اخلاق در نهج البلاغه(2)
نويسنده: قاسمعلي کوچناني (1)
عيب پوشي يا سترالعيوب
من ستر علي مسلم ستره الله في الدنيا و الاخره؛
هر که برعيب مسلماني پرده پوشد خداوند در دنيا و آخرت عيب او را بپوشاند (جامع السعادات 280/2).
اميرمؤمنان(عليه السلام) درباره ي پوشاندن عيب ديگران فرمود:
من اشرف افعال الکريم غفلته عما يعلم؛
از کارهاي شرافت مندانه مرد کريم آن است که از آن چه مي داند خود تغافل ورزد (و عيب ديگران را ناديده پندارد) (نهج البلاغه، حکمت 222).
و در سخني ديگر فرمود:
من نظر من عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره؛
هر که در عيب خود بنگرد، عيب ديگران را از ياد ببرد (همان، حکمت 349).
حضرت امير(عليه السلام) در يک تعبير ديگر فرموده است:
السخاء سترالعيوب؛ (ميزان الحکمه 420/4 به نقل از غررالحکم).
سخاوت و بخشش پوشاندن عيب ديگران است.
صبر و بردباري
و قال عليه السلام: الصبر صبران: صبر علي ما تکره، و صبر عما تحب (نهج البلاغه، حکمت 55).
اميرمؤمنان(عليه السلام) در وصيتش به فرزندش حسن(عليه السلام) فرمود:
عود نفسک الصبر علي المکروه، و نعم الخلق التصبر في الحق؛
خويشتن را به صبوري در برابر ناخوشايندها عادت ده، و نيکو خصلتي است صبوري کردن در راه حق (نهج البلاغه، نامه 31).
در خطبه 98 فرمود:
و ان ابتليتم فاصبرووا، فان العاقبه للمتقين؛
اگر [به رنج و ناراحتي] مبتلا شديد، شکيبا باشيد که عاقبت [پيروزي] با پرهيزگاران [يعني با صابران] است.
در خطبه ي 26 فرمود:
و استشعروا الصبر فانه ادعي الي النصر؛
شکيبايي را شعار خود سازيد که به نصرت و پيروزي فراخواننده تر است.
نقش و اهميت صبر براي ايمان آن چنان است که سر براي تن و بدن مهم است. در اين خصوص فرمود:
فان الصبر من الايمان کالراس من الجسد، لا خير في جسد لا راس معه؛
برشما باد که صبرو بردباري پيشه کنيد؛ زيرا همان گونه که سر، نشانه ي حيات بدن است، صبر نيز دليل ايمان است و بدني که سر در آن نباشد خير و حيات در آن نيست و ايمان که توأم با صبر نباشد ارزشي ندارد (همان، حکمت82)،
در حکمت چهارم نهج البلاغه، حضرت امير(عليه السلام) صبر را شجاعت و دليري مي داند و مي فرمايد:
الصبر شجاعه.
امانت داري و اداي امانت
فرق وديعه با امانت اين است که وديعه نگاه داري شيء است به قصد، و امانت چيزي است که بدون قصد به دست آيد مانند آن که بادلباسي را به درون اطاق افکند. و نيز وديعت بري از ضمان است اگر موافقت شده باشد، اما امانت بري از آن نيست تا آنگاه که به صاحبش برسانند (کشاف اصطلاحات الفنون، ذيل وديعه).
به اهل (عيال) مرد و مال وي و کساني که آنها را گذاشته و به سفر مي رود، امانت مي گويند (انندراج، ذيل واژه امانت) در اصطلاح مفسران، امانت تکاليفي است که خداي تعالي بر خلق تعيين کرده از عبادت و طاعات (فرهنگ معين، ذيل واژه امانت). در اصطلاح متصوفان استعدادي است که خداي تعالي براي کسب خير و علم و عشق در دل انسان وديعت نهاده است (همان). خواجه عبدالله انصاري گويد: و امانت ها که کتاب و سنت بدان ناطق است سه چيز است: يکي طاعت دين که رب العالمين آن را امانت خواند و گفت: «انا عرضنا الامانه». و ديگر، زنان نزديک مردان امانت اند که حضرت رسول فرمود: «اخذ تموهن بامانه الله؛ شما آنها را به عنوان خدا گرفتيد». سه ديگر، مالي که نزد وي بنهي يا سري که با وي بگويي که فرمود:
فليود الذي ائتمن امانته (البقره، 284؛ کشف الاسرار، ج2، ص561، به نقل از سجادي، دکتر سيد جعفر، فرهنگ اصطلاحات عرفاني، ص 121).
اميرمؤمنان درنامه اش به مالک اشتر مي فرمايد:
و ان عقدت بينک و بين عدو لک عقده او البسته منک دمه، فحظ عهدک بالوفاء، و ارع ذمتک بالاماته، و اجعل نفسک جنه دون ما اعطيت؛
اگر با دشمن خود پيماني بستي يا به او جامه ي زنهار و امان پوشاندي به پيمان خويش وفا کن و با امانت پيمانت را رعايت نما و خود را سپر زنهاري که داده اي گردان (نهج البلاغه، نامه 53).
از آن حضرت منقول است که:
ادوا الامانه ولو الي قتله اولاد الانبياء؛
امانت را ادا کنيد هرچند آن امانت براي قاتلان فرزندان انبياء باشد (بحارالانوار، 115/75، به نقل از ميزان الحکمه، 345/1).
حضرت امير(عليه السلام) فرمود:
اقسم لسمعت رسول الله(صلي الله عليه و آله) يقول لي قبل وفاته يساعه مرار ثلاثا: يا اباالحسن اد الامانه الي البر و الفاخر فيما قل و جل -حتي في الخيط و المخيط؛
سوگند مي خورم که هر آينه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم که ساعتي قبل از وفاتش سه بار مکرر به من فرمود اي ابوالحسن امانت را به نيکوکار و گناهکار برگردان چه امانت کوچک باشد يا بزرگ حتي در نخ و سوزن (بحارالانوار، 273/77، به نقل از ميزان الحکمه، 345/1).
در حديثي آمده است، که علي(عليه السلام) هر گاه وقت نماز مي شد به خود مي پيچيد و متزلزل مي شد و رنگش تغيير مي کرد. از او سؤال شد تو را چه شده است اي اميرمؤمنان؟ آن گاه فرمود: وقت نماز شد، وقت امانتي که خداي تعالي بر آسمان ها و زمين عرضه داشت و از آن ترسيدند.
في الحديث ان عليا اذا حضر وقت الصلاه يتململ و يتزلزل و يتلون فيقال: مالک يا اميرالمؤمنين؟ فيقال: جاء وقت الصلوه، وقت آمانه عرضه الله علي السموات و الارض و اشفقن منها (نوادر الرواندي، 313/4. به نقل از ميزان الحکمه، 349/1).
رازپوشي يا کتمان سر
اميرمؤمنان در مورد فايده ي رازپوشي، فرموده:
من کتم سره کانت الخيره بيده؛
آن کسي که راز خود را پنهان دارد، اختيار به دست خود او خواهد بود(که پنهان دارد يا فاش سازد) (نهج البلاغه، حکمت 162).
اميرمؤمنان در يک تعبير، به کار انداختن فکر را که سبب دورانديشي و پيروزي است به سبب حفظ و نگه داري اسرار مربوط مي داند و مي فرمايد:
الظفر بالحزم، و الحزم باجاله الراي، و الراي بتحصين، الاسرار (همان، حکمت 48).
قناعت
اميرمؤمنان درباره ارزش قناعت فرمود:
کفي بالقناعه ملکا، و بحسن الخلق نعيما؛
قناعت و حسن خلق براي نيل به يک نوع پادشاهي و نعمت کافي است (نهج البلاغه، حکمت 229).
و از طرف ديگر،
القناعه مال لا ينفذ؛
قناعت را مالي مي داند که تمام شدني نيست (همان، حکمت 475). و در جاي ديگر:
طوبي لمن ذکر المعاد، و عمل للحساب، وقنع بالکفاف، ورضي عن الله؛
خوشا کسي که با ياد معاد روزگار بگذارند و براي روز حساب کار کند و بکوشد و به قدر نياز خويش بسنده کند و از خداوند خرسند باشد (همان، حکمت 44).
پي نوشت ها :
1. دانشيار دانشگاه تهران.