود آگاهی و آموزش‌های مورد نیاز؛
 

یکی از عمده‌ترین عواملی که باعث می‌شود تا دوران بلوغ برای برخی از نوجوانان دختر و پسر با بعضی ابهام‌ها، دشواری‌ها و در پاره‌ای موارد با ناهنجاری‌هائی توأم شود، نداشتن آگاهی و آموزش‌های مورد نیاز جهت آشنائی، رویاروئی و گذراندن آن است. این امر به تجربه ملاحظه شده که بعضی از فرزندان که آمادگی مورد نیاز جهت سپری کردن این دوران را به دست می‌آوردند و یا والدین مهارت‌ها و شناخت‌های لازم برای رویاروئی، هدایت و راهنمائی مورد نیاز را دارند، سپری شدن این دوران برای آنان با آرامش توأم بوده و فرایند رشد رفتاری؛ تربیتی و پرورشی نیز با موفقعیت به اجرا درخواهد آمد.

3. بعضی از پدران و مادران پاره‌ای از ناکارآمدی‌های تربیتی را به بلوغ فرزندان نسبت می‌دهند؛
 

به دلیل ناآشنائی با دوره‌ی بلوغ بعضی از پدران و مادران خواه ناخواه با بعضی نارسایی‌ها در تربیت فرزندانشان مواجه می‌شوند، به همان دلیلی که اشاره شد دوران بلوغ را معادل با دوره سرکشی‌ها می‌دانند، به همین جهت برخی از نافرمانی‌ها و نداشتن تفاهم مورد نیاز با فرزندان را به بلوغ آن‌ها نسبت می‌دهند، در حالی که فرایند تربیت و پرورش فرزندان در دوره بلوغ تفاوت چندانی با سایر دوران ندارد.
توجه، اهمیت و مراقبت‌های بیش از اندازه یا فرایند لوس کردن فرزندان (10) از دیگر مواردی که در تربیت و پرورش فرزندان، چنانچه دقت لازم در ارتباط با آن در نظر گرفته نشود؛ می‌تواند آسیب‌هائی را در درجه اول برای فرزند و در ادامه برای والدین و سایر اعضای خانواده به همراه داشته باشد، موضوع توجه، اهمیت و مراقبت‌های بیش از اندازه‌ای است که والدین نسبت به یکی یا بعضی از فرزندان مورد استفاده قرار می‌دهند و مجموع، این گونه مراقبت‌ها و توجه‌های بیش از اندازه باعث می‌شود تا برای فرزند نگرش‌های ویژه‌ای ایجاد گردد. این گونه فرزندان به طور معمول امتیازهای خاصی برای خود قائل می‌شوند و از سایرین توجه و خدمات ویژه‌ای را انتظار دارند. مجموعه عوامل ذکر شده فوق، لوس شدن و یا فرآیند لوس کردن فرزند نامیده می‌شود. در ارتباط با فرزندانی که تربیت ویژه‌ای در مورد آنها به اجرا در می‌آید؛ به نحوی که امتیازهای ویژه‌ای را برای خود قائل می‌شوند.

نگرش خانواده در دوران بلوغ بر نوجوانان و عواقب ناشی از آن (11)
 

1. نگرش ایستا و بازدارنده:
 

خانوده‌هائی که در اوقات فراغت، فرزند خود را در منزل به عناوین مختلف نگه می‌دارند؛ و اگر رفتن به خارج از منزل مورد نظر باشد، نوجوان فقط در معیت خانواده می‌باشد؛ لذا نوجوان در فشار شیوه‌های گوناگون انضباطی قرار دارد. این خانواده‌ها می‌خواهند نوجوان را خانگی و سالم با آورند؛ زیرا معتقدند که معاشرت فرزندشان با نوجوان دیگر باعث بدآموزی و انحراف می‌شود. چنین نوجوانی بعدها به افراد کم‌رو و خجالتی و گوشه‌گیر تبدیل می‌شود که از پختگی و تجربه لازم برای برقراری روابط اجتماعی با دیگران و گروه هم سالان بر خوردار نیست. همین نوجوانان تا زمانی که در داخل خانواده هستند به شیطنت خود می‌پردازند؛ اما در مدرسه چون روحیه انزواطلبی دارند هیچ گونه مزاحمتی برای اولیاء مدرسه ندارند بنابراین همواره در مدرسه از لحاظ اخلاقی مورد تمجید قرار می‌گیرند و نمره انضباط آن‌ها 20 است، که این نمره یک تمجید و تشویق منفی است.

2. نگرش آزادمنشانه افراطی:
 

درست بر عکس گروه قبلی، والدینی وجود دارند که طرفدار اصل آزادی در روابط اجتماعی فرزندان خود هستند. این نوع خانواده‌ها هیچ نظارتی بر معاشرت فرزندان خود ندارند؛ لذا نوجوانان بدون هیچ گونه مانعی با هر گروهی که تمایل داشته باشند معاشرت می‌کنند. گاهی در کنار دوستان، شب را به صبح می‌رسانند. نوجوان در این خانواده‌ها برای تصمیم گیری تابع اصل لذت طلبی است و با افرادی معاشرت می‌کند که از لحاظ شخصیت، خود محور هرج و مرج طلبی و فاقد احساس مسئولیت می‌باشند. این روحیات توانائی نوجوان را در زندگی اجتماعی و معاشرت با هم سالان را کاهش می‌دهند. این گونه نوجوانان در جریان زندگی با شکست‌های متوالی مواجهه می‌شوند و روحیه افسرده و متزلزلی دارند.

3. نگرش متزلزل و تخریبی:
 

گروه سوم والدینی هستند که گرفتار نوعی بلا تکلیفی در ارائه واکنش‌های صحیح نسبت به گروه گرائی فرزند خود می‌باشند. از یک طرف اصل معاشرت نوجوان خود با گروه هم سالان را قبول دارند، و از طرف دیگر گرفتار نوعی بدبینی ناشی از تجارب ذهنی دوران نوجوانی خود می‌باشند؛ لذا آزادی معاشرت و نوجوان در این خانواده متناسب با نیازهای سن او نمی‌باشد. از این جهت معمولاٌ مشاجراتی بین نوجوان و والدین به وجود می‌آید. این مشاجرات انگیزه هم زیستی با گروه دوستان را در نوجوان تقویت می‌کند و موجب می‌شود که نوجوان در برابر درخواست‌های والدین مقاومت کند.

4. نگرش پویا و سازنده:
 

والدینی که نسبت به نیازهای فرزندان خود در مراحل مختلف زندگی حساس‌اند، نیاز نوجوان به معاشرت با گروه هم سالان را درک می‌کنند؛ لذا با ایجاد بینش صحیح دوست‌یابی، فرزند خود را راهنمائی و تشویق می‌کنند تا با نوجوانان سالم رابطه دوستی برقرار می‌کنند. نگرش این گونه والدین نسبت به تأثیرات مثبت گروه دوستان و هم سالان بر رفتار فرزندانشان واقع گرایانه است. نوجوانان این خانواده‌ها از عزت نفس بالائی برخوردارند. با اعتماد به نفس لازم به معاشرت با هم سالان می‌پردازد. این نوجوانان به جای تأثیر پذیری محض از گروه هم سالان، روی آن‌ها نیز تأثیر می‌گذارند و گاهی رهبری گروه را بر عهده می‌گیرند که مهم‌ترین عامل در رشد و تکامل شخصیت نوجوانان محسوب می‌شود.
نتیجه گیری
مباحثی که در این مقاله به آن‌ها پرداخته شد و نتایجی که از این مقاله عاید ما می‌گردد به شرح ذیل می‌باشد:
1. طفل دیگری را نباید برای طفل خود سر مشق قرار دهید. این کار سبب دشمنی و تنفر از آن طفل خواهد شد.
2. عمده‌ترین عللی که باعث لوس شدن فرزند می‌شود؛ الف: نا آشنائی والدین به فنون و شیوه‌های تربیتی فرزندان؛ ب: تک پسر و یا تک دختر خانواده بودن؛ د: مورد توجه خاص یکی از والدین قرار گرفتن.
3. بدبخت‌ترین کودکان، آنهایی هستند که والدین آن‌ها، آن‌ها را در ناز و نعمت پرورش می‌دهند و نمی‌گذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند و پستی و بلندی جهان را لمس کنند.
4. موافقت کردن پدر و مادر با خواسته‌های معقول کودک در صورت امکان، این احساس را در کودک به وجود می‌آورد که پدر و مادرش همواره به خاطر خودش پاسخ منفی به خواسته او نمی‌دهند؛ بلکه به خاطر نامعقول بودن خواسته اوست.
5. بلوغ به معنای طغیان و عصیان‌گری نیست.
6. از عمده‌ترین عواملی که باعث می‌شود تا دوران بلوغ برای برخی از نوجوانان دختر و پسر با بعضی ابهام‌ها، دشواری‌ها و در پاره‌ای موارد با ناهنجاری‌هائی توأم شود، نداشتن آگاهی و آموزش‌های مورد نیاز جهت آشنائی، رویاروئی و گذراندن آن است.

پي نوشت ها :
 

1. روان‌شناسی و تربیت کودک، ص 83
2. اقتباس از توصیه‌هائی برای تربیت فرزندان، صص 37 - 42
3. مجموعه‌آثار، ج 1، ص 186 و 187
4. آداب و آفات تربیت کودک و نوجوان، صص 66 - 68
5. غررالحکم و دررالحکم، ص 254
6. توصیه‌هائی برای تربیت فرزندان، صص 116- 119
7. بایدها و نبایدها در تربیت کودک و نوجوان، صص 169 و 170
8. بایدها و نبایدها در تربیت کودک و نوجوان، صص 168 و 169
9. ناکارآمدی‌ها در تربیت فرزندان، صص 137 و 138
10. ر. ک ناکارآمدی‌ها در تربیت فرزندان، صص 201- 209
11. بایدها و نبایدها در تربیت کودک و نوجوان، صص 157- 159

منابع پایانی
1. ام. گوپتا و سی. تیوس، راجیندر و فردریکا، توصیه‌هائی برای تربیت فرزندان؛ ترجمه علیرضا عصاره و مسعود براتیان، انتشارت انجمن اولیاء و مربیان، چاپ اول، تهران، 1389 ش.
2. امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمدعلی انصاری قمی، انتشارات مهر آئین، بی‌چا، بی‌جا، 1378 ش.
3. سید میرزائی و شاهرخی و قطبی، داوود و علی و هادی، آداب و آفات تربیت کودک و نوجوان، انتشارات احمدیه، چاپ پانزدهم، قم، 1390 ش.
4. صادقی، لیلا، بایدها و نبایدها در تربیت کودک و نوجوان، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران، 1387 ش.
5. کاوه، سعید، ناکارآمدی‌ها در تربیت فرزندان، انتشارات سخن، چاپ اول، تهران، 1388 ش.
6. م، بهنام، روان‌شناسی و تربیت کودک، انتشارات خرد، بی‌چا، بی‌جا، بی‌تا.
7. مشرف الدین سعدی شیرازی، ابومحمد، گلستان سعدی، انتشارات ارمغان طوبی، چاپ اول، قم، 1383 ش.
8. نرم افزار مجموعه آثار شهید مطهری (ره).



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط